| امروز شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

درس خارج فقه نظام سیاسی آیت‌الله اراکی؛


«فقه نظام سیاسی» از مظلوم‌ترین رشته‌های معرفتی دینی است

بحث فقه نظام سیاسی از مظلوم‌ترین رشته‌های معرفتی دین و از مظلوم‌ترین رشته‌های معرفتی معارف شیعی ماست، مثل خود امامت ائمه اطهار و عین خود ذات ائمه اطهار که مظلوم‌ترین پدیده‌های تاریخ هستند.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از فارس، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه ها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه‌ی جهان اسلام و جامعه‌ی جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیت الله محسن اراکی که هر دو مکتب نجف و قم را درک کرده‌، می‌تواند ارائه دهنده‌ی بینشی نو و دقیق در این باب باشد.

ایمان؛ شرط ششم ولایت فقیه

تاکنون به پنج شرط از شرایط ولایت امر پرداختیم و بحث امروز در مورد شرط ششم است؛ شرط ششم، شرط ایمان در ولایت امر است. ایمان، شرط ولایت امر است و غیر مؤمن نمی‌تواند ولایت امر بر جامعه اسلامی را عهده‌دار شود. بحث در شرط ایمان، در دو بخش خواهد بود. بخش اول؛ تعریفِ ایمان موردنظر در این بحث است و بخش دوم پیرامون ادله اشتراط ایمان در ولایت امر است.

اما بخش اول که تعریف ایمان است: اجمالاً مطلب را مطرح می‌کنیم و بعد تا حدودی به تفصیل آن می‌پردازیم. از ادله شرعی -چه در قرآن کریم و چه در روایات وارده از معصومین- استفاده می‌شود که اولاً اسلام با ایمان متفاوت است و به تعبیر روایات هر جا ایمان باشد، اسلام هم هست اما هر جا اسلام باشد [لزوماً] ایمان نیست. یعنی شرط اسلام، ایمان نیست ولی شرط ایمان، اسلام است؛ ممکن است کسی مسلم باشد، ولی وصف ایمان را نداشته باشد اما هر مؤمنی حتماً مُسلِم است. بنابراین مرتبه ایمان، برتر از مرتبه اسلام است.

نکته دیگر اینکه هریک از اسلام و ایمان دو رتبه و دو مرحله دارد. خودِ اسلام هم دو مرحله دارد و دو گونه اسلام در قرآن کریم مطرح شده است که می‌توان از این دو مرتبه اسلام این‌گونه تعبیر کرد؛ اسلامِ اول و اسلام آخر. از اسلام اول می‌توان به اسلام اعرابی و از اسلام دوم ُبه اسلام ابراهیمی تعبیر کرد. بین اسلام اعرابی و اسلام ابراهیمی دو مرتبه ایمان وجود دارد که بنابراین؛ ایمان هم دو مرتبه کلی دارد -البته مراتب جزئیه زیادی در ایمان است.- مرتبه اولِ ایمان، تصدیقِ قلبی و اذعان است و مرحله دوم ایمان؛ علاوه بر اذعان، اطاعت است.

بنابراین ما از مراحل اسلام و ایمان چهار مرحله داریم که از اسلام اعرابی یا اسلام اول آغاز می‌شود و به ایمان به معنای تصدیق قلبی می‌رسد و بعد از ایمان به معنای تصدیق قلبی به ایمان به معنای اطاعت می‌رسد و بعد از ایمان اطاعت به اسلامِ آخر می‌رسد که آن اسلام آخر، هم اسلام کامل است و هم ایمان کامل. این چهار مرحله‌ای که از اسلامِ اول شروع می‌شود و به اسلام آخر ختم می‌شود در آیات و روایات زیاد آمده است. ما سعی می‌کنیم این چهار مرحله از اسلام و ایمان -چهار مرحله‌ای که از مجموع اسلام و ایمان ترکیب شده است- را با استناد به آیات و روایات تبیین کنیم.

