| امروز جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشت؛


ظرفیت‌سنجی اعتباریات برای تولید علوم انسانی اسلامی

معتبر به مقدار سعه وجودی که توسط حرکت جوهری یافته است، با حقایق امور عالم متحد شده، در برابر شرایط زمانی و مکانی که با آن مواجه است، دست به اعتبار میزند. بر اساس این تفسیر، پرسش در اعتباریات نه از چیستی اعتبار، بلکه از کیستی معتبر است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۱۹ فصلنامه صدرا، میثم واثقی در یادداشتی با عنوان حقیقت و مُعتبِر آورده است:

اعتباریات مرحوم علامه طباطبایی، از جمله مباحث فلسفی است که بعد از ایشان بسیار مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته و تفسیرهای مختلف از آن شده و نقدهای فراوان به آن گردیده است. امروزه با بالا گرفتن تَب علوم انسانی و دغدغه تولید علوم انسانی اسلامی، تنور بحث و گفتگو و اظهارنظر درباره این موضوع، بیش از پیش گرم شده و سخن از ظرفیتسنجی این موضوع برای تولید علوم انسانی به میان آمده است.

اگر بخواهیم با مروری اجمالی بر مباحث و اظهار نظرها مربوط به اعتباریات مرحوم علامه، تقسیمی دراینباره به دست دهیم، میتوان به طور استقرایی از پنج گروه نام برد: گروه اول شامل نقدهایی به نظریه علامه است. عمده نقدها به این امر بازمیگردد که دیدگاه مرحوم علامه منجر به نسبیگرایی و شکاکیت میشود. این موضوع، به طرق مختلف طرح شده است. گروه دوم شامل تفاسیری است که در حاشیه این نقدها شکل گرفته است. این تفسیرها میکوشند به گونهای اندیشه علامه را از سقوط به ورطه نسبی‌گرایی نجات داده، جنبه رئالیستی را در تمام ساحتهای اندیشه ایشان حفظ کنند. گروه سوم که هدف مشترک با گروه دوم دارند، کوشیدهاند با پژوهشی تطبیقی میان نظر علامه و برخی فیلسوفان غربی، جنبه رئالیستی دیدگاه علامه را تبیین کنند. گروه چهارم، تفاسیری است که در حاشیه مباحث علوم انسانی شکل گرفته است. این تفاسیر کوشیدهاند از ظرفیتهای اعتباریات علامه برای مباحث علوم انسانی بهره ببرند. گروه پنجم در نقد به گروه چهارم، با این دغدغه شکل گرفته است که برخی از این تفسیرها به نسبیگرایی خواهد انجامید.

یادداشت حاضر متوجه باوری مشترک است که در برخی از گروهای یادشده وجود دارد. بهتر است بگوییم این یادداشت، ناظر به چنین باورهایی است: از آنجا که اعتباریات مرحوم علامه اصول ثابت اخلاقی را انکار میکند، لاجرم به نسبی‌گرایی اخلاقی خواهد انجامید؛ تولیدی نبودن اعتباریات و جریان نداشتن برهان در آنها، به نبود ادراک یقینی در این علوم منجر خواهد شد؛ و یا باورهایی که اعتباریات علامه را به ساحت موهومات ارجاع میدهند. به عبارت دیگر، مجموع باورهایی که فلسفه را محدود به ساحت شناخت مفهومی دانسته، هرچه غیر از آن را از ساحت فلسفه خارج میداند.

نگارنده معتقد است اعتباریات مرحوم علامه که ذیل حکمت متعالیه قرار داشته و از مبانی آن بهره برده است، به ورطهای از حقیقت اشاره دارد که اگرچه جریان برهان در آن ممکن نیست و احکام کلی، همهشمول و ثابت ندارد، اما از آنجا که حقیقی است، به ساحت فلسفه تعلق دارد.

در جامعه علمی کشور در مباحث مربوط به فلسفه اسلامی، فهمی مشترک درباره فلسفه مستقر شده است؛ اینکه فلسفه عهدهدار بحث مفهومی از واقعیت بوده و روش آن نیز روش برهانی است. اگرچه معتقد باشیم که مقام یافت واقعیت، مقدم بر مقام اقامه برهان بر آن است، همچنان این امر، مسلم انگاشته میشود که آنچه لباس برهان برازنده قامت آن نباشد، خارج از ساحت فلسفه واقع میشود. عدهای فراروی از این ساحت را ورود به ساحت عرفان عملی میدانند و برخی، از این یافتهها با تعابیری چون یافتههای وهمی، خیالی یا روانی یاد میکنند. مباحثاتی که در باب اعتباریات مرحوم علامه صورت گرفت، با همین فهم از فلسفه، به برداشتهایی که پیش از این ذکر شد، دچار شده است. برای اینکه به این فهم و انتظار رایج از فلسفه در کنار ساحتی از فلسفه که به گمان راقم این سطور، مورد توجه حکمت متعالیه بوده و علامه ما را متوجه آن میسازد، توأمان اشاره کنیم، میتوان شواهد متعددی عرضه کرد؛ اما از آنجا که در این یادداشت، بحث از اعتباریات مطرح است، به شاهدی پرداخته خواهد شد که با مسئله اعتباریات مرتبط است.

