| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشت؛


خواجه نصیر علم دینی را در گستره‌ای از تمدن اسلامی بازتعریف کرد

خواجه نصیر علم دینی را در گستره‌ای از تمدن اسلامی باز تعریف کرد. این علم در مواجهه با انسان و جهان به مفهوم سازی می‌پردازد و در مواجهه با مسائل جامعه به نظریه‌پردازی روی می‌آورد و سرانجام در مواجهه با جامعه و حکومت به شکل قانون و دستورالعمل عهده‌دارِ حل مشکلات اجتماعی می‌گردد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حجت الاسلام والمسلمین مهدی کریمی دانشجوی دکتری فلسفه اسلامی و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در یادداشتی به گستره علم دینی در نگاه خواجه نصیر طوسی پرداخته است:

در میان فیلسوفان مسلمان با وجود همه تلاشهایی که در راستای شکوفایی اندیشه دینی صورت گرفته است، اما کمتر دانشمندی را می توان یافت که مانند خواجه نصیر طوسی جامع جهات و در برگیرنده ابعاد بی نظیری از علم، سیاست، فناوری، پیشرفت و در یک کلام تأسیس تمدن اسلامی باشد. خواجه نصیر با جمع میان همه این ابعاد پیچیده و گاه غیر قابل جمع توانست در برهه‌ای از تاریخ حساس این سرزمین حوادثی خلق کند که با وجود آنکه هنوز تلخی تازیانه حمله مغول بر پیکر زخم خورده امت اسلامی از یاد نرفته بود، اما شوری که او آفرید، توانست افق‌های تازه‌ای را پیشاروی امت اسلامی ایجاد کند.

نگرش خواجه نصیر، نگرشی جامع بود که از یکسو مباحث فلسفی و انتزاعی را در بر می‌گرفت و از سوی دیگر با نظریه پردازی در حوزه‌های مهمی چون فلسفه سیاسی، همان مبانی انتزاعی را لباس عینیت می‌پوشاند و از سوی دیگر با تأثیر گذاری بر دستگاه حاکم زمینه اجرای آن مطالب انتزاعیِ عینی شده را  فراهم می‌کرد. از این رو خواجه نصیر در زمره اولین کسانی است که توانست با تکیه بر مبانی دینی و احساس مسئولیت به‌مثابه یک انسان و یک مسلمان متعهد به جامعه و آرمان‌های دینی نگرش علمی را به نگرش عینی تبدیل کند.

اساساً تفکیک میان مفهوم، نظریه و اجراء همان مشکلی است که جامعیت و یکپارچگی را در حوزه علوم انسانی مخدوش ساخته است. تعمیق نگاه انتزاعی در مباحث جهانشناختی و انسان شناختی در حوزه‌های سنتی و عدم عینیت بخشی به این علوم و معارف انتزاعی، تلاش‌های علمی را در حوزه علوم اسلامی و انسانی در بخش حوزه سنتی در مرحله مفهوم باقی می‌گذارد و مانع از گذار از مفهوم دینی به نظریه دینی می‌شود. این باقی ماندن در مفهوم باعث انتزاعی شدن مباحث، دوری از دغدغه‌های اجتماعی، انزوای علمی و در نهایت تولید علم دینی در جزیره‌ای از مفاهیم می‌شود که حاصلی عملی و کاربردی نخواهد داشت، صرف نظر از آنکه وجهی راهبردی داشته باشد.

برای گذار از مفهوم دینی به نظریه دینی چاره‌ای از مواجهه نیست. به تعبیر متین قرآن کریم، إنی وجهت وجهی للذی فاطر السموات الارض حنیفاً مسلماً و ما أنا من المشرکین؛ من روی به سوی کسی می‌آورم که زمین و آسمان را ابداع کرد در حالی که مسلمانم و از مشرکان نیستم. مواجهه با مسائل اجتماعی، عملی، کاربردی و تمدنی ما را از انزوای علمی خارج می‌سازد. این مواجهه با مسائل روز باعث گذار از مفهوم به نظریه می‌شود. نظریه از این رو روابط میان مفاهیم و نیز روابط میان مفاهیم و پدیده‌ها را تبیین می‌کند.

