| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

هادی وکیلی در نشست برهان خاص علامه طباطبایی در رساله الولایه:


علوم انسانی اسلامی تقرب به حقیقت الهی است

هادی وکیلی بیان کرد: آنچه که بنام علوم انسانی اسلامی یاد می کنیم، در راستای تقرب و اتصال هر چه بیشتر به حقیقت الهی از طریق حیث التفاتی شهودی است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، هادی وکیلی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نشست «برهان خاص علامه طباطبایی در رساله الولایه و نقش آن به عنوان مبنایی برای تعریفی جدید از انسان و علوم انسانی» درباره علامه طباطبایی گفت: مرحوم علامه طباطبایی حکیم متاله و مفسر بزرگ قرآن است و آثاری که پدید آورد، عمدتا آثار حکمی و قرآنی بوده است. او از میان مجموعه آثار و رساله ها رساله ای بنام «رساله الولایه» دارد که در آن هم به عنوان حکیم و مفسر قرآن ظاهر می شود که در پنج فصل به نگارش درآمده که هر فصل شامل دو بخش برهانی است. برهان حکمی و فلسفی و برهان قرآنی و روایی و به تعبیری برهان عقلی و نقلی. علامه از دو توانمندی در حکمت و فلسفه و قرآن و دین استفاده کرده و مطالب هر فصل را در این دو شاخه حکمت و قرآن و روایت پیش می برد. این رساله پنج فصل دارد و هر فصل دارای دو بخش است که در مجموع ده بخش می شود.

وی افزود: رساله «رساله الولایه» حکمی و قرآنی و روایی است اما در نهایت به ایده عرفانی سامان می دهد. فصل اول این رساله مربوط به این است که دین و شریعت ظاهری و باطنی دارد. فصل دوم چیستی اسرار باطنی را بیان می کند. فصل سوم رسیدن به باطن مختص به انبیاء و اولیاء نیست. فصل چهارم راه وصول به باطن را بیان می کند و فصل پنج چیستی کمال و باطن حقیقی را بیان می کند.

وی اظهار کرد: همه ما تعبیر حقایق و باطن را به کار می بریم. یکی از اوصاف انسان حقیقت طلبی است. اینکه حقیقت ماجرا چیست و حق با کیست؟ کلمه حقیقت به همان اندازه که آشکار است به همان اندازه هم پیچیده است. ما با چیزهای عالم به دو شکل مواجهیم. هر چیزی ظاهر دارد و همین ظاهر ما را با موجودات عالم مواجهه می کند. اما ظاهر موجودات جهان، باطنی را هم دارند. این باطن پنهان است وگرنه ما کوشش نمی کردیم به آن دست پیدا کنیم. اما آن باطن است که بنیان ظاهر را تشکیل می دهد.

وکیلی اضافه کرد: آنچه که نظر علامه طباطبایی را در این رساله جلب می کند حقیقت و باطن است. او حقیقت و باطن را قائل می شود و درباره چیستی آن توضیح می دهد و اینکه چه کسانی به آن می رسند و چه راهی برای رسیدن به آن وجود دارد و بالاترین حقیقت و باطن چیست؟ این رساله مثبت اندیشانه است زیرا قائل به باطن و حقیقت است و حقیقت الحقایقی دارند که حق تعالی و قابل وصول است.

وکیلی ادامه داد: چرا عنوان رساله ولایت است؟  ولایت دارای دو معناست یکی به معنای ولایت فقیه است که اصلا منظور رساله این معنی نیست. معنی ولایت در رساله به معنی قرب و نزدیکی به حقیقت است. علامه برای ورود به رساله سه جهان را بیان می کند. جهان پیش از خلق، جهان خلق و جهان پس از خلق. دو جهان پیش و پس از خلق، جهان حقایق منفرد هستند و به تعبیر من حقایق منفرد و نزولی و باقی است. جهان پیش از خلق دارای هیچ تمدن و اجتماعی نیست فقط دارای حقایق هستند و ارتباط بین آنها وجود دارد.

اعتباریات به معنی ناپایداری نیست

وی در ادامه گفت: جهان انسانی، جهانی است که در آن انسان با موجودات جهان نسبت برقرار می کند.  تمدن و مدنیت در آن وجود دارد و این به دلیل نسبتی است که انسان با حقایق این عالم برقرار کرده است. جوامع انسانی دارای دو دسته موجودات است: موجودات حقیقی که عالم را تشکیل می دهند و انسان. در این نسبتی که انسان با دیگران و اشیا و خدا برقرار می کند موجوداتی را ایجاد می کنند که اعتباریات نام دارند. مانند دینداری، مدیریت و … که به انسان وابسته هستند. احکام شرعی ما هم جزو اعتباریات هستند زیرا در نسبت انسان با خودش و دیگران و اشیا شکل گرفته اند. اما اعتباریات به معنی ناپایداری آن نیست.

