به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، دومین جلسه درس گفتار فلسفه تمدن نوین اسلامی با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا با موضوع ضرورت، تمایزات، تعریف و مراحل تمدن نوین اسلامی در ادامه آمده است.
خلاصه جلسه قبل
مباحث جلسه پیش در حکم مقدمه بود. در آن مباحث، تلاش شد تا ضمن بازکاوی مفهوم تمدن، بستر شکلگیری تمدن نیز مورد توجه قرار گیرد. در مرحله بعد، این موضوع که تمدن مولّد ارزشهای جدید است مورد بحث و بررسی قرار گرفت و با اشاره به برخی آیات و روایات، اجمالاً مرجحبودن جوامع مدنی نسبتبه جوامع بدوی و ساکن تبیین شد. سپس دیدگاههای مختلف درباره عنصر یا مؤلفه اصلی تمدنهای بزرگ، اثرگذار و فراگیر مرور و در جمعبندی، عنصر ترقی و پیشرفت نسبتبه سایر عناصر بهمثابه عنصر برتر معرفی شد.
در مرحله دیگر، به دیدگاههای ضدّ تمدنی در میان روشنفکران غربی قرن نوزده میلادی اشاراتی صورت گرفت و نقدهایی به این دیدگاهها وارد شد؛ درنهایت، تلاش شد ضمن ارائه تعریفی جامع و دقیق از مطلق تمدن، اجزای اصلی این تعریف بررسی شود.
اسلام و گرایش به تمدنسازی
در این جلسه، ابتدا به دنبال پاسخ به این سؤال اساسی هستیم که آیا اساساً اسلام گرایشی به تمدنسازی دارد؟ و آیا مسلمانان موظف به گامبرداشتن در مسیر خلق تمدنی بزرگ، اثرگذار و فراگیر هستند یا خیر، تمدنسازی متعلق به میدان دنیاگرایی و اینجهانی شدن است؟ حتی در اینجا دیدگاههایی وجود دارد که معتقد است، تمدنسازی جامعه اسلامی را از مسیر اصلی خود که رشد و تعالی معنوی است دور میکند و آنچه با عنوان تمدنسازی مطرح است، بیش از همه، از علایق جوامع طاغوتی است.
ازآنجاکه من در درسگفتارهای اسلام و پیشرفت به میزان کفایت وارد این بحث شدهام، قصد ندارم در اینجا بحث تفصیلی داشته باشم و علاقهمندان را به همان درسگفتارها ارجاع میدهم اما لازم میدانم چند نکته کلیدی را در این زمینه ذکر کنم.
اول: استفاده از دنیا و نعمات فراوان آن که لاجرم از مسیر آبادسازی دنیا میگذرد جزء وظایف انسان مسلمان است وآنچه بهعنوان دنیاگرایی یا دنیازدگی مطرح است، هیچ نسبتی با استفاده صحیح از نعمات دنیوی ندارد بلکه منظور، اصالتدادن به دنیا، نفی یا غفلت از معاد و دنیاپرستی است. قرآن مجید در سوره هود آیه ۶۱ میفرماید: «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَریبٌ مُجیبٌ». یعنی او است که شما را از زمین آفرید و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش طلبید، سپس بهسوی او بازگردید که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک و اجابتکننده (خواستههای آنها) است»!
دوم: ما در آیات و روایات، هیچگاه با تقبیح نفس جوامع مدنیِ عظیم و قدرتمند روبهرو نیستیم بلکه آنچه مورد نقد قرار گرفته است، درونمایه و جهتگیریهای مشرکانه و شیطانی بعضی جوامع و تمدنهای بزرگ مانند هود، ثمود، عاد، لوط و فرعون است. حتی درمقابل، شاهد توصیف یکی از عظیمترین تمدنهای بشری در دوران نبوت حضرت سلیمان نبی (ع) و همچنین، حضرت یوسف پیامبر (ع) بهعنوان عزیز مصر هستیم که نهتنها در این توصیفات دستیابی به قدرت مادی تقبیح نشده است، از نصرتهای الهی برای شکلگیری چنین قدرتهایی نیز پردهبرداری شده است؛ بنابراین، اگر کسی تمدن را یک پدیده طاغوتی و ضدّ اسلامی بپندارد، طبعاً باید قادر باشد تا توجیه درخوری از تمدنهای عظیم عصر سلیمان نبی (ع) یا یوسف پیامبر (ع) ارائه کند.
