| امروز چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

مقاله؛


رابطه عرفان و سیاست در صحیفه سجادیه

در حقیقت زبان انتخابی امام سجاد (ع) و استراتژی آن حضرت با توجه به شرایط زمان، استراتژی دعایی است و حضرت مفاهیم اخلاقی ـ عرفانی را با مباحث سیاسی ـ اجتماعی چنان هنرمندانه به هم‌آمیخته است که دوستان پیام راستین امام را دریافته و دشمنان فرصت بهانه‌جویی پیدا نمی‌کنند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، امان‌الله شفایی، محقق و نویسنده مقاله ای را  با عنوان رابطه عرفان و سیاست در صحیفه سجادیه را به نگارش درآورده اند که متن آن در ادامه آمده است.

هم‌نشینی سیاست و عرفان به‌مانند هم‌نشینی سیاست با بسیاری از دانش‌های دیگر موردتوجه اندیشمندان معاصر قرارگرفته است، البته درگذر تاریخ نیز سیاست و عرفان تلاقی‌هایی باهم داشته‌اند. «اخلاق» به‌عنوان فصل مشترک سیاست و عرفان در منظومه کلان اندیشه اسلام، ارتباط این دو را توجیه‌پذیر می‌کند.

در این منظومه سخن از رابطه سیاست و عرفان مبتنی بر رویکرد حداکثری به دین است. تلاقی سیاست و عرفان در صحیفه سجادیه که یکی از بهترین گنجینه‌های گران‌بهای حقایق و معارف دینی است، موضوعی جذاب و درخور تأمل جدی است. طبق نظریه انقلاب عرفانی، در ادعیه صحیفه سجادیه می‌توان عناصر و مؤلفه‌های سیاسی بسیاری را پیدا نمود که باروح عرفان سرشته شده است. از یک‌سو مبانی و اصول سیاسی مهمی در قالب ارتباط معنوی با خداوند متعال و با لسان دعا و نیایش طرح و مورد تأکید امام سجاد (ع) قرارگرفته است که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از: اصل توحید؛ اصل امامت، خلافت و رهبری؛ اصل ولایت؛ اصل وحدت امت؛ اصل نفی سبیل؛ اصل استقلال و آزادی؛ اصل ظلم‌ستیزی و اصل مخالف‌پذیری. از سوی دیگر در این کتاب شریف، امام سجاد (ع) در لفافه ادعیه و مناجات با خداوند، از استراتژی‌هایی یاد نموده است که از مهم‌ترین استراتژی‌های دیپلماسی اسلام به شمار می‌رود: استراتژی دعوت، استراتژی هجرت، استراتژی صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز و استراتژی جهاد، چهار استراتژی مهم مطرح‌شده در صحیفه سجادیه است که با شناخت و شهود عرفانی درآمیخته و جلای معنوی یافته است. درنتیجه اینکه سیاست و عرفان در صحیفه سجادیه پیوندی عمیق و ارزشی داشته و می‌توان گفت که سیاست در دامان عرفانی آرمیده است.

مقدمه

اگرچه صحیفه سجادیه به‌عنوان کتابی اخلاقی شهرت یافته است، اما در نگاه دقیق‌تر، این کتاب حاوی معارف، آموزه‌ها و راهبردهای متنوعی در دانش‌های مختلف است. شاید مجاورت عرفان و سیاست در یک عبارت سؤال‌برانگیز باشد، چه رسد آنکه بخواهیم این دو را در یک کتاب دعایی ـ اخلاقی بنام صحیفه سجادیه ردیابی نماییم، اما حقیقت آن است که همان‌گونه که قرآن کریم کتابی جامع موضوعات بینشی و دانشی است، صحیفه سجادیه که به «أخت القرآن» شهرت یافته نیز چنین است، چراکه مطالب این کتاب شریف از لسان امام معصوم ثبت گردیده و به وحی الهی متصل است.

در حقیقت زبان انتخابی امام سجاد (ع) و استراتژی آن حضرت با توجه به شرایط زمان، استراتژی دعایی است و حضرت مفاهیم اخلاقی ـ عرفانی را با مباحث سیاسی ـ اجتماعی چنان هنرمندانه به هم‌آمیخته است که دوستان پیام راستین امام را دریافته و دشمنان فرصت بهانه‌جویی پیدا نمی‌کنند. حقیقت آن است که این کتاب دارای معارف و مفاهیم عالی است و فهم کامل معانی و ژرفای مفاهیم آن از توان بشر نا متصل به وحی، خارج است. به‌ویژه این‌که اگر درصدد آن باشیم تا با ذهنیت پیش‌ساخته و آن‌هم تلفیقی و تطبیقی، موضوعی را در میان ادعیه این کتاب جستجو نماییم، اما این به معنای دست شستن از طرح مباحث علمی و پژوهشی در منظومه صحیفه سجادیه نیست و گام‌هایی که در این زمینه برداشته می‌شود در نوع خود و با توجه به اهمیت صحیفه شناسی، گامی به جلو است هرچند لرزان برداشته شود.

