| امروز جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

اصغر فهیمی فر:


علمی که به ناهنجاری های اجتماعی مبدل شود ناکارآمد است

معاون پژوهشی دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس گفت: علم موجود و پیشرفت هایش اگر منجر به ایجاد و تقویت ظلم و ناعدالتی های اجتماعی و اقتصادی شود که کار بیهوده ای کرده ایم. ما یک علم نافع می خواهیم که در قرآن و حدیث ما هست. علم نافع در خدمت یک ایده عقلانی و انسانی است.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شبستان؛ ملازمه ای که میان علم و صلح در جهان امروز شاهدیم، بیش از آنکه حاصل اندیشه باشد مرهون تجربه است. تجربیاتی نادرست که با وقوع شان، گویی تازه جرقه ای را برای اندیشه و فکر کردن در ذهن آدمی ایجاد کردند. تجربیاتی نظیر تلاش انسان ها برای به کارگیری نبوغ شان برای ساخت ابزارآلات جنگی و به کار بستن آنها در تخاصمات که هرچند برگ سیاهی را در تاریخ رقم زدند اما به هر روی این وقایع آینده را به گونه ای دیگر ساخت و نگرش انسان ها را انسانی کرد. اکنون شاید بتوانیم بگوییم مفاهیمی چون عقل و اعتدال با یکدیگر وارد تعامل شده اند تا جهانی نو بر پایه رویکرد علم محور را بسازند. علم در ساحات مختلف اعم از علوم تجربی و انسانی امروز هدفی جز خدمت صلح طلبانه به انسان ندارند و به نظر می رسد در روزگار کنونی بیشتر از همیشه این مساله نمود دارد و قطعا فلسفیدن و اندیشه درست ذیل هر رویکرد صلح جویانه ای نخستین سنگ بنا برای رسیدن به جامعه ای پایدار است.

 در راستای بررسی پیوند میان علم و صلح و به ویژه تحلیل نقش فلسفه در تحقق عقلانیت و اعتدال در جهان امروز با دکتر اصغر فهیمی فر، دانشیار و معاون پژوهشی دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس گفتگویی صورت گرفته است. وی از پژوهشگران جدی عرصه فلسفه محسوب می شود و تاکنون آثار متعددی را در کارنامه علمی خود به ثبت رسانده است. در ادامه می توانید حاصل این گپ و گفت را بخوانید:

*فلسفه به عنوان علم مادر چگونه می تواند عقلانیت و اعتدال را در جهان معاصر رقم بزند؟

یکی از تعاریفی که در مورد فلسفه ارایه شده تبیین عقلانی هستی است. به تعبیری می توان گفت پرسش از کُنه مسایل جهان و انسان با روش عقلانی نوعی کار فلسفی است. لذا فلسفه با کلیات مربوط به علوم یا مفاهیم هستی شناسانه به صورت مطلق و با روش عقلانی رو به رو است.

قطعا اگر با جهان و با موضوعات مربوط به حوزه انسان، علوم انسانی و اجتماع و جامعه برخورد عقلانی کنیم خود به خود به نوعی عقلانیت در جامعه می انجامدومبنای رفتاری ما و آحاد اجتماع و مردم به مثابه یک توده انسانی عقلایی می شود و عقلانیت شکل می گیرد؛ اگر چنین روندی حاکم باشد طبیعتا منشا بسیاری از تخاصمات اجتماعی از بین می رود و در ان صورت آنچه در میان همه انسان ها مبنای عمل و روابط و تعامل انسانی قرار میگیرد عقل و عقلانتی میشود.

عقل و عقلانیت مبنای شکل دهی به روابط اجتماعی  است، بنابراین بهترین روش جهت کاهش ضریب تخاصمات و نا به سامانی های اجتماعی روش عقلانی است که این روش در درجه اول روشی فلسفی است؛ لذا فلسفه از این نظر اگر به عنوان یک گفتمان در جامعه جاری شود می تواند بسیاری از مشکلات اجتماعی را رفع کند و جامعه را به سوی سعادت رهنمون سازد.

از سوی دیگر معطوف کردن جامعه به فلسفه و عقلانیت حاصل از ان  در دو حیطه اتفاق می افتد؛ یکی فلسفه به مثابه دانش نظری که محصول عقل و عقلانیت است و دومین حیطه ترویج عقلانیت به مثابه مشی حاکمیتی، حکومتی و تعاملی.  اگر در جامعه این دو ساحت فلسفه جاری شود انسان ها را به هم نزدیک می کند و بسیاری از مشکلات را از بین میبرد.

