به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، جلسات آموزشی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی، ۱۹ آذرماه در دفتر تبلیغات اسلامی، نمایندگی تهران، با حضور اساتید و صاحبنظران علوم انسانی برگزار شد.
محمدتقی موحد ابطحی عضو گروه روششناسی علوم انسانی اسلامی شورای بررسی متون، به بررسی کتاب چیستی علم نوشته آلن چالمرز پرداخت.
وی در این جلسه با تشریح نظریه ابطالگرایی کارل پوپر به بررسی و نقد این نظریه پرداخت.
اولین جریانی که در علوم انسانی شکل گرفت مدعی بود که ما میخواهیم به فیزیک برسیم
اولین معضل استقراء موجّه نبودن آن است
ابطحی با بیان اینکه اولین جریانی که در علوم انسانی شکل گرفت مدعی بود که ما میخواهیم به فیزیک برسیم. علوم طبیعی تجربی از روش تجربی استفاده میکرد. حال استفاده از روش تجربی دقیقاً یعنی چه؟ گفت: اولین ایدهای که مطرح شد این بود که گفتند ما بهوسیله استقراء ثابت میکنیم. در بحث استقراء چند تا مشکل پیش آمد، اولین مشکل اینکه استقراء موجّه نیست؟ موجّه نیست یعنی چه؟ یعنی منطقی نیست. شما در استقراء هزاران قوی سفید دیدهاید؛ آیا ضرورتاً قوی هزارویکمین هم سفید است.
وی ادامه داد: پوزیتویست ها در جواب این توجیه نبودن یا منطقی نبودن میگفتند، شما ناچارید علم را بپذیرید؛ علم ابزار شماست. راهحل دیگر این بود که مگر شما هم چه چیز را توجیه میکنید؟ برای توجیه کامل شما به تسلسل میرسید. عدّهای دیگر نیز آمدند و گفتند که شما میخواهید استقراء را بر قیاس توجیه کنید و این منطقی نیست، یعنی قیاسی نیست. مثلاینکه شما شعر نو را میخواهید بر اساس شعر سنتی مقایسه کنید. استقراء، منطقی مختص خودش را دارد. ما آلان باید منطق استقراء را کشف کنیم و ببینیم عرف عقلا کی از چند امر جزئی به یک امر کلی میرسند. تعداد استقراء باید زیاد، تنوع آن زیاد و مثال نقض هم نداشته باشد.
وی افزود: حال سؤال این است با هر تعداد مشاهده یک پدیده، چقدر احتمال صدقش افزایش پیدا میکند و چقدر تنوع لازم است صورت گیرد؟ شما چقدر تغییر در شرایط آزمایشی را تنوع مینامید؟ این مشکلات باعث شد استقراءگرایان بگویند، ما میخواهیم داوری کنیم و نه کشف قانون طبیعی. شواهد میتواند احتمال صدق فرضیه را بالا ببرد. ازاینجا داستان ابطالگرایی پوپر مطرح میشود. جناب پوپر آمد گفت که اینکه شما فرضیهای را ارائه میکنید و پدیدهای رخ میدهد نتیجه میگیرید فرض شما درست بوده است؛ این استدلال درستی نیست. فرضیهای را ارائه میکنیم و این فرضیه در پدیده خاصی منتج است.
اصلاح فرضیهها باعث میشود شما بخش بیشتری از حقیقت را ببینید
این پژوهشگر در ادامه افزود: پوپر میگوید، ما اصلاً منطق استقرایی احتیاج نداریم؛ ما در علم به دنبال تائید فرضیههای خودمان نیستیم نباید باشیم. چرا؟ چون راحت میشود شرایطی را تعیین کرد که آن فرضیه تائید شود. اگر آبی در صد درجه نجوشید فرضیه شما اشتباه بوده است. در اینجا اگر شما فرضیه غلط را رد کنید، یک گام به حقیقت نزدیکتر میشوید، چون میدانید چه چیزهایی درست نیست. من نمیدانم چه چیزهایی درست است ولی همینکه میدانم چه چیزیهای درست نیست، خودش یک گام بهسوی حقیقت است. ما نمیدانیم کی به حقیقت رسیدهایم ولی میدانیم کی غلط عمل کردهایم و بیش از این ما نمیتوانیم کاری بکنیم.
