به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، تبیین و تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به عنوان یکی از مهمترین دغدغه های دلسوزان انقلاب اسلامی در طی سالهای اخیر مطرح بوده است. مسئله ای که برای اولین بار با تولید ادبیات بدیع و گفتمان ساز رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۶ به دایره واژگان محافل علمی ـ رسانه ای جامعه ایران اضافه شد. لب مطلب رهبر انقلاب اسلامی در این زمینه؛ وجود تفاوت های ماهوی الگوی پیشرفت مورد نیاز یک جامعه اسلامی با الگوهای توسعه اقتصادی وارداتی، غیربومی و غربی بود. آیت الله خامنه ای با درک برنامه غرب برای تحمیل الگوهای توسعه ای مورد نظر خود به کشورهای اسلامی و همچنین سعی در الگوسازی از اسلام سکولار! و معرفی آن به کشورهای منطقه و جهان، مسئله تدوین الگوی بومی پیشرفت را مطرح نموده اند. بعد دیگر منظومه فکری رهبر انقلاب در زمینه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت اما به تجربیات تاریخی پیروی کشورهای دیگر جهان از الگوهای توسعه غربی بازمی گردد. تجربیات تاریخی در این زمینه نشان می دهد که پیروی کشورهای دیگر از نسخه های توسعه غربی باعث تزلزل اقتصادی آنها در اثر به وجود آمدن کمترین بحران اقتصادی در غرب، هضم فرهنگ بومی و ملی آنها در فرهنگ غربی و تغییرات وسیع در سبک زندگی مردم آن کشورها گردیده است. در گفتگو با دکتر سلیمان خاکبان، عضو هیئت علمی دانشگاه قم به بررسی معایب نظریه های توسعه غربی و شرقی و مزایای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پرداختیم که اکنون از نظر شما می گذرد.
*آقای دکتر! بحث ما در مورد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت هست، اما لازم است برای ورود به این بحث، الگوهای شرقی و غربی پیشرفت را بررسی و نقد کنید؟
همه انسانها، بدون استثنا، براساس نوع آفرینش و فطرتشان خواستار سعادتاند؛ اما اکثر آنها، هم در تفسیر سعادت و هم در راه دستیابی به آن دچار خطا میشوند. دو نمونه از این خطاهای بزرگ را میتوان در بنیانگذاران و طرفداران دو مکتب مارکسیسم و لیبرالیسم، که توفیق طراحی و تأسیس دو الگوی توسعه متناسب با مکتب خود را نیز داشتهاند ـ توسعه مارکسیستی و توسعه لیبرالیستی ـ مشاهده کرد. خطای مارکسیسم در تفسیر سعادت و راه دستیابی به آن بقدری فاحش بود که در دورهای کمتر از یک قرن دچار فروپاشی شد و صحنه را به نفع رقیب خود، لیبرالیسم، ترک کرد و در موزه تاریخ مکاتب و الگوهای مدنی آرام گرفت.
خطای بزرگتر مارکسیستها این بود که پس از فروپاشی بلوک شرق، علیرغم هشدارهای جدی و مستدل حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ناتوانی لیبرالیسم از حل مشکلات بشریت، رو به قبله غرب نماز گزاردند؛ در حالی که خود غرب با مشکلات و بحرانهای جدی و عمیق در دو حوزه نظر و عمل مواجه بوده و هست. اینک «آن خرس از جنگل رفته» و غرب خود را بلامنازع احساس میکند. با مرگ «خرس شوروی» این پندار ـ البته برای برخی سادهاندیشان و کسانی که با راز و رمز تحولات تمدنی آشنایی عمیق ندارند ـ قوّت گرفته که لیبرال دموکراسی پایان تاریخ است و الگوی توسعه غرب تنها الگوی توسعه در قرن بیست و یکم خواهد بود؛ و تمام اقمار باید برگرد این قطب بگردند.
اما شخصیتهای فکری و علمیِ عمیقتر ـ چون سوروکین، جامعهشناس تمدنی و ملقب به «خداوند دو کعبه» و به اعتقاد برخی، «پدر جامعهشناسی پستمدرن» ـ بر این باورند که «قرن بیستم با یکی از عظیمترین بحرانهای اجتماعی مدنی تاریخ بشری روبرو است» یا به عبارت دیگر: «قرن بیستم عصر انتقال یا مرحله گذار فاجعهآمیز فرهنگ رو به زوال غرب به یک فرهنگ جدید است».
به هر حال، آنچه در این شب یلدای سکولاریزم، خیالپردازیهای توسعه غربی را با کابوسی وحشتناک مواجه ساخته، ظهور ایده توسعه دینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران است. این ایده همچون مهمانی ناخوانده، در جمع نظریهپردازان نظم نوین و دهکده جهانی حضور یافته و تمام معادلات ایشان را برهم زده است.
قرن بیست و یکم نقطه اوج رویایی دو اندیشه توسعه دینی و غیردینی است و شاید نخستین و بزرگترین رسالت جمهوری اسلامی ایران، عموماً و حوزه و دانشگاه، خصوصاً، در بعد نظری این رویارویی بزرگ، شناخت کلان، جامع، و دقیق این دو اندیشه، و مقایسه و ارزیابی آن دو با هم و انتقال نتایج آن شناخت و این ارزیابی به جوامع بشری باشد تا انسان معاصر و سرخورده از ایسمهای شرقی و غربی با بصیرتی بیش از پیش آینده خود را انتخاب کند.