نظریه از دل مفاهیم بر می‌خیزد تا با تعین بخشی به مفاهیم ذهنی که وجودی حاکی و اشاره‌ای دارد به مرتبه‌ای از عینیت برای حل مشکلی یا پاسخ به مسئله‌ای می‌رسد. این تعین بخشی مفهوم را عینی می‌کند و این عینیت  راه را برای تولید نظریه‌های نوین فراهم می‌سازد. خواجه نصیر در مقام دانشمندی مسلمان که در مرحله مفاهیم به حقایق مفاهیم رسیده‌بود و توانسته‌بود با تسلط بر حکمت مشاء و یونان و از سویی آشنایی دقیق با نجوم و ریاضیات و دیگر علوم زمان خود، مفاهیم علمی را به طور عام و مفاهیم دینی را به طور خاص در ذهن اندیشمند خود محقق کند. اما این همان پرتگاهی است که بسیاری از دانشمندان اعم از مسلمان و غیر مسلمان در آن گرفتار می‌شوند، یعنی آنکه احساس کنیم با فراهم آوردن دایره مفاهیم کار ما به پایان رسیده است و دیگر وظیفه و رسالتی بعد از آن نخواهیم داشت و این همان مشکلی است که سالیان زیادی گریبان حوزه‌های سنتی ما را گرفته است؛ یعنی باقی ماندن در دایره مفاهیم و عبور نکردن از آن.

خواجه نصیر از مفاهیم عبور کرد و سعی کرد با استفاده از مفاهیم و مبانی حاصل شده، به مواجهه با مسائل زمانه خود رود، در این مواجهه خواجه نصیر مسائل انتزاعی را عینیت بخشید وارد جامعه خود شد و با امتداد  مبانی فلسفی در مسائل جامعه شناختی، سعی در تولید نظریه جامع اسلامی در خصوص مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود کرد. خواجه با وجود آنکه همه ابعاد علمی را دارا شده بود و می‌توانست با منزلتی بی‌نظیر کرسی تدریس خود را بدون مواجهه با مسائل عصر خویش پیگیری کند، بدون آنکه تلاشی در جهت حل مسائل اجتماعی و سیاسی زمانه خود انجام دهد، راه دیگر را برگزید به مواجهه با زمانه خود رفت و مفاهیم بنیادین فلسفه اسلامی را در خدمت حل مسائل روز جامعه معاصر خود قرار داد.

در این مرحله نظریه خواجه نصیر، نظریه‌ای ناظر به تحقق جامعه و تمدن اسلامی است و در مواجهه مسائل آن عصر شکل یافته است. عنصر فلسفه ورزی در این نگاه محدود به چارچوب مدرسه‌ها و حجر‌ه‌ها نیست بلکه مهم‌تر از آن به عرصه مسائل روز وارد می‌شود، مسائلی که می‌تواند رویکرد یک فیلسوف یا فقیه را در خصوص مبانی و غایات متمایز کند.

فقه، آن زمان که از دریچه مفهوم بدان نگریسته شود، شکلی می‌یابد و آن زمان که با نگاهی اجتماعی بدان نگریسته شود، صورتی دیگر می‌یابد. فقه فردی و فارغ از درد اجتماعی، مبانی خاصی را می‌طلبد و فقه اجتماعی که دغدغه اداره اجتماع و تحقق عدالت را دارد به گونه دیگری است. فلسفه نیز همین‌گونه است، آنگاه که فلسفه تنها برای اثبات مبدأ و معاد و تبیین مفاهیمی انتزاعی به کار می‌آید به گونه‌ای است و آنگاه که با دغدغه رساندن انسان به آرمان‌‌ها و غایاتِ هستی شناختی پا به عرصه حل مسائل می‌گذارد به گونه‌ دیگری است.

همه این تغییر‌ها با گذر از مفهوم به نظریه میسر است. اصالت وجود از این دیدگاه با همه عظمت علمی که دارد تا زمانی که امتداد و گستره اجتماعی و عملی آن دیده نشود، تنها یک مفهوم است که وظیفه تبیین هستی شناختی عالم را دارد، اما زمانی نظریه می‌‌شود که با ورود به عرصه اجتماعی، مبدأ پاسخ به مسائل اجتماعی واقع شود. در این صورت با گذر از مفهوم به نظریه، اصالت وجود به مثابه مفهومی فلسفی، بازتابی اجتماعی در پاسخ به مسائل اجتماعی خواهد داشت. نظریه دینی برخاسته از مفاهیم دینی در مرحله عینیت بخشی به این مفاهیم است و خواجه نصیر این وظیفه را با تکیه بر حکمت مشاء به خوبی انجام داد.

خواجه با تأسی به فارابی، بخش مهمی از نظریه‌های اخلاقی و اجتماعی خود را در اخلاق ناصری منعکس کرد. این مرحله همان مرحله وحدت حوزه و دانشگاه است. حوزه به‌مثابه یک نهاد مفهوم ساز و دانشگاه به‌مثابه نهادی نظریه‌پرداز و این دو در کنار هم می‌توانند زمینه تولید علمی دینی را در دو شاخه مفهوم و نظریه، فراهم سازند.

