| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:


دیالکتیک ناموزون هنر و سیاست

این هنر و فرهنگ است که می‌بایست چراغ راه سیاست باشد. سیاست در بستر اندیشه شکل می‌گیرد و هنر به عنوان زبان گویای فرهنگ و تأویل‌گر اندیشه‌ی یک ملت، می‌بایست در جامعه‌ی پیش رو تعیین‌کننده باشد. هنر و فرهنگ روزی مبنای سیاست قرار گرفته‌اند و اکنون از محصول خود پیروی می‌کنند و در حقیقت نوعی قهقرای فکری را رقم می‌زنند.

به گزارش طلیعه؛ حسین امیری؛ سال‌ها بود که هرگاه اهل نظر در این باره حرف می‌زدند که هنر و فرهنگ نباید دنبالیچه‌ی سیاست باشند، این کلامشان به مثابه‌ی ترویج سکولاریسم و مکتب پارناسین (هنر برای هنر) قلمداد می‌شد؛ در حالی که دنباله‌روی و پیوستگی دو امر منفک از هم است. پیوستگی سیاست و دیانت و سایر مؤلفه‌های فرهنگی، بدین معنی است که سیاست در ذیل اندیشه‌ی دینی اسلام قرار می‌گیرد و دین نیز به کمک سیاست می‌آید تا مدینه‌ی فاضله‌ی مد نظر اسلام و همه‌ی ادیان الهی شکل بگیرد و بدین معنی نیست که سیاست بر دین تأثیر می‌گذارد؛ چرا که دین امری قدسی و الهی و قدیم است و در اصل آن تغییری حاصل نمی‌گردد.

وقتی می‌گوییم سیاست عین دیانت است، یعنی دین بنیاد سیاست قرار می‌گیرد و آیا دین فقط متون دینی مانند قرآن و کتب حدیث و فقه است؟ دین عرصه‌ای بسیط است که اجزای گسترده‌ای را شامل می‌شود. علامه طباطبایی جمله‌ی معروفی در تفسیر المیزان دارند که «دین یک روش اجتماعی است.» بدین معنی که دین تمامی اجزای فرهنگ و کنش‌ها و تعاملات اجتماعی را شکل می‌دهد. لذا فرهنگ به عنوان همه‌ی اندوخته‌های یک اجتماع، بسیار گسترده‌تر از دین به معنی متون دینی یا فقه است. فرهنگ توسط دین شکل می‌گیرد و تحت تأثیر دین تغییر می‌یابد و به تکامل می‌رسد، ولی اعم از دین است.

نمی‌خواهیم بگوییم دین ذیل فرهنگ قرار می‌گیرد؛ چرا که دین از فرهنگ تأثیر نمی‌پذیرد، بلکه این فرهنگ است که تحت تأثیر دین قرار می‌گیرد. اما فرهنگ شامل همه‌ی اندوخته‌ها و داشته‌های یک جامعه در حوزه‌ی فکر و اندیشه و رفتار می‌شود. لذا شامل کتب دینی و آثار ادبی و هنری، رسوم، آیین‌ و قواعد اجتماعی و اخلاقی نیز می‌گردد. لذا عرصه‌ای گسترده است که لاجرم سیاست و اقتصاد ذیل آن قرار می‌گیرد. بی‌جهت نیست که مقام معظم رهبری در دیدار شورای عالی انقلاب فرهنگی، تأکید فرمودند که فرهنگ نباید ذیل سیاست و اقتصاد قرار بگیرد، بلکه این سیاست و اقتصاد است که ذیل فرهنگ قرار می‌گیرند.