هر یک از الگوهای توسعه، اعم از دینی و غیر دینی و حتی ضد دینی، از پنج عنصر یا خرده سیستم اصلی تشکیل شده است: نظام معرفت شناسی، نظام هستی شناسی، نظام ارزش شناسی، شبکه نیازها و سبک زندگی(روش پاسخ به نیازها).
هرچند سبک زندگی به عنوان محصول نهایی الگوی توسعه و آشکارترین سطح و لایه آن میباشد، اما معلول شبکه نیازهاست؛ و شبکه نیازها نیز ماحصل نظام ارزشی است؛ و نظام ارزشی برخاسته از نوع هستیشناسی میباشد؛ و در نهایت، هستیشناسی هر الگو مبتنی بر نوع معرفتشناسی آن است. به عبارت دیگر رابطه و نسبت میان معیارها و عناصر اصلی الگوهای توسعه رابطه و نسبتی طولی و علت و معلولی است:
تاکنون پنج نظریه غربی ـ در چارچوب مدرنیته یا جهان مدرن ـ برای توسعه ارائه شده است:
توسعه به معنای رشد اقتصادی
توسعه به معنای رشد اقتصادی + توزیع عادلانه ثروت
توسعه به معنای رشد اقتصادی + توزیع عادلانه ثروت + تأمین آزادیهای اساسی +
توسعه به معنای رشد اقتصادی + توزیع عادلانه ثروت + تأمین آزادیهای اساسی + حفظ محیط زیست
توسعه به معنای رشد اقتصادی + توزیع عادلانه ثروت + تأمین آزادیهای اساسی + حفظ محیط زیست + تکیه و تأکید بر دانش
«تا دهه ۱۹۵۰ بسیاری از علمای علوم اجتماعی و اقتصادی، توسعه را با باروری اقتصادی یکسان پنداشته و آن را به معنی رشد محض میدانستند که با شاخصهای اقتصادی به صورت کمی قابل سنجش بود.»، اما نظریهپردازان توسعه پس از یک دهه تجربه متوجه شدند با آنکه ثروت ملی و درآمد سرانه کشورهایی که توسعه به معنای «رشد اقتصادی» را تجربه کردهاند افزون شده و وضع عمومی معیشت نیز بهبود نسبی یافته اما شرایط جدید موجب «تشدید شکاف طبقاتی» شده است. درک این آسیب سبب شد نظریهپردازان توسعه در نظریه خود تجدیدنظر کرده و بر ضرورت «توزیع عادلانه ثروت» در کنار «رشد اقتصادی» تأکید کنند.
هرچند این تأکید گامی به پیش مینمود، اما کافی نبود؛ زیرا «سرمایهداران» و «احزاب سیاسی حامی ایشان» که معمولاً «قدرت سیاسی» را نیز در چنگ داشتند، به هیچ وجه حاضر به توزیع عادلانه ثروت ناشی از رشد اقتصادی نبودند.
درک این نکته سبب شد نظریهپردازان توسعه علاوه بر «رشد اقتصادی» و «توزیع عادلانه ثروت» بر ضرورت «آزادیهای سیاسی» نیز تأکید ورزند. «مباحث تئوریک» بهعلاوه رشد «جنبشهای کارگری» سبب شد تا حاکمان وجود «سندیکاهای کارگری» را به رسمیت بشناسند. به این ترتیب «قدرت چانهزنی» کارگران افزایش یافت و اوضاع کمی بهتر شد؛ اما تا رسیدن به نقطۀ مطلوب فاصله بسیار بوده و هست.
هنوز نظریۀ سوم توسعه بر چالشها و مشکلات خاص خود فایق نیامده بود که یکی دیگر از عوارض نظریۀ رشد تحت عنوان «مشکلات زیست محیطی» خود را نمایان ساخت. این مشکل بسیار جدیتر و مهمتر از مشکلات پیشین است؛ زیرا اینبار، علاوه بر «فقدان عدالت اقتصادی» و «تشدید شکاف طبقاتی»، اصل «حیات» نیز، آنهم در تنها کرهای که حامل حیات و موجو زنده میباشد، در معرض خطر قرار گرفته است.
اینک آخرین راهحلی که از طرف نظریهپردازان جهان مدرن برای مهار مشکلات ناشی از نظریهها و الگوهای رایج توسعه مطرح شده ایدۀ «توسعۀ دانشبنیان(Knowledge based Development)» است.
طرفداران این نظریه معتقدند: اگر پایه و اساس تصمیماتی که با هدف دستیابی به توسعه و بهبود شرایط زندگی اتخاذ میشود مبتنی بر آخرین دستاوردهای علمی باشد عوارض ناشی از توسعهیافتگی به حداقل کاهش خواهد یافت؛ یا اگر مشکلاتی به وجود آید در پرتو تصمیمات علمی میتوان آنها را حل کرد.
اما بخش توسعۀ سازمان ملل مدعی است ریشۀ اصلی مشکلات انسان مدرن را باید در «فقدان یک نظام اخلاقی جدید» جست نه «فقر علمی و معرفتی»:
در جهانی که :
– یک چهارم جمعیت آن را توانگران و سه چهارم دیگر را مستمندان تشکیل میدهند؛
– نابرابری درآمد بین ثروتمندان ۲۰% و فقیرترین ۲۰% مردم آن طی سه دهۀ گذشته به دو برابر افزایش یافته است؛
– یک چهارم جامعه انسانی قادر به برآوردن اساسی ترین نیازهایشان نیستند؛
– و بالاخره، در جهانی که ملتهای ثروتمند چهار پنجم سرمایۀ طبیعی بشریت را بدون
الزام به پرداخت بهای آن مصرف میکنند.
