به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از ندای اصفهان، کتاب» جستارهای نظری در باب تمدن اسلامی« نوشته حجتالاسلام سید محمدحسین متوّلی امامی کوششی قابل تحسین است در جهت بررسی اجمالی مهمترین مفاهیم و موضوعات مرتبط با تمدّن نوین اسلامی.
این کتاب، به بسیاری از موضوعات کلیدی و پرسشهای موجود حول موضوع تمدّن اسلامی جوابهایی نسبتاً روشن و تأمّل برانگیز دادهاست. تنوع مباحث و میزان پرداخت مناسب هر مبحث به گونهای است که نه موجب خستگی مخاطب میشود و نه موضوع، مبهم و مسکوت باقی میماند.
نویسنده پس از مقدمهای نسبتاً طولانی که در آن خواننده را با انگیزهاش از پرداختن به این دست موضوعات و کلیدیترین نظراتش در قالب شش نکته آشنا میکند مباحث خود را در ۴ فصل ارائه میدهد.
در فصل اوّل موضوعاتی از قبیل مفهومشناسی تمدّن از دیدگاههای مختلف و نیز نسبت تلقّی از تمدّن مطلوب با فلسفه تاریخهای گوناگون مثل مارکسیسم و لیبرالیسم و فلسفه تاریخ قرآنی طرح میشود.
فصل دوّم به موضوعاتی مثل اهمّیّت زبان و دقّت در به کارگیری واژهها در ترکیباتی مثل تمدّن اسلامی، پرداختن به معادلهای مفهومی تمدّن در قرآن کریم، برخی نمودهای بحران تمدّنی در ایران امروز مثل آشوب در شهرسازی، آشوب در نظام علمی، آشوب در نظام جنسی و… و بررسی علّتهای آن در به هم ریختگی تناسب میان تفکر، فرهنگ و تمدّن و بایستههای خروج از این آشوب تمدّنی اختصاص دارد.
از موضوعات فصل سوم میتوان به نحوهی پیدایش تمدّنها و جایگاه ارادهی آدمی و جبر تاریخ در ایجاد آن، مفهوم ولایت در عرصه اجتماع و مردم سالاری دینی، هم افزایی امام و امّت در رشد جامعه ولایی در راستای نیل به تمدّن دینی اشاره کرد.
در فصل چهارم نیز از نسبت فقه به عنوان نرمافزار تمدّن اسلامی و کلام شیعی به عنوان امام علوم، تاریخچه مناسبات فقه و کلام و زایشهای تمدّنی هر دوره تا دوران معاصر، ظرفیّتهای نهفته در فقه حکومتی به عنوان فقه تمدّن، لزوم گسترش مبانی کلامی فقه حکومتی، لزوم توسعه ساختاری و محتوایی آن از طریق مواردی مثل گسترش منطقهای فقه، توجّه به مقاصد الشریعه، توجّه به کلاننگری در فقه در کنار مسئله نگری، دقت در نظام اولویتها، رویکرد حکومتی داشتن به کل فقه و نیز گسترش روش فقهی مکتب قم، سخن گفته شدهاست.
مقدمه و چارچوب بحث
مطالب کتاب «جستارهایی نظری در باب تمدّن اسلامی» در واقع حاصل کوششی اجمالی امّا درخور توجّه در جهت بررسی مهمترین مفاهیم و موضوعات مرتبط با تمدّن نوین اسلامی و آینده پژوهی انقلاب اسلامی ایران است.
در این کتاب گرچه به بحثهای تاریخی مرتبط با هر موضوع نیز اشاراتی شدهاست امّا به هیچ عنوان نمیتوان آن را در دسته بندی کتابهای تاریخی برشمرد و باید آن را به عنوان یک نوشته تحلیلی در زمینه مبانی فرهنگی و مطالعات تمدّنی به حساب آورد. در این کتاب نگارنده در جای جای بحث با استفاده از استدلالات عقلی و تحلیلی به بررسی جوانب مختلف یک موضوع و بعضاً نظرات ارائه شده در آن موضوع میپردازد و در نهایت با بحث و استدلال به توضیح دیدگاه خود نسبت به آن مسأله میپردازد.
با توجّه به این نحوه از پرداخت بحث، این کتاب برای محققین و پژوهشگران این حوزه و نیز بخش زیادی از طلّاب و دانشجویان و فعالین فکری و فرهنگی بسیار جذاب و قابل توجّه است، امّا طیف مخاطبان نمیتواند خیلی عام و همگانی هم باشد. با این وجود اجمال در عین رسایی و بحث مستدل و مکفی در موضوعات مطرح شده، این کتاب را به یک کتاب خوب و همه پسند در این حوزه تبدیل کردهاست و این مطلب را بازخوردی که از طرف جمعی از دوستان پس از مطالعه این کتاب داشتهام نیز تأیید میکند.
مخاطب شناسی
باتوجّه به گستردگی و همه شمولی موضوعات مطالعات تمدنی و سر ریز آن به کلیه بحثهای اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، کلامی، فقهی، هستی شناسی، جامعه شناختی و… و همینطور رویکرد خاص نویسنده در کل نگریهای مفید و تحلیلهای ریشهای در عین پرهیز از ابهام گویی، باید گفت که مخاطب این نوشته میتواند هر کسی باشد که بخواهد به اتفاقات اجتماعی و فرهنگی پیرامون خود و جهان امروزی نگاهی عمیقتر بیندازد و به همین جهت این نوشته میتواند شروع بسیار مناسبی برای علاقه مندان به این حوزه باشد. بنابراین موضوعات کتاب منحصر به هیچ رشته خاصی از رشتههای علوم انسانی و غیر آن نیست و پژوهشی کلی و همه سویه به حساب میآید. داشتن تحلیلهایی از این دست در رابطه با جامعه و تاریخ را میتوان نیاز هر فرد از جامعه دانست.
