به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، متن زیر یادداشتی است که مهدی کریمی دانشجوی دکتری فلسفه اسلامی و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در مورد جایگاه و معنای عدالت در انقلاب اسلامی نوشته است:
یکی از مبانی آغاز و تدام انقلاب اسلامی توجه به مسأله عدالت بوده است، اما کدام عدالت؟ اساسا مطابق چه تعریفی از عدالت و یا درکی عموم مردم و علی الخصوص رهبران انقلابی از عدالت داشتند، انقلاب اسلامی آغاز شد و تداوم پیدا کرد؟ بیتردید بسته به جهان بینی، انتظارات و درخواستهایی که از عدالت داریم، متفاهم ما از عدالت متفاوت خواهد بود، بدین ترتیب عدالتی که در طول فرآیند انقلاب توسط امام خمینی رضوان الله علیه و دیگر اندیشمندان دینی طرح شد، عدالتی یکپارچه و جامع بود که همه بیشتر از آنکه تنها یک تئوری اقتصادی مارکسیستی یا سرمایه داری باشد، یک اندیشه دینی و فقهی، مبتنی بر آرمانهای انسانی و الهی اسلام بود.
در این برداشت از عدالت، موضوع عدالت تنها اقتصاد نبود بلکه اعم از اقتصاد و سیاست همه جنبههای روحانی و مادی انسان را در عصر حاضر در بر میگرفت. عدالت در این دیدگاه در شبکهای جامع نگریسته می شود که تمام اجزاء آن به هم متصل و پیوسته است و هیچ بخش آن از دیگری جدا نیست. عدالت نه تنها ساحتی اقتصادی داشت بلکه در عرصههای دیگر حیات انسان نیز نقش آفرینی میکرد.
عدالت بر این اساس در گسترهای جهانی دیده میشد، مسئله ما در عدالت محدود به چارچوب ملیت، جغرافیا و حتی تمدن ایرانی نمی شد بلکه مسئله فراتر از آن در ساختاری جهانی تعریف میشد. در این نگاه ملیت امری واسطه برای رسیدن به آرمانهای اجتماعی بالاتر است. سخن از امت به میان آمد و سرنوشت مسلمانان دیگر کشورها به همان اندازه مهم تلقی شد که سرنوشت هم میهنان. در حقیقت به جای میهن، امت قرار گرفت و تراژدی ملیگرایی به اسلامگرایی و امتخواهی تبدیل شد.
در این نگرش جامع به ایده امت بسان ایدهای محتوایی که میتواند شکل جدیدی در مناسبات جهانی بیافریند و مکتبی که قادر است سرنوشت انسان را به سعادت رهنمون شود، نگریستهشد. بر این اساس نظریهای از عدالت که بتواند چنین ایده جامعی را محقق کند و خواستهها و انتظارات آن را برآورده کند، لازم بود تا بتوان بر اساس آن خواستهها انسان انقلابی معاصر را برآورده کرد.
راهکاری که امام عرضه کرد، نگرشی نوین به فقه بود. امام شیوه چنین رفتار مجاهدانهای را در فقه جستجو کرد. فقیهان بزرگی چون شهید محمدباقر صدر در این راه انتظارات فقهی را به عنوان شیوهای نو در طرح مسئله جهانی عدالت اسلامی با استفاده از ابزارهای پویای فقه شیعه، برآورده کردند. اما کدام فقه پویا؟ سخن در خود فقه است و پویایی آن. آیا فقهی که به عنوان برنامه زندگی از سوی پیشوایان دینی طرح شده میتواند خواستهها و انتظارات بشر امروز را برآورده سازد؟ فقیهان انقلابی بدین پرسش پاسخ ایجابی میدهند. اما چگونه؟ شاید بتوان تلقیهای گوناگونی را در این خصوص بیان کرد:
یک تلقی آن است که فقه مجموعهای از احکامی است که از سوی فقیهان و با توجه به خطابات شرعی که در کلام معصومین علیهم السلام است، تنها فرصت رویارویی بر برخی مسائل فردی و اجتماعی را داشته است و علاوه بر آنکه محدود به عنصر زمان و مکان است، دارای محدودیت نیز هست. از این رو فقه عصری است و بیشتر آثار فقهی مرتبط با عصر صدور از معصومین علیهم السلام است و تنها حداقلی از احکام است که میان همگان در نسلهای پیاپی مشترک است.