در این نوشتار تلاش نگارنده بر این است تا به این سؤال کلیدی پاسخ دهد که عرفان و سیاست در صحیفه سجادیه چه جایگاهی داشته و تا چه اندازه باهم‌آمیخته اند و یکدیگر را معاضدت می‌کنند؟ در این رابطه پیش‌بینی می‌شود که بر اساس روش هرمنوتیک متن ـ زمینه محور اسکینر و با رویکرد تحلیل درون مذهبی نهایتاً آئین فرضیه مستدل شود که عرفان و سیاست در مناجات‌نامه صحیفه سجادیه موردتوجه ویژه امام سجاد (ع) بوده و در راستای اهداف امام به‌هم‌پیوسته و مکمل یکدیگر شده‌اند.

پیشینه علمی موضوع

تقارن عرفان و سیاست، به‌مانند تلافی و تلفیق هر دو دانش دیگری، آرای صاحب‌نظران را برانگیخته و مباحثی در رابطه با امکان یا عدم آن در مجامع علمی در پی داشته است اما در رابطه با صحیفه سجادیه، بررسی ارتباط احتمالی میان عرفآن‌که امری شهودی و باطنی بوده و سیاست که امر عملی و ظاهری است، کاری بی‌سابقه است. هرچند که بی‌تردید در این کتاب رگه‌های روشنی از مواضع سیاسی امام با توجه به زمانه در آن وجود دارد، اما تابه‌حال این امر حتی‌المقدور در عرصه سیاست نظری امام محدود مانده و صبغه عملی چندانی پیدا ننموده است. گذشته از این نگاه به مباحث سیاسی از رهگذر عرفان و یا رویکرد عرفانی به مباحث سیاسی در صحیفه سجادیه در عین اهمیت و دامنه وسیع آن، امری است که متأسفانه توجه حتی‌المقدوری پژوهشگران را به خود جلب ننموده است. این در حالی است که می‌توان با تمرکز بر فرازهایی از ادعیه که در آن مفاهیم سیاسی حضور شفافی دارد، روح و جلای عرفانی آن را نیز مشاهده نمود و از سوی دیگر در آنجا که نیایش و مناجات عارفانه امام در عالی‌ترین درجات است، اندیشه و گرایش سیاسی امام سجاد (ع) را فهم نمود. ازاین‌روی بررسی محققانه پیوندی که عرفان و سیاست در صحیفه سجادیه به هم رسانده‌اند، در عین اهمیت و امکان‌پذیری، مسبوق به سابقه نبوده است، امری که این نوشتار خود را متکفل انجام آن می‌داند.

چارچوب نظری؛ انقلاب عرفانی

دکتر رضا داوری اندیشمند سنت‌گرای معاصر معتقد است که انقلاب‌هایی در چند سده اخیر با گرایش‌های عرفانی به وقوع پیوسته است. او معتقد است که از وقتی عرفان با تشیع یگانه شد، هم در سیاست وارد شد و هم صبغه انقلابی به خود گرفت. در تاریخ تشیع از زمان مولای متقیان تاکنون سنت قیام و انقلاب برقرار بوده است. این سنت تاکنون ادامه داشته و همین سنت است که به عرفان هم سرایت کرده و در عرفان دوره متأخر تأثیرگذار بوده است. (داوری، ۱۳۷۹:۲۶۴) اما دکتر حمید پارسانیا با طرح چند نظریه در باب رابطه عرفان و سیاست، نظریه عرفان انقلابی و ازجمله دیدگاه آقای داوری را نمی‌پذیرد. به باور ایشان چند تن از اندیشمندان بزرگ نیز چنین نگاهی به عرفان داشته‌اند، ازجمله احسان طبری، عرفان را با تفسیر مارکسیستی انقلابی می‌داند. اقبال لاهوری درصدد به دست آوردن مفاهیم انقلابی تحلیل و تحسین می‌کند. (پارسانیا، ۱۳۸۰: ۴۸ و ۴۹) از مجموع مطالب ایشان چنین استنباط می‌شود که عرفان ذاتاً پتانسیل انقلابی شدن را ندارد، چراکه در انقلاب، خشونت و دگرگونی همزاد آن است و حال‌آنکه عرفان با این امور سازشی نداشته و خصلت نرم‌خویی و اصلاحی دارد؛ بنابراین آبشخور حرکت انقلابی سربداران و قیام صفویان را نمی‌توان عرفانی دانست که اصالت وحیانی و الهی داشته، آن‌گونه که در وجود انبیاء الهی و ائمه هدی (ع) نمود و تجلی‌یافته است.