استقلال فرهنگ از سیاست نیز یک‌جانبه است. سیاست لاجرم وابسته به فرهنگ است، ولی فرهنگ می‌باید به عنوان یک اساس فکری و اجتماعی مستقل باشد. در این میان، هنر نیز به عنوان یکی از ابزارهای فرهنگ برای انتقال به نسل‌های بعد و درونی‌سازی در بستر جامعه، نمی‌تواند ذیل سیاست قرار گیرد؛ اما هنر بی‌تأثیر از سیاست نیست. رخدادهای سیاسی به واسطه‌ی تأثیراتشان در مسائل اجتماعی و سرگذشت مردم، واکنش هنر را برمی‌انگیزند و هنرمند بر مبنای ایدئولوژی و مبانی فرهنگی، بدان واکنش نشان می‌دهد. لذا تأثیر سیاست بر فرهنگ نیز تأثیری بر مبنای فرهنگ است و مسائل سیاسی یک موضوع برای هنرمند به حساب می‌آیند، نه مبنای اندیشه‌ای.

در سال‌های جنگ و انقلاب نیز اگر هم‌آوایی و نزدیکی بین سیاست و هنر ایجاد شده بود، به واسطه‌ی انسجام فرهنگ انقلاب و قدرت این فرهنگ در تأثیرگذاری بر همه‌ی بخش‌ها بود. در حقیقت قدرت فرهنگی تشیع، که سبب رقم خوردن تحول حکومتی و سیاسی شده بود، به اندازه‌ای از انسجام رسیده بود که هنر نیز به طور حداکثری تحت تأثیر آن قرار داشت.

استقلال فرهنگ از سیاست یک‌جانبه است. سیاست لاجرم وابسته به فرهنگ است، ولی فرهنگ می‌باید به عنوان یک اساس فکری و اجتماعی مستقل باشد. در این میان، هنر نیز به عنوان یکی از ابزارهای فرهنگ برای انتقال به نسل‌های بعد و درونی‌سازی در بستر جامعه، نمی‌تواند ذیل سیاست قرار گیرد؛ اما هنر بی‌تأثیر از سیاست هم نیست.

اما پس از دوران دفاع مقدس و شروع دوره‌ی سازندگی، شکافی که بین اجزای مختلف فرهنگ رخ داد باعث کم‌رنگ شدن انسجام فرهنگی گردید. از یک سو دولت وقت، تمام همت خود را صرف اخذ جلوه‌های تکنیکی غرب و سازندگی ظاهری کشور نموده بود و از سوی دیگر، گرایش‌های سیاسی زاویه‌دار با اصل انقلاب در حال قدرت گرفتن بود. در این میان، سیاست‌مداران و مدیران وقت، که هر کدام به یک حزب و گروه سیاسی متمایل شده بودند و رقابتی مخفی را در به دست آوردن گلوگاه‌های کشور آغاز کرده بودند، هر کدام دست روی یکی از حوزه‌های هنر گذاشته و سعی کردند مهره‌های خود را در آن بچینند. گروهی خانه‌ی سینما را راه انداختند و آن را ملک پدری خود قرار دادند؛ تا جایی که هیچ‌گونه تغییر در رویه‌های مدیریتی را بر‌نمی‌تابد و پس از ۲۱ سال هنوز هسته‌ی اصلی آن در اختیار یک گرایش سیاسی خاص است. گروهی دیگر به کانون نویسندگان رفتند و در آنجا به مهره‌چینی پرداختند. در این میان، هزینه‌های بیت‌المال به دستور مدیران میانی خرج آثار ضعیف و بدون مخاطب برخی هنرمندان وامدار گردید و این وامداری چنان قدرتمند به مسیر خود ادامه داد که در فتنه‌ی ۸۸ بسیاری از چهره‌های هنری گوش به فرمان حزب‌های سیاسی معاند نظام بودند.