سوم: تعالیم اسلامی دائماً بر روی عناصری چون قانون (شریعت)، نظم، حکومت، آبادانی، فقرزدایی و امثال اینها تأکید دارد و تمدن چیزی جز تجمیع نظاممند این عناصر و تأمین لوازم و اقتضائات آنها مانند اخلاق، عدالت، آزادی، پیشرفت وغیره نیست؛ ازاینرو، نهتنها نمیتوان گفت اسلام با تمدنسازی مخالف است، شواهد فراوانی در زمینه سوقدهی مسلمانان به سمت تمدنسازی وجود دارد.
چهارم: همانطور که در جلسه قبل اشاره شد، در تعالیم اسلامی عنایت خاصی بر روی مرزکشی میان جوامع مدنی و جوامع غیرمدنی صورت گرفته است؛ بهبیان دیگر، از دیدگاه اسلام، جوامع مدنی چه از جهت فرصتهایی که برای بسط و تعمیق معرفت دینی فراهم میکنند؛ چه بهخاطر زمینهسازی آنها برای شکوفاشدن ظرفیتها و استعدادهای بشری، و چه به جهت آزمونهای عظیم و خطیری که در برابر انسان و جامعه انسانی قرار میدهد، نسبتبه جوامع غیرمدنی مرجح است.
پنجم: یکی از مسائل کلیدی در تمدنسازی موضوع «نفی سبیل» است. قرآن مجید در سوره نساء آیه ۱۴۱ میفرماید: «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً». یعنی و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.
درواقع، جامعه اسلامی نهتنها نباید تحت سلطه جوامع مدنی و پیشرفته کفار قرار گیرد، باید قادر باشد از جهت مادی ـ البته در مسیری صحیح ـ با آنها رقابت کرده و حتی آنها را از جهت مادی به تسلیم وادار کند و به نظر میرسد، همین تکلیف بهتنهایی کافی است تا مسلمانان بهمثابه یک رسالت دینی به سمت تمدنسازی حرکت کنند.
ششم: هیچ لزومی ندارد که تمدن نوین اسلامی از جهت تعریف، اصول، قواعد، مؤلفهها و مختصات با تمدنهای دیگر یعنی تمدنهای سکولار مشترک باشد که تصور شود لازمه تمدنسازی، گامبرداشتن در مسیر غیراسلامی است؛ بهبیان دیگر، میتوان با منطقی متفاوت و برگرفته از تعالیم اسلامی به سمت تمدنسازی حرکت کرد و جلوی ظهور جلوههای منفی و مخرب تمدنهای سکولار اعم از مدرن و غیرمدرن را گرفت. البته این مطلب، فرع بر این اصل مهم است که امکان بهرهگیری فعال و مبتکرانه از علم و فناوریهای جدید و غلبه نسبی بر جهتگیریهای سکولار آنها وجود دارد.
براساس آنچه بیان شد، عرض من این است که نهتنها تمدنسازی منافاتی با مقاصد اسلامی ندارد، حرکت مسلمانان با استناد به دلایلی که گذشت، واجب است و جامعه اسلامی درصورت بهرهمندی از بضاعتهای لازم (از جهت فکری یا از جهت سختافزاری و نرمافزاری) موظف به حرکت در مسیر تمدنسازی است؛ چنانچه میتوان گفت فقدان شکلگیری تمدن فرصتهای لازم برای ظهور عینی بخش مهمی از تعالیم اسلامی را ازبین میبرد.
