| امروز چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

بهرام دلیر:


حکمت متعالیه بیگانه از سیاست نیست/نقدی بر نظریه زوال

نویسنده کتاب الگوی نظام سیاسی در حکمت متعالیه گفت: اندیشه امام خمینی(ره) که مؤسس این انقلاب و نظام بودند، مبتنی بر حکمت متعالیه است. اینکه نتوانستند آن را نهادینه کنند یا چالشهایی وجود دارد بحث دیگری است، ولی به هر حال محصول و تولیدی حکمت متعالیه، انقلاب اسلامی را برپا و حکومت تأسیس و هشت سال دفاع مقدس و جنگ را هم اداره کردند.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از فارس، به همت گروه سیاست پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کتاب الگوی نظام سیاسی در حکمت متعالیه به قلم حجت الاسلام والمسلمین بهرام دلیر منتشر شده است. در این کتاب بعد از تبیین مفاهیم به کار برده شده در تحقیق به منابع و مبانی نظام سیاسی مطلوب حکمت متعالیه پرداخته و منابع معرفتی آن را در وحی، عقل، تجربه، شهود و فطرت پی گرفته است. سپس نظام سیاسی در حکمت متعالیه را با شاخصه‌های اختصاصی‌اش در طی چند فصل مورد مطالعه قرار داده است. کتاب الگوی نظام سیاسی در حکمت متعالیه از پنج فصل به شرح ذیل تشکیل شده است: فصل اول: مفاهیم و چهارچوب نظری، فصل دوم: منابع و مبانی نظام سیاسی مطلوب حکمت متعالیه، فصل سوم: نظام سیاسی در حکمت متعالیه، فصل چهارم: کارگزاران و نهادهای نظام سیاسی و ساختار مطلوب در سیاست متعالیه و فصل پنجم: غایات و اهداف نظام سیاسی متعالیه. در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین بهرام دلیر نویسنده این اثر به بررسی این کتاب پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست.

 

* دکتر سید جواد طباطبایی، با طرح نظریه زوال فلسفه سیاسی در ایران معتقد است که فلسفه سیاسی در ایران بعد از فارابی رو به زوال رفته است، خصوصا در مورد ملاصدرا هم تأکیداتی دارد و معتقد است ملاصدرا تمام زمان خود را صرف اثبات معاد جسمانی کرده و چندان به سیاست نپرداخته است. شما همفکر با برخی از اساتید حوزه مثل آقای لکزایی، به سیاست متعالیه پرداختید. دلایل شما در رد نظریه زوال آقای دکتر طباطبایی چیست؟

 

 به گمانم منشأ این نظریه این است که در زمان خودش کار جدی ای در رابطه با اندیشه سیاسی مبتنی بر فلسفه اسلامی صورت نگرفته بود. سالهاست که تک‌نگاری‌هایی که توسط استاد نجف لکزایی و دکتر شریف لکزایی و دیگر اندیشمندان و محققانی که در این زمینه قلم زدند انجام می شود که در زمان ارائه نظریه زوال اندیشه سیاسی در فلسفه اسلامی دکتر طباطبایی این کارها صورت نگرفته بود، اگر آقای دکتر طباطبایی این کتابها را می دید، دیگر این نظر را مطرح نمی کردند.

 

از سوی دیگر آقای دکتر طباطبایی در رشته فلسفه ورود چندانی پیدا نکرده است. عدم ورود ایشان به بحثهای فلسفی و مکاتب فلسفه اسلامی نتایج نامطلوبی دارد. اطلاعات دورادور برای ارائه یک نظریه کافی نیست. ورود عمیقی در فلسفه اسلامی را در آثار دکتر طباطبایی نمی بینیم. به گمانم سلطه و تسلط کافی را بر فلسفه و مکاتب فلسفی مثل مشاء، اشراق، یمانی و متعالیه ندارند. دوم اینکه همان طور گه گفتم تک‌نگاری‌هایی که در واقع گزارشی از این مکاتب است، در زمان ارائه نظریه نبود، ولو اینکه کارهایی که در این زمینه صورت گرفته اندک است، ولی این کارهای اندک هم در زمان ارائه نظریه زوال مطرح نبوده است، لذا بعد از اینکه آقای دکتر لکزایی، اندیشه سیاسی ملاصدرا را نوشت و بعد کنگره سیاست متعالیه در حکمت متعالیه به سردبیری حضرت آیت الله جوادی آملی برگزار شد و نزدیک به ۱۰ جلد مصاحبه و مقالات کنگره و سخنرانی های کنگره منتشر شد، کلا فضای جدیدی در این عرصه باز شد.

