| امروز جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

جریان های موثر برعلوم انسانی در ایران معاصر-سنت گرایی


علم مدرن بی ارزش ترین لایه علم

سنت گرایان به علم جدید از دو وجه انتقاد دارند: اول مسئله ارزش کم آن است. از نظر سنت گرایان علم جدید، ظاهری ترین و بی ارزش ترین لایه علم است چرا که متعلَّق این علم بیرونی ترین لایه وجود است. از دیدگاه این جریان علم دارای مراتبی است و علوم تجربی دون پایه ترین مراتب آن است، البته نه به این معنا که علم نباشد علم است اما با ارزش کم.

«پایگاه خبری-تحلیلی طلیعه»حاجیه محمد علی زاده؛ جریان سنت گرایی یکی از جریان های فکری فعال در کشور است که پیشینه فعالیت آن در حوزه علم دینی به پیش از انقلاب اسلامی و دوره حکومت پهلوی دوم باز می گردد و دارای ۶ دهه حضور فعال در عرصه حیات فکری ما است.

 

آغازگاه و زمینه‌های پیدایی سنت‌گرایی

این جریان فکری که ریشه های آن به قرن نوزدهم اروپا و به ویژه فرانسه در زمان مخالفت کاتولیک ها با سکولاریسم و مدرنیسم و آراء رنه گنون فرانسوی باز می گردد مربوط به دوره ای از تاریخ غرب است که تمدن جدید با مسائل و مشکلاتی همچون دوری از معنویت، سیطره کمیت بر آن، علم گرایی و … مواجه است و از جمله افرادی که این مسائل را مورد انتقاد قرار داده و بر آن تأکید می کند رنه گنون و جریان فکری منبعث از آراء او است که بعدها به «سنت گرایی» موسوم می شود (بنگرید به (گنون، ۱۳۴۹)).

دو وجه مهم اندیشه سنت گرایان را چنین می توان برشمرد: یک. نقد عقل جدید که محصول آن مدرنیسم است و دو. احیا معنویت حقیقی و اصیل در برابر معنویت های دروغین عصر جدید.

راه‌حلی که گنون برای حل مسائل دنیای جدید پیشنهاد می دهد ارتباط‌گیری با ملل مشرق و بازگشت به سنت است. در همین راستا او برای مقابله با علم جدید که آن را یکی از مهمترین مسائل تمدن جدید می داند پیشنهاد بازگشت به علم سنتی را مطرح می کند، او بین علم مدرن و علم سنتی تمایز قائل می‌شود و آن‌ها را به ترتیب «علم نامقدس» و «علم مقدس» می‌نامد. وجه تمایز علوم سنتی و جدید در مقدس بودن جوهر علوم سنتی و عَرَضی بودن قداست در علوم جدید است.

اما در مورد معنای سنت در این دیدگاه باید گفت، منظور از سنت در این نگاه نه «آداب و رسوم قوم و قبیله ای خاص» و نه سنت در چارچوب دوگانه سنت-تجدد ارائه شده در عصر تجدد به معنای «امر کهنه شده» است، مفهوم این واژه در دیدگاه سنت گرایی مستلزم توجه به معنای «زمان» در نگاه آن ها است. این جریان مفهومی قدسی از زمان ارائه داده و آن را به سنت و دین پیوند می دهند. مفهومی از زمان که حالت دوری داشته و زایش دوباره چیزی از درون امر تازه است که باید دوباره احیا شود (برای اطلاع بیشتر بنگرید به: (علیزاده و قائمی نیک، ۱۳۹۱: ۵۱-۳۱))

حکمت خالده، وحدت متعالی ادیان، کثرت گرایی دینی، گرایش به عرفان و تصوف، اعتقاد به هنر و علم را می توان از جمله اصول سنت گرایی برشمرد. (برای اطلاع بیشتر بنگرید به: (مهدوی، ۱۳۹۱))

 

