به گزارش طلوع نیوز؛ به اعتقاد برخی از صاحب نظران در روند تحول علوم انسانی مدتی است از بحث ضرورت و چیستی این علوم عبور کرده ایم و باید به چگونگی تحقق اسلامی سازی در رشته های مختلف پرداخت. دکتر قائمی نیا عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از چگونگی و موانع تحقق این مهم در فلسفه و کلام می گویند.
*امروزه گفتمان تحول در علوم انسانی در حال تبدیل شدن به علوم انسانی اسلامی است. آیا شما با این نظر موافقید؟
آنچه از تحول در علوم انسانی در کشور ما و همچنین کشورهای اسلامی مدنظر است، در واقع تحول این علوم به علوم اسلامی است. این یک امر ایده آل در کشور ما است. اما آیا در واقع هم چنین چیزی صورت میگیرد یا خیر؟ باید گفت که تا کنون چنین چیزی صورت نگرفته و به نظر میرسد برای محقق شدن آن نیز راهی طولانی در پیش داریم. فعلاً چیزی که در جریان است ابراز نیاز به تحول در علوم انسانی و تبدیل شدن این علوم به علوم انسانی اسلامی است. در حقیقت هدف همان علوم انسانی اسلامی است.
*جنابعالی فضای علوم انسانی موجود در کشور را چگونه میبینید؟
علوم انسانی در کشور ما بیشتر حالت ترجمه ای دارد. در رشته های مختلف به ندرت صاحب فکر داریم. صاحب نظران رشته های مختلف بیشتر افکار ترجمه ای دارند؛ و ابتکار و نظریهی خاصی ندارند. به یک معنا علوم انسانی در کشور ما از علوم انسانی در کشورهای غربی الگوبرداری میکند. هنوز در این زمینهها شاهد خلاقیت و نوآوری در میان اندیشمندان رشته های گوناگون نبوده ایم یا اگر بوده است به صورت خیلی محدود و جزییپ بوده. این علومی که اکنون در دانشگاه های ما تدریس میشوند معمولاً طبق همان چارچوبی است که در کشورهای غربی طراحی شده است. این علوم مطالب و نظریههایی است که در آن کشورها مطرح است و جدای از آن ما هیچ نوع نوآوری نمیبینیم. تقریباً این جریانی است که در بیشتر کشورهای دنیا دارد ادامه پیدا میکند.
*آیا تغییر و تحول به این شکل در هیچ کشوری مسبوق به سابقه است یا خیر؟
در کشورهای اسلامی، خصوصاً کشورهای اسلامی جنوب آسیای شرقی مثل مالزی، چنین امر مطلوبی دنبال میشود و مراکزی وجود دارند که به دنبال انجام دادن این کار هستند ولی در بقیه کشورها در واقع ما شاهد هستیم چیزی که در عمل اتفاق میافتد همان علوم انسانی غربی است که تدریس میشود و رواج پیدا میکند. اگر هم تغییر و تحولی رخ میدهد در درون این علوم است. در کشورهای دیگر دانشمندان روی نظریاتی که در علوم انسانی رایج مطرح شده کار میکنند یا براساس آنها تحلیل میکنند. چندان تمایلی به اینکه طرح جدیدی افکنده شود و بنیاد این علوم زیر و رو شود وجود ندارد. چنین نگرشی را در دیگر کشورها شاهد نیستیم.
*پس تجربهی قابل اتکایی برای ما وجود ندارد تا آن را بررسی و آسیب شناسی کنیم و به کار بندیم؟
در مورد تغییر و تحول در علوم انسانی جریانات مختلفی وجود دارد. سنت گرایی یکی از همین جریانات است و ادعاهایی دارد. در خود غرب هم به این صورت نیست که همه موافق این علوم انسانی باشند بلکه جریانهای انتقادی نیز وجود دارند یا جریانهای مخالف دیگری در کشورهای اسلامی وجود دارد. به نظر من از همهی این جریانات میتوان درسهایی گرفت و همگی قابل تأمل و بررسی و نقد اند. حتی جریانات انتقادی نسبت به علوم انسانی که در غرب است چون در کشورهای غربی میبینیم بعضی جریانهای حاشیه ای وجود دارد که مثلاً جامعه شناسی، انسان شناسی یا رشته های دیگر را نقد میکنند و کلیت آنها را نمیپذیرند. میتوان از این جریانها نیز استفاده کرد. یعنی جریانهایی که در خود غرب شکل گرفتهاند اما در حاشیه هستند. همچنین برخی از جریانی که در عالم اسلام شکل گرفتهاند و همچنین مسیحیت. چون در برخی موارد میبینیم در عالم مسیحیت هم مواردی به چشم میخورد که درصدد طراحی علوم انسانی متفاوتند. به نظرم میشود از آنها نیز درس گرفت.