این نگاه حداقلی به فقه، خواستار خروج فقه از عرصههای اجتماعی انسان معاصر و وانهادن این وادی به عرفی نگری و مکاتب سیاسی و اقتصادی جدید است که دین نقشی در آنها ندارد. در نگرشی دیگر اگر چه دین مجموعه آموزههای جامعی از همه مراتب زندگی انسانی است، اما بازتعریف این آموزهها را در جامعهای با اقتضائات جدید ناممکن میشمارند و این مهم را فقط در شرایطی ممکن میدانند که معصوم خود حضور داشته و حکومتی بر آن اساس بنا نهد.
اما در نگاه سوم، از طرفی دین جامع است و برای سؤالات انسان معاصر پاسخ عقلانی دارد و هم میتوان و باید تا سرحد امکان، آموزههای فقهی را در جامعه معاصر پیاده کرد. در اینجا مرادمان بیان نظر همه فقهاء و متفکران دینی در عرصه فقه اجتماعی نیست، فقط میخواهیم یک دستهبندی کلی را در عصه فقه اجتماعی بیان کنیم تا در ذیل آن تلقیهای فقهی انقلاب واضح تر شود.
انقلاب امام، انقلاب فقهی بود و نگرش امام به فقه همان نگرشی است که خواستار تحقق فقه اجتماعی در همه عرصههای آن در جامعهای بود که اسلام را سرلوحه حیات اجتماعی خود ساخته است. در این رویکرد، فقه نه تنها جامع است، بلکه باید فقه را تا سرحد امکان در جامعه پیاده کرد. به تعبیر قرآن کریم، کنتم خیر امه اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله، بهترین امتی باشیدکه بر انسانها خروج میکنند آنان را به دین خدا دعوت کرده، امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
اما سخن در نحوه مواجهه فقه با مسائل روز خود سخنی است دیگر و مشکل دقیقاً در همین نحوه مواجهه است. گاه از فقه برای توجیه شرایط موجوداستمداد میشود. در این نگاه رسالت فقه، رسالت توجیه سیاستهای اقتصادی و سیاسی انسان معاصر است، فقه میآید تا با نگاهی معاصر بنگرد. دراینصورت، مدرنیته فقهی خواهیم داشت، مدرنیتهای که فقهی متناسب خود را آفریده است و فقهی که مدرنیته متناسب خود را خلق کرده است.
این نگاه باز هم فقه را به انزوا خواهد برد، چرا که در این صورت، آنچه محو رقرار گرفته در واقع فقه نیست، بلکه همان اندیشههای عرفی است و فقط ردایی فقهی بر تن آن کردهایم و از چنین جسد بی روحی انتظار معجزه نمیتوان داشت. جامعه معاصر و سیاستهای خرد و کلان ما دقیقا از همین مشکل رنج میبرد. یعنی از سویی در مواجه با عصر جدید و اقتضائات آن در تلاشیم تا از قافله تمدن نوین جهانی عقب نمانیم و از سویی نمیخواهیم از آرمانهای دینی خود دست برداریم، بدین شکل برای حل پارادوکس علم و دین یا به تعبیر بهتر، مدرنیته و دین، ردای دین را بر قامت مدرنیته میپوشانیم و از اسلام تنها ظاهری را حفظ میکنیم که دغدغهای جز توجیه سیاستهای خرد و کلام ما ندارد. این اسلام نه زایشی دارد و نه نوآوری و نوخواهی، در زمینهای از نظریههای عدالتی چون مارکسیسم در گذشته و سرمایهداری در عصر حاضر تعریف میشود و خود مرجعیتی در کنشها و واکنشهای سیاسی و اقتصادی جامعه ندارد.