سنت گرایی در ایران

بعدها متأثر از اندیشه‌های گنون، شخصیت‌های دیگری در فضای سنت‌گرایی به طرح دیدگاه‌های انتقادی خود پرداختند و دیدگاه او را بسط دادند که از جمله آن ها می توان به «فریتهوف شوان» و «کوماراسوامی» اشاره کرد؛ اما یکی از مهمترین اندیشمندانی که متاثر از آراء گنون به بسط و گسترش جریان سنت گرایی علی الخصوص در ایران کمک کرد، «سید حسین نصر» است. او که دانش‌آموخته دانشگاه ام. آی. تی. و هاوارد در آمریکا در سال های ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۸ است به واسطه پیشامدهای خاصی که در دانشگاه ام. آی. تی با آن مواجه می شود[i] با دو جریان انتقادی مهم دنیای مدرن یعنی جریان فکری «سنت گرایی»[ii] و آراء متفکرانی همچون «رنه گنون»، «کوماراسوامی» و «فریتهوف شوان» از یک سو و آراء فیلسوفان علم مدرن از دیگر سو آشنا می شود، دو جریانی که نهایتاً به یک انقلاب علمی در غرب در دهه ۱۹۶۰ م. منجر شد؛ همین امر سبب اتخاذ نگاه انتقادی نسبت به علم و نظام آموزشی جدید و دنبال کردن مسیر متفاوت در علم از سوی وی گردید.[iii]

از نظر نصر، اشتباه محوری تجدّد و انسان متجدد این است که مبنای نظام فکری خویش را واقعیت جهان خارجی قرار داده است. واقعی ندانستن غیر مادیات، پوچ‏گرایی و نسبیت‏گرایی، که از ویژگی‏های جهان متجدد است، نتایج همان اشتباه محوری است. اما در تمام سنّت‏ها، محور اصلی واقعیت خداوند به مثابه حق است و هرچه غیر اوست، تنها واقعیتی نسبی دارد. اشتباه دیگر تجدّدگرایان ناشی از عدم استفاده از دو منبع همزاد معرفت، یعنی عقل و وحی است. (نصر: ۱۳۷۸: ۱۱ و ۱۲) 

بر این اساس او ضمن نقد تجدد، متأثر از جریان سنت گرایی، خواهان بازگشت به سنت[iv] و معنویت در دنیای مدرن بوده و بر همین اساس تمام تلاش خود را معطوف به احیای سنت و امر قدسی در دنیای جدید می کند. از همین روست که او بر تاریخ و فرهنگ اسلامی به عنوان کامل ترین دین و تمدن سنتی تاکید ویژه داشته و در بازگشت به ایران تمام تلاش خود را برای این مقصود به کار می گیرد.

نصر در خصوص عقیده اش بر تفکر جایگزین دنیای مدرن چنین می گوید: «این رخداد در من این انگیزه را ایجاد کرد تا کوشش کنم و دریابم که چه شیوه دیگری برای نگرش جهان وجود دارد و بر این اساس بود که عبارت «علم اسلامی»[v] را ابداع کردم، «من تعبیر «اسلامی کردن دانش» را هرگز نپسندیده ام اما حقیقت این است که به سال ۱۹۵۷-۱۹۵۸ که در کنار رساله ی دکتری ام سرگرم نگارش کتاب «علم و تمدن در اسلام» بودم، از این ادغام و الحاق سخن به میان آوردم، هرچند این کتاب سال ها بعد درآمد. هنگامی که دیگرانی همچون اسماعیل فاروقی و نقیب العطاس – که اینک همین طرح مایه ی شهرتشان است- نامشان بر سر زبان ها افتاد، از سال ۱۹۵۷ دست کم ده- پانزده سالی می گذشت.» (نصر، ۱۳۸۵ب: ۱۱۸) بر اساس دیدگاه او، همانقدر که علم غربی به تمدن غربی وابسته است، علم اسلامی نیز به تمدن اسلامی اتکا دارد و از آن جا که علم نظام ارزشی خاص خود را داراست، در نتیجه مفید و ممکن است که تمدنی بیاید و علم تمدنی دیگر را یاد بگیرد، اما در عین حال آن را از ارزش های آن تمدن مجزا کند و نظام ارزشی خود را در مورد آن به کار بگیرد که بهترین نمونه و مثال آن همان کاری است که اسلام با علم یونانی و بعد از آن اروپا با علم اسلامی انجام داد (نصر، ۱۳۸۵ الف)

