| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشتی از زهرا توللی؛


علومی که روحی پیوسته با خدا ندارند، تنها جسدی از علم هستند

وقتی ارتباط موضوع با خالق درنظر گرفته نشود، خود دانشمند فقط به «جسدی از علم» دست یافته است؛ چنین علمی که خدا طرف آن نیست و نیز روحی پیوسته به خدا ندارد که بتواند حیات بخش یا نجات بخش باشد و نه برای عالم و نه برای جامعه انسان ساز نخواهد بود.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، زهرا توللی، کارشناس ارشد جامعه‌شناسی و مدیریت منابع انسانی اسلامی یادداشتی پیرامون «سطوح علم دینی» و «نسبت حوزه و دانشگاه» از دیدگاه آیت الله جوادی آملی و براساس استنباط و تلقی از درسگفتار علوم انسانی مبتنی بر حکمت الهی، نگاشته است که در ادامه می آید:

سطح پایه و بنیادین علم دینی پیوسته به جوهر و بنیان علوم توجه داشته و براساس جهان‌بینی توحیدی، چنانکه مخلوقات تجلی الهی هستند؛ جوهر علم نیز جلوه‌ای از علم خدا است و موضوع و ابزار علوم جوهر الهی دارد. یعنی موضوعات، قول یا فعل خداوند و ابزار، حاصل قوایی داده خداوند هستند.

پس، دینی بودن در جوهر و هویت علم است و نیز نحوه وجود علم آمیخته با دین است؛ این مهم بدین معنی است که دین یک پیوست، ضمیمه یا قید عارضی نیست که انسان‌ها یا جریان های فکری بخواهند آن را به علم اضافه کنندو یا آن را از علم جدا کنند. معیار سطح پایه، «موضوع و ابزار علم» است؛ در واقع علوم، موضوعات، پدیده‌ها و اموری را بررسی می‌کنند که اساسا قول یا فعل خدا هستند.

ابزار علم هم اعم از حس و تجربه، عقل و برهان، نقل و وحی، شهود و عرفان هر چه باشد؛ یا کلام خدا و پیغمبر خداست یا قوایی است که داده خداست یا بواسطه شهود و ادراکی است که از سوی خداست؛ به این معنی که جوهر و اساس موضوع و ابزار علوم، خدایی است، اما جهان‌بینی‌ها و فلسفه‌های مختلف با رویکردهای متفاوتی به هویت علم دینی توجه می کنند  وبرخی جریان‌های فکری بر این بنیان الهی علوم واقف هستند و بر آن اذعان می کنند.

 عده‌ای برمبنای جهان بینی الحادی اساسا آن را نفی می کنند، برخی خواسته یا ناخواسته براساس «نگاه پیوست‌گرایانه به دین»، از این اصل دینی بودن و الهی بودن هویت علم غفلت می کنند و می‌پندارند انسان هست که در جهت خدمت به دین، پیوست دین را به علم اضافه می‌کند و دینی شدن را خود به علم می‌بخشد که به نظر می‌رسد، همین جریان، انسانی‌سازی علوم اسلامی را رقم می‌زنند.

در این سطح فراتر از عالم، مطالعه روش‌مند و ضابطه‌مند اهمیت دارد؛ چنانکه، دانشمند تجربی حتی اگر ارتباط خالق با موضوعش را در نظر نگیرد و موضوع را طبیعت، فاقد یا خارج از اراده خداوند قلمداد کند و خود دانشمند عالم دینی هم نباشد؛ اما اگر به صورت روش‌مند و ضابطه‌مند مطالعه و عمل کند؛ می‌توانیم این یافته را بپذیریم و آن را در ساحت علم دینی بیاوریم و هویت علم دینی آن را روشن کنیم.

جهان‌بینی‌ها و فلسفه‌های مختلف با رویکردهای متفاوتی به هویت علم دینی توجه می کنند

هر چند در این دیدگاه تأکید می‌شود که وقتی ارتباط موضوع با خالق درنظر گرفته نشود، خود دانشمند فقط به «جسدی از علم» دست یافته است؛ چنین علمی که خدا طرف آن نیست و نیز روحی پیوسته به خدا ندارد که بتواند حیات بخش یا نجات بخش باشد و نه برای عالم و نه برای جامعه انسان ساز نخواهد بود. در حالی‌که اگر عالم ارتباط بین موضوع با خالقش را دریافت به علم دست می‌یابد و چون اول خدا را می‌بیند و بعد مخلوق را درک می کند. چنین علم و عالمی به سطوح بالاتر علم دینی نزدیک‌تر می‌شود.

