به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از ایکنا، نهم جمادیالاول مصادف است با سالروز تولد صدرالدین شیرازی فیلسوف نامآشنای عالم اسلام و بنیانگذار حکمت متعالیه. بیگمان هرکه با فلسفه اسلامی آشنایی داشته باشد از جایگاه رفیع و تاثیرگذار حکیم ملاصدرا در شکل گیری جریان تفلسف در محدوده جهان اسلام مطلع است. یکی از آثار درخشان و گرانبهای این حکیم الهی، کتاب یا همان رساله «عرشیه» است. گروهی بر این عقیدهاند که رساله عرشیه آخرین اثر فلسفی صدرالمتالهین است که به رشته تحریر درآمده. به مناسبت سالروز تولد این حکیم متأله نگاهی خواهیم داشت به متن و ساختار این اثر که بیانگر عمق فلسفی اندیشه ملاصدرا است.
«رساله عرشیه» ماهیتی نیمه استدلالی دارد و اساس آن برپایه کشف و شهود و تمسک به آیات قرآن کریم و روایات معصومین(ع) استوار است. بهمین خاطر است که شاید این رساله بیش از آنکه رنگ و بوی فلسفی داشته باشد با عرفان و کلام سازگار میکند. البته این سخن تنها در روش شناسی مرحوم صدرا در پرداختن به محتوای رساله خلاصه نمیشود و موضوعات مطالب را نیز شامل میگردد، چنانکه برخی از موضوعات مطروحه در این اثر از ساحت علم فلسفه خارج است و در شاخه اندیشههای کلامی و مباحث مربوط به علم کلام مورد بررسی قرار میگیرد.
بهرحال اهمیت این رساله در آن است که گزارش کامل و جامعی از آخرین نقطه نظرات مرحوم صدرا در موضوع پراهمیت و پربحث «مبدا و معاد» بدست میرساند. این گزارش هرچند هم فهرستوار و خلاصه شده، اما میتواند در شناخت سیر فکری ملاصدرا و آشنایی با محتوای حکمت متعالیه بسیار راهگشا باشد و مفید واقع شود. علی الخصوص که حکیم ملاصدرا راجع به بسیاری از موضوعات مطرح شده در این اثر در کتاب گرانقدر اسفار به تفصیل سخن گفتهاند و بعبارت بهتر رساله عرشیه مختصر حکمت متعالیه و کتاب اسفار مطوّل این جریان فکری است.
ملاصدرا رساله را با مقدمهای آغاز مینماید که حاصل پیوستن آیات قرآن کریم به یکدیگر است. ایشان در مقدمه چند مطلب را یادآور میشوند از جمله این که محتوای این رساله محتوای تازه و بکری است که خداوند قلبش را به نور این مطالب فروزان ساخته (یعنی حکمت آسمانی است). ایشان دلیل پرداختن به موضوع مبدا و معاد را در این میداند که این دو علم، برترین علوم حقیقیاند و انسان میتواند با فراگیری آنها در صف فرشتگان مقرب الهی داخل شود.
بعد از مقدمه نوبت میرسد به مشرق نخستین با موضوع «علم به خداوند و اسماء و آیات الهی». در ابتدای این مشرق، به اثبات وجود نخستینی پرداخته میشود که فاقد ماهیت است و جنس و فصل به آن تعلق نمیگیرد. این وجود نخستین، اگرچه نه فاعل دارد و نه غایت، اما کمال ذات خویش و هر موجود دیگری است. ملاصدرا از این بیان برای اثبات وجود باری تعالی بهره میبرد و در ادامه بر پایه همین گفتار برای اصل توحید اقامه برهان مینماید و اثبات تعدد ذات واجب را مردود میشمارد.