مفهوم پایداری سخت در معرض خطر است.
خلاصه اینکه مفهوم جهان واحد و کرۀ واحد را نمیتوان از رهگذر دنیایی نابرابر واقعیت بخشید. زیرا در غیاب عدالت جهانی، پایداری جهانی همواره هدفی دست نیافتنی خواهد ماند. بنابراین برای دستیابی به توسعۀ انسانی پایدار چارهای جز رویکرد به یک نظام اخلاقی جدید جهانی نیست.
هر چند تکیه بر «علم و دانش» ـ آن گونه که نظریهپردازان توسعه معتقدند ـ و «اخلاق» ـ آنگونه که بخش توسعه سازمان ملل مطرح کرده ـ میتواند نقش بسیار مهمی در مهار و کنترل نسبی مشکلات و حل آنها داشته باشد، ولی کافی نیست، زیرا منشأ اصلی دو مشکل مذکور، یعنی «فقدان عدالت اقتصادی و تشدید شکاف طبقاتی» + «آلودگی و تخریب محیط زیست»، سرمایهدارانی هستند که:
ـ اولاً نه مشکل فقر و فقرا را حس میکنند و نه مسایل محیط زیست برایشان مهم است؛ چون در بهترین مناطق آب و هوایی زندگی میکنند؛
ـ ثانیاً به خاطر حب مال، تمایلی به پرداخت حقوق حقه دیگران و هزینه برای حفظ محیط زیست ندارند؛
ـ ثالثاً کانونهای قدرت سیاسی، اعم از قانونگذاران و مجریان، نیز از حقوق نامشروع ایشان حمایت میکنند چون دستشان در یک کاسه است.
ـ رابعاً نظام تبلیغات اقتصاد سرمایهداری با دامن زدن به الگوی مصرفی که مورد پسند سرمایهداران است، موجب افزایش تقاضای جهانی شده و به این ترتیب دایماً در کوره آسیبزای الگوی تولید نظام سرمایهداری دمیده میشود.
لذا گوش چنین افرادی نه به توصیههای علمی و نه توصیههای اخلاقی بدهکار نبوده و نیست و نخواهد بود.
یکی از نقدهای بسیار جدی و اساسی بر الگوی توسعه مارکس و طرفدارانش این است که در شناخت هندسه نیازها بشدت دچار خطا شده بودند. مرحوم دکتر شریعتی در یک نگاه کلان و خیلی کلی ـ و البته درست، ولی ناقص ـ مجموعه نیازهای صادق انسان را به سه گروه تقسیم کرده بود و از آن تحت عنوان «عرفان، برابری و آزادی» یاد میکرد. «عرفان» نماد «نیازهای متعالی» اعم از «فلسفی» و «عرفانی» بود؛ و «برابری» نماد «نیازهای مادی و حیوانی یا زیستی»؛ و «آزادی» نماد برخی از «نیازهای انسانی». شریعتی با همین شاخص، حداقل دو نقد اساسی بر مارکسیسم و الگوی توسعه بلوک شرق وارد کرد:
ـ یکی غفلت از «نیازهای معنوی» که حتی در صورت توفیق کامل مارکسیسم، در درازمدت، منجز به پوچی فلسفی و نهیلیسم میشد؛ چنانکه توسعهیافتگان ملحد غربی و تابعانشان بشدت در معرض این آسیب و تبعات ناشی از آن (از قبیل مشروبات الکلی و مواد مخدر و خودکشی) قرار دارند؛
ـ و دیگر، غفلت از «نیاز انسان به آزاداندیشی در عرصههای گوناگون علمی و اعتقادی و سیاسی و …».
و اتفاقاً یکی از علل اصلی که موجب سقوط مارکسیسم و بلوک شرق شد، همین استبداد و خفقان فکری و سیاسی بود؛ که راه را بر نقد نخبگان و تشخیص راه درست اصلاحات بست؛ و کار به جایی رسید که سردمداران، خود، مجبور به اعتراف شدند و خط بطلان بر کارآمدی الگوی توسعه مارکسیستی کشیدند. و خطای دیگرشان پس از توبه از مارکسیسم این بود که به سراغ الگویی از توسعه رفتند که خود گرفتار نقدهای دیگر است و آن نیز قادر به ارائه پاسخ درست به هندسه نیازهای صادق انسان، جامعه و تاریخ نبوده و نیست:
جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.
همانطور که پیش از این گذشت همۀ نظریهها و الگوهای توسعه، اعم از شرقی و غربی، و حتی همۀ مکاتب و مذاهب مدعی سعادتاند. اما آیا بدون داشتن یک تلقی درست از هندسه یا شبکۀ نیازهای صادق انسان میتوان مدعی نظریهپردازی برای سعادت انسان و مدلسازی برای توسعه یا پیشرفت جامعه شد؟! بیشک چنین چیزی ممکن نیست؛ و تنها نظریهها و مکاتب و مذاهبی میتوانند مدعی سعادت انسان و پیشرفت و ترقی جامعه باشند که درکی شفاف و جامع و البته مبرهن از هندسه یا شبکۀ نیازهای صادق انسان و جامعه داشته باشند.
از آنجا که تلقی مارکسیستها از شبکۀ نیازهای انسان و جامعه بسیار سطحی و ابتدایی بود خیلی زود مجبور به ترک صحنه شدند؛ اما چون تلقی اندیشمندان و نظریهپردازان لیبرالیسم واقعبینانهتر است لذا هنوز در صحنه مانده و حتی لیبرال – دموکراسی را پایان تاریخ پنداشتهاند.