بنابراین، در سطح پایه از علم دینی، تمام علوم که موضوع آن قول یا فعل خداست، علم دینی است؛ ابزارهای علم اعم از عقل، حس، شهود، نقل و وحی هم همگی اساسا یا از خدا و داده خداست یا از پیوند با خداست یا کلام خداو اولیای خدا است.
در این سطح اگر علم به صورت روش‌مند و ضابطه‌مند حاصل شود، پذیرفته است؛ حتی اگر دانشمند عالم دینی نباشد و ارتباط خالق با موضوع مطالعه را در نظر نگیرد.
البته چنین علمی صرفا جسد علم است و ما بایستی آن را در ساحت علم دینی بیاوریم و هویت دینی آن را روشن کنیم و ارتباط موضوع با خالق را روشن کنیم تا به مرتبه علم برسد، همان علمی که با تقرب به خدا سازنده شود.

کلام و فقه قول خدا را روشن می کنند و علوم تجربی از فعل خدا می‌گوید

بدین ترتیب، آیت الله جوادی آملی تجزیه و تقابل‌های بین علوم دینی و علوم تجربی، علوم حوزوی و علوم دانشگاهی را رد می کنند. در واقع، اگر موضوع علوم تجربی را فعل خدا بدانیم و آن براساس عقل تجربی و حس بصورت ضابطه‌مند و روش‌مند بررسی شود؛ منافاتی با علم دینی ندارد.
کلام و فقه قول خدا را روشن می کنند و علوم تجربی از فعل خدا می‌گوید. در آیات قرآن تأکید می‌شود آیات طبیعی را با عقل تجربی جستجو و درک کنید؛ پس، کلام، فقه و علوم تجربی موضوعات مجزایی ندارند همه از یک موجود می گویند.

نکته ای ظریف در اینجا قابل بحث است که اگر ادعا شود علوم دانشگاهی بواسطه تأکید بر حس و تجربه، علوم غیردینی عرضه می‌کنند؛ گویی فراموش کرده ایم قوای حسی نیز داده خداوند متعال است و آیات آفاقی و موجود در طبیعت هم از همین طریق قابل شناخت و کنکاش است.

اگر هم علم دینی کاملا انکار شود، گویی ادعا می‌شود تمام علوم موجود ماهیت غیردینی دارند. همگی حتی علومی که دین را بررسی می کنند؛ برساخته های بشری را مطالعه می‌کنند و دین به یک امر فرهنگی و برساخته تنزل می‌یابد.
بشر نیز با عقل خودبنیاد مستقل آن را بررسی می کند که این دیدگاه در تقابل با فرهنگ وحی است و فرهنگ وحی از عقل مستقل خودبنیاد استفاده نمی کند.

به نظر می‌رسد، این ادعا که بحث از تحقق علم اسلامی یا علم دینی به معنای امکان ایجاد علوم ادیان دیگر همچون علم بودایی یا یهودی یا مسیحی است؛ ریشه در همین رویکرد برساخت‌گرا و تکثرگرا دارد؛ رویکردی که قائل به تکثر و برساخته بودن ادیان دارد و به عقل خودبنیاد مستقل تکیه می‌کند، در حالی که آیت الله جوادی آملی عمدتا از اصطلاح «علم دینی» استفاده می کنند.

قید دین یا اسلام در این جا به یک حقیقت واحد و خدا بنیاد اشاره می‌کند؛ موضوعی که قول یا فعل خدا باشد؛ به عنوان زمینه وحدت علوم و حداقل ملاک دینی بودن علم محسوب می شود و ابزارهای علم نیز اعم از عقل، حس و نقل و وحی و… خدابنیاد شناخته می شود و در نهایت از تکثر ادیان و فرهنگ ها عبور می‌کند.

سطح انتقال به ساحت علم دینی:

در این سطح براساس رعایت «مرزهای معرفتی» سعی می‌شود علوم تجربی روز به ساحت علم دینی منتقل شود در حقیقت علوم تجربی که موضوع آن قول یا فعل خداست؛ اما معمولا خالق موضوع را درنظر نمی‌گیرد و صرفا جسدی از علم را ارائه می‌دهد؛ در انتقال آن به ساحت علم دینی بایستی جنبه های الهی، فلسفی، کلامی، فقهی و اخلاقی همچون روحی به آن‌ها دمیده ‌شود تا هویت دینی بیابند و در این فرایند انتقال، نکات زیر بایستی در نظرگرفته شود:

در عصر غیبت [و حتی در زمان معصوم در صورت وجود اعوجاج]، انسان‌های معمولی حتی علما، مجتهدین و مراکز علم دینی با «فهم دین» روبرو هستند و نه خود دین و دین به معنای درک حقیقی وحی، مخصوص انبیا و معصوم است. ما فقط با ظل وحی روبرو هستیم.