بعد از اثبات ذات باری تعالی نوبت میرسد به موضوع علم الهی. ملاصدرا در موضوع علم الهی ابتدا به نظرات دیگران – از ارسطو و افلاطون تا ابونصر و بوعلی – میتازد و آرای ایشان را در خور پذیرش نمیداند. صدرا اگرچه نظرات دیگران را در این زمینه تماما نفی میکند، اما خودش تعریف جامعی از علم پروردگار ارائه نمینماید و از گفتار او مطلبی حاصل نمیشود. آنچه ایشان در این کتاب بیان داشتهاند از سنخ صفات و ابعاد علم خداوندی به شمار میرود و نمیتوان عنوان تعریف دقیق و منطقی را بر آن بار کرد. ناگفته نماند که ایشان در قاعده ششم قید میکنند که «مشروح این مطلب را در کتابهای مبسوطمان بیان داشته ایم».
اتحاد عاقل و معقول مهمترین بحث فلسفی است که در مشرق اول رساله بیان میشود. صدرالمتالهین شیرازی در آغاز بحث میفرمایند که «برهان این مطلب بر من افاضه شده». بیان همین یک جمله کافی است تا بهانهای شود در دست منتقدان حکمت متعالیه. با توجه به این که پیش از ملاصدرا، شیخ الرئیس بوعلی سینا برهان ارزشمندی در اثبات اتحاد عاقل و معقول ارائه کرده است، ممکن است گروهی به اینکه ملاصدرا مدعی است برهان اتحاد عاقل و معقول به او افاضه شده انتقاد نمایند. اما حقیقت این است که ملاصدرا ادعا میکند این برهان – که با برهان بوعلی متفاوت است – به او افاضه شده، نه این که وی نخستین کسی باشد که برهان اتحاد عاقل و معقول به او الهام گردیده. و، اما ایراد دومی که بر این جمله وارد است: اگرچه کشف و الهام از امور حقیقیاند، اما ادعای کشف و شهود در مباحث فلسفی نه تنها شایسته این علم شریف نیست و بهرهای در برندارد بلکه میتواند سخن شخص را در هالهای از تقدس فرو برد و فرصت انتقاد را از دیگران سلب کند.
از دیگر مباحث مهم مشرق اول میتوان به موضوع حدوث عالم و مسئله زمان اشاره کرد. در «حدوث عالم» ملاصدرا از آیات کتاب الله نهایت استفاده را میبرد و سپس به اقامه برهان میپردازد. در بحث حدوث عالم دو نکته حائز اهمیت است: نخست، تعریف زمان در حکمت صدرایی که عبارت است از «مقدار تجدد و تبدل؛ و حرکت یعنی تجدد حال شی و خروج تدریجی آن از قوه به فعلیت، و به این معنا امر نسبی عقلی مصدری انتزاعی است». نکته دوم جملهای است از ملاصدرا که از روش و منش علمی این شخصیت پرده بر میدارد: «اما عقل، وجودش نزد ما ثابت نشده و متکلمان آن را انکار میکنند. پس ما را نیازی نیست به این که در حدوث آن سخن بگوییم».
آخرین موضوعی که در مشرق نخستین مورد بررسی قرار میگیرد بحث «فاعل مباشر» است. در نگاه صدرا، فاعل مباشر و عهده دار تحریک در تمام اقسام حرکت، طبیعت است. بهمنیار به موافقت از استادش بوعلی اشکالی را در مورد رابطه نفس و بدن بر نظر مختار صدرا وارد میسازد که با پاسخ گویا و روشن ایشان مواجه میشود. گویا اشکال بهمنیار ناشی از آنجاست که وی میان طبیعت نخستین که مرتبهای از نفس ناطقه است با طبیعت دوم به معنای عناصر بدن، که مقصود ملاصدرا نیز همین است، خلط میکند.
مشرق دوم با محوریت علم معاد، با طرح مباحث معرفت نفس آغاز میشود. مشرق دوم مرکب از سه اشراق است که چنانکه عرض شد اشراق نخست آن مربوط است به مباحث معرفت نفس و در اشراق دوم، موضوع حشراجساد در قیامت مورد بررسی قرار میگیرد. بخش عمده مطالب مطرح شده در اشراق دوم به پاسخ این پرسش میپردازد که آیا معاد جسمانی است و اگر پاسخ مثبت است، کدام بدن در روز قیامت بازگردانده میشود. حکیم صدرا در آغاز با تکیه بر مفاهیم کلی یی که از آیات قرآن کریم بدست میآید، مدعی میشود که انسان در روز قیامت با همین بدن شخصی محشور میگردد. برای اثبات مدعا، ابتدا هفت اصل بیان میکند که حکم مقدمات قیاس را دارند.