یکی از مسائل حکمت متعالیه که مرحوم علامه به آن توجه داشت و شاگردان ایشان از آن با عنوان نوآوریهای علامه در فلسفه اسلامی یاد میکنند، آن است که مرحوم علامه حقیقت اراده را جدای از علمِ به ضرورت عملی و جزم به باید نمیدانستند؛ یعنی در نفس انسان که مبدأ افعال صادر از انسان است، صفتی به نام اراده که حقیقتاً غیر از علم به باید باشد، وجود ندارد. یکی از اشکالاتی که شاگردان مرحوم علامه بر ایشان وارد میدانستند، آن بود که در کثیری از موارد میبینیم که یقین به امری وجود دارد، اما عمل قلبی و ایمان به سبب فقدان اراده وجود ندارد. در تأیید این اشکال نیز به این آیه شریفه استناد شده است: «و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم»؛ در این آیه به جایی اشاره شده که علم در آن هست، ولی اراده برای انجام دادن فعل نیست.

اشکال یادشده و پاسخ مرحوم علامه به آن، برای یادداشت حاضر حائز اهمیت است. این اشکال یک اشکال نقضی است؛ یعنی برخلاف مدعای علامه که میفرمایند موطنی نیست که علم و اراده، جدای از هم در آن موطن یافت شوند، این اشکال به موطنی اشاره دارد که در آن، علم به امری وجود دارد، اما اراده به انجام دادن آن وجود ندارد. علامه در پاسخ به این اشکال، میان علم حقیقی و علم نسبی تمایز قائل میشوند و میفرمایند آن علمی که در کثیری از موارد مشاهده میشود که با اراده همراه نیست، علم نسبی است؛ اما علم حقیقی همواره با اراده همراه است. ایشان میفرمودند: «در حقیقت در این موارد، علم حقیقی به ترک آن فعل وجود دارد و علم نسبی به وجوب آن».

برای اینکه تمایز میان علم حقیقی و علم نسبی در نظر علامه روشن شود، مناسب است به مراتب تحقق اراده و فعل متناسب آن در فلسفه اسلامی نظر شود. فلاسفه اسلامی برای تحقق فعل، مراتبی را از هم تفکیک کردهاند: مرتبه اول، علم است که خود مشتمل بر تصور فعل و تصدیق به فایده آن است؛ مرتبه بعد، شوق است که از تصور و تصدیق به فایده فعل نشئت گرفته است؛ زمانی که شوق شدت مییابد، مرتبه بعد که اراده باشد محقق میشود. بعد از تحقق اراده، فعل از انسان صادر میگردد.

علمی که در مرتبه اول قرار دارد، علمی است که مشتمل بر تصور و تصدیق بوده، علم حصولی یا مفهومی نامیده میشود. تصدیق در علم حصولی گاهی ظنی، گاهی جهلی و گاهی برهانی است. تصدیق یقینی، تصدیقی است که از برهان حاصل میشود؛ تصدیق جهلی، تصدیقی است که از مغالطه حاصل میشود؛ و تصدیق ظنی، تصدیقی است که از قیاسات شعری و خطابه حاصل شده است. تصدیق به منفعت و علم برهانی به باید، علم حصولی به منفعتِ امری برای انسان است. مرتبه این علم، مقدم بر اراده و جدای از آن است.

بنابراین آن علمی که مطابق اشکال شاگردان مرحوم علامه، جدای از اراده و پیش از اراده موجود است، همین علم است؛ یعنی علم حصولی و مفهومی به باید. مطابق نظر برخی از شاگردان علامه میتوان از طریق جریان برهان، به تصدیق یقینی به باید دست یافت؛ اما مراد علامه از علم به باید که جدای از اراده نیست، کدام مرتبه و موطن است؟

بازگشت علم حصولی به علم حضوری، نقطه آغاز و بنیاد اندیشه فلسفی علامه طباطبایی است. مرحوم علامه در مواجهه با فلسفه غرب، بحث از بازگشت علم حصولی به حضوری را مطرح میکنند. ایشان در مقاله پنجم از کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بعد از بیان اینکه «هر علم حصولی در مورد خود یک علم حضوری دارد»، علم حضوری را منحصر در چهار مورد میدانند: اول، علم به خود؛ دوم، علم به قوا و اعضای دراکه خودمان؛ سوم، افعال ارادی؛ و چهارم، محسوسات اولی. مرحوم علامه معتقدند که همه علوم حصولی از این چهار مورد علم حضوری سرچشمه میگیرند. ایشان در ادامه به تفصیل بیان میکنند که سرچشمه هریک از علوم حصولی، کدامیک از علوم حضوری است.

