| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

شریف لک‌زایی در گفت‌وگو‌ با طلیعه:


پشتیبان فلسفی انقلاب اسلامی، حکمت متعالیه بود

دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: نمی گوئیم فقط فلسفه اسلامی یا حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی تاثیرگذار بوده بلکه می گوئیم در بخش فلسفی با توجه به حضور حکمای این حکمت بر رهبران انقلاب تأثیرگذار بوده است. پشتیبان فلسفی انقلاب اسلامی، حکمت متعالیه بود که حکمای این حکمت بوده اند، البته در این میان عناصر بیشتری حضور داشتند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، تأثیرپذیری اندیشه انقلاب اسلامی از حکمت متعالیه از موضوعات مهمی است که بسیار به آن پرداخته شده و موافقان و مخالفان خود را دارد. از این حیث عده ای اساسا اندیشه سیاسی ملاصدرا را برگرفته از فلاسفه پیش از او علی‌الخصوص فارابی می دانند و او را دارای دستگاه فلسفی مستقل نمی دانند در حالی که عده ای معتقدند طبیعتا فلاسفه از اندیشه فلاسفه قبل از خود تأثیر گرفته اند. در این خصوص با شریف لک‌زایی، دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت‌و‌گویی را انجام داده ایم که در ادامه آن را می خوانید.

*برخی با این گزاره که حکمت متعالیه پشتوانه تأسیس جمهوری اسلامی است مخالف هستند، شما چه پاسخی به این انتقاد دارید؟

در پاسخ به این پرسش به سه بحث می توان اشاره کرد: اول اینکه معتقد باشیم حکمت متعالیه پشتوانه و پشتیبان فلسفه جمهوری اسلامی باشد. این بحث به این معناست که هر انقلابی را مبتنی بر خرد و فلسفه بدانیم و اگر این تصور وجود داشته باشد، انقلاب اسلامی به عنوان یکی از بزرگترین انقلاب هایی که در قرن بیستم اتفاق افتاده نمی تواند فارغ از پشتوانه و پشتیبان فلسفی باشد. در نتیجه می توان نتیجه گرفت پشتوانه انقلاب اسلامی حکمت متعالیه است.

دوم اینکه بگوییم انقلاب اسلامی می تواند بر اساس عناصر موجود در حکمت متعالیه به عنوان فلسفه موجود در جامعه علمی ما مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد. این تلقی به این معناست که انقلاب اسلامی ایران از مسیرهای مختلفی مورد تحلیل قرار گرفته و بنابراین چارچوبی که می تواند مورد تحلیل قرار بگیرد، حکمت متعالیه و فلسفه اسلامی است. بنابراین در این بخش فارغ از اینکه بتواند پشتوانه انقلاب اسلامی باشد، می توانیم بحث کنیم که از چارچوب بومی برای تبیین پدیده بزرگی به نام انقلاب اسلامی استفاده کنیم یا خیر؟

سوم اینکه حکمت متعالیه از طریق حکمای این حکمت در انقلاب ایران تاثیرگذار بوده است به ویژه اینکه رهبر این انقلاب، حکیم حکمت متعالیه بوده است. البته تاثیر حکمت متعالیه بر انقلاب ایران بخشی از یک کل است یعی ما بر اساس حکمت متعالیه نگاه جامعی داریم. نمی گوییم فقط فلسفه اسلامی یا حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی تاثیرگذار بوده بلکه می گوییم در بخش فلسفی با توجه به حضور حکمای این حکمت بر رهبران انقلاب تاثیرگذار بوده است. پشتیبان فلسفی انقلاب اسلامی، حکمت متعالیه بود که حکمای این حکمت بوده اند. البته در این میان عناصر بیشتری حضور داشتند.

مباحث تاریخی مبتنی بر نهضت آزادی بخش عاشورا هم بر انقلاب اسلامی تاثیرگذار بودند اما بخشی از عناصر فرهنگی تاثیرگذاری بیشتری داشتند که این را می توانیم در دانش های موجود در تمدن اسلامی ردیابی کنیم و مورد بررسی قرار دهیم.