شرط ایمان را قبل از شرط عدالت بحث می‌کنیم و یکی از نکاتش هم همین است؛ اسلام نخستین یا همان اسلام أعرابی؛ همان اسلام به لسان یا اسلامِ رسمی است که احکامِ مُسلم بر آن بار می‌شود. فرد با اسلام به معنای اقرار به لسان و اقرار به زبان و اقرار به شهادتین به‌طور رسمی عضو جامعه اسلامی می‌شود و احکام مُسلم بر او بار می‌شود.

آیه کریمه هم به این نوع از اسلام اشاره دارد: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم‏»؛ این آیه خیلی روشن است و معلوم می‌شود ما یک اسلامی داریم که علی‌رغم عدم دخول ایمان، در قلب وجود دارد و قوام آن به اعلام شهادتین است. قرآن کریم در جایی دیگر –در سوره توبه- به این اسلام اعرابی اشاره می‌کند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ«.

بعدها به تدریج کلمه اعرابی در متون دینی و روایات ما به معنای کسی به‌کاربرده شد که به ولایتِ نپیوسته باشد؛ لذا کسی که ولایت را نپذیرفته باشد اعرابی است. در اصطلاحِ ائمه اطهار علیهم السلام و در روایات وارده از آن‌ها و در ادبیاتِ عرفانی فارسی همین‌طور است.

اسلام و ایمان در آئینه روایات

مرحوم شیخ کلینی روایت می‌کند که سماعه از امام صادق علیه السلام درباره اختلاف ایمان و اسلام می‌پرسد؛ «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَمَاعَهَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ فَقَالَ: إِنَّ الْإِیمَانَ یُشَارِکُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِی فَقَالَ- الْإِسْلَامُ شَهَادَهُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِیقُ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَیْهِ جَرَتِ الْمَنَاکِحُ وَ الْمَوَارِیثُ وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَهُ النَّاسِ وَ الْإِیمَانُ الْهُدَى وَ مَا یَثْبُتُ فِی الْقُلُوبِ مِنْ صِفَهِ الْإِسْلَامِ وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ وَ الْإِیمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَهٍ إِنَّ الْإِیمَانَ یُشَارِکُ الْإِسْلَامَ فِی الظَّاهِرِ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ فِی الْبَاطِنِ وَ إِنِ اجْتَمَعَا فِی الْقَوْلِ وَ الصِّفَهِ.» ؛ هرجایی که ایمان باشد، اسلام هم هست -می‌توان به جای کلمه یشارک، یلازم گذاشت- ایمانی که در این روایت و بسیاری از روایات دیگر توصیف می‌شود در مقابل اسلام قرار گرفته می‌شود و ظاهراً ایمان درجه دو است؛ یعنی ایمانی که همراه با اطاعت است؛ چون از قرآن کریم استفاده می‌شود که یک نوع ایمان و اعتقاد قلبی وجود دارد که غیر از صِرف شهادتین است. بعضی‌ها علاوه بر شهادتین، در دلشان هم ایمان به رسول الله می‌آورند. یعنی چه؟ یعنی یقین پیدا می‌کنند که این رسول از جانب خداست.

در آن آیه مربوط به حضرت موسی علیه السلام می‌فرماید: «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنی‏ وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین‏»؛ تعلمون یعنی اعتقاد قلبی وجود دارد. یا در آن آیات دیگری که از عجایب قرآن کریم است این‌گونه می‌فرماید: «کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین‏»؛ معمولاً کفر بعد از ایمان به این نوع کفر گفته می‌شود؛ یعنی کفرِ عملی، کفر در اطاعت بعد از ایمان قلبی و یکی از خطرناک‌ترین کفرها همین کفر است که از آن به کفر دوم در مقابل کفر اول تعبیر می‌کنیم. لذا قرآن کریم همیشه از این کفر به کفرِ بعد الایمان تعبیر می‌کند؛ عبارت «کفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ» در قرآن کریم زیاد آمده است.