همانطور که اشاره شد گرچه در هر قسمت از بحث به فراخور احتیاج به بحثهای تاریخی نیز اشاراتی میشود ولی نمیتوان آن را یک نوشته تاریخی دانست. یکی از نکاتی که نگارنده در مقدمه بحث به آن اشاره میکند نیز همین مطلب است که برخی تمدّن اسلامی را صرفاً ناظر به زندگی و دستاوردهای گذشته مسلمین با هر رویکرد و اعتقادی میدانند در حالی که از نظر نگارنده گرچه بهره گیری از تراث ارزشمند علمی و فرهنگی تاریخ اسلام و مطالعه و توجّه به آن بسیار مهم و برای آینده راهگشاست امّا دست یابی به تمدّنی در طراز آموزههای شیعه را باید در آینده جستجو کرد.
۱– درباره کتاب و نویسنده
کتاب «جستارهایی نظری در باب تمدّن اسلامی» به همت نشر معارف وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، در ۲۰۸ صفحه، در زمستان ۱۳۹۴ در قم تدوین و به چاپ رسیدهاست.
حجت الاسلام متولی امامی علاوه بر تحصیل در سطح سوّم حوزه علمیه، تحصیلات کلاسیک در مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی(ره) نیز داشتهاند از جمله کارشناسی رشته حقوق، کارشناسی ارشد رشته فلسفه علوم اجتماعی و دانشجوی دکتری رشته فلسفه علوم اجتماعی.
محل تحصیلات حوزوی ایشان نیز در حوزه علمیه اصفهان به مدت پنج سال و حوزه علمیه قم به مدت سیزده سال بودهاست. از زمینه های مطالعات تخصصی وی می توان به فلسفه و عرفان اسلامی، فلسفه غرب، جامعهشناسی، تاریخ اسلام و ایران، فلسفه علم و مطالعات نظری تمدن اشاره کرد.
۲– انگیزه نویسنده و اصول فکری حاکم بر کتاب
۲ـ۱) ضرورت بحث و انگیزه نویسنده
نویسنده در مقدمه کتاب ابتدا از حرکت به سمت ایجاد یک تمدّن بومی و برآمده از آموزههای اسلام به عنوان هدفی که انقلاب اسلامی در بالاترین نقطه به دنبال آن است یاد میکند. از نظر نگارنده توجّه و خیز برداشتن برای نیل به این هدف که در بیانات رهبر معظم انقلاب تحت عنوان «پیشرفت همه جانبه با مفهوم اسلامی» و نیز «تمدّن نوین اسلامی» یاد شدهاست، در شرایط کنونی جهان از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است.
در شرایطی که تمدّن کنونی دنیای غرب، با تمام قدرت بر همه شئون زندگی انسان امروزی مسلط شدهاست و موجب بهره کشی از انسان و طبیعت گردیده و زندگی انسانها را به کلی به دور از عالم قدسی رقم زدهاست، اگر انقلاب اسلامی که خیزشی در بازگشت به تعالیم انبیاء است از کلان پروژهی خود که دستیابی به تمدّن نوین اسلامی است دست بردارد به کلی ناتمام و عقیم خواهد ماند و وجه امتیاز خود را از دست خواهد داد و دور نخواهد بود که در عرصه جهانی منزوی و حتی محو شود. سپس نگارنده این هدف را در سایه هدف نهایی نجات بشریت در عصر ظهور قلمداد میکند و آن را زمینه ساز تحقق حکومت مهدوی (عج) میداند.
تا اینجا اهمیت بحث از نگاه نگارنده (که برابر با زمینه سازی حکومت عدل جهانی و کلان پروژه انقلاب اسلامی است) که در واقع انگیزه اصلی ورود ایشان به این مسأله است، مشخص میشود.
۲ـ۲) اصول فکری حاکم بر کتاب و نویسنده
در ادامه مقدمه نویسنده به نکاتی اشاره میکند که به نوعی سپهر تفکری وی در ساختاریترین مسألههای تفکری مرتبط را به نمایش میگذارد. اوّل اینکه مقصود از تمدّن اسلامی آن چیزی است که در گذشته زندگی مسلمین رخ دادهاست یا ناظر به امری محقق نشده در آینده. در قسمت بعد به لزوم تأسیس یک نظام علمی یکپارچه و کارآمد و رسیدن به یک دارالعلم واحد و بومی و نیز نگرش تمدّنی به علوم اسلامی سخن به میان رفتهاست.
نکته بعدی به طبیعی زاده شدن تمدّنها در کنار پذیرفتن جهت دهی و مدیریت فرهنگی توسط حاکمان اختصاص دارد. به این معنی که آنچه موجب حرکتهای تمدّن زا میشود ارادهی جمعی اقوام است و تا این اراده جمعی مبتنی بر یک فرهنگ غالب شکل نگیرد نمیتوان با قانون و بخشنامه آن را ایجاد کرد. بنابراین برای تاثیرگذاری در روند شکل گیری این ارادههای جمعی نیز باید اقداماتی از سنخ تفکر و فرهنگ کرد. چرا که پذیرفته شدن یک تفکر و عمومی شدن باورهای مردم به سرعت در ایجاد فرهنگ و رفتارهای آنها و آن نیز به سرعت در شکل گیری ساختهای تمدّنی تاثیرگذار است.
از همین روی گرچه مدیریت فرهنگی و برنامه ریزی منسجم و سیاستهای صحیح در ریل گذاری برای رسیدن به تمدّن مطلوب مؤثر و با اهمیت است و اصولا هیچ تمدّنی بدون گذر از معبر سیاست و ایجاد بایدها و نبایدها راهی به پیش نبردهاست امّا مهمترین مرحله، ایجاد تحول در قلوب و گرایشات مردمی است. از همین جا اهمیّت نکته بعدی به خوبی روشن میشود و آن نقش بی بدیل هنر در توجّه قلوب به سمت و سویی خاص است.
چه اینکه در غرب نیز قبل از هر چیز این نقاشیهای نیمه برهنه از مسیح(ع) و مجسمههای عریان بود که هم نمود حال و هوای جدید بود و هم در گرایشات مردم و تقویت خواست و حال و هوای آنها در آن جهت بسیار مؤثر افتاد. بنابراین هنرمند جبهه حق نیز باید بتواند حساسیتهای جهانی را به سمت فرهنگ دینی پیش ببرد و مشروعیت نظام غرب را از طریق میل و نفرت اجتماعی انسانها به چالش بکشد.
