| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

مجید کافی در گفتگو با طلیعه:


راه رفع معایب علوم غربی تبدیل به علم نافع از طریق نظریه‌پردازی است

مدیر گروه جامعه‌شناسی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گفت: راه مناسب و علمی برای عبور و گذشتن از معضلات ناشی از علوم غربی، اصلاح و تبدیل آن علوم به علم نافع از طریق نظریه پردازی است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، اجماع نظر حوزویان و دانشگاهیان سریع ترین راه برای رسیدن به تحول در علوم انسانی است، اما با وجود تفاوت دیدگاه این دو نهاد به علوم انسانی غربی، و تفاوت نگاه آنها نسبت به علوم انسانی اسلامی مانع جدی تحول هستند که خود جای بحث دارد. این موضوع را از منظر جامعه شناسی و فلسفه علم مورد بحث قرار داده ایم. در این خصوص گفتگویی با دکتر مجیدکافی مدیرگروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه انجام داده ایم که در ادامه می آید.

علوم اجتماعی موجود را هم می‌توان با نظریه پردازی متحول کرد و هم می توان با فربه کردن داده های و انباشت اطلاعات در آن تحول ایجاد کرد

*شما قائل به تحول در علوم هستید نه تولید و تأسیس علم، آیا این ادعا برای تمام علوم صادق است یا فقط در مورد جامعه شناسی چنین نظری دارید؟

هر نوع تولید و تأسیس علمی به صورت فردی و نسلی، امکان ندارد. به عبارت دیگر تولید علم فرآیندی تاریخی و پدیده‌ای اجتماعی است و نمی‌توان از یک فرد یا نسل انتظار تأسیس و تولید علم جدید داشت.

تولید علم یک امر دستوری نیست، نمی توان به فردی یا گروهی امر کرد که علم جدیدی تولید کنند و اگر به کسانی امر شد آنها نیز نمی‌توانند تولید علم جدید کنند. تولید علم فرآیندی است و در طول تاریخ و به صورت جمعی و تدریجی شکل می‌گیرد این بدین معناست که یک نفر به تنهایی نمی تواند تولید علم داشته باشد.

علاوه بر این که امروزه نمی توان در مقابل علوم انسانی موجود، علم انسانی دیگری به شکلی خاص ایجاد کرد. تنها کاری که دولتها و حکومتها می‌توانند انجام دهند، ایجاد مقدمات و زمینه ها برای تولید علمی جدید است. اما در واقع می‌توان با مکانیسمهایی تحول در علوم از جمله علوم انسانی داشت. و سازوکار آن نیز می تواند نظریه پردازی باشد. در کنار نظریه های موجود در هر علمی می توان نظریه خود را ساخته و پرداخته کنیم و براساس آن کارهای تحقیقاتی را انجام داد.

*در صورتی که قائل به تولید علم نیستید، تحول را چگونه تبیین می کنید؟

تولید و تحول دو سر طیف هستند. تولید علم در سر تأسیس علم قرار دارد، اما تحول هرکاری است که روی علوم موجود انجام شود. تحول وجود یک موضوع را پیشفرض می‌گیرد. چه تحول به شکل فربه کردن و متراکم کردن علوم موجود باشد یا تحول به شکل اصلاح یک جزیی از علم.

علوم اجتماعی موجود را هم می‌توان با نظریه پردازی متحول کرد و هم می توان با فربه کردن داده های و انباشت اطلاعات در آن تحول ایجاد کرد؛ ولی چون متراکم سازی داده های اجتماعی یک کار علمی و دقیق و جدید نیست، لذا بهترین راه در تحول علوم اجتماعی، نظریه پردازی بر اساس مبانی و منابع دین است. اگر بر مبانی و منابع و اندیشه های دینی، در یک قلمرو علمی نظریه‌پردازی شود، می توان علوم موجود را متحول کرد.