تفاوتهای تمدن اسلامی با تمدنهای سکولار
بحث بعدی، تفاوتهای اصلی تمدن اسلامی با تمدنهای سکولار است. البته در مباحث جلسه قبل تلاش شد تا یک تمدن از جهت کالبدی، صرفنظر از اینکه اسلامی است یا خیر، تعریف شود اما نکته کلیدی، آن عنصر یا عناصری است که بهمثابه دورنمایه یا جهتگیری، تمدن اسلامی را از تمدنهای دیگر متمایز میکند. به نظر میرسد، تمدن اسلامی از چند جهت با تمدنهای سکولار متفاوت است:
اول: از جهت طرز تفکر حاکم بر تمدن اسلامی که مبتنیبر جهانبینی اسلامی است و توصیف روشنی که از مبدأ و معاد و سعادت و شقاوت انسان و از همه مهمتر، مسیر دستیابی به سعادت ارائه میکند؛ به بیان دیگر، انسانشناسی اسلامی، مقتضی زیست متفاوت انسان مسلمان در این عالم است و تمدن اسلامی بسترهای لازم را برای چنین زیستی مهیا میکند.
دوم: از جهت قانون و نظم حاکم بر جوامع مدنی که منبع بنیادی این قانون و نظم در تمدن اسلامی، برخلاف تمدنهای سکولار و اومانیستی، شریعت اسلامی است. البته اقتضای شکلگیری تمدن اسلامی، استقرار نظمی پیچیده است که مبتنیبر اصول و محکمات اسلامی و در منطقه الفراغ اسلامی در قالب اعتباریات انجام میشود؛ درواقع، اعتباریات، یکی از قابلیتهای بشری برای تمدنسازی است که در تمدن اسلامی بستر تحقق آن، منوط به ابتنای اعتباریات بر اصول و محکمات اسلامی، کاملاً فراهم است.
سوم: از جهت نوع تلقی تمدن اسلامی نسبتبه موضوع ترقی و پیشرفت است؛ درواقع، تمدن اسلامی ضمن همهجانبه دانستن پیشرفت و نهادینهسازی عدالت در ساختار آن، روح حاکم بر پیشرفت را فرهنگ دینی قلمداد میکند؛ این روح (یعنی فرهنگ دینی) قادر است از تقابل هر یک از جنبههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پیشرفت با فرهنگ جلوگیری کرده و از مادیزدگی، ماشینوارگی و هویتزدایی در تمدن و همچنین، از ورود جامعه اسلامی به ساحت دنیاپرستی و مفاسد ناشی از آن جلوگیری کند.
چهارم: از جهت مقاصدی است که براساس طرز تفکر اسلامیِ حاکم بر تمدن اسلامی باید مدّنظر جامعه اسلامی قرار گیرد. درحقیقت، در مقاصد تمدن اسلامی، ضمن نفی اصالت دنیا و ترسیم حیات ابدی انسان پس از مرگ، جامعه اسلامی متمدن به مسیر دستیابی به حیات اصیل و ابدی انسان تبدیل میشود.
بحث بعدی، تبیین مفهوم تمدن نوین است. آنچه در اینجا باید مدّنظر قرار بگیرد، پاسخ به یک سؤال اساسی است که آیا در تمدن نوین اسلامی، وصف نوین ناظر به احیای تمدن تاریخی اسلام (در یکی از نقاط عطف تاریخ تمدنی) است یا خیر؟ اساساً امکان احیای یک تمدن زوالیافته متصور نیست و یا اساساً احیا، خاصیتی ندارد بلکه آنچه در تمدن نوین اسلامی دنبال میشود، بازسازی تمدن اسلامی برحسب شرایط و امکانات جدید جامعه اسلامی است؟ البته یک اصل مهم در اینجا وجود دارد و آن، بهرهبرداری از تمدن تاریخی بهمثابه سرمایهای مادی یا معنوی است. حتی اگر معتقد باشیم که با گذشت اعصار، دیگر سرمایه مادیای برای استفاده وجود ندارد، بهرهگیری از تجربه تمدن تاریخی اسلام، یک سرمایه بزرگ معنوی است. البته ما در آینده یک جلسه مستقل به بررسی تمدن تاریخی اسلامی و چگونگی اتصال آن به تمدن نوین اسلامی اختصاص خواهیم داد.