این بعدیت، بعدیت زمانی نیست، بلکه بعدیت رتبی است؛ یعنی به‌رغم اینکه ایمان دارند و می‌دانند که رسول از سوی خداست اما کفر اطاعت دارند؛ «فَکیفَ إِذَا جِئْنَا مِن کلِّ أمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِک عَلَی هَـؤُلاء شَهِیدًا * یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثا»؛ در اینجا کفر، کفرِ عصیان الرسول است و کفر معصیت توسط کسانی است که یعلمون ان هذا رسول الله؛ «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفْسِدین‏»؛ ایمان دوم به معنای اطاعت عملی است. بنا بر آنچه از مجموع تتبع در آیات و روایات استفاده می‌شود ایمان دو درجه دارد؛ ایمانی که در قلب است و به رسالت رسول خدا تصدیق می‌کند و تنها اسلامِ به لسان نیست و تنها به زبان شهادت نمی‌دهد بلکه در دل هم می‌داند که حق با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

پس یک اسلامِ اول داریم، بعد ایمان اول و بعد ایمان دوم و بعد هم اسلام آخر است؛ یعنی در مجموع چهار مرحله اسلام و ایمان داریم؛ اسلامِ اول اسلام اعرابی است که اسلام به معنای اقرار لفظ است. اسلام آخر هم که اسلام ابراهیمی است؛ «إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ»؛ «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَ نَادَینَاهُ أَنْ یا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنین‏»؛ این دیگر اسلامِ صِرف اطاعت و محضِ تسلیم است که در اسلامِ آخر اصلاً معصیت راه ندارد درحالی‌که در اسلام دوم که اسلام اطاعت است ممکن است معصیت اتفاق بیافتد. مانند همین ایمان‌هایی که برخی از ما داریم که اسلام داریم و اطاعت هم می‌کنیم اما آن لحظه‌های حساس پای‌کار هستند و وقتی اصل امامت بخواهد در معرض خطر قرار بگیرد پای‌کار می‌آیند، اما همیشه پای‌کار نیستند. ایمان دارند و ایمان دوم و ایمان اطاعت دارند، اما مطیعی که گه‌گاهی این‌سو و آن‌سو می‌رود.

لذا در قرآن کریم آمده است «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدا». اینکه گفته است آمَنوا آمِنوا؛ اشاره به این دو مرحله ایمان دارد؛ یا ایها الذین آمَنوا، یعنی همان‌هایی که تصدیق دارید پس حالا که تصدیق دارید عمل کنید. آیه دیگر در سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم است: «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُم‏»؛ دو آمنوا وجود دارد و این‌ها تکرار نیست. حتی در اول سوره بقره آمده است: «ذَلِک الْکتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ * وَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیک وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یوقِنُونَ».

روایت دیگر به سند صحیح از امام صادق علیه السلام است: «عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ الْإِیمَانَ یُشَارِکُ الْإِسْلَامَ وَ لَا یُشَارِکُهُ الْإِسْلَامُ إِنَّ الْإِیمَانَ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ وَ الْإِسْلَامَ مَا عَلَیْهِ الْمَنَاکِحُ وَ الْمَوَارِیثُ وَ حَقْنُ الدِّمَاءِ وَ الْإِیمَانَ یَشْرَکُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا یَشْرَکُ الْإِیمَانَ»؛ یعنی هر جا اسلام هست این‌چنین نیست که حتماً ایمان هم باشد، اما هر جا ایمان بود حتماً اسلام هست.

به‌هرحال نتیجه گرفتیم که ما اسلامی داریم که به معنای اقرار به لسان است، هرچند در درون اعتقاد قلبی هم نباشد و حقیقتاً تصدیق نداشته باشد. این همان اسلامِ اول است. بعدازاین اسلام، اسلام همراه با ایمان و به معنای تصدیق بما جاء به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. تصدیق هم به معنای اذعان قلبی است. منتها این اذعان قلبی هم با اطاعت ملازمت ندارد. بسیاری بودند که اذعان قلبی داشتند، اما مطیع نبودند مانند بنی‌اسرائیل. در بین مسلمینِ اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم عده‌ای این‌چنین بودند؛ آن‌هایی که می‌گفتند «هذا منک أم من الله»؛ این‌ها ایمان قلبی داشتند اما این ایمانِ کامل نبود، زیرا در غیر این صورت دیگر منک ام من الله معنا ندارد.