این محقق تصریح کرد: پوزیتویست ها خیلی خوب میتوانستند پیشرفت علم را نشان میدادند، در منطق پوزیتیویستی، علم ما انباشتی است. این انباشتها، ما را به حقیقت نزدیک میکند. پوپر میگوید تا آنجایی که شما با موارد مشاهده شدنی سروکار دارید من با شما موافقم، ولی در موارد مشاهده نشدنی باب این قضیه برای شما بسته است. ما کی متوجه میشویم به قلّه کوه نرسیدهایم؟ خطاها نشان میدهد شما هنوز به قله حقیقت راهی پیدا نکردهاید. در تمثیل استقرای ساده میشود تا جایی همراهی کرد، اینها جزء موارد مشاهده شدنی ما هستند. ما در اینجا اینکه بدانیم چه چیزهایی غلط است به چه درد ما میخورد؟
ابطحی گفت: پوپر میگوید، اگر برای شما احراز دستیابی به حقیقت و مطابقت با واقع امکانپذیر نیست، قبول کردهاید که به حقیقت نزدیک شدهاید. اگر من با تحقیقات علمی فهمیدم که یکی از گزارههای میان هزاران گزاره غلط است و گذاشتم بیرون، من یک گزاره غلط کمتر دارم. همینکه شما یک گزاره غلط را از نظام باورهایتان کنار بگذارید، خودش گامی به سمت حقیقت. یک گامی دیگر نیز میتوانیم برداریم و آن اصلاح فرضیههاست؛ این چه کمکی به شما میکنید؟ اصلاح فرضیهها باعث میشود شما بخش بیشتری از حقیقت را ببینید.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ادامه داد: پوپر در اینجا از مفهوم تبرئه استفاده میکند، بدین معنا که فعلاً آزمایشی که انجام دادهایم نشان میدهد این شخص دروغگو نیست، ولی ممکن است واقعاً دروغگو باشد. نه اینکه راستگوییاش اثباتشده باشد، بلکه از این اتهام تبرئه شد. به لحاظ عملی حرف پوپر با پراگماتیسمها چه فرقی میکند؟ به لحاظ پراگماتیسمی فرقی نمیکند. پراگماتیسمها میگویند چون درست و تائید شده است، از آن استفاده میکنم وپوپر میگوید چون حرفش آشکارنشده است، من از آن استفاده میکنم. اثبات وتایید راهش استقرا، است ولی وقتی میگویید هنوز خطایش برای من اثبات و آشکارنشده است از برهان خلف استفاده میکند که کاملاً منطقی است. پوپر میگوید استقراء افسانهای بیش نیست.
ابطحی تصریح کرد: هیوم میگفت علم از استقراء استفاده میکند و استقراء موجه نیست، پس نتیجه میگیریم علم موجّه نیست. از نظر هیوم استقراء عادت ذهنی است. استقراء بیش از عادت ذهنی نیست. مشکل هیوم این است که ما نمیتوانیم علم را به مسئله روانشناختی تقلیل دهیم. پوزیتویستها میگفتند در علم از استقراء استفاده میکنند. از طرفی علم موجّه است؛ پس اینها باید تلاش میکردند که استقراء را موجه کنند، اما پوپر آمد گفت استقراء موجّه نیست و با آقای هیوم همعقیده بود و از طرفی معتقد بود که علم موجّه است و در اینجا جناب هیوم باید چهکار کند؟
در پوپر فرآیند تحقیق از مشاهده شروع نمیشود، بلکه از مسئله آغاز میگردد
وی بیان کرد: پوپر در اینجا از یک شیوه کاملاً موجّه و قیاسی استفاده میکند، ما میتوانیم بگوییم نظریههای ما ابطالشده است. پس مجموعه گزارههایی که تعداد گزارههای کاذبش بیشتر باشد به حقیقت نزدیکتر میشود و در گام دوم وقتی فرضیهای ابطال شد و تلاش کردید فرضیه جدید بیاورید، باید مثال نقض قبلی را باید توجیه کنید و پوشش دهید؛ در اینجا عملاً نظریه شما بسط پیداکرده است و بخش بیشتری از عالم واقع را نشان میدهد و این بخش بیشتر یعنی ما به حقیقت نزدیکتر شدهایم.