راهبرد دیگر خواجه نصیر عبور از نظریه به عمل است. پاسخ‌های فلسفی به مسائل معاصر از اهمیت بالایی برخوردار است، اما جایی برای توقف نیست، چرا که با توقف در نظریه نیز به نوع دیگری گرفتار انزوای علمی خواهیم شد. در این انزوا با انباشت نظریه‌ها، گستره علم اگر چه وسیع می‌شود اما مسائل میدانی جامعه اسلامی حل نخواهد شد. خواجه به مواجهه دیگری با اجتماع معاصر خود می‌رود.

در این مواجهه، خواجه تنها با مسائل جامعه معاصر خود مواجه نمی‌شود، بلکه از آن مهم‌تر با خود جامعه و حکومت زمانِ خویش مواجه می‌شود. از جنبه روانی بسیاری از دانشمندان، در این مرحله گرفتار ناامیدی می‌شوند، مواجهه با حکومتی که دستان او به خون تعداد کثیری از مردم آن روزگار آلوده بود، مانع از آن نشد که خواجه با ناامیدی دست به اصلاح نزند.

بنابراین خواجه با عبور از نظریه پای در راه اصلاح گذاشت و تمام تلاش خود را به کار گرفت تا هر اندازه می‌تواند، نظریه‌های دینی را به زبان اهل سیاست بیان کرده و در قالب قوانین به ظهور و بروز برساند، خواجه نصیر به این هم بسنده نکرد و در بیشتر اوقات پیشبرد این اهداف را تا مرحله اجراء دنبال کرد. علم دینی بر این اساس از مهجوریت و انزوا بیرون می‌آید، ساحت او تنها ساحت مباحثه‌های انتزاعی و غیر قابل اجرا نخواهد بود، بلکه خواجه نصیر مدلی از علم دینی را ارائه می‌دهد که هم در عرصه مفهوم، هم نظریه و هم کاربردی کردن این مبانی در عرصه اجتماعی، نقش آفرین است.

تبدیل نظریه به قانون و تبیین سازوکار اجراء آن و حتی پیگیری اجرای این دستورالعمل‌ها در میدان عمل، مهم‌ترین رسالتی است که یک دانشمند مصلح بر عهده دارد. خواجه نصیر با نفوذ و مدیریت بی‌نظیر خود در دستگاه حاکم و تأثیرگذاری بر شرایطی که بر جامعه آن روز حاکم بود، توانست در بسیاری از زمینه‌‌ها نقش آفرین باشد.

پیگیری تأسیس و گسترش رصدخانه‌ها و کتابخانه‌ها و دیگر مراکز تمدن‌ساز، همه از نمونه کارهای خواجه نصیر در اتحاد میان صنعت و علم و عبور از نظریه به عمل بود. این مرحله همان مرحله وحدت میان دانشگاه و صنعت است. دانشگاهی که خالی از مواجهه با صنعت باشد، به انباشتی از نظریه‌ها خواهد رسید که کارایی نداشته و راهبردی برای حل مشکلات ندارد.

با توجه بدان چه گفته شد، خواجه نصیر قهرمان عبور از مفهوم به نظریه و از نظریه به عمل است. به تعبیر دیگر خواجه نصیر علم دینی را در گستره‌ای از تمدن اسلامی باز تعریف کرد. این علم در مواجهه با انسان و جهان به مفهوم سازی می‌پردازد و در مواجهه با مسائل جامعه به نظریه‌پردازی روی می‌آورد و سرانجام در مواجهه با جامعه و حکومت به شکل قانون و دستورالعمل عهده‌دارِ حل مشکلات اجتماعی می‌گردد.

خواجه نصیر با تحقق عملی این سه مرحله، نگرشی جامع از علم دینی ارائه کرد. علم دینی بدین معنا، عزلت نشین و گوشه‌گیر نیست بلکه همواره در مواجهه با مسائل اجتماعی و تمدنی بوده و در داد و ستدی دائمی با جامعه و مسائل آن است. در این نگاه علم دینی از مرحله نظر به مرحله عمل سرایت یافته و یافته‌های متفکران به دستورالعمل کارگزاران تبدیل می‌شود.

انتهای پیام/

کد خبر : 63278
تاريخ ثبت خبر : 6 اسفند 1396
ساعت بارگزاری خبر : 14:07
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)