به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، رساله دکتری «ظرفیتشناسی نظریه انسانشناسی علامه طباطبایی برای علوم انسانی» توسط هادی موسوی درچه نگاشته شده است.
عسکر دیرباز و حمیدرضا حسنی، استادان راهنما و علی الله بداشتی، استاد مشاور این رساله در دانشگاه قم، دانشکده الهیات و معارف اسلامی بودند.
چکیده:
انسانشناسی بهعنوان یکی از مبانی پارادایمی، نقش اثرگذاری در ساختارها، هنجارها و روششناسی علوم انسانی دارد. به نحوی که با تفاوت تعریف انسان در هر رویکرد علوم انسانی شاهد تمایزهای بسیار زیادی در علوم انسانی ترسیمشده توسط آن پارادایم هستیم.
آگوست کنت بهعنوان مؤسس پارادایم اثباتی با تعریف انسان به حیوان اجتماعیتر و موجودی با ساختار کاملاً منفعل، ساختارها و ارزشهایی را وارد علوم اجتماعی کرد که به محقق جواز مطالعه غیر کمّی در اجتماع را نمیدهد.
به نظر او تنها راه مطالعه پدیدههای اجتماعی استفاده از روشهای علوم طبیعی است. در مقابل، دیلتای با مبناسازی فلسفی برای «نقد عقل تاریخی» روش علوم انسانی را یکسره متفاوت از علوم طبیعی میداند و روش هرمنوتیکی را بر مبنای «انسانشناسی» بنا میکند.
مارکس با تأکید بر ویژگی کار اجتماعی انسان درصدد است وجوه جبری جامعه و حیثیات آزادانه بشر را توأمان در مقابل سرمایهداری بهعنوان رویکردی ضد انسانی به ما بنمایاند. از طریق این همراهی با بزرگان پارادایمهای رایج علوم انسانی، توانستیم به این برسیم که تصویر علامه طباطبایی از انسان در معارف شیعی و فلسفی، اقتضائات منحصربهفردی میتواند در علوم انسانی داشته باشد.
این تأثیرات با حضور نظریه اعتباریات علامه که تبیین مقولات عقل عملی است پررنگتر میشود. بهنحویکه این نظریه توضیحات راهگشایی در تعریف و تبیین اجتماع، پیدایش اجتماع و تبیین فعل اجتماعی، تبیین هویت مفاهیم اجتماعی، مسئله بسیار مهم ساختار و عامل، و جایگاه ورود ارزشها و اجتهاد به علوم انسانی دارد.
این عنصر اخیر راه تولید علوم انسانی دینی را برای ما روشن میکند. از دیگر تأثیرات انسانشناسی علامه بر روششناسی علوم انسانی و برخی توصیههای علمی به دانش انسانشناسی است.
بدیهی است که برای شکلگیری یک پارادایم عناصر معرفتشناختی و هستیشناختی نیز اقتضائاتی در موارد پیشگفته دارند که در تعامل باهم میتوان به یک نظر جامع راجع به پارادایم دانش دینی یا بومی از نگاه علامه طباطبایی (ره) رسید.
انتهای پیام/