توجه داشته باشیم که منشا بسیاری از تخاصمات انسانی به توهمات وسوء تفاهمات و وهم بر می گردد که نقطه مقابل عقلانیت است. بسیاری از تخاصماتی که از بُعد نظری، عملی و رفتاری بین مجموعه ای از انسان ها وجود دارد نتیجه سوئ تفاهمات است.  اگر صبر کنیم تا فضای آلوده به غبار دریک دعوا ته نشین شود خواهیم دید که طرف دعوا چه قدر به هم نزدیک بودهاند و خود نمی دانستند. این ابهام زدایی و رفع سوء تفاهمات در پرتو در پناه عقلانیت و فلسفه صورت می گیرد.

در نتیجه با این مقدمات ما به فلسفه به مثابه دانش صرفا نظری که در دانشگاه تدریس می شود نظر نمی کنیم بلکه به عنوان روش تعامل مبنی بر عقلانیت در ساحت اجتماع نظر می کنیم که اگر شایع شود بسیاری از مشکلات اجتماعی رفع می شود.

*از این موضوع عبور کنیم، به نظرتان فلسفه و عقلانیت منتج از فلسفه چه نسبتی با هنر و هنرمند برقرار می کند؟

باید بگویم که بنیادهای هنر انسانی و هنر انسانها را عقلانیت شکل می دهد به این تعبیر که وقتی ما به زیبایی به مثابه جوهر هنر نظر می کنیم و آن را مورد تبیین قرار می دهیم در واقع  کار فلسفی کرده ایم چراکه منظر ما در تبیین زیبایی و هنر یک منظر فلسفی و عقلانی است لذا منظر فلسفی یک چارچوب نظری مستحکم و عملی را تدارک می بیند برای درک و تحلیل هنر و زیبایی. بنابراین تعابیری که ذیل این دیدگاه از زیبایی ارایه می کنیم ما را به هنر سازنده و هنری که در خدمت انسانیت ، اخلاق، بهره وری انسان و لذت مشروع قرار می گیرد رهنمون می شود. این هنر انسان را به حالت روحی متعالی رهنمون میکند به همین دلیل است که می گویم این عقلانیت در حوزه هنر هم می تواند ما را به هنر انسان ساز و انسان ساخت سوق دهد.

تقریبا در همه کشورها با این معضل مواجهیم؛ وقتی هنر تخدیری را بررسی می کنیم صورت هایی از هنر که نه تنها در خدمت اخلاق جامعه نیست که در مقابل آنها قرار دارد مشاهده می شود. موقع آسیب شناسی می بینیم که این هنرها نتیجه دوری از عقلانیت است. لذا عقلانیت و فلسفه آن نگرش عقلانی و نگرش مبتنی بر عقلانیت را ارایه می دهد. اگر فلسفه در جامعه حاضر و ناظر باشد و در حد دانش های نظری در دانشگاه باقی نماند می تواند بنای شکل گیری جامعه را بر پایه اعتدال و بهره وری و ایجاد زمینه برای رسیدن به آرمان شهر ایجاد کند.

*دیپلماسی و شکل گیری گفتمان علمی بین المللی تا چه اندازه مرهون تقویت گستره علوم انسانی و به ویژه دانش فلسفه است؟

فلسفه دربطن مباحث نظری مربوط به علوم وجود دارد؛ به این معنا که هیچ علمی در طول تاریخ و در قرن های گذشته و البته زمان حال شکل نگرفته است مگر آنکه پشت گرم به فلسفه ای بوده باشد. در اینجا تعبیر من از فلسفه به مثابه جهان بینی است که زیرساخت های علوم و تفکررا می سازد. لذا اگر نیاز داشته باشیم که از روش های خودمان و آنچه که از بطن مفاهیم و منابع فرهنگی ما مثل قرآن، حدیث، میثاق های فرهنگی و ارزش های انسانی بر می آید را مبنای تعامل جهانی قرار دهیم باید در چارچوب عقل و با محک عقلانیت بر گستره ای از مباحث فلسفی ارایه کنیم در غیر این صورت این مباحث کارگر نمی افتد و ممکن است حتی موجب شقاق های اجتماعی شود.