باید به یک نکته اشاره کنم؛ اولاً این بحث فقه نظام سیاسی از مظلوم‌ترین رشته‌های معرفتی دین و از مظلوم‌ترین رشته‌های معرفتی معارف شیعی ماست، مثل خود امامت ائمه اطهار علهم السلام و عین خود ذات ائمه اطهار علیهم السلام که مظلوم‌ترین پدیده‌های تاریخ هستند.

من خواهش دارم از دوستانی که بعدها به ما ملحق شدند حتماً مباحثِ اولیه ما را جدی مطالعه و بحث کنند. بحث جلد اولِ که بحث جهان‌بینی سیاسی است، بحثِ بنیادین است. بحث جلد دوم که بحث فلسفه سیاسی بود هم بحث بنیادینی است. این مباحث بعدی مبتنی بر آن اساسی است که در آن مباحث، بنیاد گذاشته‌ایم. ما در حوزه احتیاج به متخصص‌هایی داریم که فقه سیاسی را بفهمند.

یک به اصطلاح استادی می‌گفت اصلاً کار رُسُل حکومت نبوده است منتها دیدند که اگر حکومت کنند به اهدافشان کمک می‌کند. صراحتاً می‌گفت هیچ‌یک از ادیان و هیچ‌یک از رُسل اصلاً حاکم نبودند و بحث حکومت نداشتند و فقط دین اسلام است که بحث حکومت را مطرح کرده است.

بعد در تفسیر آیه «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیز» می‌گفت این کار مردم است و ربطی به انبیا و دین ندارد. اصلاً تعریف خدا چیست؟ خدا یعنی مَلِک. خب این مَلِک می‌خواهد مُلک خودش را اداره کند یا خیر؟ اگر این آقا نماز جمعه می‌رفت، حداقل یک روز یک امام جمعه‌ای سوره جمعه را خوانده بود شنیده بود که آیه اول سوره جمعه می‌فرماید: «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِک الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکیمِ»؛ خدا فرمانرواست و می‌خواهد در جامعه بشر فرمانروایی کند. پس رسل را فرستاد تا فرمانروایی خودش را إعمال کند و کار رُسُل این است.

 قرآن کریم می‌فرماید: « وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیما»؛ اصلاً سیاست یعنی فرمان، سیاست‌مداری یعنی فرمانروایی. ائمه اطهار علیهم السلام و قبل از آن‌ها رُسُل همه برای فرمان آمده‌اند. چطور شما می‌گویید انبیای بنی‌اسرائیل و حضرت موسی علیهم السلام حکومت نداشته‌اند و ادعای حکومت نکرده‌اند و فقط اسلام ادعای حکومت دارد؟! آخر این روایتی که می‌گوید «کانت بنو إسرائیل تسوسهم الأنبیاء، کلما هلک نبی خلف نبی» را ندیدید؟ آیه کریمه قرآن را نخوانده‌ای؟ « إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی‏ ثَمَناً قَلیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون‏». چرا وقتی نخوانده‌اید اظهار نظر می‌کنید؟

لذا استدعا دارم در این مباحث هم کارتان را کامل کنید و هم متصدی شوید و سکوت در برابر این طُرّحات نکنید. این تحریف‌هایی که از اسلام و دین و قرآن به عمل می‌آید آن‌هم از یک رسانه‌ای که انتظار داشتیم دانشگاه اسلامی شود؛ شما این‌ها را قبول نکنید و نپذیرید و سکوت نکنید. هرروز یک حمله به دین و اسلام و فقاهت داریم. هیچ‌گاه این‌چنین به مبانی دینیِ ما حمله نشده است.

انتهای پیام/

کد خبر : 67212
تاريخ ثبت خبر : 16 اردیبهشت 1397
ساعت بارگزاری خبر : 16:26
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)