۳٫۲) سه نگاه عمده در الگوی پیشرفت و مواجهه با تمدن غرب؛
نکته بعدی که شاید کلیدیترین مطلب در نوع تفکر و نوع پیش فرضهای نویسنده را مشخص میکند تقسیم بندی ای است که وی در بحث الگونویسی برای پیشرفت ایران ارائه میکند. دیگر نویسندگان و نظریه پردازان این حوزه نیز در این بخش به چنین تقسیم بندیهایی روی آوردهاند و در قالب آن نگاه مختار خود را به تصویر کشیدهاند. بسیاری از تفاوتها در نگاه به موضوعات مطالعات تمدّنی از تفاوت در این قسمت ناشی میشود.
طبق تقسیم بندی مؤلف سه دیدگاه عمده درباره مقولهی پیشرفت، علم و چگونگی مواجهه با تمدّن غربی میتوان ترسیم کرد:
دیدگاه اوّل متعلق به روشن فکران غرب زدهای است که متناسب با آموزههای جوامع غربی به دنبال سکولاریزه نمودن جامعه ایران برای پیشرفت هستند. در این نگرش علم و تکنولوژی غربی بزرگترین دستاورد بشری در طول تاریخ قلمداد میشود و برای رسیدن به آن باید مسلمین تمام شئون خویش را به غربیها شبیه سازند. در این دیدگاه شریعت باید به امور کاملاً فردی تقلیل یابد و دین لیاقت دخالت در امور اجتماعی را ندارد و این حوزه باید به تمامه به عقلانیت خودبنیاد اجتماعی واگذار شود.
نویسنده از دیدگاه دومی یاد میکند که آن را مسلمانان تجددمآب میخواند. اینان اسلام را دارای آموزه سیاسی دانسته و معتقد به تشکیل حکومت اسلامی هستند ولی در حوزه عمل و مدیریت جامعهی اسلامی الگوهای غربی را در بسیاری از جهات مناسب و کارآمد میدانند. این دسته غرب را دارای دستاوردهای خوب و بد و قابل تفکیک میدانند و تنها مشکل دول غربی را بی اخلاقی و بی اعتقادی به غیب میدانند.
در این تفکر انقلاب اسلامی و تقابل غرب و اسلام، یک تقابل سیاسی و حقوقی است، و مأموریت انقلاب اسلامی در عرصه بین المللی تغییر موازنه قدرت به نفع اسلام است. در الگوی پیشرفت این افراد، باید هستی شناسی و انسان شناسی و معرفت شناسی اسلامی با علوم تجربی غرب جمع شود و این امر نه تنها ممکن بلکه مطلوب است. نگارنده تنها تفاوت این دیدگاه را با دیدگاه قبلی در ارائه الگوی پیشرفت، در سیاسی بودن اسلام و حضور شریعت و حقوق اسلامی در عرصه مناسبات اجتماعی میداند.
اما صحبت از گروه سومی نیز به میان میآید؛ گروهی که همه علوم و معارف اسلامی را در مقام تأسیس تمدّن میدانند و نگارنده نام مسلمانان تمدّن گرا را بر آنها نهادهاست. در این نگرش تمدّن غربی به مثابه یک پیکرهی منسجم و واحد و برآمده از شیطنت بشر و گرایش طاغوتی انسان در زندگی تلقی میشود. در این نگرش جهتگیری کلان جامعه غربی، مبانی فکری و هدف گذاری پیشرفت در این تمدّن در عمیقترین ابعاد وجودی ابزار و تکنولوژی غربی نهفتهاست و صورت سیاسی و اجتماعی جامعه غربی نیز در همان مسیر تشکیل شدهاست.
بنابراین هیچ یک از ساختارهای اجتماعی جامعه غربی و نه حتی تکنولوژی و ابزار آنها خنثی و همگانی و فراگیر نیست و در مسیر طاغوتیت بشر شکل گرفتهاست. در این نگاه انقلاب اسلامی یک پدیدهی فرهنگی و تمدّنی است که واکنشی در مقابل تمدّن غربی بوده و هدفش نیل به یک تمدّن حداکثری و مطابق با آموزههای اسلامی است.
در این نگاه در صورت تعارض بین دو عنصر تصمیمی ساز دین و کارشناسی مدرن به جای عرفی کردن دین و سکولاریزه نمودن معرفت دینی، باید دانش و فنون بشر را به نفع دین و اهداف دینی متحول کرد و ضرورت دارد که نظام علم، ساختارهای اجتماعی، الگوهای مدیریتی، سیاست گذاریهای فرهنگی و حتی تقسیم منابع و جریان ثروت متناسب با آموزههای وحیانی طراحی شود.
البته در مسیر بلندی که تا رسیدن به چنین اهدافی طی میشود از علوم و ابزار غربی در حد نیاز استفاده میشود امّا نه با رویکردی تأییدی، بلکه با رویکردی تصرفی به نحوی که اهداف کلان ظهورات تمدّنی غرب در نظر گرفته میشود و با تغییر رویکرد در استفاده از آن تا حد امکان از ابتلاء به اثرات سوئش جلوگیری میشود. نویسنده در بخشی از فصل دوّم در خصوص رویکرد تصرفی توضیحات بیشتری ارائه میدهد.
بعد از بیان این مقدمات که در واقع منظومه فکری حاکم بر نگارنده در خصوص این اثر میباشد، مطالب در ۴ فصل ارائه میشود.
۳– مفهوم تمدن، منظومه مفاهیم و عناصر شبکه تمدنی
۳ـ۱) مفهوم تمدن در نسبت با فلسفه تاریخ
در فصل اوّل کتاب با عنوان مفهوم شناسی تمدّن نگارنده در پی تصویرسازی مناسب از مفهوم تمدّن و وجه تمایز آن از فرهنگ، و ارتباط ماهوی تمدّنهای مختلف با نوع نگاهشان به آغاز و انجام تاریخ است که این مهم با اشاره به سه فلسفه تاریخ لیبرالیسم، مارکسیسم و فلسفه تاریخ قرآنی صورت میپذیرد. در نهایت نیز به معناشناسی تمدّن دینی میپردازد و آن را معادل اقامهی حق در ساحت اجتماعی یا به تعبیر دیگر تسهیل یا بسترسازی اجرای دین برای آحاد مردم حتی انسانهای ضعیف بر میشمارد.