در نقد برهانی نظریهها و الگوهای توسعۀ لیبرالیستی ابتدا نقاط قوت آن را که موجب بقا و تداومش شده مرور میکنیم و سپس نقاط ضعفش ارایه خواهد شد.
*بنابراین با این مباحثی که مطرح کردید، ضرورت طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مشخص تر شد. در مورد ضرورت طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت علاوه بر این مطالب، اگر مطلب دیگری دارید بفرمائید؟!
بشریت امروز، تشنهتر از همیشه تاریخ، در انتظار الگویی از توسعه و پیشرفت است که بتواند واقعاً پاسخگوی هندسه نیازهای صادق انسان باشد. دیدیم که الگوی توسعه مارکسیستی صرفاً به دنبال حل مشکل اقتصاد و معیشت بود؛ آن هم به قیمت فداکردن روح آزادیخواهی و معنویت بشر؛ چنانکه الگوی لیبرالیستی توسعه هم به خاطر تکیه و تأکید بر نیازهای مادی و غفلت از نیازهای معنوی و ارزشهای بلند انسانی و الهی، اسیر چنگال یک مشت افراد دیوصفت که اسیر شهوات و هواهای نفسانی خود هستند، گشته؛ و این اسارت و غفلت بقدری گسترده و عمیق است که حتی اصل حیات را در تنها سیارهای که تا کنون قابل حیات شناخته شده، تهدید میکند.
لذا، ما معتقدیم تنها مکتبى که مىتواند جامعه را هدایت کند و پیش ببرد اسلام است و دنیا اگر بخواهد از زیر بار هزاران مشکلى که امروز با آن دست به گریبان است نجات پیدا کند و انسانى زندگى کند و انسان گونه، باید به اسلامروى بیاورد.
نخستین و مهمترین اصل توسعه از دیدگاه دین مبین اسلام، توجه به هدفداری آفرینش و تأکید جدی بر آنست. فرد، خانواده، سازمان و جامعهای که هدف از آفرینش و زندگی را درک نکند و در مسیر هماهنگی با آن قدم برندارد، نه تنها نمیتواند قدم در مسیر سعادت و خوشبختی بردارد، بلکه خود به مانعی بزرگ بر سر راه سعادت و خوشبختی دیگران تبدیل میشود؛ دقیقاً مثل فرد معتاد و آلودهای که هم خود را بدبخت کرده و هم مانند میکربی پراکنده در فضا به صورت بالقوه میتواند در هر لحظه دیگران را نیز آلوده کرده و از مسیر رشد و کمال بازدارد.
تنها در پرتو توجه به این اصل اصیل و استراتژیک معنویت است که سایر فعالیتهای انسان در ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی و غیره کنترل و هدایت میشود. و به خاطر همین نکته کلیدی است که حضرت امام خمینی(ره) بارها و بارها در رهنمودهای خود خطاب به مردم و دولتمردان داخلی و سردمداران دو بلوک شرق و غرب با تأکید و اصرار میفرمود: «از معنویت نباید غافل بود که کلید دردهاست». تکیه و تأکید حضرت امام بر معنویت، صرفاً یک توصیه اکید اعتقادی و اخلاقی نیست؛ بلکه ایشان مسئله ضرورت توجه به معنویت را در کانون راهکارهای مشکلات بشری قرار داده و معتقد است بدون تکیه بر راهبرد معنویت نمیتوان هیچیک از مشکلات بشری را حل کرد.
علت این تأکید نیز برای کسانی که شناخت عمیقی از انسان دارند کاملاً واضح است: انسان یک موجود کاملاً خودخواه است و جز به منافع و مصالح خویش نمیاندیشد. خودخواهی بهقدری در انسان ریشهدار و عمیق است که حتی خدا را نیز برای حل مشکلات و نیازهای خود میخواهد (چنانکه امروزه پراگماتیستها چون متوجه نقش دین و اعتقاد به خدا و قیامت در بهداشت و درمان بیماریهای جسمی و روحی بشر شدهاند، هیچ ابایی از ترویج خرافات به نام دین ندارند). لذا تنها راه برونرفت از عوارض منفی این خودخواهی و حب نفس ذاتی، هدایت آن به سمت یک حقیقت متعالی بینهایت ـ که چیزی و کسی جز خداوند متعال نیست ـ میباشد. انسان اگر بفهمد هدف از آفرینش و زندگی، تلاش در راستای به فعلیت رساندن استعداد خداخواهی و رشد و صیرورت در جهت خداگونگی است؛ و نگاه انسان به ماده و مادیات صرفاً باید یک نگاه ابزاری، آنهم در حد ضرورت، برای رشد روحی و معنوی (یا به اصطلاح دقیق فلسفی، رشد وجودی) باشد؛ بیشک چنین موجودی دیگر به سراغ کنز (انباشت ثروت حلال) نخواهد رفت تا چه رسد به چپاول و غارت منابع کشورها و ملل دیگر و استثمار هممیهنان خود. و حتی اگر از راه حلال نیز به ثروتی دست یابد، به جای «کنز» که مانع صیر و صیرورت وجودی اوست، به «انفاق» و حتی «ایثار» که دو عامل اصلی و کلیدی از عوامل رشد و کمال معنوی است؛ روی خواهد آورد: «لَّیسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَه وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاه وَآتَى الزَّکَاه وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَـئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» (بقره/۱۷۷)، البته باید توجه داشت «انفاق» به معنای «گداپروری» نیست بلکه به معنای پرکردن شکاف طبقاتی، متناسب با شرایط زمان و مکان و مقدورات و محدودیتهاست؛ لذا انفاق در هر زمان و مکان و با توجه به مقدورات و محدودیتها میتواند جلوههای گوناگون داشته باشد.