*آیا در کشور ما به این تجربیات بها داده میشود؟
تا آنجا که بنده مطلعم چندان توجهی به جریانات دیگر و جریانات انتقادی در عالم غرب نمیشود. حتی خود علوم انسانی رایج هم به صورت جدی مطرح نمیشود. به نظر بنده این تهدید بزرگی برای تحقق علوم انسانی اسلامی است چون علم از صفر شروع نمیشود و از ادامه کار دانشمندان قبلی آغاز میشود. اگر هم قرار است علم انسانی دیگری تاسیس شود یا اینکه بنیادهای متفاوتی داشته باشد باید از آن چیزی که در غرب شکل گرفته درس بگیرد و از پایه های قوی برخوردار باشد. به مسائل و نظریات علوم انسانی رایج احاطه داشته باشد. تنها در این صورت است که امکان دارد که یک علوم انسانی متفاوتی پی ریزی شود.
*وضعیت فعلی علوم انسانی در زمینه فلسفه و کلام را چگونه میبینید؟
در این زمینهها هنوز عزم جدی به چشم نمیخورد که کسی از تجربیات دیگر جریانات تحول خواه و جریانات انتقادی کمک بگیرد و ما چنین اراده ای را نمی بینیم. حتی در به روز ساختن فلسفه اسلامی و همچنین نقد فلسفه غرب اقدامی جدی نشده است. گویی اینها در دو عالم کاملاً متفاوت و جدا از یکدیگر به سر میبرند. نگاه کسانی که در این قبیل حوزهها مشغولند به مباحث فلسفه خودی و فلسفه غرب یک نوع نگاه تاریخی است. فلسفه به شکل زنده مطرح نمیشود. در صورتی که باید وارد متن این تفکر شد و مشکلات روز را حل کرد.
* آیا تحول در علوم انسانی شامل رشتههایی چون کلام و فقه که اسلامی هستند نیز میشود؟
اگر منظور این باشد که از امتیازات تفکر جدید در این زمینهها کمک بگیریم و از مباحث جدید از آنهایی که قابل استفاده در زمینه مطالعات اسلامی است استفاده شود، چون خود تفکر غربی هم فراز و فرود دارد امتیازات و محاسن و معایب دارد. خیر، هنوز چندان رغبتی را در حوزه های علمیه و مراکز دانشگاهی که مطالعات اسلامی در آنها جریان دارد نمیبینیم. صرفاً بحثهای انتقادی و تا حدی مطالعات تطبیقی به چشم میخورد. به نظر بنده این یک آسیب جدی است؛ و تقریباً باعث شده که گفتگویی میان مباحث جدید و قدیم صورت نگیرد. در عین اینکه این کار یکی از ضرورتهاست و باید در حوزه های مختلف انجام شود. من فکر میکنم حوزه های مختلف مطالعات علمی اسلامی بسیار میتواند از این زمینهها کمک بگیرد و پربارتر و به روز شود. ولی شاید به دلایل متفاوت مثل بدبینی که نسبت به علوم غربی وجود دارد این امر هنوز تحقق پیدا نکرده است.
*راهکار پیشنهادی شما برای تحقق بومی سازی علوم انسانی به ویژه در فلسفه و کلام چیست؟
به نظر من افرادی که درگیر این مباحثند باید مقداری بازتر فکر کنند. با ذهن باز و بدون سو گیری سراغ مباحث جدید بروند. در واقع این مباحث را به صورت جدی دنبال کنند و بدبینی را کنار بگذارند. بدبینی باعث میشود که انسان از همان اول دچار سوء فهم شود. اینها باید کنار گذاشته شود و واقعاً برای تفکر مقابل ارزش قائل شد. بالاخره هر تفکری دارای نقاط ضعف و قوت است و مطمئناً مطالب مفیدی در آن جا پیدا میشود. از آن طرف هم داشته های فلسفی خود را کامل فرض نکنیم که فکر کنیم اینها هم به پایان رسیده است. هم این نکته را در نظر داشته باشیم که امکان تکامل در فلسفه ما وجود دارد و از آن طرف هم ببینیم قابلیتهای آن فلسفه چه کمکهایی میتواند به بارور شدن تفکر فلسفی ما بکند. باید از دیگر فلسفهها کمک بگیریم و مسائل روز را دنبال کنیم. فلسفه تنها با حل مسائل تاریخی فلسفه واقعاً فلسفه نیست. فلسفه باید زنده باشد و بتواند در متن تفکر جدید قرار بگیرد و مشکلات روز را حل کند.
*آیا جنابعالی در این زمینه دستاوردی داشتهاید؟
بنده در حال نگارش کتابی در این زمینه هستم، که الآن در مراحل پایانی قرار دارد. در این کتاب با عنوان «معماری علم دینی» در حوزه های فلسفه و معرفت شناسی بحث کرده ام که چگونه میشود به این علم رسید و از کجا باید شروع کرد. بنده سعی کردهام این موضوعات را در این کتاب تحلیل کنم و امیدوارم که به زودی منتشر شود.