 

وقتی که آقای طباطبایی در زمینه فلسفه اسلامی ورود عمیقی نداشته باشند و از طرف دیگر خوانش دومی هم در اختیار ایشان نباشد طرح چنین نظریه ای دور از انتظار نیست، البته اطلاع دقیقی ندارم و نمی دانم آقای طباطبایی با آثار پدید آمده حاضر، دیدگاه اولیه را هنوز دارند یا خیر!

 

در بحثهای فلسفی، مگر امکان دارد فیلسوفی مکتب فلسفی تشکیل دهد، ولی به حکمت عملی نپرداخته باشد. حکمت عملی به حوزه اخلاق و تدبیر منزل و تدبیر مدن تقسیم می شود. این مباحث در آثار همه فلاسفه وجود داشته است، بعضی ها مانند ابونصر فارابی بسیار وسیع وارد این مباحث شدند اما بعضی ها قاعده هایی داشتند مانند ملاصدرا که بحثهای حکمت عملی را به فقه واگذار کرد و تصریح کرده تا فقه و فقاهت هست من در این زمینه ها چندان ورودی پیدا نمی کنم. با این همه در کتابهایی مانند شواهد الربوبیه و مبدأ و معاد و کتابهای دیگر به این مباحث ورود پیدا کردند و رابطه میان شریعت و سیاست را به زیبایی تبیین کردند.

 

به نظرم مرحوم ملاصدرا از فارابی عبور کرده است نه اینکه در فارابی توقف کرده باشد. صاحب نظریه ای مثل آقای دکتر طباطبایی اگر مقایسه ای بین بحث شواهد الربوبیه با کتابهای فارابی انجام دهد متوجه این مطلب می شوند، حتی به تعبیر آیت الله جوادی آملی(حفظه الله) بحثهای مشهدهایی که در ظاهر بی ارتباط با سیاست است دقت کنیم بی ربط به بحثهای سیاست نیست، اینکه ابتدا هستی شناسی و امور عامه را بحث می کند و بعد مباحث دیگر را مطرح می کند. علامه جوادی آملی بر این باور است که بین این مباحث ارتباط وجود دارد، بی ارتباط نیست اما حکیم متأله‌ای مانند آقای جوادی آملی این ارتباط را در می‌یابد ولی آقای دکتر طباطبایی بزرگوار این ارتباط را در نمی‌یابد.

* در اواخر سال گذشته در دهمین همایش سالانه علوم سیاسی با عنوان همایش «وضعیت فکر سیاسی در ایران معاصر» که به همت انجمن علوم سیاسی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، آقای دکتر طباطبایی با اذعان به اینکه این کتابها را دیده به آقای لکزایی گفت: آقای دکتر لک‌زایی! درباره آنچه که من با عنوان «زوال اندیشه سیاسی» نوشته ام، شما تاکنون حدود ۳۰ تا ۴۰ جلد کتاب منتشر کرده اید. اما خیلی بعید بود که در حوزه این کلمه یا مفهوم درست فهمیده نشود و مجبور هستم در اینجا به صورت حضوری آن را توضیح دهم. زمانی که من از زوال اندیشه سیاسی صحبت کردم معنی آن این نبود که اندیشه سیاسی وجود نداشته بلکه معنی آن این است که آن اندیشه زوال پیدا کرده است. بنابراین شما بعد از آن هر چه بنویسید اندیشه سیاسی وجود داشته، نتوانسته اید حرف من را پاسخ دهید. از سوی دیگر شما کتابی منتشر کردید که همین جا و حضوری به شما می گویم انصافا فاجعه است. عنوان این کتاب «دوام اندیشه سیاسی» است؛ مفهومی که هیچ معنایی ندارد. اگر می خواستید لااقل قواعد فارسی و حُسن تألیف را رعایت کنید باید می گفتید «تداوم اندیشه سیاسی در ایران و اسلام»… .؟!