اکثر انسان ها باور به یک دین یا مجموعه ای از گزاره هایی ماوراء الطبیعه دارند . این مفاهیم دینی را می توانیم به چند بخش تقسیم کنیم که شامل «مباحث کلامی، مباحث الهیاتی، مباحث عقلانیتی»، «گزاره های اخلاقی»، «گزاره های فقهی» می شود. این سه مجموعه چشمندازی از ارزش های دینی را برای ما شکل می دهند که اگر بخواهیم این ارزش ها را تبدیل به یک جریان جهانی کنیم لاجرم باید از روشهای های عقلانی در تبیین و توجیه انها استفاده کنیم. یعنی نوع تماس ما با افرادی که در چارچوب فکری متفاوتی از ما سیر می کنند باید بر اساس عقلانیت و روش فلسفی باشد. بعد فلسفی دین را الهیات مینامیم که کارش تبیین عقلانی دین است.در  آنجاست که اولین پرسش این میشود که دین یا ارزش های ماورائی تا چه حد با عقل نسبت برقرار میکند؟ البته عقل نمی تواند تمامی گزاره های دینی را توجیه کند اما این نسبت در مورد اسلام به اندازهای هست که بتوانیم اسلام را سازهای عقلانی بدانیم.

اگر چنین شد یعنی توانستیم ارزش های دینی و فرهنگی خود را به گفتمان عقلایی و فلسفی تبدیل کنیم در این صورت طرف مقابل هم که رویکردی عقلانی دارد با ما به تعامل می رسد؛ از تبعات این تعامل آن است که طرف مقابل در ادامه قبول منطق عقلانی دین لاجرم معطوف به گزاره های اخلاقی ای که از این جریان منعکس شده  می شود.

پس اگر توانستیم مفاهیم بنیادین اسلامی را در بده بستان عقلانی  اثبات کنیم و مخاطبان جهانی را به مبنای عقلانی این گزاره ها متقاعد کنیم قطعا نظام اخلاقی منتج از این جریان هم پذیرفته میشود یا حداقل برایش تبدیا به تامل می شود . اگر این اتفاق افتاد مخاطب در مرحله بعد نسبت به دیدگاه های فقهی ما نیز حساس می شود و می خواهد ببیند که ریشه مبانی فقهی ما چیست. لذا به نظرم مشی فلسفی و عقلانی مهمترین روشی است که در تعاملات فرهنگ جهانی و بده بستان علمی در جهان می تواند مبنا و در واقع زیرساخت تعاملات قرار گیرد و اگر محقق شود در سایر شقوق که از این مبنا ساطع می شود نیز این اتفاق خواهد افتاد.

*به زعم بسیاری از اندیشمندان، جهان امروز بدون فلسفه معنایی نخواهد داشت. با وجود چنین تعبیری چه قدر می توان پیوند میان علم و صلح را مرهون ایده های فلسفی دانست؟

جهان امروز ما بدون فلسفه معنا ندارد، به بیان دیگر جهان امروز نتیجه و محصول فلسفه است. روزگار فعلی جهان در ساحات مختلف خود مدیون کلان نظریه ها و نظریه های خرد فلسفی است. در حوزه های علوم مختلف اعم از حوزه های اقتصادی، بانکداری، انسان شناسی، هنر و ادبیات و … .

فلسفه مبنای علوم جدید است یعنی وقتی از یک نظام علمی اقتصاد پرسش می کنیم اگر از مجموعه تکنیک ها و شگردهاومجموعه گزاره های تجربی در حیطه علم اقتصاد گذر کنیم پرسش های عمیق ما پرسش از ماهیت ارزش های اقتصادی آن نظام این است که مثلا چرا این نظام اقتصادی با ارزش های انسانی موانست ندارد حتی اگر منجر به پیشرفت اقتصادی هم شده باشد. این یک پرسش فلسفی است لذا تمام علوم در مبانی خودشان نیازمند فلسفه هستند و تبیین دقیق و عمیق هویت مند آنها نیازمند به کار گیری چارچوب فلسفی است. پس جهان امروز بدون فلسفه معنا ندارد.

اما در مورد پیوند علم و صلح.اساسا میان این دو مولفه یک رابطه وجود دارد که مبنای این رابطه فلسفه است. ما علم را به مثابه شناخت جهان برای ایجاد صلح و سعادت اجتماعی در سطح جهان می خواهیم. توجیه این گزاره نیازمند یک توجیه فلسفی است.

ما پیشرفت های علمی را برای قدرتمند شدن طبقات خاص نمی خواهیم. علم موجود و پیشرفت هایش اگر منجر به ایجاد و تقویت ظلم و ناعدالتی های اجتماعی و اقتصادی شود که کار بیهوده ای کرده ایم. ما یک علم نافع می خواهیم که در قرآن و حدیث ما هست. علم نافع در خدمت یک ایده عقلانی و انسانی است و این ایده زمانی محقق می شود که ما نسبت علم و صلح را با فلسفه پیوند زنیم و یک تعبیر انسانی و عقلانی و فلسفی را از نسبت میان این دو به دست دهیم.

 

انتهای پیام/

کد خبر : 35021
تاريخ ثبت خبر : 3 آذر 1395
ساعت بارگزاری خبر : 15:32
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)