این ورود به بحث در مجموع ورود خوبی به نظر میآید چون مفهوم تمدّن را از ابهام برای مخاطب خارج میکند و رابطه آن را با نگاه به کل تاریخ بشریت به خوبی تفهیم میکند و در آخر نیز متناسب فلسفه تاریخ قرآنی خاصی که ارائه کرده معنای تمدّن دینی را ملموس میکند.
۳ـ۲) منظومه مفاهیم و عناصر شبکه تمدنی
فصل دوّم کتاب را در واقع باید به دو بخش مجزا تقسیم کرد؛ این دو پاره بودن مطالب این فصل را از عنوان آن نیز میتوان دریافت؛ منظومه مفاهیم و عناصر شبکهی تمدّنی.
۳ـ۲ـ۱) دقتهای زبانشناختی و مفهومی
در قسمت اوّل به دقتهای زبان شناختی در به کارگیری الفاط پرداخته میشود و بیشتر در صدد تأکید بر این نکته است که هرگاه از یک مفهوم سخن میگوییم باید آن مفهوم را در چهارچوب معنایی خاصی که از آن صادر شدهاست ببینیم و نه اینکه بدون دقت به این چهارچوب ها آن مفهوم و واژه را از زمینههای آن جدا کنیم و در جایی نامربوط به کار ببریم. مثال این مورد هم مفهوم عدالت در اسلام با justice در غرب است.
ریشه این تفاوتها در واقع در این است که ما زبان را قراردادی و جعلی و قابل تغییر توسط افراد میدانیم حال اینکه زبان خانهی وجود و تجلی گاه فرهنگ است. در واقع زبان همان تفکر است و این تفکر همیشه متعلقی دارد که در لایههای فرهنگی و تمدّنی یک قوم ریشه کردهاست. وقتی به چنین نکاتی توجّه شود در مییابیم که جبهه حق نه تنها علم و فرهنگ متناسب با خودش را ایجاد میکند بلکه زبان و مفاهیم متناسبی نیز نیاز دارد که از عمق تفکر دینی و وحیانی حاصل شده باشد.
با این نگاه ترکیباتی مثل ایدئولوژی اسلامی اساساً بی معنا و نشان دهنده غایت بی توجّهی به خاستگاه لغات و معانی دربردارندهی آنهاست. مثلاً مواردی مثل تفکر یا سیر در آفاق که در کلام معصومین(ع) و قرآن کریم بیان میشود با مفهوم توریسم و سیر در ایدههای ذهنی متفاوت است و تنها در سیاق خود به خوبی معنا میشوند. با همین نگاه «تمدّن اسلامی» نیز در واقع ترکیب نابجایی است. به خصوص در ترجمه لفظ civilization به تمدّن و مدنیت که در قرآن مفهومی مثبت است اشتباه فاحشی رخ دادهاست. چرا که این لفظ دقیقاً در تاریخی که انسان را از نسل میمون و غایتش را ابرحیوان ابزار سازی که به شهرنشینی و درنده خویی و نابود کردن طبیعت میداند متعلق است و این هیچ ارتباطی با لفظ تمدّن که هم درقرآن به صورت مثبت به کار رفتهاست و هم در فرهنگ ما در مقابل توحش است تناسبی ندارد.
لفظی که نویسنده با تأسی به دکتر بیگدلی به عنوان معادل civilization پیشنهاد مینمایند «تمصّر» است که هم ریشه قرآنی دارد و هم به خوبی نشانگر هبوط انسان و سقوط او در تکثر و تکاثر است؛ لفظی که با واژهی «اهبطوا» قرین بوده و جزای عصیان بنی اسرائیل است. سپس نویسنده بحث تمکن در ارض را نیز به عنوان جایگزینی مناسب برای تمدّن در مفهوم دینی آن پیشنهاد میدهد.
سپس نویسنده در آخرین بحث این قسمت به چرایی استفاده از تمدّن اسلامی اینگونه اشاره میکند که برای ارتباط میان فرهنگها در سطح جهانی و تصرف در مفاهیمی که بین فرهنگهای مختلف شیوع پیدا کردهاست اگر بخواهیم فقط به مفاهیم بوم فرهنگی خودمان توجّه کنیم اثربخشی و حضور فعال فرهنگی را از دست خواهیم داد.
۳ـ۲ـ۲) آشوب تمدنی ایران معاصر
در بخش بعدی از فصل دوّم کتاب که با عنوان «آشوب تمدّنی ایران معاصر» مجزا گشتهاست ابتدا به نسبتی که میان تفکر و باورهای جمعی در لایهی اوّل، فرهنگ عمومی برخاسته از آن باورها که در رفتار آدمیان یک قوم تبلور میکند در لایه دوّم، و نهایتاً تمدّن و عینی شدن ساختارها و سخت افزارها، متناسب با فرهنگ عمومی در لایه سوّم اشاره میشود. به عنوان مثال از باور شیعیان به امام و رهبر که طبق مبانی دینی صورت پذیرفتهاست و در لایه فرهنگی موجب بروز رفتارهایی نظیر محل رجوع شدن عالمان در امور مختلف از آنها میشود و وقتی این فرهنگ به غنای لازم برسد با تأسیس نهاد ولایت فقیه، فقیه را که نایب امام معصوم(ع) وارد مناسبات قدرت میکند.
در ادامه به نمونههایی از عناصر شبکه تمدّنی مغرب زمین اشاره میکند و پیوستگی فکری فرهنگی تمدّنی را در ساحتهای مختلف و عینی آن بررسی میکند. برای این کار از مدل ساخت یابی هابرماس که جامعه غربی را بر اساس اصل اساسی مصرف زدگی توصیف میکند کمک میگیرد. در واقع مصرف به عنوان قلب تپنده نظام سرمایه داری و منسک عمومی و گرایش افراد جامعه مورد توجّه جدی قرار میگیرد.