در جامعه ما دو فعالیت موازی بدون ارتباط بین آدمها در حال اتفاق است، نه عالمان نیازمند فضای اجراست و نه مجریان نیازمند تولیدات علمی هستند

*در فرایند تحول علوم، مبانی تحول در جامعه شناسی چیست؟

فرایند تحول در جامعه شناسی اسلامی، در دو مرحله کلی خلاصه می شود:

مرحله نخست تدوین پارادایم اسلامی علوم اجتماعی از جمله جامعه‌شناسی است؛ به نحوی که علوم انسانی یا علوم اجتماعی جدید نیز تحت تأثیر یک پارادایم شکل گرفته‌اند. تحول علوم اجتماعی کار‌آمد جامعه ما نیز می‌تواند ذیل یک پارادایم اسلامی شکل بیگرید. دوم، در درون ساختار هر علمی نیز باید تحولی صورت بگیرد که آن نظریه پردازی است.

این دو امر مهم باید اجرایی شود، تا بتوان امید به تحول در علوم انسانی و اجتماعی داشت.

* آیا سرعت تحول با معضلات اجتماع همخوانی دارد؟

معضلات اجتماعی موضوع چند علم است، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، فرهنگ‌شناسی، مدیریت استراتژیک و مددکاری اجتماعی و غیره، به طور مسلم این معضلات در تحول علوم اجتماعی و در تحلیل و تاثیر این معضلات نقش دارند.

به همین دلیل گفته می‌شود علم باید کارآمد باشد، اما بعضی مواقع تولیدات علمی تندتر و سریعتر از تحولات اجتماعی است و بیشتر اوقات کندتر از آن است. بله تحولات اجتماعی و تحولات علمی لزوما همخوانی ندارند و یکسان نیستند.

اما بر اساس تقسیم کار اجتماعی عالمان و دانشمندان باید در صدد تحول علم و نظریه پردازی باشند و سیاستمداران و مجریان جامعه نیز باید از داده ها و تحولات علمی که ایجاد می شود به درستی برای کنترل مسائل اجتماعی و پیشبرد جامعه استفاده کنند.

به نظر می رسد که کارها و وظایف جداست، لذا آنهایی که اهل سیاست هستند به بحثهای نظری و معرفت‌شناسی و روش‌شناسی توجهی ندارند و کسانی هم که بحثهای تحول و به تعبیری اسلامی کردن علوم را مطرح می کنند با فرآیندهای اجرایی و چگونگی به کارگیری داده‌های علمی در مقام اجرا آشنایی ندارند.

در واقع می توان گفت در جامعه ما دو فعالیت موازی بدون ارتباط بین آدمها در حال اتفاق است، نه عالمان نیازمند فضای اجراست و نه مجریان نیازمند تولیدات علمی هستند. بهتر است گروهی در جامعه داده‌های علمی را قابل فهم و استفاده برای مجریان کنند.

*عمل گرایی در فضایی که اشاره کردید چگونه باید باشد؟

دلیل بیشتر معضلات اجتماعی، علمی عمل نکردن در مقام اجراست، حتی اگر در مقام اجرا در جامعه ما بر اساس علوم غربی هم علم می‌شد اینقدر معضل نداشتیم. اگر به شکل درست و علمی با معضلات اجتماعی برخورد می شد، مشکلات در جامعه به این حد کنونی نبود. این گفته به این معنا نیست که علوم غربی می‌توانند همه مشکلات و معضلات اجتماعی بشریت و جامعه ما را حل کنند، بلکه منظور این است در مقابله با معضلات اجتماعی از هیچ علمی استفاده نمی شود. اگر به شکل درست و علمی با معضلات اجتماعی برخورد می شد، مشکلات در جامعه به این حد کنونی نبود.

بنابراین در صورت تحول علوم و شکل‌گیری نظریه‌های اجتماعی دینی در کشور امکان دارد باز معضلات حل نشوند. حل مسائل به این شرط است که مجریان بر اساس آن نظریه تولید شده عمل کنند، در این صورت می‌توان امید داشت بیشتر مشکلات اجتماعی حل خواهد شد، لذا اگر نظریه پردازی صورت پذیرد و علوم با آن متحول و کار‌آمد شود، بدون استفاده از آن و با وجود افرادی در جامعه که باور به علم و نظریه‌پردازی ندارند هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.