هنگامی که هنر وامدار سیاسیون باشد، دیگر اندیشیدن به هنر متعهد و هنر انقلابی بی‌معناست. لذا می‌بایست هنر متعهد نیز به عنوان یک ارزش اساسی رنگ می‌باخت. حمله‌ی نشریات روشن‌فکری به واژه و مفهوم «هنر متعهد» در اواخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد نیز از این روی بود؛ چرا که هنرمند اول می‌بایست سنگر اصلی خود را که تعهد به ارزش‌های اساسی جامعه است از دست می‌داد، سپس در رکاب گروه‌های سیاسی درمی‌آمد. این اتفاق به خوبی رقم زده شد؛ تا جایی که هنرمندانی که صبح تا شب دم از مکتب هنر برای هنر و مخالفت با کار سفارشی و هنر انقلابی می‌زنند، آشکارا وامدار برخی چهره‌های سیاسی و اقتصادی می‌شوند و سردمداران هنر برای هنر و مخالفان اصلی سفارش‌گیری، در انتخابات ریاست‌جمهوری، برای نامزدهای انتخاباتی فیلم می‌سازند و کسی از آن‌ها در این باره سؤالی نمی‌کند. همین امر دقیقاً مصداق ذیل سیاست قرار گرفتن هنر است. در اینجا هنر بازیچه‌ی اصحاب سیاست شده است و هنرمند به جای تعهد به ملت و ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی خویش و به جای تعهد به انقلاب، به چهره‌های سیاسی متعهد است. هنرمندی که حضور در نمازجمعه را به تمسخر می‌گیرد یا هنرمندی را به‌ واسطه‌ی در آغوش گرفتن رئیس‌جمهور کشور مورد توهین و افترا قرار می‌دهد، خودش رئیس یک حزب سیاسی یا رئیس‌جمهور سابق را برای افتتاحیه‌ی تئاترش دعوت می‌کند و این کار او مصداق روشن‌فکری نیز قرار می‌گیرد.

اما ناپسندی این‌گونه وامداری هنر به سیاسیون فقط از باب تعلق به جناح اپوزیسیون و ضدانقلاب نیست. وامداری به هر چهره و اندیشه‌ی سیاسی، حتی متعهدترین حزب‌ها و گروه‌ها نیز برای هنر ویرانگر است؛ چرا که این هنر و فرهنگ است که می‌بایست چراغ راه سیاست باشد. سیاست در بستر اندیشه شکل می‌گیرد و هنر به‌ عنوان زبان گویای فرهنگ و تأویل‌گر اندیشه‌ی یک ملت، می‌بایست در جامعه پیشرو و تعیین‌کننده‌ باشد؛ در حالی که هنر اگر گوش به فرمان ابلاغیه‌ها و سفارش‌های سیاسی باشد، دیگر چراغ راه قرار نمی‌گیرد و از پویایی بازمی‌ماند. هنر و فرهنگ روزی مبنای سیاست قرار گرفته‌اند و حالا دارند از محصول خود پیروی می‌کنند و در حقیقت نوعی قهقرای فکری را رقم می‌زنند.

هنرمندانی که صبح تا شب دم از مکتب هنر برای هنر و مخالفت با کار سفارشی و هنر انقلابی می‌زنند، آشکارا وامدار برخی چهره‌های سیاسی و اقتصادی می‌شوند و سردمداران هنر برای هنر و مخالفان اصلی سفارش‌گیری، در انتخابات ریاست‌جمهوری، برای نامزدهای انتخاباتی فیلم می‌سازند.