آثار تمدّنی این گرایش ابتدائاً در کار زیاد و تولید انبوه به نمایش گذاشته میشود. کار زیادی که موجب فاصله گرفتن افراد از هم دیگر و کاهش روابط عاطفی میشود. برای درمان این مقوله تمدّن غربی نیاز به ایجاد کابارهها و شهربازیها دارد تا با هیجانات کاذب مشکل کمبود عاطفه و افسردگیهای ناشی از کار زیاد را درمان کند. زن و مرد سه شیفت کار میکنند تا بتوانند در چرخه مصرف عقب نمانند و حتی فرصت عبادت نیز به شدت محدود و تحت تأثیر قرار میگیرد. زنها نیز به بهانه برابری جنسیتی به داخل چرخه کار آورده میشوند و از آنها بهره کشی اقتصادی میشود.
این کار زیاد که برای کسب درآمد بیشتر و مصرف بیشتر است اساساً با مفهوم کار در دین تضاد دارد. زیرا کار در دین برای کسب روزی حلال و گذران زندگی حول محور عبودیت و توجّه به خانواده است. به قول حضرت امام (ره) عبادت به حضور قلب نیاز دارد و حضور قلب نیاز به فراغت قلب و فراغت قلب نیاز به فراغت وقت دارد.
به همین نسبت نظام آموزشی صرفاً به تربیت تکنسینهای مختلف برای صنعت و نظام تولید در عوض پرورش اخلاقی و روحی معطوف میشود. برای تولید انبوه به سراغ طبیعت محدود باید رفت و آثار مخرب زیست محیطی بروز میکند و این نگاه قطعاً ناشی از نگرش تسلّط محورانهی علم فیزیک به طبیعت است.
در ساحتی دیگر شاهد غول تبلیغات برای تهییج هرچه بیشتر جامعه به مصرف انبوه هستیم. درست از همینجا زن در تبلیغات اهمیت پیدا میکند و مزونها و آرایشگاههای فوق حرفهای، جراحیهای زیبایی و تناسب اندام به صدر تجارتهای پرسود میرسد. برای رسیدن به یک صنعت با تولید انبوه نیاز به استفاده دقیق از وقت است و از اینجاست که پدیده سرعت ظهور میکند. در عالم مدرن همیشه وقت کم است و کارها باید با سرعت زیاد و عجله انجام شود در صورتی که سرعت در عالم سنت اساساً چنین جایگاهی ندارد.
حتی امروز طلاب و حتی ساختار حوزههای علمیه به سمت طی سریع تر مراحل درسی و کسب مدرک پیش رفتهاند تا بتوانند زودتر خود را مشغول یک فعالیت بکنند و روحیه حِکمی هر روز کمرنگتر میشود. نویسنده بعد از پروراندن بحث در خصوص شبکه تمدّنی غرب، وارد بحث آشوبهای تمدّنی و چندپارگی تمدّنی در حوزههای مختلف در جامعه امروز ایران میشود.
از آشوب در نظام معماری و شهرسازی که بدون در نظر گرفتن باورها و فرهنگ بومی و اقلیم منطقهای به شکل مقلدانهای از غرب پیش میرود، از آشوب در نظام علمی و آموزشی و کشمکشها و سردرگمیهای حوزه و دانشگاه و استحاله سیستم عالم پرور و استادـ شاگردی حوزهها به سمت سیستم مدرک دهی دانشگاهی و… از آشوب در نظام جنسی و تأکید بر حجاب و نسخههای سلبی، بدون توجّه به راه حلهای ایجابی نظام جنسی اسلام مثل تعدد زوجات و ازدواج موقت، از آشوب در نظام بیمار اداری که حقیقتاً وجدان کُش است و موجب زوال روحیه جهادی و معنوی در خدمت میشود و بألاخره از بحران در سینمای ایران که بدون توجّه به ذات شهوت و غضب حاکم بر سینما، حتی در ساخت فیلمهای دفاع مقدّس بر این جنبهها تأکید میشود و یا به راحتی فکر میکنیم که میتوانیم عمیقترین مفاهیم دینی را از طریق ساخت یک فیلم انتقال دهیم و…
در پایان این بخش نیز به بایستههای خروج از آشوب تمدّنی و حرکت به سمت تمدّنی هم سو با فرهنگ و باورهای اجتماعی سخن گفته شدهاست و به عنوان یک گام مهم، ایجاد گرایشها و مطالبات معنوی از طریق تحریک فرهنگ دینی سخن به میان رفتهاست و سپس بر نحوه تعامل و گزینش تصرّفی ساختارهای تمدّنی غرب در تعامل با دنیای امروزی و ضرورت توجّه به مؤلّفههای اصلی تصرّف سخن گفتهاست.
نقد:
در خصوص مطالب فصل دوّم در مجموع باید گفت که اوّلاً با توجّه به اینکه این دو بخش ارتباط خاصی با همدیگر نداشتند بهتر بود که در دو فصل مجزا مطرح میشد و ثانیاً با توجّه به اینکه مخاطب این نوشته ممکن است با مباحث مبنایی مطالعات تمدّنی و متفکرین این حوزه آشنایی کمتری داشته باشد، بهتر بود بخش دوّم این فصل که بسیار ملموستر و عینیتر نوشته شدهاست و به خوبی فارقهای تمدّن و فرهنگ و باور و پیوستگی آنها را در مثالهای متعددی از جامعهی غربی و نیز آشفتگی تمدّنی ایران معاصر را به صورت ملموس و خوبی گزارش کردهاست در ابتدای این فصل بیان میشد.
۴– فاصله جامعهسازی تا تمدنزایی
فصل سوّم کتاب با عنوان فاصله جامعهسازی تا تمدّنزایی به بحثهایی نظری در باب نحوه پیدایش تمدّنها و جایگاه اراده آدمی و جبر تاریخ در ایجاد آن و هم افزایی امام و امت در رشد جامعه ولایی در راستای نیل به تمدّن دینی میپردازد.