مسایل و مشکلات علوم انسانی جدید دغدغه ای است که بارها مقام معظم رهبری فرموده اند، اما هنوز نه عالمان و نه مجریان هیچ کدام راه حل علمی ای برای برون رفت از این معضلات و مسائل علوم انسانی جدید ارائه نداده اند

* با این بیان در هردو زمینه نا کارآمدی وجود دارد. اما علوم انسانی غربی ناکارآمد شناخته شده اند. دلیل ناکارآمدی آن چیست؟

این مسلم است که علوم انسانی کنونی مسائل و مشکلاتی را برای جوامع غربی و گاهی برای خود جوامع غربی به همراه داشته است که بررسی آنها نیازمند زمان دیگری است. اما علوم انسانی غربی در جامعه امروز ایران به شکل یک بیمار است که در مداوای این بیمار هر شخص و نهادی، نسخه ای با پیش فرض خود برای او می پیچد. بخصوص کسانی که هیچ تخصصی در زمینه علوم انسانی ندارند.

متاسفانه در جامعه ما مقدرات مسایل علوم انسانی به عهده متخصصانی است که در حوزه غیر علوم انسانی تخصص دارند. همان متخصصانی که به طور مثال در علوم فنی به غیر متخصصان اجازه اظهار و نظر و ورود نمی دهند، خود در علوم انسانی تصمیم گیرنده هستند.! این در حالی است که علوم انسانی به مراتب پیچیده تر از علوم دیگر و اظهار نظر در مورد آن نیازمند تخصص است.

در جامعه ما کسانی که در مورد علوم انسانی اظهار نظر می کنند به سه گروه تقسیم می شوند؛

گروه اول: انحصارگرایان که بیشتر آنها یا غیرمتخصص هستند یا تخصصشان غیر از علوم انسانی است. این گروه بطور کل علوم انسانی جدید را رد می کنند. سیاستمداران و پاره‌ای از حوزویان جزء این گروه به حساب می‌آیند. این گروه علوم انسانی جدید را عامل فساد و تباهی مردم دانسته و وجود بخشی از معضلات اجتماعی را به دلیل ناکارآمدی علوم اجتماعی جدید می‌دانند. این گروه قائل به تولید و تأسیس علم دینی و اسلامی و جایگزین کردن آن به جای علوم انسانی غربی هستند.

گروه دوم: کثرت گرایان هستند که بیشترشان تحصیل کرده های دانشگاه در یکی از شاخه های علوم انسانی و اجتماعی هستند. آنها علوم انسانی جدید را کارآمد می دانند. این گروه معتقدند علوم انسانی به خاطر ماهیت علمی اش در تمام جوامع قابل استفاده و کارآمد است.

اما مشکل این گروه عدم آشنایی با جنبه مخرب علوم اجتماعی جدید در جوامع است. این افراد با فرهنگ سنتی، آموزه های دینی، سابقه اندیشه دینیِ اسلام و راهکارهای حل معضلات اجتماعی ناآشنا هستند. این افراد به همین دلیل توان نقد علوم انسانی جدید را ندارند. این گروه نه قائل به تحول و نه قائل به تولید علوم اجتماعی هستند.

گروه سوم: اصلاح گرایان، کسانی که علاوه بر تحصیلات سنتی، تحصیلات دانشگاهی نیز دارند.

این گروه می توانند دستاوردهای علوم انسانی جدید را در جوامع خود تا حدی که آسیب‌زا نباشند، به کار گیرند و هماهنگی لازم بین نیازهای جامعه و علوم جدید را پیدا کنند. به عبارت دیگر این گروه می تواند ایده تحول اجتماعی را در ترکیب آن بخش از علوم انسانی جدید که آسیبزا نیست و نظریه‌پردازی محقق کنند. از این رو گفته شده رویکرد تحول علوم اجتماعی نزد این گروه نظریه پردازی و اصلاح تحول علوم انسانی و اجتماعی است.