صورت، ابزاری برای رسیدن به باطن است بنابراین در صورت نباید متوقف شد اما بدون صورت و امر اعتباری هم نمی توان به حقیقت رسید

وی اضافه کرد: جهان پس از خلق هم جهانی متشکل از حقایق منفرد است. در آن جهان اجتماعی نیست درحالیکه مجمعی از حقایق وجود دارند اما نسبتی برقرار نمی کنند. همه نسبت ها که عواطف و موقعیت می آورد مربوط به جهان خلق است. جهان ما از حقایق قبلی ظاهر شده و به حقایق بعدی وارد می شود. منظور از باطن حقایق پیشاخلقی و پساخلقی این جهان است.

وی افزود: ما چون ظاهر شده ایم و بدون باطن نیستیم و اعتباریات هم بدون حقیقت نیست باید دو نوع کار در این عالم انجام دهیم. اول اینکه باید جامعه بسازیم و مدنیت ایجاد کنیم. دوم اینکه شاید ما از راه بازگشت از ظواهر به حقایق دچار خطا شویم خداوند پیامبران را می فرستد و برای هدایت بشر دین و شریعت می آورد. خداوند اعتباریات شرعی و احکام اعتباری جدید ایجاد می کند. علامه می فرماید شریعت و دین برای این آمده اند که انسان را از ظواهر به سمت باطن از طریق اعتباریات هدایت کنند. صورت، ابزاری برای رسیدن به باطن است بنابراین در صورت نباید متوقف شد اما بدون صورت و امر اعتباری هم نمی توان به حقیقت رسید.

وکیلی اضافه کرد: شریعت از ما خواسته که دنیا به حکم الهی از بین برود ما در قالب تکالیف شرعی از ظواهر عبور کرده و به حقیقت برسیم. ما در عالم سه دسته موجود داریم: اول موجودات مادی محض و نیمه مجرد مانند جمادات، نباتان و حیوانات. دوم موجودات کاملا مجرد مانند فرشتگان. دسته سوم موجودات که مادی و مجرد مانند انسان و لقاء الله هم برای انسان معنا پیدا می کند.  

وی با اشاره به بخش برهان علامه طباطبایی در رساله «رساله الولایه» اشاره کرد و گفت: صورت این برهان پیچیده است. هر برهان درصدد اثبات مدعایی است. علامه از طریق مقدماتی به این نتایج می رسد و سه مقدمه و شش نتیجه حاصل آن است. علامه طباطبایی در مقدمه اول می گوید: نسبت حقایق به جهان آفاق و جهان انفس نسبت باطن به ظاهر است. حقیقت حکم باطن است و جهان آفاق و جهان انفس و جهان درون ما ظاهر است و حقایق عالم، حقایق این دو جهان است. در نتیجه اگر نفس انسان و آفاق بیرون از او، ظاهر باشند، حقیقتی در عالم و آدم است که حقیقت ما است که بیش از ما مشهود است زیرا حقیقت بدیهی تر است و ما به طبع آن حقیقت ظاهر شده ایم.

هر حقیقتی مقتضی تمامیت است

وی اضافه کرد: علامه طباطبایی در مقدمه دوم بیان می کند هر حقیقتی مقتضی تمامیت است. وقتی ما سخن از حقیقت چیزی می کنیم یعنی سخن از تمامیت آن می زنیم. علامه می فرماید تمام و کمال چیزها، کمال و سعادت شان است. کمال و سعادت انسان این است که همه ذات و عوارض مان را یکجا داشته باشیم و انسان باید به این مرحله برسد. حقیقت انسان تمام آنچه که ذات او را تشکیل داده و پنهان است، محسوب می شود.

وی با اشاره به مقدمه سوم افزود: علت اختلاف موجودات عالم از یکدیگر ناشی از چیست؟ حقیقت موجودات عالم واحد است اما با قیود عدمی همراه شده و شخص را بوجود آورده است. «رساله الولایه» راه رسیدن از ظاهر به باطن ها را بیان می کند. علامه طباطبایی می گوید: حقیقت به وسیله اشخاص ظهور پیدا می کند. انسان بوسیله ما ظهور پیدا کرده یعنی حقیقت قیود عدمی خورده و به ما تبدیل شده است. اینها مقدمات برهان است.

وحید ذاتی، صفاتی و افعالی به این معناست که ما فانی شویم و حقیقت باقی در ما ظاهر شود و ذات او پدیدار شود که به معنای ولایت است و این از طریق فنا امکان پذیر می شود

وکیلی در بیان نتایج برهان رساله «ولایه الرساله» گفت: علامه طباطبایی معتقد است اول اینکه حقیقت هر چیزی مطلق، مرسل و دائم است. دوم ملاک قرب و ولایت موجودات به باطن خودشان تا رسیدن به حقیقه الحقایق، مقدار ظهور حقیقت است. هر چقدر حقیقت در موجودات ظاهرتر باشد به حقیقت ظاهرترند. سوم حق تعالی حقیقت اخیره هر موجودی است و قرب و ولایت هر موجودی به حق تعالی به اندازه قیود عدمی و اعتباریات آن است. یعنی در تعریف انسان باید حقیقت حق را اخذ کرد. انسان حیوانی است که دارای قرب به حقیقت است. در همه موجودات عالم، خداوند حضور دارد و حقیقت همه موجودات است اما قید عدمی خورده و به انسان و … تبدیل شده است. این نظریه، نظریه وحدت وجودی است. شریان حقیقت در همه موجودات عالم، وحدت وجودی است و رسیدن به این حقیقت به معنای از دست دادن قیود عدمی است. 