در ابتدا ذیل عنوان نحوه وجود تمدّن، به مباحثی نظری از دانشمندان در طول تاریخ اسلام و همچنین از دانشمندان غربی در خصوص اصالت فرد یا جامعه و اینکه این اصالت جامعه شناختی، حقوقی و یا فلسفی است بحث هایی انجام میشود و با یک تحلیل تمدّنی بحث به سمت نتیجه رهنمون میشود و آن اینکه به نظر میرسد که جامعه تا وقتی که تبدیل به یک تمدّن منسجم نشود هیچ وجود و هویتی غیر از وجود افراد ندارد و اگر در این مسیر گام بردارد به تدریج هویتش ظهور میکند.
۴ـ۱) جایگاه اراده آدمی در زایشهای تمدنی
نویسنده به موضوع مهم جایگاه اراده آدمی در زایشهای تمدّنی در مطلبی با همین عنوان میپردازد. دو نگرش کلی که در این زمینه میتوان از آنها نام برد یکی نگرشی است که تمدّن سازی را به تمامه به دست ارادههای انسانی و به مثابه یک پروژه قلمداد میکند و دیگری این مقوله را خارج از ارادههای انسانی و صرفاً ناشی از غلیان فرهنگی که در بستر تاریخ به خودی خود روی خواهد داد تحلیل میکند. نویسنده در پیوندی که بین این موضوع و فلسفههای تاریخ پیش گفته و نیز گفتمانهای معرفت شناسی غربی برقرار میکند به دنبال پاسخ به این پرسش میگردد.
نویسنده ابتدا با معرفی رویکرد مبناگرایانه که در واقع نوعی رویکرد به علم در حوزه معرفت شناسی غربی است نگاه پوزیتیویستها را توضیح میدهد. همانطور که از نظر اینان علم و دانش معتبر تنها علوم تجربی و معرفتهای مشاهدتی است که از ابتدای بشریت به صورت خطی پیشرفت کردهاست به تناسب جامعه شناسی مدرن نیز به عنوان فیزیک جامعه مطرح شدهاست و با علم همهزمانی و همهمکانی برآمده از مشاهده و تجربه قابل توصیف است.
در این نگاه بحث تمدّنزایی نیز دقیقاً با علم به معنای پوزیتیویستیاش قابل مشاهده، پیش بینی، کنترل و تغییر از طریق مسلّط شدن بر آن است و آحاد جامعه به همین شکل تحت کنترل و مدیریت دانشمند علوم اجتماعی قرار گرفته و تمدّنسازی شکل میگیرد.
در نگرش مارکسیستی نیز این نگاه وجود دارد با این تفاوت که گرچه علم خنثی و خطی و ناشی از انباشت تدریجی تجارب انسانی دیده میشود، فقط به روابط تولید و مصرف اشکال وارد میشود. در واقع در این نگرش طبقه سرمایهدار با ایجاد یک ایدئولوژی آرام کننده فاصله طبقاتی را توجیه کردهاست. در همین راستا ایدئولوژی و دین افیون تودهها قلمداد میشود.
در این نگاه ارادهی انسانها عامل اصلی ساخت تمدّنهاست لکن در جامعه سرمایه داری اراده و نقش تودهها و کارگران تحریف شده و در خدمت ارادهی طبقهی حاکم واقع شدهاست. با آگاهی بخشی و برملا شدن روابط تولید، خودآگاهی برای عموم ارادهها ایجاد شده و با انقلاب پرولتاریایی جامعه به سمت ایجاد یک تمدّن بدون طبقه و مطلوب برای مارکسیستها حرکت میکند.
مورد بعدی که با عنوان انسجام گرایان مورد بررسی قرار میگیرد اشاره به جریانی در فلسفه علم دارد که در مقابل مبناگروی، حقیقت علم را در ریشههای فرهنگی و گرایشهای مختلف انسانی میبیند و بر خلاف پوزیتیویستها مبنای ثابت و پایداری برای علوم قائل نیست و قائل به پارادایمهای مختلف علمی است.
در خصوص علوم اجتماعی نیز در این نگاه قانون ثابتی وجود ندارد و وابستگی عمیقی به وضع فرهنگی و قراردادهای اجتماعی دارد و افراد طی یک فرآیند طبیعی و غیرقابل کنترل به جامعه معنابخشی میکنند. بنابراین افراد و به تبع آن علم اموری کاملاً فرهنگی و تاریخیاند و تاریخ هر ارادهای حتی ارادهی دانشمند و جامعه شناس را با خود میبرد و جامعه و تمدّن ساختنی نیست بلکه خود به خود ظاهر میشوند.
سپس نویسنده بر اساس فلسفه تاریخ قرآنی که مطرح کردهاست جریان ارادههای افراد را ذیل سرپرستی و ارشاد ولیّ حق و ولیّ باطل ترسیم میکند و در خصوص اثرگذاری ارادهی انسانی در شکل گیری جامعه و تمدّنها، نه انسان را مسلوب الاراده میداند و نه او را قادر به عمل کردن فارغ از فرهنگ و تاریخ میداند. در واقع اساس تمدّنها طبیعی و زایشی هستند امّا در جریان خواست جامعه، سیاست گذاران میتوانند با انشاء قوانین و اعتباراتی جریان حرکت جامعه را کنترل کنند که البته این کنترل مختارانه باید طبق زمینههای فرهنگیاش قابل پذیرش و همراهی توسط افراد جامعه باشد.
بنابراین جریان ارادهها در نظریه مختار نویسنده هم متأثر از وضعیت فرهنگی و تمدّنی است و هم از طریق نظام ولایت حاکم بر اراده انسانی که موجب میشود ارادهها بر محوریت رشد یا غیّ اجتماع کنند و در این دو جهت به جریان افتد. سپس بر اساس این نگاه به ترسیم انواع ارادههای بالاصاله، فاعلهای تصرفی و فاعلهای تبعی میپردازد و نحوهی تصرف و جهت دهی اولیای حق و اولیای باطل را بر اساس قاعده امداد الهی مورد بررسی قرار میدهد و حتی تمدّنهای دینی گذشته مثل صفویه و انقلاب اسلامی را با ذکر نمونههایی، ناشی از تبلور همین جهت دهی اولیای حق میداند.