در این نگرش گفتمان استضعاف و استکبار از بین میرود، مفاهیمی چون انفاق، احسان، مسئولیت فردی و اجتماعی به مفاهیمی مدرن در قالب تفکر بشر معاصر محدود میشود و در حقیقت شکل ضعیف شدهای از مفاهیم دینی به جامعه عرضه میشود، که نه تنها پاسخگوی مشکلات نیست، بلکه به نام اسلام و فقه و به کام نظریههای رقیب از تحقق چشماندازهای نو دینی جلوگیری میکند. چنین نگرشی به احکام فقهی و فقه را به سیالیتی غیر موجه عرضه کردن، نظریه عدالت اسلامی را به انزوا میبرد و مطلوب و مقصود از مقاصد شریعت محقق نمیشود.
مقاصدالشریعه
اساساً آنچه ما را به این وضعیت دچار میکند، بیتوجی به مقاصد شریعت در فقه و در نظرنگرفتن فقه به عنوان عنصری در شبکهای از معانی و معارف بلند اسلام است. چه آنکه اگر فقه را در شبکهای زا معارف الهی که اسلام اصیل را محقق میکنند در نظر آوریم، آنگاه نگاه ما به واجب و حرام، مستحب و مکروه و مباح متفاوت خواهد بود. در این نگاه به فقه، مقاصد شریعت در رأس قرار میگیرد و اسلام به عنوان مجموعهای لحاظ میشود که غایت و هدف آن سعادت انسان در رویارویی با مسائل عصر جدید است.
برای مثال رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند من اصبح و لم یهتم بأمور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم. این مهم یکی از مقاصد شریعت است، کسی که صبح کند و اهتمام به امر مسلمین نداشته باشد، از مسلمانان نیست و مسلمانی که بشنود شخصی از مسلمانان کمک میخواهد و به داد او نرسد، مسلمان نیست. اگر در تمام منابع دینی ما جملهای غیر از همین بیان رسول خدا نبود، رسالتی سنگین برای ما ترسیم میشد تا تمام سرمایههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جهت نیل به این مقصود شریعت یعنی از بین رفتن مشکلات فردی و اجتماعی بسیج شده تا دردمندی در جامعه اسلامی باقی نماند، حال آنکه به این مضمون نورانی احادیث و آیات زیادی است که ذکر آنها از حوصله این نوشتار بیرون است.
بنابراین این یکی از مقاصد شریعت است. شریعتی که در آن اهتمام به دیگران است و نه خود، فرد از مدار فردیت وخود خواهی خارج میشود و به مدار دیگر خواهی وارد می شود. آیا میتوان گفت چنین نگاه جامعی به انسان و رسالتهای اجتماعی توانایی حل مشکلات اجتماعی انسان معاصر را ندارد؟ یا آنکه بیتوجهی ما به این مکتب با عظمت است که سبب تحقق معاصی فردی و اجتماعی و واقع شدن در گرداب مشکلات اجتماعی شده است؟
مقاصد شریعت راه را تعیین میکند، اگر مقصد شریعت آن است که د رجامعه فقیری نباشد، پس اگر راهی را رفتهایم که با وجود تطابق بر احکام ظاهری فقهی بر تعداد فقیران جامعه افزوده شده است، این نشان میدهد که راه ما راه صحیحی نبوده است و باید در آن تجدید نظر کرد، چرا که آن راه نتوانسته مقصود نهایی شریعت را محقق کند. آنچه معیار تحفقق کلمات حق است، تحقق عینی آن مفاهیم در ساحت اجتماعی و فردی است ونه فقط بیان لفظی و ادعای بدون عمل، به تعبیر شریف قرآن بر زبان چیزی را میگویند که در عمل از آن فاصله دارند و در قلب آنها رسوخ نکرده است.