بر همین اساس او علم قدسی را جایگزین علم مدرن می کند، در نگاه نصر «علم قدسی فقط نوعی شرح و بیان نظری شناخت واقعیت نیست. هدف آن هدایت انسان، روشن ساختن روان او به نور علم و معرفت و فراهم کردن امکان وصول به ذات قدسی است» (نصر، ۱۳۸۰: ۳۰۸)

نصر با بازگشت به کشور در سال ۱۳۳۷ ایده های خود را دنبال و در راستای احیای فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی در فضای پوزیتویستی حاکم بر فضای علمی مراکز آموزشی کشور تلاش کرد (رجوع کنید به: نصر: ۱۳۸۵ ب: ۱۰۲-۱۰۵) نصر با این نگاه که علوم انسانی جدید از درون فلسفه زاده می شود به این حوزه توجه ویژ ای داشت و بر اساس این دیدگاه در دانشگاه تهران درس «فلسفه و معارف اسلامی» را پایه گذاری کرد و به همراه هانری کربن به مدت بیست سال درس سمینار فلسفی در دوره دکتری تدریس میکردند که موضوع اش فلسفه تطبیقی با تاکید بر فلسفه اسلامی بود. نصر این ایده های خود را در دانشگاه آریامهر و مراکز علمی دیگری نظیر «انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران» نیز دنبال کرد و تلاش کرد از این طریق زمینه های بازگشت به سنت در حوزه علم را فراهم آورد.

آراء سید حسین نصر علی رغم دوری ۴ دهه ای او از ایران همچنان پابرجا و توسط متفکرانی همچون غلامرضا اعوانی، غلامحسین ابراهیمی دینانی نمایندگی می‌شود.

 

نصر و علم مدرن

سنت گرایان به علم جدید از دو وجه انتقاد دارند: اول مسئله ارزش کم آن است. از نظر سنت گرایان علم جدید، ظاهری ترین و بی ارزش ترین لایه علم است چرا که متعلَّق این علم بیرونی ترین لایه وجود است. از دیدگاه این جریان علم دارای مراتبی است و علوم تجربی دون پایه ترین مراتب آن است، البته نه به این معنا که علم نباشد علم است اما با ارزش کم. برای نمونه علمی که خداوند به حضرت یوسف داد (علم تأویل خواب) نتیجه اش تنظیم اقتصاد پانزداه ساله کشور است. دومین نقد جریان سنت گرایی به علم جدید از وجه انصارطلبی آن است، آنچه که از آن به علم زدگی و علم پرستی تعبیر می شود به این معنا که از علم، جهان بینی بطلبیم. به تعبیری دیگر مشکل اصلی علم جدید در نظام ارزشی است که این علم ارائه می دهد که مسائلی همچون ماهیت غیراخلاقی علم غربی، فجایع ناشی از کاربرد نادرست علم و عدم منتهی شدن مبدأ و مقصد آن به خداوند از جمله نتایج آن است. (نصر، ۱۳۸۶)

 

 