سخن صریح ملاصدرا درباره حشر ابدان بدین شرح است: «ان المعاد فی یوم المعاد هذا التشخص الانسان المحسوس الملموس المرکب من الاضداد الممتزج من الاجزاء و الاعضاء الکائنه من المواد». برهان این قول به این شرح است: ملاک بقای بدن وحدت نفس است. انسان شخصی معاد به عینه همین انسان است. این بدن دنیوی، فاسد و مضمحل است، زیرا ترکیب یافته از اضداد و اخلاط متراکم و گندیده است؛ و آخر این که بدن اخروی بهشتیان، نورانی و باقی و غیر قابل بیماری و پیری است. خلاصه مطلب این که ملاصدرا چنانکه در دیگر آثارش بیان میدارد معتقد است در روز قیامت انسانها با بدن مثالی خود (ونه بدن عنصری) محشور میشوند؛ لذا بدن اخروی به حسب ماده غیر این بدن است، اما به حسب صورت، همین بدن مادی است. نتیجه دیگری که از مقدمات هفتگانه حاصل میشود این است که لذات بهشتی و آلام دوزخی، امور خارج از ذات نیستند و به عبارتی، تصور عین حضور است. یعنی اهل بهشت همین که تصور نعمت میکنند از آن بهره مند میشوند و اهل جهنم نیز از تخیل عذاب، معذّب میشود.
در اینجا مناسب میبینم به یک نکته اشاره کنم و آن اینکه مرحوم ملاصدرا در این نوشتار، برخلاف دیگر آثارش، دقت بسیاری را در نقل سخنان دیگران مبذول داشته. مثلا در پایان اصل چهارم از اصول هفتگانه، پس از آوردن نقل قولی از ابن عربی از لفظ «انتهی» بمعنای پایان نقل قول استفاده میکند که به حق، این دست الفاظ در آثار او بهندرت یافت میشود و دقیقا به همین خاطر است که گروهی وی را متهم به انتحال میکنند.
در پایان رساله بخشی با عنوان «وصیت» ذکر شده که قابل توجه است. در این بخش ملاصدرا ضمن نصیحت و تنبیه، توصیههایی به مخاطبان خویش ارائه مینماید که ما نیز بعنوان حسن ختام، یک نمونه از آن را ذکر میکنیم: «از آن کسان مباش که خداوند آنان را بخاطر تقلید محض، در قرآن نکوهش فرموده است».
یادآور میشود، رساله عرشیه دوبار به زبان فارسی ترجمه شده است. نخستین بار به قلم غلام حسین آهنی و سپس توسط محمد خواجوی. اگر چه ترجمه جناب آهنی ترجمه شیوا و روانی است، اما به جهت آن که ایشان به ترجمه آزاد اثر پرداختهاند نمیتوان کار ایشان را ترجمه کاملی دانست که طبع والای دوست داران حکمت متعالیه را راضی سازد. ترجمه مرحوم خواجوی بسیار به متن رساله پایبند است و با اندکی تسامح، میتوان اثر ایشان را ترجمه تحت اللفظی نامید.
البته باید توجه داشت که ترجمه تحتاللفظی آثار فلسفی، گاه نهتنها سودی در بر ندارد بلکه روح نوشتار و زنجیره معانی اثر را دچار آسیب کرده و مخاطب را از درک تمام مقصود نویسنده باز میدارد. دقیقا همین اتفاق نامبارک در ترجمه مرحوم خواجوی به وقوع پیوسته و ترجمه ایشان دارای نارساییهای بسیاری است که خواننده را از درک اصل مطلب محروم میسازد.
انتهای پیام/