 

 نظریه ایشان محترم، ولی زوال اندیشه ای که ایشان مطرح کردند فاجعه آمیز نیست؟! آن هم به نوبه خودش فاجعه آمیز است. چرایی آن را در بحثهای استمرار اندیشه شیخ الرئیس، شیخ الاشراق و صدرالمتألهین وجود دارد. محصول حکمت متعالیه کسانی چون امام خمینی(ره) هستند. اندیشه امام خمینی(ره) که مؤسس این انقلاب و نظام بودند، مبتنی بر حکمت متعالیه است. اینکه نتوانستند آن را نهادینه کنند یا چالشهایی وجود دارد بحث دیگری است، ولی به هر حال محصول و تولیدی حکمت متعالیه، انقلاب اسلامی را برپا و حکومت تأسیس و هشت سال دفاع مقدس و جنگ را هم اداره کردند و … . یا شخصیتهایی مثل آقای جوادی آملی و بزرگان دیگر خروجی همین حکمت متعالیه هستند، اگر حکمت متعالیه بیگانه از سیاست است، پس چرا امام خمینی(ره) در نامه ای که به گورباچف می نویسد به فلسفه اسلامی و عرفان ابن عربی حواله می‌دهد؟!

 

آقای طباطبایی در کل آثار ملاصدرا چه در اسفار چه در شواهد، جمله ای را پیدا کند که ملاصدرا گفته باشد مرا با سیاست کاری نیست!، اگر ایشان اعراض از بحثهای سیاسی کرده بود یا اصلا می‌گفت من در بحثهای سیاسی ورود پیدا نمی کنم، حرف آقای طباطبایی قبول اما چرا در این همه آثاری که نوشته در حد یک جمله هم نگفته که من به سیاست ورود پیدا نمی کنم. اگر آقای طباطبایی می تواند چنین چیزی را نشان دهد! ما رفتیم و نیافتیم که کسی چون صدرالمتألهین بگوید: مرا با سیاست، کاری نیست! یا فلسفه من بیگانه با سیاست است! یا فلسفه من اعراض از سیاست است! چنین اعتقادی وجود ندارد.

 

در سراسر آثاری که ملاصدرا و حتی شارحین ملاصدرا و یا خروجی‌های حکمت متعالیه نوشتند یک مورد پیدا کنند که فارابی را نقد کند یا بگوید ما را به سیاست کاری نیست! ما چنین چیزی در آثار ملاصدرا نمی‌بینیم.

 

* شما عنوان کتاب را الگوی نظام سیاسی در حکمت متعالیه انتخاب کردید، به همین خاطر باید در مکاتب مختلف فلسفه اسلامی نظام های سیاسی دیگری وجود داشته باشد که شما حکمت متعالیه را از بقیه جدا کردید، آیا این گونه است؟ شما در این اثر به چه مباحثی پرداختید؟

 

من در این کتاب نظام سیاسی مارکسیستی، نظام سیاسی لیبرالیستی، نظام سیاسی فاشیستی، نظام سیاسی توتالیتاریستی و تقریبا همه مکاتب سیاسی را بحث کردم. هر مکتب سیاسی قطعا مبتنی بر فلسفه ای است. ما می گوئیم سیاست اسلامی؛ به هر حال این مکتب سیاسی، فلسفه ای دارد یا ندارد؟ اگر فلسفه ای ندارد که هیچ! اگر فلسفه ای داشته باشد آن فلسفه می تواند حکمت متعالیه باشد، چون حکمت متعالیه مباحثی مانند توسعه، آزادیهای سیاسی و بسیاری از بحثها و عناصر سیاسی را برمی تابد.

 

ما در این کتاب گفتیم برای هر فلسفه سیاسی مبانی ای وجود دارد مثلا مکتب سیاسی لیبرالی به هستی، انسان، معرفت شناسی، فرجام شناسی و … نگاه هایی دارد که این نگاه ها را حکمت متعالیه بر نمی تابد.

 

با توجه به سالها مطالعه و تحقیق و تدریس معتقدم در هستی شناسی، کمتر فیلسوفی را دیدم که همانند ملاصدرا به هستی چنین نگاه دقیق و عالی داشته باشد یا در رابطه با معرفت شناسی هم همین طور یا در حوزه انسان شناسی و فرجام شناسی که به زیبایی در این بحث ورود پیدا کرده است. فلسفه احکام را در مبدأ و معاد تبیین کرده است.