«علم سنّتی»، «علم مقدّس» و «علم اسلامی» سه تعبیری است که سید حسین نصر از آن ها به عنوان جایگزین علم مدرن و آنچه در جامعه امروز ما از آن به «علم دینی» یاد می شود، نام می برد. تعبیر «علم سنّتی» به گستره همه علوم برخاسته از بستر سنّت (شرقی) اشاره می‌نماید که البته از ویژگی تقدّس برخوردار بوده‌اند و نگاه به آسمان و عالم بالا در آنها وجود داشته است. در واقع نصر علم قدسی را عبارت می داند از «آن معرفت قدسی که در دل هر وحی ای موجود است و مرکز آن دایره ای است که سنت را در برگرفته و راه کسب آن، وحی، شهود و تعقل است» (نصر، ۱۳۸۰: ۲۷۱) تعبیر علم اسلامی نیز به علومی گفته می‌شود که از سنّت اسلامی یا به تعبیری جهان بینی اسلامی برخاسته‌اند. البته نصر تأکید می کند «تمام علومی که در دامان تمدنهای سنّتی پرورش یافته‌اند، به معنی دقیق کلمه، مقدس نیستند. نمی‌توان تک‌تک آثار پلینی، استرابون، برهماگوپتا یا بیرونی را علم مقدس [و برخوردار از نورالهی] شمرد. در کنه علومی که در دامان تمدنهای سنّتی پرورانده شده‌اند، همیشه گرایش به سوی امر مقدس وجود دارد، امّا در گوشه و کنار، نظرپردازی‌ها یا مشاهداتی صرفاً انسانی در باب یک علم، به معنای امروزی آن، وجود دارد که به هنگام گفتگو از علوم سنّتی کمتر می‌توان آنها را به کلی نادیده گرفت. » (نصر، ۱۳۸۷: ۱۷۰) بر همین اساس او تفاوت اصلی میان علوم سنّتی و علم جدید را در این امر می داند که «در علوم سنّتی، امر نامقدس و امر صرفاً انسانی همیشه حاشیه‌ای و امر مقدس کانونی هستند، در حالی که در علم جدید، امر نامقدس، کانونی شده است و برخی شهود و کشفیات که به رغم هر چیز، مبدأ الهی عالم طبیعت را برملا می‌سازند، چنان در حاشیه واقع شده‌اند که به ندرت بازشناخته می‌شود…. علم جدید از این خصلت انسان جدید به منزله مخلوقی که حسّ امر مقدس را از دست داده است، کاملاً [ارث و ] سهم می‌برد» (همان) نصر تأکید می کند «علوم اسلامی اگرچه تأثیر عظیمی بر علم غربی داشته، امّا خود شیوه مطالعه مستقلی در باب ماهیت پدیده‌ها، علیّت، رابطه و نسبت میان اشکال گوناگون اشیاء از جماد تا نبات تا حیوان، معنای تغییر و تحول در جهان طبیعت و هدف و غایت قصوای طبیعت بوده است. همه این موضوعات در علوم اسلامی در پرتو تعالیم قرآن و حدیث مطالعه می‌شده است» (نصر، ۱۳۸۴: ۱۳۰)

نصر علوم پدید آمده در دوره تمدّن اسلامی را علوم اسلامی می‌داند چرا که بر جهان نگری توحیدی ـ اسلامی مبتنی می‌باشند. «تمامی علوم متداول در تمدن اسلامی از نقلیات تا عقلیات، از قلمرو امر قدسی بیرون نیست و انسان چه با قانون مسعودی بیرونی سروکار داشته باشد و چه با رساله حساب غیاث الدین جمشید کاشانی و چه با شواهد الرّبوبیه ملاصدرا، همواره در قلمرو علم مقدس سیر می‌کند.» هرچند او تاکید می‌کند «البته همین آثار را می‌توان از دیدگاه دنیاگرا و لاادری [ یعنی بدون توجه به روح الهی و جنبه کیفی اندیش] مورد مطالعه قرار داد و امر قدسی را از آن زدود، چنانکه در آثار اکثر مستشرقین و شاگردان آنان در بین مسلمانان دیده می‌شود» (نصر، ۱۳۷۸: ۷)

 

راه های ایجاد علم اصیل اسلامی

از نگاه نصر، راه های دستیابی به علم اصیل اسلامی عبارتند از: «پایان دادن به نگرش پرستش­گرانه به علم و فناوری جدید»، «بررسی عمیق منابع اسلامی سنتی از قرآن کریم و حدیث تا همه ی آثار سنتی مربوط به علوم، فلسفه، الهیات، کیهان شناسی و نظایر این‌ها برای تدوین جهان بینی اسلامی»، «فراهم آوردن امکان مطالعه­ ی علوم جدید در عالی‌ترین سطوح در عین حال در بوته­ ی نقد قرار دادن شالوده­ های نظری و  فلسفی این علوم» و «احیای علوم اسلامی سنتی و تلفیق علم با اخلاق نه از طریق شخص دانشمند، بلکه به کمک ساختارهای نظری و شالوده های فلسفی علم» (نصر، ۱۳۸۶) او شرط لازم برای دستیابی به علم قدسی را دستیابی به جهان بینی اسلامی برگرفته از رویکرد سنتی می داند به این معنا که از طریق فلسفه اسلامی در مبادی و مبانی علوم تغییر ایجاد کرد؛ اما اینکه چطور مبنای متافیزیکی و جهان بینی اسلامی می تواند بر علم تأثیر بگذارد و نحوه تعامل باید این دو علم به چه شکل باشد، از سوی نصر تشریح نمی شود.