این پژوهشگر اذعان کرد: پوزیتیویست ها (استقراءگرایان اولیه) میگفتند، علم از مشاهده شروع میشود، شما مشاهده میکردید و بعد تعمیم میدادید و سپس به یک قانون کلی میرسیدید و یا اینکه شما فرضیه ارائه میکردید و سپس آزمایش انجام میدادید و با اثبات تائید به یک قانون میرسیدید؛ اما آقای پوپر بحثش را جذابتر میکند و میگوید، آن چیزی که باعث میشود شما بهجای خاصی نگاه کنید مسئله شماست. فرآیند تحقیق از مشاهده شروع نمیشود، بلکه از مسئله آغاز میگردد؛ و شما برای اینکه مسئلهتان را حل کنید، فرضیهتان را میتوانید ابطال کنید یا تبرئه کنید، اگر ابطال نشد مجدد یک آزمایش جدیدی انجام میدهیم و اگر ابطال شد، در اینجا، شما یک فرضیه جدید ارائه میکنید.
وی گفت: اگر از پوزیتیویست ها میپرسیدند چه نظریهای علمی است میگفتند، نظریهای که اثبات شده باشد یا تائید شده باشد یا از طریق استقراء به دست آمده باشد، ولی اگر از آقای پوپر میپرسیدی چه نظریهای علمی است، میگفت فرضیهای که قابل ابطال باشد و هنوز ابطال نشده باشد. اینکه هنوز ابطال نشده باشد بهتنهایی کافی نیست، چرا؟ چون شما یک نظریههایی دارید که ابطالناپذیرند، مثلاینکه شما بگویید فردا باران میآید یا نمیآید این گزاره همواره صادق است و یک صدق منطقی دارد.
اگر از پوزیتیویست ها میپرسیدند چه نظریهای علمی است میگفتند، نظریهای که اثبات شده باشد یا تائید شده باشد یا از طریق استقراء به دست آمده باشد
اشکالات جدی به نظریه پوپر
ابطحی افزود: اشکالات جدی به نظریه پوپر واردشده است. شکل منطقی پوپر خیلی کار دقیقی است، ولی موقع عملیاتی شدن چه اتفاقی میافتد؛ ما میگوییم اگر مقدمات درست باشد نتیجه هم درست است، خب تا اینجا منطق قیاسی است. ولی شما برای اینکه ابطال یک فرضیه را نتیجه بگیرید، لازم است که به صدق این گزاره اعتقاد داشته باشید، در حالی که شما میگویید ما گزاره صادق نداریم. پوپر میگوید من هم قبول دارم که ابطال در مقام عمل کار دشواری است (برای اینکه این خودش مسبوق به نظریه است) و این نظریات نیز باید آزمایش شود، حال با وجود آزمایش دیگر کار ما به تسلسل میرسد و پوپر میگوید برای اینکه از تسلسل رها شویم، باید این آزمایش را در یکجایی متوقفش کنیم و آنجا توافق جامعه علمی است.
وی در خصوص ابطال پذیری گفت: پس دیدیم که هرچند ابطالپذیری کاملاً منطقی است امّا، ما وقتی در مقام عمل میخواهیم ابطال کنیم، از آنجایی که مشاهدات ما مسبوق به نظریه هستند، ما با مشکل به دست آوردن صدق آن مشاهدات روبه رومیشویم و در نهایت عملاً و منطقاً نمیتوانیم ابطال کنیم؛ در اینجا ما به گزاره ایی میرسیم که بهاصطلاح گزارههای بنیادین نامیده میشود که جامعه علمی برسرآن توافق دارد. مخالفین آقای پوپر میگویند که اگر بنا بود ما آنجایی که میخواهیم توافق کنیم جامعه علمی باشد، همان اول سر فرضیه توافق میکردیم، زیرا آنجا هم جامعه علمی قبول دارد، چرا چند قدم برویم جلوتر و بگوییم جامعه علمی قبول دارد، خب همان فرضیّه اول را بگوییم جامعه علمی قبول دارد.
ابطحی تصریح کرد: اشکال دیگری نیز به جناب پوپر شده است و آن اینکه داستان ابطال منطقی به این سادگی که شما میگویید نیست. وقتی شما یک فرضیهای را به بوته آزمایش میبرید، این فرضیه خودش تنهایی به بوته آزمون نمیآید، تنهایی نمیتواند نتایج منطقی را به همراه داشته باشد. شما فرضیه اصلیتان به همراه فرضیههای کمکی بسیار متنوّعی منتهی میشود. در اینجا منطق بهتنهایی نمیتواند به ما بگوید کدام فرضیه غلط است پس باید به آزمایش پناه بریم که دوباره به آن تسلسل گرفتار میشویم.
انتهای پیام/