انسان مدرن مدعی است که عصر جدید عصر «عقلانیت» است؛ واقعاً این چه عقلانیتی است که توجیهگر اینهمه ظلم و ستم و تجاوز و بیعدالتی و شکاف طبقاتی و کمربستن به نابودی حیات در تنها سیاره شناختهشده مستعد زیست در کهکشانهاست. به نظر میرسد وقت آن رسیده که در تعریف عقلانیت تجدیدنظر شود؛ و آن را بهگونهای تعریف کنیم که اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تعریف کردهاند: «العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان». این چه عقلی است که نه از بعد نظری و نه از بعد عملی قدرت عبور از پایینترین مراتب هستی را ندارد و خود را زندانی خاک و اسیر شهوات حیوانی میخواهد و قادر به ارتقا به مرز انسانیت نیست تا چه رسد به مرز ارزشهای الهی؟! بشریت، امروز، به عقلی نیاز دارد که بتواند ضرورت معنویت و نقش آن را در مهار و حل مشکلات خود درک کند؛ در حالی که آقای کوفی عنان ـ بهعنوان اعقل عقلای جهان مدرن که با سمت دبیرکلی در رأس سازمان ملل قرار گرفته بود ـ در مجموع گزارش ۱۶۰ صفحهای خود تنها یکبار از معنویت نام برده و هیچ یادی از مصداق اتم و اکمل آن (یعنی خداوند متعال) و نقش معنویت و اعتقاد به خداوند متعال در حل مشکلات بشری نکرده است! آیا براستی با این منطق و بدون پشتوانه «هوش معنوی» میتوان به مهار و حل مشکلات امیدوار بود؟!
پس، نخستین اصل از اصول توسعه اسلامی، اعتقاد راسخ به خداوند متعال و تلاش در راستای رشد معنوی خود در راستای ارزشهای بلند الهی است (یا دست کم اعتقاد به انسانیت انسان و تلاش در راستای تخلق به ارزشهای بلند انسانی از قبیل نوع دوستی و احترام واقعی به حقوق دیگران؛ چنانکه وقتی حضرت علی(ع) جناب مالک اشتر را بهعنوان حاکم مصر به آن دیار گسیل داشت به او فرمود: ای مالک! بدان و آگاه باش تو را به سوی کسانی میفرستم که یا برادر دینی تو هستند یا همنوع تو. پس، به فرموده پیامبر اکرم(ص) ـ که رحمه للعالمین است ـ چیزی را که برای خود نمیپسندیم برای دیگران هم نباید بپسندیم.
و دقیقاً به خاطر همین نکته کلیدی (یعنی نقش اعتقاد به معنویت و ارزشهای بلند الهی یا دستکم انسانی) در اصلاح امور فرد و خانواده و سازمان و جامعه است که هم افلاطون و هم فارابی در طراحی و مهندسی مدینه فاضله خود بر دو عنصر اصلی و کلیدی تکیه و تأکید کردهاند: افلاطون غایت و هدف اصلی مدینه فاضله خود را حرکت و صیرورت به سمت The Good (خیر مطلق که در واقع همان خداوند متعال است) میدانست؛ و فارابی نیز در کتاب شریف «آراء اهل المدینه الفاضله» نخستین ویژگی شهروندان مدینه فاضله را اعتقاد به خداوند متعال (The God) معرفی کرده است. و امروز نیز حضرت امام خمینی(ره) به عنوان فریادگر ارزشهای فراموششده الهی و انسانی با صدایی بلند تکرار و تأکید میکند که از معنویت نباید غافل بود که کلید همه دردهاست.
در جهان مدرن و در چارچوب تفکر حاکم بر الگوی توسعه جهان حاضر، اقتصاد هدف است چرا که در پرتو آن، ظاهراً، میتوان به تمام لذتهای مادی ـ که فلسفه زندگی در منظومه فکری دنیاپرستان است ـ دست یافت. اما از آنجا که هدف اصلی در منظومه فکری معنویتگرایان و خداپرستان، تلاش در راستای دستیابی به لذتهای معنوی است؛ چنانکه حضرت امام سجاد(ع) در مناجات المحبین خطاب به خداوند متعال عرض میکند: «إلهی من ذا الذی ذاق حلاوه محبتک فرام منک بدلاً؟!» لذا اقتصاد در منطق خداپرستان صرفاً ابزار و وسیلهای به منظور حفظ حیات و تأمین معاش در حد ضرورت است؛ چنانکه پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد(ص) میفرماید: «لو لا الخبر ما صمنا و لا صلینا»؛ دقیقاً مانند کوهنوردی که هدف او صعود به قله است نه خوردن و آشامیدن و …؛ لذا چنین فردی به نیازهای مادی، فقط در حد ضرورت و رفع حاجت میاندیشد نه بیش از آن؛ چنانکه حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «لاتسئلوا فیها فوق الکفاف» به عبارت دیگر دنیا معبر و مزرعه آخرت است نه مقصد و مطلوب نهایی.
حال، شما حال و هوا و رفتار این دو تیپ انسان را در فضای فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی و حتی علمی با هم مقایسه کنید:
ـ دنیاپرست، عاشق و دلداده و شیفته و شیدای دنیاست؛ در حالی که از دیدگاه خداپرست حب دنیا در صدر خطاهاست (حب الدنیا رأس کل خطیئه).