۴ـ۲) ولایت اجتماعی و مردمسالاری دینی
نویسنده در بخش بعدی این فصل نیز در خصوص حرکت جامعه تحت تدبیر ولیّ حق و مفهوم مردم سالاری دینی و شأن و جایگاه مردم در تمدّنزایی و نقد بر ساختار دموکراسی سخن گفتهاست. در ادامه نیز سه سطح خرد، کلان و جهت گیری در فرهنگ و تمدّن را به عنوان سطوح سرپرستی و مدیریت جامعه توسط ولیّ الهی معرفی میکند و از لزوم حرکت ولیّ الهی با مردم و همراه کردن آنها برای پیشرفت جامعه با مثالهای زیادی از صدر اسلام و دوران معاصر مطلب را به پایان میبرد.
نقد:
پس از مطالعه مطالب این فصل، ممکن است کمکم در ذهن خواننده این نقد شکل بگیرد که برخی مطالب تکرار میشوند یا درک دقیقی از جایگاه و اهمیت بحث از آنها درک نشود. قسمت عمده این اشکالات به این بر میگردد که مطالب این کتاب ابتدا به صورت سخنرانیهای بعضاً پراکنده بودهاست که بعد از تصحیح و تنقیح مجدد توسط نویسنده، به این شکل در آمدهاست و این خود موجب تکرار و ظهور مطالب شبیه به هم یا کم اهمیت تر شده است.
۵– فقه و تمدن اسلامی
۵ـ۱) مناسبات فقه و کلام شیعی و زایشهای تمدّنی آن
در فصل چهارم، که عمده مباحث ایجابی و راه حلهای نویسنده را دربر دارد و شاید مهمترین فصل این کتاب باشد، نویسنده از نقش کلیدی فقه حکومتی و اجتماعیِ شیعه در نیل به تمدّن مطلوب سخن گفتهاست. در ابتدای این فصل از تأثیرپذیری فقه از کلام به عنوان امام علوم سخن گفته شدهاست و اینکه نگرش کلامی یک فقیه به عنوان یک پس زمینهی جدّی در نحوه تفکّر فقهی اش اثر زیادی میگذارد و جایگاه کلام را با جامعه شناسی مدرن در منظومه علوم غربی مقایسه میکند.
در ادامه به تاریخچه همراهی کلام و فقه در طول تاریخ تشیع و شکوفاییهای تمدّنی حاصل از آن میپردازد و در این خصوص به سه دوره اشاره میکند؛ اوّل به اهمیت پیدا کردن عقل گرایی در کلامی که شیخ مفید پایه گذاری میکند و به آغاز اجتهاد در مکتب شیخ طوسی اشاره دارد و این موضوع را زمینهای برای رجوع مردم به عالمان به خصوص با تأسیس علم اصول توسط سید مرتضی و پایه گذاری استفتاء کننده و مفتی میداند.
اما دوره دوّم که به نوعی نقطه عطف است مربوط به تحولی است که خواجه نصیرالدین طوسی در کلام خود ایجاد کرد و رنگ و بویی عقلی و فلسفی به کلام داد. او از طرفی با مطرح کردن معنای جدیدی از نیاز به تکلیف، زمینهی اجتماعی شدن فقه را ایجاد کرد و از طرفی با استحکام اندیشه امامت زمینه ساز گذار عملی و نظری از تئوری خلافت گردید و دامنه این امامت را تا زمان غیبت کشاند و این هم خود زمینه مناسبی برای راهبری فقیهان و عالمان ایجاد کرد.
نمود این کلام سیاسی خواجه در فقه سیاسی مکتب حلّه به خوبی روشن میشود. بحث زنده بودن مجتهد برای اوّلین بار به شکل جدی طرح میگردد و عالم دینی در این مکتب فقهی بر اساس زمینه چینیهای کلامی خواجه، مرجع اجتماعی و سیاسی میشود. علامه حلّی مجتهد را به جای «پاسخگو» به مسأله «پاسخگو به حادثه» تعبیر میکند. این نیابت از امام(ع) وقتی به صفویه و محقق کرکی میرسد بیشتر رشد میکند و کتب مستقلی در باب ولایت فقیه نوشته میشود. این تفکر به چنان غنایی میرسد که ایده حاکمیت مأذون در سلطنت صفویه شکل میگیرد.
این زعامت عالم که هم به صورت فرهنگ مورد قبول جامعهاست و هم شاهان صفوی آن را تأیید میکنند و به عالمان قدرت فرهنگی زیادی میدهند، در کنار سرمایههای ناشی از وقف و نیز فارسی نویسی عالمان جایگاه بی بدیلی به عالم شیعه داد. همچنین زهد عالمان همه اعتبار صوفیان را به علماء اختصاص داد.
نویسنده سوّمین دوره تحول و هم افزایی فقه و کلام را کلام سیاسی ملاصدرا و فقه جهادی مکتب وحید بهبهانی میداند. او معتقد است در کلام صدرا ظرفیّتهای خوبی برای گذار کامل از پادشاهان و قیام به سیف عالمان (که از منظر سلوک نگاه میشود) وجود دارد و از طرفی اخباری گری در عقل گرایی صدرا تضعیف میشود و با فقه جهادی و سیاسی شاگردان بهبهانی از این ظرفیّتها استفاده میشود.
در پایان این بخش به دوران معاصر در دو بخش اشاره میشود؛ یکی حلقه دفاعی علّامه طباطبایی که به مصونیت شیعه از تفکرات مارکسیستی و از حملات جریانهای فلسفی غربی منجر میشود و کلام و معارف اسلامی به جدّ مدیون این حلقه است و دیگری نگاه کلامی امام خمینی(ره).