تمدن؛ مرگ یا افول؟
سؤالی که معمولاً مطرح است و در جای خود اهمیت فراوانی نیز دارد، برمیگردد به این نکته که آیا تمدنهایی که مشمول افول و غروب میشوند، دچار مرگ تمدنی شدهاند یا خیر، اصولاً افول و غروب را نباید در همهجا بهمنزله مرگ تمدن در نظر گرفت؟ در پاسخ باید عرض کنم، تمدنها غالباً دارای یک روح و کالبد هستند؛ با این ملاحظه، باید توجه داشت که کالبد میرا است اما روح بهرغم آنکه دچار ضعف میشود ولی بهطور کل دچار میرایی نمیشود. البته این موضوع در ارتباط با تمدنهای غیراسلامی مستثنا هم دارد. مثلاً در جایی که قرآن مجید از تمدنهای بزرگی صحبت میکند که بهدلیل غرقشدن در فساد به عذاب الهی دچار شدند، این تمدنها از جهت روحی نیز مردهاند و عذاب الهی با آنها کاری میکند که از ابتدا نبودهاند.
قرآن مجید در سوره فجر آیات ۶ تا ۱۳ به این نوع تمدنها و سرنوشت آنها اشاره روشنی دارد. «اَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذاب إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» یعنی آیا ندیدى پروردگارت با قوم «عاد» چه کرد؟!؛ با آن شهر «اِرَم» باعظمت؛ همان شهرى که مانندش در شهرها آفریده نشده بود! و قوم «ثمود» که صخرههاى عظیم را از (کنار) دره مىبریدند (و از آن خانه و کاخ مىساختند)؛ و فرعونى که قدرتمند و شکنجهگر بود؛ همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند؛ و فساد فراوان در آنها به بار آوردند؛ به همین سبب خداوند تازیانه عذاب را بر آنان فرو ریخت! به یقین پروردگار تو در کمینگاه است. حال اگر موضوع تمدن اسلامی در میان باشد، و تمدن اسلامی خلوص خود را ازدست نداده باشد، بهدلیل اتصال روح این تمدن به جوهره اسلام، طبیعتاً روح تمدن باوجود ضعفی که ممکن است به دلایل بیرونی به آن عارض شود، حتماً دچار مرگ نخواهد شد؛ بنابر آنچه بیان شد، گرچه امروز ظاهراً از تمدن اسلامی خبری نیست، میتوان گفت روح این تمدن ازبین نرفته و بهمثابه سرمایای ذیقیمت قابل بهرهبرداری است و ازنظر ما، احیای تمدن نیز در اینجا به همین معنا است.
خوب است بدانید، دیدگاه ابن خلدون درباره حرکت دوری تمدنها که سرنوشت محتوم تمدنها را مرگ تمدنها معرفی میکند، با همین نظریه (روح و کالبد) قابل نقد است. البته استاد شهید مطهری (ره) دیدگاهی با عنوان حرکت تکاملی تمدنها را مطرح میکنند که براساس آن، باوجود حرکت سینوسی تمدنها و فراز و فرودی که در مقاطع گوناگون تاریخ برای آن متصور است، یک تمدن میتواند براساس میانگین رشدی که دارد، به سمت تکامل باشد و همین تکامل آن را به یک تمدن زنده تبدیل کند. در این صورت، تمدن اسلامی با آنکه دچار فرود شده است اما در میانگین حرکت آن رشد دیده میشود؛ ازاینرو، زنده است. البته همانطور که گذشت، من با امکان احیای تمدن اسلامی موافق نیستم؛ به همین دلیل دیدگاه نوسازی تمدن اسلامی را مطرح کردم اما در کل، دیدگاه استاد مطهری را بهنفع نظریه بازسازی تمدن اسلامی میدانم چراکه به انتقال سرمایه، اعم از مادی و معنوی، از تمدنهای تاریخی به تمدنهای جدید اعتقاد دارم.