حال با این نگاه به سراغ فقه انقلابی میرویم، فقه انقلابی، فقهی است که ناظر به نیازهای انسان معاصر انقلابی است که مهم ترین جنبه آن عدالتخواهی است. در فقه انقلابی نگاه ما به فقه نگاه توجیهگر و لباس برای دیگر نظریهها شدن نیست، بلکه نگاهی محتوایی است که محقق کننده مفاهیم بنیادین دینی است. در این نگاه هم فقه ابزار میشود اما نه ابزار تحقق سرمایهداری بلکه ابزاری برای تحقق مقاصد الهی شریعت.
در این نگاه فقه خود محتوا و متن میشود و نه تنها قالب. آنچه امروز در جامعه معاصر ما به طور خاص و جامعه اسلامی به طور عام در جریان است، قالب بودن فقه برای دیگر نظریههایی است که در عصر مدرنیته وجود دارد و این همان مظلومیت فقه است. اما در نگاه محتوایی به فقه و تحقق مبانی فقهی با توجه به مقاصد شریعت و تحقق مفاهیم بلندی چون احسان، انفاق، ایثار و دیگر خواهی و هزاران مفهومی که در قاموس واژگان دینی تحقق دارد، مقاصد شریعت که تضمین کننده سعادت انسان است، محقق خواهد شد. این نگاه جامع به فقه، فقه را نه تنها در عرصه اجتماعی و فردی وارد میکند، بلکه فقه را در مجموعه آموزههای دینی لحاظ میکند که هر آموزه با دیگر آموزهها مرتبط و مؤثر در دیگر آموزهها است.
در این نگاه عدالت خود یکی از مقاصد شریعت است که این مقصود در تقنین قوانین الهی مورد نظر بوده است. بنابراین فروعات فقهی به گونهای تدوین و ملاحظه میشود که بیشترین عدالت و برابری را در جامعه محقق کند و از نابرابری و بی عدالتی جلوگیری کند. عدالت در این نگاه ناشی از صفت عدل خداوند و در بستری از معنویت طرح میشود که انسان را در صفت عدل شبیه خداوند در عرصه هستی میکند. این نگاه به عدالت، گذری است از نظریههای عرفی به عدالت به نگاهی الهی و معنایی که نگرشی متافیزیکی را در عرصه فرد و جامعه بر میگزیند و انسان را رها از علایق مادی خود به عنوان عنصری محوری در عرصه هستی که خود میقات و میعاد معانی بلند عرفانی است، لحاظ میکند.
در این نگرش عدالت گسترهای وسیع از ماده و معنا، عقلانیت و معنویت خواهد بود وعدالت در ساختاری جامع از ارتباطات انسانی و الهی نقش میبندد. انسان در عدالت فقهی، از انزوا خارج میشود و چون جزئی از اجزاء هستی که در تقابل و کنش و واکنش با دیگر عناصر هستی است باز تعریف میشود ونه بدون توجه به آن رسالت جامع و کامل. این رویکرد به عدالت روح جمعگرایی و تحقق آرمانهای فردی و اجتماعی را برای انسان فراهم میکند. بازتعریف انسان در زمینهای از عناصر پیونددهنده او در جهان هستی، همان محتوای فقهی و توجه به مقاصد شریعت است. که لازم است انسان معاصر بدان توجه کند.
انقلاب در حیات در حال شدن و فرآیندیش، در عصر عدالتخواهی لازم است توجهی دیگرباره به فقه به عنوان ابزاری برای تحقق این عدالت نماید، توجهی که هم تبیین آن امری مهم است و هم تحقق آن در عرصههای اجتماعی تکلیفی طاقت فرسا در عصر عدالتخواهی است.
انتهای پیام/