ـ دنیاپرستِ غافل از خدا و آخرت، تلاش میکند تا از هر راهی شده، و به هر مقدار ممکن، بدون توجه به عوارض و پیامدهای منفی کارش، امکانات مادی را گرد خود جمع کرده و آنها را کنز کند؛ ولی خداپرست، اولاً در دستیابی به نعمتها و مواهب مادی از طرق مشروع و انسانی حرکت میکند؛ ثانیاً فقط در حد نیاز و کفاف و ضرورت مصرف کرده و از اسراف و تبذیر خودداری میکند.
بهعنوان مثال: یکی از مشکلات زیستمحیطی امروز، مسئله استراتژیک و حیاتی آب است؛ شیوه استفاده پیامبر اکرم(ص) را، بهعنوان نماد یک انسان الهیِ تمامعیار با دیگران و حتی خود ما که مدعی اسلام هستیم، مقایسه کنید: درباره روش حضرت رسول اکرم(ص) از طریق حضرت امام باقر(ع) در باب وضو و غسل رسیده است: «کان رسول الله یتوضأ بمد و یغتسل بصاع» وضوی آن حضرت به مدی از آب (مقداری از نیم لیتر بیشتر/ ۷۵۰ گرم) و غسل آن حضرت به یک صاع (حدود ۳ کیلو شاید معادل سه لیتر باشد) بوده است. (وسایل الشیعه. ج۱٫ ص۴۸۱)
به راستی اگر بشریت تحت تعالیم الهی پیامبر گرامی اسلام(ص) قرار داشت امروز شاهد گزارش تکاندهنده آقای کوفی عنان بودیم؟!: حدود یکسوم جمعیت جهان در حال حاضر در کشورهایی زندگی میکنند که «بحران آب» در آنها وجود دارد؛ یعنی مصرف آب ده درصد بیش از عرضه آب است. اگر روند فعلی ادامه یابد، دوسوم انسانها در سال ۲۰۲۵ در این وضع خواهند بود… بهرهبرداری ناپایدار و غافلانه از منابع آب واقعاً مایه نگرانی است. استخراج آب زیرزمینی به میزانی بیش از قدرت تجدید طبیعی آن در نقاطی از شبهجزیره عرب، چین، هند، مکزیک، شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا کاملاً رواج دارد. در مواردی سفرههای آب هر سال یک تا سه متر پایینتر میرود. در دنیایی که ۳۰ تا ۴۰ درصد تولید مواد غذایی آن از زمینهای آبیاریشده تأمین میشود، این مسئله برای صنایع مواد غذایی بسیار حساس مینماید.
بیشک اصول دیگری در زمینه توسعه از دیدگاه اسلام هست که به علت کمبود فرصت و محدودیتهای گفتگو از ذکر آنها خودداری شده، اما شما را به مطالعه کتاب با ارزش «فقر و توسعه در منابع دینی» که تحت اشراف استاد محمد حکیمی و حمایت گروه اقتصاد دفتر تبلیغات اسلامی خراسان توسط جناب آقای سید هادی حسینی تحقیق شده ارجاع میدهم.
*برای طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نیاز به چه مقدمات و بسترهایی داریم؟
کسانی که دغدغه طراحی الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت یا هر الگوی دیگر از توسعه را دارند دست کم به سه علت به یک نظریه راهنما نیاز دارند:
دلیل اول. طراح در مقام طراحی الگو نیاز به یک نقطه شروع یا عزیمت دارد. براستی نقطه شروع و عزیمت ما در طراحی الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت چیست؟
دلیل دوم. طراح با حجم گسترده و متنوعی از مباحث مربوط به توسعه مواجه است. برخی از این مباحث نتیجه تفکر و اندیشه دیگران است و برخی نیز ممکنست از تراوشات ذهنی خودش باشد. در هر صورت برای طراحی الگوی موردنظر نیاز به انتخاب و گزینش مباحث دارد، و انتخاب و گزینش نیز نیاز به ملاک و معیار. این نظریه راهنما است که به طراح میگوید کدام بحث از مباحث توسعه برای طراحی الگوی موردنظر لازم و مفید است یا نیست.
دلیل سوم. طراح علاوه بر نیاز به «نقطه شروع» و «معیار گزینش» باید بداند که کدام مطلب را در کجا قرار دهد. باز، این نظریه راهنما است که محل مطالب لازم و مفید را مشخص میکند.
از آنچه گذشت دو نکته روشن شد: یکی چیستی نظریه راهنما براساس کارکردهای سهگانهاش (نقطه شروع طراحی الگو + معیار انتخاب و گزینش مطالب و مباحث لازم و مفید از میان حجم انبوه دادهها و اطلاعات + سازمان دادن به دادهها و اطلاعات)؛ و دیگری ضرورت و چرایی نظریه راهنما.
قبل از طراحی الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت باید درکی درست و شفاف از «چیستی پیشرفت» و «نقش اسلامیت و ایرانیت در پیشرفت» داشته باشیم.
هرچند دیدگاههای گوناگون درباره پیشرفت وجود داشته و دارد اما به نظر بنده «پیشرفت» یعنی «توانایی پاسخ به نیازها».
از آنجا که پاسخ به نیازها ممکن است در سطح فرد یا خانواده یا جامعه طرح شود، لذا با سه سطح از پیشرفت مواجهیم:
ـ پیشرفت فردی یا فرد پیشرفته؛
ـ پیشرفت خانوادگی یا خانواده پیشرفته؛
ـ پیشرفت اجتماعی یا جامعه پیشرفته.