 

دکتر طباطبایی اذعان به زوال دارد ما زوالی نمی بینیم، بلکه دوام را می بینیم، بله! مباحث سیاسی تا ملاصدرا کمرنگ شده است، یعنی آن طوری که ابونصر فارابی که قلم زدنش را در حکمت عملی به معنای خاص مثلا در آراء اهل مدینه فاضله یا تدبیر مدن می بینیم ملاصدرا درباره این موضوع‌ها این همه قلم نزده اما قاعده هایی را گفته و ضوابطی را مطرح کرده که می توان این ضوابط را در بحثهای سیاسی به کار برد.

 

* یعنی منظور شما این است که قابلیت پرورش دارد؟

 

بله! در بخش نظام مطلوب کتاب، بیشتر به دنبال مبانی بحث بودم و تا جایی که کتاب اجازه می داد مبانی را گزارش کردم. مثلا در انتخاب پیش رو و حتی در دیگر انتخاباتی که در کشور برگزار می شود، اگر واقعا کاندیداها و مشارکت کنندگان دیدگاه حکمت متعالیه را داشته باشند، قطعا بداخلاقی نخواهند داشت. اگر کاندیدایی این نگاه را داشته باشد رقابت کاذبی با یکدیگر نخواهند داشت و بنابراین هیچ بد اخلاقی ایجاد نمی شود.

 

گر امکان دارد کسی به فلسفه ای مانند حکمت متعالیه معتقد باشد و در بحث انتخابات فحاشی کند؟ چنین امری اصلا امکان ندارد. مستندات این اعتقاد را در حکمت متعالیه می توان رصد هم کرد. این طور حرف زدن و سلبی رفتار کردن دکتر طباطبایی و این ادعا که همه کارهای صورت گرفته در این زمینه کارهای به درد نخوری است، درست نیست. هر کسی که چیزی می نویسد، زحمت می کشد. من با سلبی و مطلق صحبت کردن مخالفم. در بحث ایجابی هم عرض می‌کنم دوام بوده اما به اندازه ای که فارابی پردازش کرده، ملاصدرا انجام نداده است. ملاصدرا در بعضی جاها حرف فارابی را قبول می کند ولی در بحثهای شواهد الربوبیه در بسیاری از مباحث از فارابی عبور می کند و در فارابی توقف نمی کند.

 

* ویژگیهای حکمت متعالیه که آن را از مکاتب دیگر جدا می کند، چیست؟

 

شاخصه اصلی حکمت متعالیه با مکاتب مادی و لیبرالیستی دارد، این است که آنها انسان را معلق و منقطع از وحی و خدا کرده اند و بشر را منهای خدا و متافیزیک دیده اند، ولی حکمت متعالیه، انسان را از آغاز  و انجام معلق در هوا ندانسته است. هیچ وقت انسان را منقطع از خدا نکرده است، بلکه انسان را با خدا دیده و در پاسخ به سؤالهای متداول علوم سیاسی که قدرت را به چه کسی بسپاریم؟، با ماکیاولی، وبر، هابز و لاک بسیار متفاوت است. ملاصدرا قدرت را در امر وجودی می داند و در تحصیل قدرت شرایطی را مطرح می کند و برای واگذاری قدرت هم دستوراتی دارد.

 

قدرت را به چه کسی بسپاریم؟، به نظرم به زیبایی می توان جواب این گونه سؤالات را از ملاصدرا گرفت. ملاصدرا سپردن قدرت به هر کسی را توصیه نمی کند. برای صاحبان قدرت دوازده ویژگی را بر می شمارد. شاید آقای طباطبایی بگوید این ویژگیها متعلق به پیامبران است، اتفاقا ملاصدرا اوصاف نبی را بحث می کند ولی در مرحله نازله، در زمان غیبت امام، این ویژگی ها در مقوله بالتشکیک که منطق ملاصدراست، در بحث غیر امام هم جاری و ساری است، یعنی اگر امروزه کسی می خواهد صاحب قدرت شود، باید تخصص (علم) داشته باشد و … . به هر حال دوازده ویژگی را بیان می کند که من در این کتاب این ویژگی ها را به تفصیل آوردم و شرح دادم.

انتهای پیام/

کد خبر : 46362
تاريخ ثبت خبر : 20 اردیبهشت 1396
ساعت بارگزاری خبر : 11:08
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)