 

منابع:

  • گنون، رنه (۱۳۴۹)، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاءالدین دهشیری تهران: انتشارات سپهر؛
  • مهدوی، منصور (۱۳۹۱)، سنجش سنت: ارزیابی مکتب سنت گرایی بر پایه اندیشه های سید حسین نصر، قم: اشراق حکمت؛
  • نصر، سید حسین (۱۳۷۸)، نیاز به علم قدسی، ترجمه حسن میانداری، قم: مؤسسه فرهنگی طه؛
  • ــــــــــ (۱۳۸۰)، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران: سهروردی؛
  • ــــــــــ (۱۳۸۲)، جاودان خرد، مجموعه مقالات دکتر سید حسین نصر، به اهتمام سید حسن حسینی، تهران: سروش؛
  • ــــــــــ (۱۳۸۴)، جوان مسلمان و دنیای متجدد، مرتضی اسعدی، تهران، طرح نو؛
  • ــــــــــ (۱۳۸۵ الف)، بر سر علم اسلامی چه آمده است؟، ترجمه رحیم قاسمیان، خردنامه همشهری، شماره ۱۰، ماه دی، صص ۱۳- ۱۰؛
  • ــــــــــ (۱۳۸۵ ب)، در جست‌وجوی امر قدسی: گفت‌وگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر، ترجمه مصطفی شهر آیینی، تهران: نشر نی؛
  • ــــــــــ (۱۳۸۶)، جهان‌بینی اسلامی و علم جدید، مندرج در: حسنی، سید حمیدرضا و دیگران (۱۳۸۶)، علم دینی دیدگاه‌ها و ملاحظات، تهران، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛

 

[i] نصر در این خصوص می گوید: «دو حادثه سرنوشت ساز در سال های نخست و دوم دانشجوی ام در ام. آی. تی. رخ داد که به راستی تعیین کننده همه چیز من بود. یکی ملاقات با فیلسوف علم سرشناس ایتالیایی، جرجیو دی سانتی یانا (Georgio DiSantillana) بود که آن زمان استاد ام. آی. تی. بود؛ مردی برجسته که نه تنها بیشتر زبان های اروپایی مانند لاتین و یونانی را می دانست بلکه در احاطه بر فلسفه غرب هم سرآمد بود. وانگهی او متفکری ژرف اندیش و منتقد بود که شیفته تفکر سنتی و منتقد فلسفه جدید غرب به شمار می رفت. ملاقات با او چشمان مرا به مابعدالطبیعه غرب گشود… ایشان از جمله اندک غربیانی بود که به بحران فکری حاکم بر آن دوران پی برده بودند. او در آن زمان فهم عمیق تری را از تفکر غرب بر من عرضه داشت، به گونه ای که ئخستین آشنایی ام با فلسفه غرب از نگاه او بود… ما باید هر نیم سال یک درس در علوم انسانی می گذرانیدیم اما من… بیش از یک درس بر می داشتم…براثر گذراندن این درس ها و مطالعات خودم، رفته رفته در اعتبار رشته ای که در پیش داشتم به تردید افتادم…حادثه دوم که می شود گفت «عزم مرا در این تصمیم جزم کرد» ملاقات با برتراند راسل، فیلسوف سرشناس انگلیسی بود… شش نفر از دانشجویان در اتاقی سرگرم بحث با راسل بودیم که او آشکارا و قاطعانه اظهار داشت فیزیک جدید هیچ سروکاری با کشف سرشت چیزها ندارد، بلکه سروکارش با ساختارهای ریاضی است…حادثه دوم زمانی رخ داد که خود دی سانتی یانا آموزه های شرقی را به ما معرفی کرد.» (نصر، ۱۳۸۵ ب: ۶۱-۶۳) بر همین اساس تحت نظر دی سانتی یانا بود که نصر با فلسفه یونانی، فلسفه قرون وسطی، تفکر عرفانی دانته و هندوئیسم آشنا شد و مطالعات گسترده یی را در حوزه نقد تفکر و عمل غربی در دوران مدرن آغاز کرد. اما اصلی ترین ثمره ارتباط نصر با دی سانتی یانا، آشنایی با آرا و افکار برجسته ترین متفکر سنت گرا در قرن بیستم، یعنی رنه گنون بود. آراء یی که شالوده فکری نصر در سال های بعد را بنیان نهاد. او در همان سال های تحصیل این اقبال را یافت که به کتابخانه آناندا کوماراسوامی (Ananda Coomaraswamy)، دیگر متفکر مهم سنت گرا هم راه پیدا کند؛ و از این طریق مطالعات بیشتری در خصوص آراء متفکران سنت گرا نماید. جریانی که پاسخگوی خلأهای فکری او بود. و به بیان خودش «با مطالعه این کتاب ها دنیا زیر پایم لرزید و چیزی نگذشت که گمشده خویش را در این آموزه ها یافتم… تقریباً در سال سوم دانشجویی در ام. آی. تی. بود که با پی بردن به آموزه های سنتی این بحران فکری را پشت سر گذاشتم. من جهان بینی ای را یافته بودم که در آن احساس یقین کامل می کردم…» (همان، ۶۴-۶۸)