عقل یک قوه است؛ اما شئونات و تطورات مختلفی دارد که در هر موضوعی از علم بایستی عقل متناسب با آن استفاده شود و همچنین هر ساحتی از دین عقل خاص خود را دارد.

موضوع هر علم دینی آیه و جلوه‌ای از خداست؛ آیات سه نوع کلی دارد که هر یک از این موضوعات یا آیات با نوع خاصی از عقل و نوع خاصی از علم و علما شناخته می‌شود:

آیات آفاقی: با عقل تجربی شناخته می شود و سابقا علمای دینی حوزوی به نجوم می‌‌‌پرداختند، اما اکنون از این حوزه به نحوی دور شدند؛ این علم مکانیسم علوم طبیعی متعارف را پیدا کرده که به ادراک دانشمند از موضوع وابسته شده است؛ حال یا دانشمند در حد مطالعه اجرام و اشیاء آسمانی فارغ از خالق به آنها توجه می کند و یا دانشمند، همچون عالم دینی از بررسی کهکشان‌ها خضوع و سجود خورشید و ستارگان را در‌می‌یابد.

آیات انفسی: علمای اخلاق با عقل نیمه تجریدی و عرفی به آن می‌پردازند.

آیات که شاهد و مشهود خداست: عارفان، انبیا و اولیا با عقل ناب و بی‌شائبه به آن روی می‌آورند.

به هر ساحتی از دین، عقل خاصی تعلق دارد:

احکام: فقها با عقل عرفی احکام را مشخص می‌کنند.

اخلاق: به عقل نیمه تجریدی و عرفی مربوط می‌شود.

عقاید: فقط عقل تجریدی و نظام علی فلسفی مربوط به بود و نبود مبدا برای عالم کاربرد دارد.

در این انتقال بایستی از «افراط در علم‌گرایی(علمیت)» پرهیز شود؛ موضوعات مربوط به عقاید ثابت مثل خدا را نمی‌توان براساس عقل تجربی و علوم ناپایدار اثبات کرد و ازنظر علامه طباطبایی اگر سعی شود از دانش تجربی حقیقت فراطبیعی اثبات شود، به جای علم، خرافات حاصل می‌شود.

امری که در غرب با کنار گذاشتن عقل تجریدی، افراط در علمیت و تاکید صرف بر عقل تجربی رخ داده است؛ در کشور ما نیز در قالب عرفان های زمینی، چنین خرافه‌هایی ترویج می‌شود.

همچنین، بایستی از «فربه کردن افراطی دین» پرهیز کرد این بدین معنی است که باید منطقه الفراقی در نظر گرفت که انسان بتواند در چهارچوب کلی دین با عقل عرفی ببیند، فکر کند و مسائل را حل و فصل کند. در غیر این صورت، اگر دین در همه مسائل اظهار نظر کند و هر موضوعی را تصنعی و تکلفی به ضروریات و تعبدیات ربط دهد، حصر دین افراد را به طغیان هدایت می‌کند واتفاقی که در رنسانس اروپا رخ داد.

در این انتقال به علم دینی «احکام امضایی» بیش از احکام تاسیسی حاصل می‌شود، به این معنا که نباید انتظار داشته باشیم برای هر موضوع و مسئله‌ای آیات و روایات وجود داشته باشد، بلکه ما اصول و یک سلسله امور کلی داریم و مباحث را با عقل عرفی حل و فصل کنیم.
در حوزه علومی مانند فیزیک نباید انتظار فرمول جدید داشته باشیم. در حوزه علوم انسانی نیز که موضوع مطالعه انسان است. اگر به آموزه‌های دینی همخوانی داشته باشد؛ علم دینی محسوب می‌شود.

از «انسانی کردن علوم اسلامی» با این ادعا که می‌خواهیم برای عناصر و ساختارها و مفاهیم امروزی حکم متناظر فقهی تعیین کنیم،باید پرهیز شود یعنی مفاهیم و احکام فقهی اسلامی متناسب با مباحث امروزی ساده‌سازی نشوند که این امر در چند دهه گذشته از سوی روشنفکران اسلامی رخ داد.