ازنظر ایشان مناسب‌ترین چارچوب فکری برای مباحث اسلامی در باب عرفان و سیاست، نظریه انقلاب عرفانی است. در انقلاب عرفانی سلوک عارف به‌سوی باطن از مسیر ظاهر می‌گذرد و به همین دلیل فلاح و سعادتی که عارف در سلوک باطنی خود جستجو می‌کند، بی‌ارتباط و گسسته از رفتار و عمل ظاهری او نمی‌تواند باشد. هر عملی که عارف در ظاهر می‌کند، دارای باطنی است و آن عمل به‌تناسب باطن خود در سلوک باطنی عارف اثر می‌گذارد و شخص عارف به همین دلیل در سلوک عرفانی خود، ناگزیر از مراقبتی شدید نسبت به اعمال و رفتار ظاهر خود هست؛ بنابراین برخلاف نظریه عرفان انقلابی که بیشتر موردتوجه مارکسیست‌ها است، در انقلاب عرفانی، بینش و بصیرت سیاسی مقدم بر رفتار انقلابی بوده، همین‌طور این نظریه نگرش‌های دنیوی و سکولار به سیاست را تاب نیاورده و رفتار اجتماعی و سیاسی انسان را دارای باطن و اثری می‌بیند که در ابعاد باطنی وجود انسان مؤثر است و به همین دلیل، عرفان، صحه حیات و زندگی اجتماعی و سیاسی را به همان مقدار که کاری دنیوی است، کاری اخروی و عرفانی نیز می‌داند، بلکه در سنجش نسبت ظاهر و باطن، بر عظمت و بزرگی ابعاد معنوی و آسمانی رفتار سیاسی انسان پای می‌فشارد. (همان:۷۲)

به نظر می‌رسد که نظریه انقلاب عرفانی، مرحله به فعلیت درآمده عرفان سیاسی باشد که خود همانند فقه سیاسی، کلام سیاسی، فلسفه سیاسی و … دانشی علی حده است که مؤلفه‌ها و قابلیت‌های عرفا را در عرصه سیاست کشف و مطالعه می‌نماید؛ بنابراین چنین رویکردی به عرفان و سیاست با محتوای ادعیه صحیفه سجادیه تناسب داشته و می‌توان سیاست و قدرت را در صحیفه سجادیه به‌گونه‌ای مطالعه نمود که معنویت و عرفان سنگ بنای آن را شکل دهد و از رهگذر مناجات عرفانیه، به موضوعات سیاسی و اجتماعی پرداخته شود.

مناسبات عرفان و سیاست

پیش از ورود به بحث اصلی، بررسی کیفیت و ابعاد رابطه میان عرفان و سیاست از ضروریات است چه آن‌که این بحث، در فهم فرازهای سیاسی ـ عرفانی ادعیه صحیفه سجادیه کمک فراوانی می‌کند.

  1. فصول مشترک

چه چیزی می‌تواند تکیه‌گاه مشترک عرفان و سیاست قرارگرفته و همانند پلی این دو را به هم متصل نماید؟ این سؤالی است که به‌محض به کار بردن سیاست و عرفان در کنار هم در اذهان تبادر می‌کند. هرچند مقصد عرفان و سیاست در اسلام تکامل بخشیدن و تعالی انسان است، عرفان در حد شناخت به انسان قدرت صعود می‌دهد و سیاست در عرصه عمل؛ اما مقصد مشترک نمی‌تواند فصل مشترک میان این دو قرار گیرد؛ بنابراین برای یافتن فصل مشترک باید به مبانی عرفان و سیاست توجه شود. با این توجه به نظر می‌رسد که «اخلاق» کلیدی‌ترین فصل مشترک میان عرفان و سیاست باشد. چراکه در اندیشه اسلام اخلاق هم در عرفان و هم در سیاست به‌عنوان چراغ‌راهنما شناخته‌شده و عرفان بدون اخلاق معنایی ندارد و سیاست عاری از اخلاق سیاست ابلیسی تلقی می‌شود؛ بنابراین سیاست بر مبنای اخلاق پایه‌گذاری شده و از دوره افلاطون تاکنون هم این روند ادامه داشته است و چون عرفان هم بااخلاق مرتبط است و به‌اصطلاح نوعی نگاه اخلاقی به جهان است، درنتیجه فصل مشترکی میان سیاست و عرفان پدید آمده که همان اخلاق خواهد بود ولی با این تفاوت که در عرفان نوعی اخلاق فردی حاکم است اما در سیاست نوعی اخلاق جمعی. (ایلانلو، ۱۳۸۴:۸۹)