عده ای بر این عقیده اند که فلسفه اسلامی امتداد اجتماعی نداشت که بخواهد در انقلاب ایران تاثیرگذار باشد. در واقع فلسفه اسلامی ایراد مهمی از نظر این گروه دارد و آنهم این است که فلسفه اسلامی امتداد اجتماعی و سیاسی ندارد و این انقطاع موجب انقطاع این فلسفه از جامعه شده است

*با وجود این توضیحات چرا عده ای تاثیرگذاری حکمت متعالیه را بر تاسیس انقلاب اسلامی رد می کنند و یا آن را کمرنگ می دانند؟

مخالفت ها و انتقادات طبیعی است. هر بحث جدیدی که در باب تحلیل پدیده هایی مانند انقلاب اسلامی مطرح می شود، عده ای با آن مخالفت می کنند. در این راستا چند جریان را می توان درباره منتقدان برشمرد: گروهی که معتقدند حکمت متعالیه هیچ تاثیری در انقلاب ایران نداشته است. این گروه معتقدند فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه فلسفه به روزی نیست که بخواهد در مباحث جاری روز مشارکت داشته باشد و حتی بخواهد به سوی انقلاب برود و انقلابی را پشتیبانی فلسفی کند.

از سوی دیگر عده ای بر این عقیده اند که فلسفه اسلامی امتداد اجتماعی نداشت که بخواهد در انقلاب ایران تاثیرگذار باشد. در واقع فلسفه اسلامی ایراد مهمی از نظر این گروه دارد و آنهم این است که فلسفه اسلامی امتداد اجتماعی و سیاسی ندارد و این انقطاع موجب انقطاع این فلسفه از جامعه شده است.

دراین زمینه وضعیت مکتوبات و آثار و دروس موجود در فلسفه اسلامی را هم که گویاست و نشان می دهد با یکدیگر هیچ ارتباطی ندارند. از سوی دیگر عده ای بر این نظرند که انقلاب ایران پدیده مدرن است و وجه و نسبتی با فلسفه اسلامی که واقعیت تاریخی و دانش کلاسیک محسوب می شود، ندارد.

ما گرفتار حجاب معاصرت هستیم که باعث می شود به بحث های جدیدی که ارائه می شود واکنش های سختی وارد شود و نوآوری در مباحث کمتر تحمل شود. واکنش نسبت حکمت متعالیه با انقلاب اسلامی بسیار سنگین است اگر چه من مخالفت و انتقادها را طبیعی می دانم و لازم می دانم تا این ایده بیشتر صیقل بخورد اما این نگاه و این برخورد در مقایسه با اندیشه هایی که از غرب وارد جامعه ما می شود، وجود ندارد. بسیاری از اندیشمندان انقلاب اسلامی را تحلیل کردند و تحلیل آنها در دانشگاه ها مورد توجه قرار گرفته و کتاب و مقاله های فراوانی درباره تحلیل نگاه این متفکران نسبت به انقلاب ایران وجود دارد اما نگاه منتقدان به آن مباحث کمتر است.

وقتی از پایگاه فکری خود وارد بحث می شویم با نگاه های منتقدانه ای مواجهه می شویم اما در عوض با نگاه هایی که در مرحله اول هیچ ارتباطی با انقلاب ایران ندارند اما پدیده انقلاب ایران را مورد تحلیل قرار داده و از غرب وارد شده اند، همراهی می شود. به همین دلیل گفت و گو وتعامل علمی با نگاه و اندیشه هایی که از غرب وارد می شود، از سوی ما کمتر شکل می گیرد.

بحث حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی نگاه جدیدی است به پدیده ای که در این مرز و بوم اتفاق افتاده است. این نگاه در تعامل و گفت و گو با نگاه ها و تحلیل هایی که تاکنون درباره انقلاب اسلامی رخ داده، می تواند وارد عمل شود و بحث ها روش تر شود.

*آیا اندیشه سیاسی ملاصدرا در اندیشه سیاسیون دوران مشروطه هم متبلور شده بود و آنها خط مشی از اندیشه ملاصدرا داشتند؟

به طور سنتی در حوزه های علمیه از قرن دوازدهم فلسفه متعالیه تدریس می شد. بنابراین آنچه که مفروض ماست غالب علمای ما از جمله علمای دوره مشروطه با این فکر آشنا بودند و بسیاری از آنها در فلسفه متعالیه تلمذ کردند و متون حکمت متعالیه از جمله اسفار اربعه را خوانده اند. بعضی از محققان برجسته در این زمینه مطالعاتی داشته اند و اندیشه متفکران دوره مشروطه را از این جهت مطالعه کرده اند.