از طرف دیگر، سیاست به عنوان مجموعه قواعد و اعمال مربوط به اداره‌ی کشور و به‌ عنوان سیاست رسمی جمهوری اسلامی نیز نمی‌تواند مبنای هنر قرار گیرد؛ چرا که سیاست رسمی کشور متأثر از خیلی متغیرهاست و نسخه‌ای هست که برای حال حاضر پیچیده شده است و از خاصیت پیشرو بودن عاری است و در بسیاری از مواقع، پیرو مصلحت است؛ در حالی که هنر از حقیقت سرچشمه می‌گیرد. به طور مثال، در حال حاضر که نظام جمهوری اسلامی به خاطر شرایط موجود با برخی دشمنان غربی مماشات می‌کند و شیوه‌ی اعتدال در پیش گرفته است، آیا هنر نیز باید چشم خود را به قهقرای اخلاقی و اعتقادی غرب ببندد؟ آیا هنر نیز می‌بایست از سنگر خود عقب‌نشینی تاکتیکی کند و برای مدتی ارزش‌های فرهنگی و هنری غرب را بپذیرد؟ آیا به طور مثال، در سینما می‌توانیم ارزش‌های اخلاقی را برای مدتی کنار بگذاریم یا فیلم‌سازی در راستای حمایت از حقوق ملت‌های ستمدیده را برای مدتی کنار بگذاریم یا برای مدتی در فیلم‌هایمان از سیاست‌مداران آمریکایی و انگلیسی چهره‌ای مثبت به نمایش بگذاریم؟ مسلماً امکان‌پذیر نیست؛ چرا که اثر هنری عمری به اندازه‌ی آینده دارد؛ در حالی که عمر سیاست‌های اتخاذی، کوتاه است. همان گونه که حکومت طاغوت سال‌هاست که از بین رفته، ولی «فیلم فارسی» به عنوان محصول این حکومت طاغوتی، هنوز جایگاه خود را در سینمای ایران حفظ کرده و کمابیش بر فیلم‌های نسل جدید تأثیرگذار است.

لذا هنر شأن و جایگاهی اجل از سیاست دارد و این شأن و جایگاه به‌ واسطه‌ی ارتباط هنر با اصل حقیقت و ارزش‌های بنیادین ملت‌ها برای هنر کسب شده است. چه یک جریان سیاسی مطابق با ارزش‌های اسلام و انقلاب اسلامی باشد و چه اندیشه‌ی سیاسی غیردینی باشد، بهتر است که تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی برای هنر را به دست این‌گونه جریان‌ها نسپاریم. استقلال هنر انقلاب به عنوان ابزار مهم صدور انقلاب و جهانی‌سازی ارزش‌های انقلاب، حوزه‌ی راهبردی مهمی است که نمی‌بایست با نگاه سیاسی بدان نگریست.

می‌بایست این واقعیت را پذیرفت که نهاد فرهنگ در کشور ما نهادی نحیف و کم‌توان است و به واسطه‌ی کم‌توجهی به آن، همواره چشم به دست کرامت سیاسیون داشته است. نهاد اقتصاد نیز همواره به هنر به عنوان یک فرصت اقتصادی و به عنوان بازار نگاه کرده است. البته این امر محصول ورود هنر غربی و تعریف غربی از هنر است؛ چرا که غرب به هنر نگاهی اقتصادی دارد و این اندیشه را در همه‌ی دنیا و حتی در میان مسئولین و سیاست‌گذاران فرهنگی ترویج داده و قبولانده است. لذا نگاه اقتصادی و بازارمحور به هنر، که خود محصول غرب است، توانسته است هنر مبتذل را، که بازار قدرتمندی دارد، به عنوان سکه‌ی رایج دربیاورد و این اشتباه به اندازه‌ای تکرار شود که مسئولین نهادهای انقلاب نیز بیشتر هنری را حمایت کنند که بازار و مخاطب بیشتری دارد.

رشد بیش از حد موسیقی پاپ، گرایش لجام‌گسیخته به سینمای هالیوودی و شبه‌هالیوودی و… نتیجه و نمود این اشتباه بزرگ است که هم محصول تعریف غربی از هنر است و هم نتیجه‌ی در حاشیه قرار گرفتن فرهنگ اصیل انقلابی اسلامی. البته از محافل و گروه‌های سیاسی نمی‌توان انتظار داشت که از فرصت‌های حوزه‌ی هنر استفاده نکنند. به هر حال، عصر حاضر عصری است که در آن، همه به دنبال استفاده از ابزار هنر هستند. لکن نهادهای مهم هنری و فعالان هنر انقلاب می‌بایست تمام هم‌وغم خود را برای پالایش هنر از اغراض سیاسی و تربیت هنرمندان دین‌مدار و انقلابی به کار گیرند. (*)

*حسین امیری؛ کارشناس فرهنگی

کد خبر : 1132
تاريخ ثبت خبر : 20 شهریور 1393
ساعت بارگزاری خبر : 17:30

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)