تعریف تمدن نوین اسلامی
بحث دیگر، تعریف تمدن نوین اسلامی است. این تعریف با تعریفی که قبلاً از مطلق تمدن ارائه شد، تفاوت چندانی ندارد و آنچه در این تعریف اضافه میشود، درونمایه و جهتگیریهایی است که در تمدن نوین اسلامی ملحوظ میشود. با این توضیح، تمدن نوین اسلامی عبارت است از ظهور و بروز مادی و معنوی پیشرفتهای هدفمند، نظاممند و نوظهور امت اسلامی با محوریت ایران براساس تعالیم اسلامی در تمامی عرصههای اجتماعی، که شکلی معنادار و منضبط به خود گرفته و جامعه اسلامی را به مقاصد خود نزدیک میکند.
در این تعریف، مازاد بر تعریف تمدن که در جلسه قبل ارائه شد، روی چند عنصر تأکید شده است:
امکان تمدن نوین اسلامی
بحث بعدی، امکان تولد تمدن نوین اسلامی است و اینکه آیا اساساً امروز ظرفیت یا بضاعت لازم برای قدمنهادن در مسیر شکلگیری تمدن نوین اسلامی است یا خیر؟ بنده در همین حد عرض میکنم که آرمان دستیابی مجدد به تمدن اسلامی یک آرمان قدیمی است؛ اما در هیچ دورهای از تاریخ مانند این دوره، این آرمان برای مسلمانان قابل وصول تلقی نشده است. علت اصلی این اتفاق نیز به پیروزی انقلاب اسلامی، مقاومت چهلساله آن در برابر فشارهای عظیم غرب و پیشرفتهایی برمیگردد که در عرصههای گوناگون بهویژه در عرصه علمی در جمهوری اسلامی صورت گرفته است؛ بااینحال، من مقاله نسبتاً مفصلی در همین موضوع دارم که در مجموعه مقالات نخستین هفته علمی تمدن نوین اسلامی منتشر شده و علاقهمندان میتوانند برای دریافت پاسخ سؤالاتشان به آن مقاله مراجعه کنند.
تمدن نوین اسلامی؛ محور و ساحت
در اینجا بحثی قابل طرح است که اینجانب در نوشتههای قبلی خود از آن به «محور» و «ساحت» تمدن نوین اسلامی تعبیر کردهام. از این منظر، تمدنها معمولاً در یک نقطه، مستعد شکوفایی هستند و بعداً منوط به وجود شرایط به نقاط دیگر سرایت میکنند. درخصوص تمدن نوین اسلامی نیز این دیدگاه وجود دارد که امروز کانون تولد و شکوفایی تمدن نوین اسلامی، جمهوری اسلامی ایران است و دلیل آن، بضاعت خوبی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و گذشت حدوداً چهل سال از عمر انقلاب در جمهوری اسلامی برای حضور در میدان تمدنسازی بهوجود آمده است. البته این تمدن مانند هر تمدن دیگری، قابل سرایت به نقاط گوناگون عالم بهویژه، جهان اسلام است با این ملاحظه که مشترکات بالقوه و بالفعل فراوانی میان جمهوری اسلامی ایران و سایر ملتهای اسلامی، زمینه دستیابی به همگرایی و تشکیل یک کل واحد را بهتر از هر تمدنی در این تمدن مهیا کرده است.
مراحل شکلگیری تمدن نوین اسلامی
بحث دیگر که از جهاتی جزء حرفهای نسبتاً نوی این درسگفتار است، مراحل تمدنسازی است. من قائل به هشت مرحله عمده برای شکلگیری تمدن نوین اسلامی هستم که در ادامه به این نه مرحله اشاره کرده و درحد لزوم بعضی موارد را توضیح خواهم داد:
۱٫ بیداری و هویتیابی که از آن به انقلاب هم میتوان تعبیر کرد. چراکه مهمترین خاصیت بیشتر انقلابها بیداری و هویتسازی است. مهم این است که بدانیم تا ملتی به خودباوری نرسد و عزم و اراده لازم را برای گامنهادن در مسیر تمدنسازی پیدا نکند، صحبت از تمدن، بیشتر به یک شوخی شباهت خواهد داشت.