درنهایت، در این انتقال، در علم دینی امکان اشتباه و ابطال‌پذیری وجود دارد، بدینن دلیل که علم دینی با دین این تفاوت‌ها را دارد:دین مربوط به وحی قدسی است که انبیا و معصومین آن را شهود می کنند، پس امکان اشتباه در آن نیست و مقدس است.

در علم دینی، علما براساس عقل، ظل وحی را درک می‌کنند و همچنین عقل قدسی نیست و امکان خطا، نسیان و اشتباه در آن هست. در علم دینی ما با اجتهاد علمای دین و حجت روبرو هستیم و نه با یک حقیقت عینی خارجی.

علم دینی تقدس دین را ندارد؛ اما از طریق اجتهاد انتساب به دین می ‌یابد و انتظار دین از علم دینی آن هم در سطح تجربی را نباید داشته باشیم.

در علم دینی امکان خطا، اشتباه و ابطال پذیری است اما عالم دینی بایستی از تمام منابعی که از عقل و نقل در اختیار دارد؛ به درستی استفاده کند و نیز فقها براین اساس در ابتدای رساله خود این اصطلاح را به کار می‌برند: «ان شاء الله مجزی است». بنابراین، در این سطح، با وجود محدودیت های فهم دین به صورت روش‌مند و ضابطه‌مند و با رعایت «مرزبندی‌های دین و علم» می‌توان علوم روز را به ساحت علم دینی منتقل کرد.

سطح حیات بخش

در مرحله حیات بخش «نیت و عمل عالم» اهمیت دارد؛ در این حالت، عالم با نیت تقرب و برای رضایت الهی و «قربتا الی الله» به علم دینی روی می‌آورد، پس به علم جهت الهی بخشیده می‌شود.
در این سطح در معنای« قربتا الی الله» خلقت به جای طبیعت قرار می‌گیرد و در این جا تغییر واژه رخ نمی‌دهد؛ بلکه اندیشه توحیدی در جان علم و عمل می‌رود.
علم به عملی عبادی تبدیل می‌شود و چنین علمی عالم و جامعه را به خدا نزدیک می‌کند که اساسا طرف علم خدا می شود و آن در سطح یک کلمه طیبه و الهی قرار می‌گیرد.

عالم با نیت تقرب و برای رضایت الهی و «قربتا الی الله» به علم دینی روی می‌آورد، پس به علم جهت الهی بخشیده می‌شود

 در این سطح، این علم از ساحت علم دینی(ساحت بشری) فراتر می‌رود و به ساحت الهی و حیات‌بخش می‌رسد که این تبدیل و گذار در خود عالم و جامعه او رخ می‌دهد که گویی نفخه الهی دمیده می‌شود و جسدی به انسانی پایدار تبدیل می‌شود؛ این علم دیگر حیات بخش می‌شود و خدا نور این علم را در قلب عالم زیاد می‌کند. این علم نیز جامعه را نورانی می‌کند، به مرتبه صلاه می‌رسد، از فحشا و منکر نهی می‌کند، جامعه را از بدی‌ها و سوء آفات نجات می‌دهد و تمام ابعاد جامعه اعم از فرهنگ، آداب و رسوم، ارزش ها دینی می‌شود.

این علم در واقع انسان‌ساز و جامعه ساز می‌شود و در این جامعه نورانی فراتر از عدالت، تقوی و کرامت جاری می‌شود. بدین ترتیب، در ساحت حیات بخش با سلوک عالم به «قربتنا الی الله» روبرو می‌شویم و پیوند و تقرب عالم به حضرت حق محقق می‌شود.

خداوند متعال به قلب عالم مقرب، نور علم را می‌بخشد که این نور انسان‌ساز و جامعه‌ساز می‌شود و در این حالت، علم و عمل کلمه طیبه الهی می‌شود و عالم و جامعه را از آسیب‌ها نجات می‌دهد و به نور الهی احیاء می‌کند.

مدل پیشنهادی «سطوح علم دینی» و «نسبت حوزه و دانشگاه» در دیدگاه آیت الله جوادی آملی:

وحدت در عین کثرت ؛ و کثرت در عین وحدت حوزه و دانشگاه

براساس این سطوح علم دینی شاید بتوان ادعا کرد که آیت الله جوادی آملی دو مسیر حرکت در نسبت بین حوزه و دانشگاه ترسیم می‌کنند؛ اگر حرکت از سطح پایه به سوی سطح حیات بخش را در نظرگیریم؛ با «کثرت در عین وحدت حوزه و دانشگاه» روبرو می‌شویم و اگر مسیر حرکت از سطح حیات‌بخش به سوی سطح پایه‌ای را تصور کنیم؛ «وحدت در عین کثرت حوزه و دانشگاه» متبلور می‌شود.