پس، «انسان و خانواده و جامعه پیشرفته» یعنی «انسان و خانواده و جامعهای که قادر است نیازهای خود را تأمین کند». البته، این بدان معنا نیست که همه نیازها را خود تولید کنیم؛ زیرا نسبت میان «تأمین» و «تولید» عام و خاص مطلق است.
از آنجا که «توانایی پاسخ به نیازها» از دو بعد «کمی» و «کیفی» یک امر تشکیکی و ذومراتب است لذا پیشرفت نیز یک مقوله تشکیکی و ذومراتب است. به همین جهت میتوان افراد و خانوادهها و جوامع را براساس میزان توانایی در پاسخ به نیازها به درجات گوناگون تقسیم کرد؛ که معمولاً در ادبیات رایج توسعه با سه درجه مواجهیم:
ـ توسعهیافته؛
ـ درحالتوسعه؛
ـ توسعهنیافته.
*چه شاخصهایی برای اندازهگیری پیشرفت وجود دارد؟
برای آنکه با شاخصهای اندازهگیری پیشرفت آشنا شویم نخست باید درکی شفاف از خود «شاخص» داشته باشیم.
براساس تعریفی که از پیشرفت ارایه شد «هر یک از نیازها» خود، یک «شاخص» است. به عنوان مثال: اگر «آب شربِ بهداشتی» یکی از نیازهای انسان باشد، که هست، میشود یک «شاخص».
اما از آنجا که خود شاخصها (مثلاً آب شرب بهداشتی) به تنهایی قادر به اندازهگیری پیشرفت نیستند، لذا باید عنصر «کمیت» را به آنها افزود. به عبارت دیگر: شاخصها هنگامی میتوانند وارد چرخه اندازهگیری یا سنجش شوند که «کمی» شوند. از آنجا که موضوع بحث ما «الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت» است لذا توضیح و تبیین نقش دو مقوله «اسلامیت» و «ایرانیت» در دستیابی به الگو ضروری است.
*با این ضرورتی که مطرح کردید، اسلامیت چه نقشی در طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت دارد؟
«اسلام» دست کم در دو مرحله از طراحی الگو میتواند نقش ایفا کند: یکی در طراحی «هندسه نیازها» و دیگری در «کم و کیف پاسخ به نیازها». در این مقاله به «نقش اسلام در طراحی هندسه نیازها» بسنده شده و «نقش اسلام در کم و کیف پاسخ به نیازها» به فرصتی دیگر موکول میشود.
ناگفته پیداست نوع نگاه نظریهپردازان توسعه به انسان در تلقی ایشان از هندسه نیازها مؤثر است. و هندسه نیازها نیز در طراحی کم و کیف الگوی توسعه آنها نقشآفرین. دست کم با چهار نگاه به انسان مواجهیم:
۱) نگاه مادی صرف و منهای اخلاق و دین؛ مانند ملحدانِ خودپرستِ دنیاطلبِ وحشی درندهخو با منطق «برو قوی شو اگر عزم زندگی داری ـ که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است». در این نگاه فقط با نیازهای مادی انسان مواجهیم:
نگاه مادی توأم با اخلاقِ منهای دین، مانند ملحدانِ انسانگرا و نوعدوست با منطق «بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند ـ چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار».
نگاه معنوی صرف، مانند مرتاضانی که هدف خلقت و آفرینش را رشد معنوی میدانند و راه رسیدن به آن را اعراض کامل از دنیا و ما فیها دانسته و به حداقل نیازهای مادی در حد صرفاً حفظ حیات اکتفا میکنند؛ و با غرق شدن در آنچه آن را خودسازی میپندارند، عملاً دور مسئولیتهای خانوادگی و اجتماعی را خط میکشند. در این نگاه، هرچند با دو دسته نیازهای مادی و معنوی مواجهیم؛ اما تمرکز اصلی و بیشترین تمرکز بر نیازهای معنوی است:
نگاه همهجانبه به نیازها اعم از مادی و اخلاقی و معنوی، مانند دین مبین اسلام که همه ابعاد و ساحتهای وجودی انسان را به رسمیت شناخته است. این نگاه سبب میشود تا هندسه نیازهای انسان مسلمان، متفاوت از هندسه نیازهای سه نگاه دیگر شود. از دیدگاه دین مبین اسلام نیازهای انسان را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
۱) نیازهای مادی یا حیوانی یا زیستی. چنانکه پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «لو لا الخبز ماصلینا و لاصمنا و لاأدینا فرائض ربنا».
۲) نیازهای اخلاقی یا انسانی. با آنکه نیازهای اخلاقی بخش بسیار مهمی از نیازهای همه انسانهاست، اما متأسفانه در مباحث توسعه خیلی کم به آن توجه شده و جا دارد در الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت به صورت کاملاً جدی و پررنگ به آن پرداخته شود. به عنوان مثال: حضرت علی(ع) در نامه شریف و گرانسنگ و تاریخی و جامعهساز و توسعهآفرین خود به مالک اشتر، دستکم، بر دو نوع نیاز سلبی (صفات منفیِ حیوانی آنهم حیوانات وحشی، بویژه وحشی درنده) و ایجابی (صفات مثبت و انسانی و اخلاقی و عاطفی)، فارغ از هر گرایش و مسلک و مکتب، تکیه و تأکید کرده است:
ـ ضرورت اجتناب از خوی توحش + درندگی (لاتَکُونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ).