مسائل و مشکلات علوم انسانی جدید دغدغه ای است که بارها مقام معظم رهبری فرموده اند، اما هنوز نه عالمان و نه مجریان هیچ کدام راه حل علمی ای برای برون رفت از این معضلات و مسائل علوم انسانی جدید ارائه نداده اند.

آیا راه برون رفت از مسائل و مشکلات علوم انسانی، دینی کردن علوم انسانی جدید است؟ یا راه برون‌رفت تولید و تأسیس علوم انسانی جدید می‌ باشد؟ یا اصلاح و کارآمد کردن آنهاست؟ این سوال، جای مناقشه و بحث جدی است. در حالی که در آیات و روایات هیچ کجا از اصطلاح علم دینی استفاده نشده است. بلکه در آیات قرآن بحث نافعیت و کارآمدی علم مطرح شده است.

آن علمی که برای جامعه سودمند و کارآمد باشد، آن علم اسلامی است، لذا راه مناسب و علمی برای عبور و گذشتن از معضلات ناشی از علوم غربی، اصلاح و تبدیل آن علوم به علم نافع از طریق نظریه پردازی است.

یعنی مکانیزم اصلاح علوم، نظریه پردازی بر اساس مبانی و منابع دینی است، لذا اگر علمی با نظریه پردازی مبتنی بر منابع و مبانی اسلام اصلاح شود، آن علم کارآمد و اسلامی می شود. هر تحولی در علوم انسانی شکل بگیرد چه تولید علوم انسانی چه نظریه پردازی، باید جامعه نتیجه آن را ببیند.

نکته دیگر این که محققان و مجریان باید اراده کنند که این علوم تحول یافته به عنوان راهکار اصلاح مسایل اجتماعی است، تا در مقام عمل نیز کارآمد قرار بگیرد. در وهله اول باید علوم انسانی متحول و اصلاح شده مخاطب پیدا کند. برای مخاطب پیدا کردن باید از استفاده از واژه هایی که ایجاد واکنش های منفی در مقابل ایده تحول علوم اجتماعی می کند پرهیز کرد.

به تعبیری حوزویان و دانشگاهیان در وجود مساله اتفاق نظر دارند، اما در ارائه راهکار مسیرشان جدا می شود

*شما به عنوان یک جامعه شناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه نگاه حوزه و دانشگاه را در برخورد با علوم غربی چگونه ارزیابی می کنید؟

اکنون بسیاری از دانشگاهیان نیز قائل به ناکارآمدی علوم انسانی فعلی هستند، در مواجهه با این ناکارآمدی علوم اجتماعی معتقدند؛ متحول و بومی کردن این علوم مناسبترین راه است. اما در مقابل ایده تولید علوم انسانی اسلامی موضع می‌کنند. چون تصور صحیح و درستی از آن ندارند. آن ها درک کاملی از ایده علوم انسانی اسلامی و به طور کلی علم دینی ندارند.

حوزوی ها نیز به ناکارآمدی علوم انسانی جدید قائلند. اما معتقدند باید این علوم را رها کرد و به تولید علوم دینی پرداخت. به تعبیری حوزویان و دانشگاهیان در وجود مساله اتفاق نظر دارند، اما در ارائه راهکار مسیرشان جدا می شود.

اگر بتوان در ارائه راهکار بین آنها وحدت ایجاد کرد و برای اصلاح علوم انسانی طرح یا طرح هایی ارائه شود که هر دو گروه را متقاعد کند، آنگاه می توان تحقق در تحول علوم انسانی و اجتماعی را عینیت بخشید.

لذا باید برای هر طرحی که به مفید بودن علوم در جامعه ما مطرح می شود، به دنبال جذب حداکثری برای آن و ایجاد اراده جمعی در بین حوزویان و دانشگاهیان بود. تا بتوانند آنچه که در فرآیند تولید و تحول صورت می گیرد را درک کرده و بپذیرند.

انتهای پیام/

کد خبر : 36877
تاريخ ثبت خبر : 29 آذر 1395
ساعت بارگزاری خبر : 11:53
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)