[ii]از جریاناتی که در پی تحولات دنیای نوین به وجود آمد و جاذبه‏های زیادی هم در دنیای دور از معنویت (که از پیامدهای مدرنیته است) داشت، جریان سنّت‏گرایی است. این جریان در غرب به عنوان راهی برای برون‏رفت از وضعیت بحرانی مدرنیته تلقّی می‏شود.

[iii] او پس از فارغ التحصیلی در رشته فیزیک از ام آی تی، به هاروارد رفت. وقتی در سال ۱۹۵۶ مدرکش در رشته زمین شناسی و ژئوفیزیک را از هاروارد اخذ کرد، تصمیم گرفت رساله دکترایش را در رشته تاریخ علم (که در نهایت به شکل کتاب مقدمه ای برای آموزه های کیهان شناسی در اسلام منتشر شد.) بنویسد. استاد راهنمای نصر در آغاز کار، جرج سارتون بود که جایگاه برجسته یی در مطالعات مربوط به علوم اسلامی داشت. اما سارتون هاروارد را ترک کرد و نصر رساله اش را تحت نظر سه تن از بزرگ ترین متفکران آن زمان در حوزه تاریخ و فلسفه علم یعنی برنارد کوهن، ویلیام گیب و هری ولفسون به انجام رساند.

[iv] سنت برای در این جریان فکری، مجموعه یی از رسوم و عادات و الگوهای فکری موروثی نیست بلکه «به معنای حقایق یا اصولی است دارای منشایی الهی که از طریق شخصیت های مختلفی معروف به رسولان، پیامبران، اوتاره ها، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال، برای ابنای بشر و در واقع، برای یک بخش کامل کیهانی آشکار شده و نقاب از چهره ی آن ها برگرفته شده است و این با پیامد و اطلاق و به کارگیری این اصول در حوزه های مختلف اعم از ساختار اجتماعی و حقوقی، هنر، رمزگرایی و علوم همراه است و البته معرفت متعالی، همراه با وسائطی برای تحصیل آن معرفت را نیز شامل می شود.» (نصر، ۱۳۸۰: ۱۵۴ و ۱۵۵)

[v] نصر به جای این کلمه در آثار مختلف خود از واژه علم قدسی استفاده می کند. علم قدسی در نظر او «چیزی نیست مگر آن معرفت قدسی که در دل هر وحی، موجود است و مرکز آن دایره ای است که سنت دربرگرفته و آن را تعیین و تحدید می کند» (نصر، ۱۳۸۰: ۲۷۱)

کد خبر : 7006
تاريخ ثبت خبر : 3 تیر 1394
ساعت بارگزاری خبر : 11:36

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)