ـ ضرورت آراستگی قلب به و لبریز بودن آن از: رحمت + محبت + لطف به مردم (أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَه لِلرَّعِیه وَ الْمَحَبَّه لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ).
بیشک نیازهای اخلاقی منحصر در این بخش از فرمایشات حضرت علی(ع) نیست و دستیابی به آن، نیاز به یک استقرای تام در متون اصیل دینی (کتاب و سنت) دارد. اگر چنین تحقیقی تحقق یابد با فهرست جامعی از نیازهای انسانی و اخلاقی مواجه خواهیم بود که پردازش آن فهرست میتواند ما را به درکی جامع و نظاممند از این نوع نیازها هدایت کند. و در نهایت، به مجموعهای از شاخصهای انسانی خواهیم رسید که در پرتو آن میتوان میزان رشد انسانی جامعه را در چارچوب الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت اندازهگیری کرد. اینکه «چگونه میتوان مقولههای اخلاقی را تبدیل به شاخصهای کمی و کیفی کرد؟» بحثی است که از حوصله مقاله حاضر خارج است و باید در جای خود بدان پرداخت.
۳) نیازهای معنوی یا الهی. دسته سوم از نیازها، نیازهای معنوی یا الهی یا اخروی است که ریشه در تفکرات و نیازها و گرایشهای متعالیتر و عمیقتر انسان دارد. چنانکه حضرت علی(ع) میفرماید: «رحم اللّه امرئ اعد لنفسه و استعد لرمسه و علم من این و فى این و الى این». پس، یکی از آثار اصلی و کلیدی «اسلامیت» نقش آن در طراحی هندسه نیازهاست.
*نقش ایرانیت در طراحی الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت چگونه است؟
«ایران» نیز از سه جهت میتواند در طراحی الگو نقش داشته باشد: عناصر مثبت فرهنگی، منابع طبیعی و منابع انسانی.
فرهنگ ایرانی به عنوان بخشی از فرهنگ شرق، همواره حاوی و حامل عناصر مثبت فرهنگی از قبیل «عقلانیت و عقلگرایی» و «معنویت و معناگرایی» و «انسانیت و انسانگرایی» و «آداب و رسوم مثبت و مفید» بوده است؛ که میتوان از آنها در چارچوب آموزههای دین مبین اسلام و در راستای طراحی الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت بهره جست.
منابع طبیعی ایران، اعم از سرزمین گسترده و چهارفصل، خاک حاصلخیز، آب نسبتاً کافی و مناسب، معادن، جنگلها و حتی مناطق کویری که میتواند مانند نفت و گاز یک منبع و سرمایه بزرگ انرژی باشد، همه و همه نعمتهای بزرگ الهی و خدادادی است که میتواند در خدمت الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت باشد.
نه تنها نقش انسان در توسعه یک نقش بیبدیل است، بلکه عدهای آن را محور توسعه میدانند. نقش انسان در توسعه از سه بعد قابل توجه است: توان بدنی، سازگاری و ویژگیهای اخلاقی، و بالاتر از همه، توان مغزی. اگر نگوییم ایرانیان در این سه بعد، از نظر استعداد، جزء بهترینها هستند بیشک بالاتر از متوسط جهانی میباشند.
اما در پاسخ به این پرسش که: «اگر ایران و ایرانی چنین ظرفیت و پتانسیلی برای پیشرفت و توسعه دارد پس چرا جزء ۳۰ کشور توسعهیافته جهان نیست؟» میتوان گفت: اولاً پیشرفت و عقبماندگی همانطور که گذشت دارای سه بعد مادی و اخلاقی و معنوی است؛ و بیشک ایرانیها در برخی ابعاد، بویژه در ابعاد اخلاقی و معنوی، بویژه از نظر استعداد، خیلی بهتر از کشورهای به اصطلاح توسعهیافته هستند؛ ثانیاً همانطور که در حدیث شریفی از پیامبر اکرم(ص) آمده که «ما أخاف علی امتی الفقر ولکن أخاف علیهم سوء التدبیر» یکی از علل اصلی عقبماندگی ایران در بعد توسعه و پیشرفت مادی، سوء تدبیر حاکمان و نظامهای استبدادی بوده است؛ و اکنون که به برکت انقلاب مقدس اسلامی، (که باز نشانه هوش سرشار و همت بلند ایرانی است) بساط نظامهای استبدادی برچیده شده، بستر و شرایط مناسبی برای حسنتدبیر فراهم شده؛ و این امید هست که ایران اسلامی در شرایط جدید بتواند عقبماندگیهای مادی گذشته را نیز بسرعت جبران کند.
*علاوه بر مؤلفه های اسلامیت و ایرانیت، چه عوامل دیگری باید مورد توجه قرار گیرد؟
در طراحی هندسه نیازهای صادق، علاوه بر دو عامل اصلیِ «اسلامیت» و «ایرانیت»، توجه به چند عامل دیگر لازم است:
۱) تحول هندسه نیازها همگام با تحول مراحل رشد و بلوغ انسان.
۲) تنوع هندسه نیازها متناسب با جنسیت.
۳) تنوع هندسه نیازها متناسب با ساخت و بافت وجودی افراد گوناگون (اعم از ساخت و بافت فیزیولوژیک و روانی).
۴) تنوع هندسه نیازها متناسب با فرهنگ و آداب و رسوم و تربیت اجتماعی و خانوادگی.
۵) تنوع هندسه نیازها متناسب با سطح درآمد افراد و خانوادهها و جوامع
انتهای پیام/