سیر تاریخی رابطه عرفان و سیاست

شاید بتوان گفت که نوع نگاه عرفا، بینش سیاسی ـ عرفانی را شکل می‌دهد. اگرچه ظاهراً دنیای عرفا، از دنیای سیاست کاملاً متفاوت بوده است ولی همواره عارفان نیم‌نگاهی به دنیای سیاست داشته‌اند و برای ساختن جامعه مطلوب معیارهایی را طرح کرده‌اند. (چگینی، ج ۱۰، ۱۳۸۲:۱۲۹)

اگر بخواهیم قرابت و یا پیوستگی عرفان و سیاست را در تاریخ اسلام و مسلمانان ردیابی کنیم، نمونه‌هایی از سلوک عرفانی شخصیت‌های مسلمان در باب سیاست ضبط تاریخ است. در یک سیر گذرا می‌توان گفت نخستین گروه منتسب به عرفان و تصوف عده‌ای از یاران پیامبر بوده‌اند که در آن زمان به اهل صفه معروف شدند. آن‌ها مهاجرانی از محرومان جامعه بودند که با شور و علاقه‌ای وافر به نهضت اسلامی پیوستند و با تمام وجود درراه پیشرفت آن مبارزه کردند. آنان روز را به جهاد و تبلیغ و یا عبادت می‌گذراندند و شب را در ایوان مسجد بیتوته می‌نمودند. در دوره‌های بعد نیز بیشتر گروه‌ها و انجمن‌های صوفی منش، به شیوه گذشته عمل کردند چنانکه در مبارزه علیه سلطه استبدادی و ستمگرانه خلفای عباسی و بعداً در برابر ایلغار مغول و حکومت ایلخانان، فعال و پیشگام بوده و در برخی موارد ستیزه‌جوترین گروه‌ها محسوب می‌شدند. (شکوری، ۱۳۷۹ ش)

همین‌طور شواهد تاریخی دیگری نیز وجود دارد که ارتباط نظری و عملی میان عرفان و سیاست را تأیید می‌نماید. گذشته از حرکت سیاسی سربداران و پیروان شیخ صفی‌الدین اردبیلی که شدیداً کنش و منش صوفینه داشت و البته این تحرکات با نظریه عرفان انقلابی قابل‌تحلیل است نه با نظریه انقلاب عرفانی، نقطه اوج و قله وحدت نگرش عرفان دنیای اسلام و فقه سیاسی تشییع در حادثه خون‌رنگ عاشورا و شهادت عاشقانه حسین بن علی و اصحاب او تجسم‌یافته است. این واقعه عظیم چون چشمه‌ای جوشان، رودخانه‌ای خروشان را در بستر یادها و مراسم مکرر خود پدید آورده است. (پارسانیا، ۱۳۸۰:۸۲)

در تاریخ معاصر اگر بخواهیم از انقلابی یاد کنیم که در آن معنویت و عرفان نمود عیانی پیداکرده، باید از انقلاب اسلامی ایران یاد کنیم؛ انقلابی که توسط عارفی سالک به نام امام خمینی رهبری شد و به پیروزی رسید. بینش عرفانی امام تا جایی است که ایشان‌همه چیز ازجمله تشکیل حکومت که بالاترین کنش سیاسی است را عارفانه تحلیل می‌نمود: تمام تشکیلاتی که در اسلام از صدر تا حالا بوده است، تمام چیزهایی که انبیاء از صدر خلقت تا حالا داشتند و اولیای اسلام تا آخر دارند، معنویات اسلام است، عرفان اسلام است، در رأس همه امور این معنویات واقع است. تشکیلات حکومت برای همین است، البته اقامه عدل است، لکن غایت نهایی معرفی خداست و عرفان اسلام (امام خمینی، ج ۲۰، ۱۳۷۹: ۲۹۸)

به‌هرحال عرفان و سیاست به گفته دکتر داوری به‌سادگی در واقعیت تاریخ باهم جمع شده‌اند اما سؤال ایشان این است که معلوم نیست چرا جمع‌کردن آن‌ها در قلمرو تفکر انتزاعی دشوار می‌نماید؟(داوری، ۱۳۷۹: ۲۶۴)

انتهای پیام/

کد خبر : 45678
تاريخ ثبت خبر : 12 اردیبهشت 1396
ساعت بارگزاری خبر : 09:51
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)