متفکرانی مانند آخوند خراسانی و نایینی از منظر فلسفی به بحث ورود کرده اند اما متاسفانه نگاه این متفکران فقهی فهم شده است در حالی که محتوای برجای مانده از این بزرگان بیشتر واجب مباحث تحلیلی فلسفی است و نه فقهی که برخی از پژوهشگران در پی اثبات آن بودند. از این رو باید نگاه جدیدی به آثار متفکران این دوره داشته باشیم تا بیشتر این موضوع تبیین شود.

بحث مرحوم نائینی در تنبیه الامه و تنزیه المله بیشتر نگاه تحلیلی ـ فلسفی است تا نگاه فقهی محض. ایشان برای اثبات پذیری بیشتر از آموزه های دینی هم کمک گرفته است. حتی پذیرش برخی از مباحث از جمله مشروطه، پارلمان و تفکیک قوا و … را از این منظر معنی می کند. طبیعتا این نگاه جدیدی است که از منظر فلسفی به پدیده تاریخی می اندازیم و نیازمند بررسی بیشتری است.

 

 

متفکران ما بر شانه های متفکران پیش از خود قرار گرفته اند و طبیعتا ملاصدرا هم یکی از این متفکران است و نمی تواند فارغ از پیشینه فکری و فلسفی اسلامی بحث ارائه کند

*آیا شما معتقد هستید اندیشه های سیاسی ملاصدرا برگرفته از اندیشه های فارابی است یا خیر؟

در مباحث فکری و فلسفی فی البداهه و بدون پیشینه فکری و فلسفی نمی توانیم نظریه پردازی کنیم و کارهای جدیدی ارائه کنیم و این نیازمند این است که افکار گذشته و پیشینیان را درنظر بگیریم. متفکران ما بر شانه های متفکران پیش از خود قرار گرفته اند و طبیعتا ملاصدرا هم یکی از این متفکران است و نمی تواند فارغ از پیشینه فکری و فلسفی اسلامی بحث ارائه کند.

برخی از مفاد اندیشه سیاسی ملاصدرا از متفکران پیش از خود گفته شده است و نه تنها از اندیشه سیاسی بلکه بخشی از فلسفه متعالی و فلسفه صدرایی از آرای پیش از او گرفته شده است. اما مهم این است که اگر بگوئیم ملاصدرا دستگاه فلسفی جدیدی ارائه داده، هر آنچه که از متفکران دیگر اخذ کرده باید در دل این دستگاه فهم و تحلیل شود. در نتیجه نمی توان به صرف اینکه ملاصدرا این اندیشه را از فارابی گرفته، فلسفه را کاملا تقلیدی بدانیم.

اگر ما قائل به دستگاه جدیدی شدیم که متمایز از دستگاه های فلسفی پیشین ماست همه آن مواردی که از دیگران اخذ شده باید در دل این دستگاه مورد بحث قرار بگیرد. طبیعتا در آنجا می توان از ملاصدرا ایراد گرفته شود که محتوای او با دستگاه همخوانی ندارد کما اینکه امام خمینی(ره) بارها به ملاصدرا نقد وارد می کند که گاهی از دستگاه خود خارج می شود.

ملاصدرا در کتاب شواهد الربوبیه به ۱۸۷ نوآوری خود تصریح کرده که در گذشته فاقد سابقه است و یا اگر سابقه ای دارد در اندازه بسیط است. بنابراین ملاصدرا در دامن فلسفه اسلامی نشو و نما یافته و متاثر از فلسفه های پیشین، عرفان، کلام، اخلاق و دانش موجود در تمدن اسلامی است که طبیعتا بخشی از آنها در اندیشه های فارابی وجود ندارد. با این نگاه مرزها مشخص تر می شود اما نیاز داریم بحث های جدی را سامان دهیم.

ملاصدرا منظومه جدیدی را شکل داد کما اینکه فارابی منظومه جدیدی را تبیین کرده است. در دل این مجموعه شاید محتوایی وجود داشته باشد که از متفکران پیشین أخذ شده باشد که اندیشه های ملاصدرا را متمایز می کند اما نقاط مشترکی را باقی می گذارد که در فضای محتوا نیست. طبیعتا در آنجا می توان دستگاه ها را با یکدیگر مقایسه و سنجش کنیم و بدانیم چه نقاطی در دستگاه ها می تواند مشترک باشد و چه نقاطی نمی تواند مشترک باشد.


انتهای پیام/

کد خبر : 75612
تاريخ ثبت خبر : 19 شهریور 1397
ساعت بارگزاری خبر : 10:04
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)