وی افزود: علامه طباطبایی معتقد است اگر قطرات ما در دریای حقیقت حق پنهان شوند به فنا تعبیر می شود. در اینجا این سوال مطرح می شود که ما از قیودمان فانی شویم؟ توحید ذاتی، صفاتی و افعالی به این معناست که ما فانی شویم و حقیقت باقی در ما ظاهر شود و ذات او پدیدار شود که به معنای ولایت است و این از طریق فنا امکان پذیر می شود. علامه معتقد است اگر خداوند می خواست جهان را از بین ببرد، آن را نمی آفرید زیرا جهان منهای خداوند نیست و تجلی اوست. هدف خداوند از شریعت و دین و احکام اخلاقی و عرفانی عبارتست از فنای در شهود. انسان تنها موجودی است که می تواند از طریق فنای  شهودی در دنیا به حقیقت راه پیدا کند. یعنی ذات و صفات و افعال خویش را نبیند و آنها را ذات و صفات و افعال حق ببیند.

ما نسبتی با حقایق طبیعی زندگی داریم که زندگی اجتماعی و مدنیت ما را شکل می دهد و زندگی دیگر هم با عنوان زندگی دینی و شرعی داریم که در آن نه فقط مدنیت بلکه الوهیت را در آن تحقق دهیم

وکیلی اظهار کرد: ما با دو زندگی مواجهه هستیم. ما نسبتی با حقایق طبیعی زندگی داریم که زندگی اجتماعی و مدنیت ما را شکل می دهد و زندگی دیگر هم با عنوان زندگی دینی و شرعی داریم که در آن نه فقط مدنیت بلکه الوهیت را در آن تحقق دهیم. زندگی دینی یعنی تقید به آداب شرعی زیرا احکام و آداب شرعی ما را به حقیقت دعوت کردند. جامعه برای ارتقا باید دینی و شرعی باشد یعنی احکام شرعی را انسان رعایت کند تا مدنیت دینی پیدا کند. مدنیت دینی یعنی مدنیتی توام با فضایل اخلاقی توام با آداب شرعی. اگر مدنیت ما دینی و شرعی باشد علومی که در آن شکل می گیرد، علوم انسانی اسلامی خواهد شد.

وی افزود: ما نوع زندگی دیگری داریم که زندگی با حقایق و حقیقت الاحقایق الهی است. در آنجا زندگی عرفانی شکل می گیرد که مدنیتی بالاتر از مدنیت اجتماعی تکوینی و مدنیت شرعی و دینی است زیرا زندگی دینی هم  با ظواهر دینی است و ظواهر دینی بالاتر از ظواهر زندگی عادی است. علامه طباطبایی ما را به زندگی عرفانی دعوت می کند که در انسان به حقیقت الهی خود از طریق فنا دست پیدا کند. جامعه ما اگر بخواهد جامعه مدنیت باشد باید به شکل وحدت وجودی زندگی کند و همه انسان ها باید سهم خود را به نفع دیگران نادیده بگیرند و دیگران هم همین کار باید بکنند.

وکیلی افزود: آنچه که بنام علوم انسانی اسلامی یاد می کنیم، در راستای تقرب و اتصال هر چه بیشتر به حقیقت الهی از طریق حیث التفاتی شهودی است. باید در همه علوم حیث التفاتی شهودی وجود داشته باشد یعنی در علوم انسانی چون انسان محور این علوم است باید محور آن حرکت بخشی به انسان برای تقرب به حقیقت خویش و شهود آن حقیقت الحقایق در خودش و اعتبارات جهانش باشد. اگر علوم بتوانند در این مسیر شکل بگیرند می توانیم انتظار داشته باشیم که زندگی عرفانی بوجود آید.

وی در پایان اظهار کرد: علوم انسانی باید انسان و موجودات جهان را کمرنگ تر و ظهور و بروز حقیقت الهی را پررنگ تر کنند و هرچه آدم و عالم فانی تر و به سود خدا کنار رفته تر باشد آن علوم راهگشاتر می شود. قرار نیست انسان و موجودات از بین بروند بلکه نسبت بین ما و خدا و جهان برقرار می شود و این در حیث التفات شهودی اتفاق می افتد. ما باید به این نگرش برسیم که وقتی من شما را می بینم خودم را در شما ببینم و بر عکس  و در نهایت ما آینه تمام نمای حق هستیم.     

انتهای پیام/

کد خبر : 46944
تاريخ ثبت خبر : 31 اردیبهشت 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:23
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)