علوم مختلف اعم از دانشگاهی و حوزوی به لحاظ نوع آیات و عقل تنوع دارند؛ هر یک نوع خاصی از آیات الهی را با نوع خاصی از عقل مطالعه می‌کنند

البته به نظر می‌رسد این امر مستلزم وجود عالمان باعمل و جامعه علمی مقرب و نورانی است؛ از این رو، در این جا سعی می‌کنیم مسیر موجود را بیشتر روشن کنیم:

در این رویکرد، تصویری الهی از نقش عالم در علم دینی ترسیم می‌شود؛ در حقیقت، اگر حرکتی که از سطح پایه علم دینی به سوی سطح حیات‌بخش علم دینی پیش می‌رود؛ به عنوان حرکتی از جلوه رحمانیت خداوند متعال به سوی جلوه رحیمیت حضرت حق در نظر گیریم به گزافه نگفته ایم.

در سطح پایه، نتایج دانشمندی را می‌پذیرد که عالم دینی نیست یا به پیوند موضوع با خدا توجه نمی‌کند؛ یعنی گوهر آنچه را در اختیار دارد، درک نمی‌کند ولی با وجود این، در حد فهم علمی خود آن گوهر الهی را حفظ می‌کند و مسئولیت متعارف علمی خود را رعایت می‌کند و در نهایت نتایج را به صورت روش‌مند به دست می‌آورد که در این شرایط، نتایج علمی او در سطح پایه از علم دینی پذیرفته است با این شرط که به ساحت علم دینی منتقل شود تا هویت دینی یابد.

در حقیقت چنین دانشمندی علمش در سطح پایه طرد و نفی نمی‌شود، اما با تصویری که از علم حیات بخش و نورانی ترسیم می‌شود، به نحوی به چنین دانشمندی انذار می‌دهد که وقتی در موضوع مطالعه اش اول خدا را نمی‌بیند، دچار خسران می‌شود، از نفخه الهی و علم نورانی محروم می‌شود، فقط به جسدی از علم دسترسی خواهد داشت و هرگز از مطالعه اشیاء فاقد روح نمی‌تواند خود را و جامعه را بسازد و از مسائل و آسیب‌ها نجات دهد.

حال اگر او می‌خواهد از علم خویش بازخوردی فراتر از حل امور عادی دریافت کند و به یک بازخورد حیات‌بخش، نجات‌بخش و سازنده دست یابد؛ باید در مسیر دیگری حرکت کند تا خدا، خود طرف علم او شود و در این جا سطح حیات‌بخش علم دینی چنان زیبا ترسیم می‌شود که گویی عموم اهل دانش اعم از حوزوی و دانشگاهی را به پیوند و وحدت بر محور قرب الهی و به یک سلوک الهی دعوت می‌کند.

از سوی دیگر، به لحاظ معرفت‌شناختی تأکید می‌شود که علوم مختلف اعم از دانشگاهی و حوزوی به لحاظ نوع آیات و عقل تنوع دارند؛ هر یک نوع خاصی از آیات الهی را با نوع خاصی از عقل مطالعه می‌کنند. در واقع، در حوزه‌های مشخصی امکان کاربرد روش‌های معمول تجربی و مشارکت دانشگاهیان را فراهم‌ می‌کند.

اساسا آیت الله جوادی آملی هم هر نوع افراط در «فربه کردن دین» و هم افراط در «علم‌گرایی» و تکیه صرف بر عقل تجربی را رد می‌کنند و در حقیقت در عین پذیرش کثرت حوزه و دانشگاه بر وحدت آنها تأکید می‌کنند و از هر نوع تجزیه و تقابل بین حوزه و دانشگاه پرهیز می‌کنند. در حالت «کثرت در عین وحدت» محور وحدت جوهر علم دینی است. و در حالت «وحدت در عین کثرت»، محور وحدت تقرب الهی و علم با عمل عالمان است.

انتهای پیام/

کد خبر : 65622
تاريخ ثبت خبر : 27 فروردین 1397
ساعت بارگزاری خبر : 11:16
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)