امام خمینی گرچه به عنوان یک متکلم شناخته نمیشود ولی با کشیدن مسأله ولایت فقیه از مسائل فقهی به عالم کلام، و مطرح کردن آن به عنوان مسألهای که بی نیاز از ادلّهی نقلی است و به کمک براهین عقلی و کلامی اثبات میشود گام بلندی در زمینه سازی برای تحوّل کلام سیاسی برداشت. این اقدام موجب شد که دیگر ولایت فقیه به عنوان بخشی از مسائل فقهی نباشد و بر کل فقه سایه افکند و این یعنی ایجاد یک زمینهی مناسب برای تغییر رویکرد به فقه و تکامل فقه به فقه حکومتی.
فقه حکومتی و فقه نظام سازی، مفهومی است که آیت الله خامنهای به کمک مبانی کلامی امام خمینی(ره) در اندیشه فقهی شیعه ایجاد کردهاند و مقصود از آن نه فقهی است که برای حکومت باشد بلکه رویکرد فقهی به سرتاسر فقه است. یعنی حتی به صلاه و طهارت نگاه حکومتی و نظام سازی شود.
البته طبق دیدگاه نگارنده کلام ما نیز باید برای تقویت این نگرش فقهی در زمینههایی مثل ارائه توصیفهای حجیت آور از پدیدههای اجتماعی و سنتهای الهی، تقویت همه جانبهی رویکرد تدافعی، گسترش این الهیات اجتماعی و تدافع عقیدتی به همه سطوح و لایههای اجتماع و سعی بر کسب ادبیاتی متناسب با جهان امروز ارتقاء و در واقع تحوّل پیدا کند.
۵ـ۲) توسعه ساختاری و محتوایی فقه در جهت زایشهای تمدنی
در قسمت دوّم از این فصل با عنوان نسبت فقه و تمدّن، ابتدائاً تحت عناوین فقه رسالهای، فقه سیاسی مکتب حلّه، فقه قدر مقدور و فقه حکومتی یا فقه تمدّن به تطوّرات فقه منطبق بر جریانات سیاسی در دورههای مختلف تاریخی پرداخته شدهاست و با پروراندن بحث در خصوص فقه حکومتی در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن و ضعفهایی که در این زمینه وجود دارد، در جمع بندی نهایی به توسعه در دو ساحت ساختاری و محتوایی ـ روشی اشاره میشود.
در این خصوص به جهت توسعه ساختاری از بازنگری در تبویب فقه (نقدِ تقسیم به عقود، ایقاعات، احکام و عبادات)، مورد توجّه قرار دادن آفاق جدید در عوض تعمیق حوزههای عمیق موجود و پرداختن به مسائل امروزی و گسترش منطقهای فقه مثل فقه امنیت، فقه رسانه و… پیشنهاد شدهاست.
از نظر توسعه محتوایی ـ روشی نیز، توجّه به بسط مبانی کلامی فقه حکومتی، ملحوظ کردن مقاصد الشریعه، توجّه به کلان نگری در فقه در کنار مسئله نگری، دقت در نظام اولویتها و بررسی حساسیتهای شارع و نیز نیازهای اجتماع در اهمیت دادن به حوزههای مختلف احکام، رویکرد حکومتی داشتن به سراسر فقه، پرهیز از اتلاف وقت در مسائل غیر کاربردی و نیز گسترش روش فقهی مکتب قم که بر پایه تجمیع ظنون و ذائقه سنجی شریعت تفقه میکند، در مقایسه با روش مکتب نجف، سخن گفته شدهاست.
نقد:
در مجموع باید در خصوص انتخاب موضوعات مختلف برای بحث پیرامون آنها کتاب را قابل تحسین دانست زیرا شاید کمتر موضوع قابل توجهی در این زمینه باشد که حول آن بحث مجزّایی صورت نگرفتهاست امّا در خصوص گنجاندن این مطالب در فصلها و عنوانهای مختلف و ارتباطی که نویسنده بین آنها برقرار کردهاست میتوان نوشته را تا حدّی دارای اشکال دانست.
نتیجهگیری
در خصوص کتاب جستارهایی نظری در باب تمدّن اسلامی که مجموعهای موجز از نظرات مؤلف کتاب در خصوص مهمترین دغدغهی علمیاش یعنی پژوهشهای نظری تمدّن میباشد، باید گفت که در مجموع این کتاب از طرفی به دلیل بحثهای عینی و ملموس برای خوانندگانی که تازه به این میدان پا گذاشتهاند جذّابیت و توجیه کافی را حاصل میکند امّا مباحثی که مطرح میشود در عین سادگی و پرهیز از ابهامگویی دارای نظراتِ نوعاً پرمغز و درخور توجّهی است و حتی برای افرادی که مطالعاتی در این زمینه داشتهاند به حق قابل استفاده است و هرگز نباید از کنار مطالب این کتاب با سادهانگاری گذشت.
اما از طرفی با توجه به اینکه مطالب این نوشته ابتدا به صورت سخنرانیهای پراکنده بودهاست و سپس توسط ایشان جرح و تعدیل شدهاست، اشکالاتی نظیر تکرار مطالب، بعضاً قرار نگرفتن بحث در موضع اصلی خود و حتی برقرار نشدن رابطه به شکل مطلوب بین بخشهای مختلف یک فصل در برخی از صفحات مشاهده میشود.
به عنوان مثال در فصل آخر خواننده به خوبی متوجه نمیشود که چرا یک بار در خلال بررسی نسبتهای فقه و کلام به مکاتب فقهی مهم اشاره میشود و یک بار در بحثی با عنوان نسبت فقه و تمدّن. در واقع خواننده بعد از مباحثی که در خصوص ارتباط کلام و فقه شد، نمیتواند منظر بحث را در مورد نسبت فقه و تمدن به خوبی دریابد و به ضرورت بازخوانی از آن منظر، ملتفت شود و یا اگر تا حدی منظر جدیدی بیاید نمیتواند ارتباط این منظر را با جهت و سوی بحث قبلی و فایدهای که این نگاه دوگانه در برخواهد داشت را به خوبی دریابد.
*نویسنده: مجتبی آقایی
انتهای پیام/