یکی از علوم حضوری که سرچشمه علوم حصولی است، افعال نفس است. علامه به این مسئله در مقاله ششم «اصول فلسفه و روش رئالیسم» با عنوان «اعتباریات بالمعنی الاخص یا اعتباریات عملی» پرداختهاند. مرحوم علامه معتقدند که مفهوم «باید»، نسبتی است که میان قوه فاعله و اثر آن، موجود است. مثلاً وقتی که انسان خواهان خوردن است، نسبتی میان نفس و کارهایی همچون حرکت عضلات دست و لبها و … برقرار است. این نسبت، یک نسبت حقیقی است، اما انسان آن را میان قوه فعاله و اثر مستقیم خارجی وی قرار نمی‌دهد، بلکه پیوسته در میان خود و میان صورت علمی احساسی که در حال تحقق اثر و فعالیت قوه داشته است برقرار می‌کند؛ یعنی در مثال مذکور انسان در حال گرسنگی به یاد سیری افتاده و نسبت ضرورت را میان خود و صورت احساس درونی سیری میگذارد.

به این ترتیب اعتبار، یعنی «اعطا حد شیء لشیء» صورت میگیرد. بنابراین در اندیشه علامه طباطبایی، در مسئله «باید» با دو امر مواجه هستیم: امر اول، نسبتی است که میان قوه فعاله و حرکتی که کار اوست، برقرار است؛ دوم، نسبتی است که میان قوه فعاله و صورت علمی احساسی که در حین تحقق اثر و فعالیت قوه داشته، برقرار است. در این دو امر، آن نسبتی که حقیقی و منشأ برای دیگری است، نسبت اول است. نسبت دوم اعتباراً بین نفس و صورت احساسی برقرار میشود. اعتبار، کار قوه فاهمه است؛ اما اولاً منشأ حقیقی دارد؛ ثانیاً نمیتوان حد هر شیئی را به شیء دیگر داد.

مرحوم علامه برای فهم این مطلب از سادهترین مثال، یعنی تشنگی و گرسنگی که همه انسانها از آن درک حضوری داشتهاند، بهره میبرد تا نشان دهد که مطلق علم به «باید» در چه موطنی محقق می‌‌شود. موطن علم به باید، موطنی است که جان عالم با حقیقت امر متحد شده است و این موطن همان موطن اراده است. انسان تا به مرتبه گرسنگی یا تشنگی نرسد، یعنی تا نفس آنها را حضوری نیابد، اراده مطابق با آنها نیز محقق نمیشود. هر اندازه فرد به گزارههای متعدد درباره آب، عالم باشد، تا وقتی جان او به مرز تشنگی نرسد، اراده برای شرب ماء نیز محقق نمیشود. در این موطن، علم به باید، همراه با اراده است و با اراده یکی است. مرحوم علامه از این مرتبه، با تعبیر علم حقیقی یاد میکنند و از آن مرتبه از علم که علم حصولی به باید و جدای از اراده یافت میشود، با تعبیر علم نسبی.

  1. ملاصدرا فلسفه را به «صیرورت الانسان…» تعریف میکند و در نظام فلسفی خود، این صیرورت را با حرکت جوهری منقح میسازد. حرکت جوهری نه با شناخت مفهومی، بلکه با شهود حقایق امور عالم برای انسان محقق می‌‌شود. در مقابل این تفسیر از فلسفه، تفسیر رایج از فلسفه وجود دارد که «صیرورت الانسان…» را غایت فلسفه میداند، نه تعریف فلسفه. این تفسیر، محور مباحث فلسفی را اقامه برهان و رسیدن به یقین را از این طریق میداند.

به عقیده نگارنده، اعتباریات مرحوم علامه را باید با توجه به تفسیر اول، مطالعه کرد. به فرمایش برخی شارحان حکمت متعالیه، از انباشت هزاران مفهوم کنار هم، سیر و تکامل برای انسان رخ نمیدهد. معتبر به مقدار سعه وجودی که توسط حرکت جوهری یافته است، با حقایق امور عالم متحد شده، در برابر شرایط زمانی و مکانی که با آن مواجه است، دست به اعتبار میزند. بر اساس این تفسیر، پرسش در اعتباریات نه از چیستی اعتبار، بلکه از کیستی معتبر است. این موطن از آنجا که جزئی است، همان طور که علامه نیز میفرمایند، محل اجرای برهان نیست؛ اما این امر به آن معنا نیست که این موطن از حقیقت بهره ندارد و وهمی پنداشته شود. این موطن، موطنِ نسبت میان حقیقت و مُعتَبِر است. علامه برخلاف تصور رایج، از این علم، با عنوان علم حقیقی یاد میکنند و از علم ناشی از شناخت مفهومی، با عنوان علم نسبی. تمایز تفسیرهای مذکور از فلسفه، ثمرات دیگر را در مباحث فلسفی به همراه خواهد داشت که در این یادداشت کوشش شد تنها به گوشهای از آن اشاره شود.

پی نوشتها:

.  سوره نمل آیه ۱۴

 

. جوادی آملی، عبدالله، شمس الوحی تبریزی، چاپ سوم، قم، مرکز نشر اسرا، ۱۳۸۸، ص ۲۰۱٫

 

. علامه طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد ۲، صص۴۳-۴۴٫

انتهای پیام/

 

کد خبر : 44560
تاريخ ثبت خبر : 27 فروردین 1396
ساعت بارگزاری خبر : 11:26
برچسب‌ها:, , , , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)