۲٫ شکلگیری نظم و قانون است. ممکن است بفرمایید این نظم و قانون در شریعت اسلامی موجود است، اما من اینگونه به این مرحله نگاه نمیکنم زیرا اولاً، قائل به ظهور یک اجتهاد تمدنی هستم که بتواند قوانین و نظم موردنیاز یک تمدن عظیم را استنباط و ارائه کند؛ ثانیاً، همانطور که اشاره کردم، روی اعتباریات که از دل نظریه اعتباریات مرحوم علامه طباطبایی (ره) استخراج شده، حساب ویژه باز میکنم؛ درواقع، بخش مهمی از نیاز ما در تمدن نوین اسلامی به قانون و نظم، ازطریق اعتباریات تأمین خواهد شد.
۳٫ دستیابی به اندیشه و نرمافزار تمدن، یعنی آن فکر منسجم و کاربردی که بتواند نقشه راه کلان تمدن جدید را حتی با فرض فرایندیبودن تمدن تولید کند و در پیچ و خمهای مسیر شکلگیری تمدن، پاسخگوی نیازهای جامعه اسلامی باشد. البته بدیهی است که بخشی از تمدن خارج از برآورد و مدیریت است اما این موضوع، منافاتی با وجود نرمافزار تمدن ندارد که البته فراتر از یک متن، از آن باید به یک جریان فکری تعبیر کرد.
۴٫ شکلگیری دولت تمدنساز با این ملاحظه که هر دولت اسلامی از اندیشه، قابلیت و توان تمدنسازی بهرهمند نیست. تقریباً در چهار دههای که از عمر انقلاب اسلامی سپری شده است، هنوز شاهد سرکارآمدن دولتی با رویکرد و بضاعت تمدنی نبودهایم.
۵٫ مشارکت اجتماعی فعال و حداکثری که شکلگیری آن، لوازم و اقتضائاتی دارد.
۶٫ پیشرفت همهجانبه، نظاممند و جهشی ـ که در اینجا بهویژه بر روی جهشیبودن پیشرفت تأکید دارم ـ پیشرفتهای معمولی جامعه اسلامی را در مسیر تمدنسازی قرار نمیدهد.
۷٫ گسترش بیرونی و دستیابی به قدرت رقابت با تمدنهای رقیب. در این مرحله، جامعه اسلامی به ظرفیت لازم برای رقایت همهجانبه با تمدنهای بزرگ و رقیب دست پیدا میکند.
۸٫ تولد تمدن نوین اسلامی که خود تمدن نیز یک وضعیت پویا و درحالرشد است و میتواند از سطحی به سطحی بالاتر صعود کند.
در اینجا لازم است چند نکته را متذکر شوم:
اولاً، بعضی از این مراحل، میتواند همعرض طی شود؛ درواقع، لزوماً همه این مراحل طولی نیست.
دوماً، همه این مراحل ـ حتی مراحلی که باید پیوستگی طولی به هم داشته باشند ـ اتصال زمانی به هم ندارند و میتوانند گپهای زمانی را مشروط به اینکه امکان حفظ سرمایه حاصل از آن مرحله وجود داشته باشد در درون خود هضم کنند.
سوماً، این مرحلهبندی با فرایندیبودن تمدن که در تعریف روی آن تأکید داشتیم منافاتی ندارد؛ درحقیقت، بسیاری از این مراحل، خود در یک روند طبیعی قابل تحقق است، هرچند برنامهریزیها در سرعتبخشیدن با جهتدادن به این روندها مؤثرند.
حالا سؤال میشود که ازنظر شما، امروز جامعه ما در چه مرحلهای از مراحل هشتگانه قرار دارد؟ پاسخ سؤال بنده به این سؤال این است که تعیین دقیق مرحله کار سادهای نیست و به بررسیهای میدانی وسیع نیاز دارد اما بهصورت حدسی و غیردقیق، و البته براساس برخی شواهد، میتوان گفت که ما در این دوران، در مرحله یک تا سه بهسر میبریم و حتی ممکن است برای سالهای متمادی در این مراحل متوقف شویم. البته این سه مرحله، برای تمدن اهمیت بسیار بالایی دارد و نباید آن را دستکم گرفت و توقف آن را نشانه ضعف تلقی کرد.
بخش قبلی این سلسله جلسات را اینجا بخوانید!
انتهای پیام/