| امروز جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

جریان های مؤثر بر علوم انسانی در ایران معاصر- فردید


برای گذر از مدرنیته باید آن را فهم کرد

در جلساتی که طی سالهای دهه 40 و 50 در منزل امیرحسین جهانبگلو برگزار می شد و به حلقه فردیدیه شهرت یافته بود، افراد زیادی همچون جلال آل احمد، داریوش شایگان، داریوش عاشوری، حمید عنایت، ابوالحسن جلیلی، رضا داوری اردکانی، احسان نراقی و نجف دریابندری شرکت می کردند و مباحثات آنان سالها ادامه یافت. هر چند که مدتی بعد بسیاری از اعضای این حلقه جهت گیری فکری متفاوتی پیدا کردند و به نقد و ستیز با آرای او برخاستند.

«پایگاه خبری تحلیلی طلیعه» رضا فائزی؛ جریانی که در فضای علوم انسانی در ایران به جریان فردید­ی­ها ملقب شده است، در سال­های اخیر به واسطه فعالیت برخی چهره­های شاخص این جریان توسعه و اهمیت بیشتری یافته است. گرچه فردیدی­ها از یک نگاه یک دستی برخوردار نیستند و حتی خودشان هم منتقد این هستند که بتوان به شاگران مرحوم فردید اطلاق جریان داشت، اما به هر ترتیب در فضای فکری ایران معاصر ما شاهد توجه و طرح روزافزون تفکرات فردید هستیم و این موضوع باعث شده است فردیدی­ها به عنوان یک افق فکری اثرگذار طرح شوند.

  • پایه گذار جریان فردید[i]

سید احمد مهینی یزدی مشهور به فردید (متولد ۱۲۸۹یزد و متوفی ۱۳۷۳تهران) از چهره های نام آور و تاثیرگذار تفکر معاصر است. اهمیت وی از یک سو به دلیل طرح مباحث جدید و بی سابقه ای است که به گشوده شدن ابواب جدیدی در حوزه علوم انسانی و فلسفه در ایران منجر شد و از سوی دیگر به واسطه شاگردان و اطرفیانش که بعدها منشا آثار گسترده ای در مباحثات و منازعات فضای فکری جامعه ایران شدند.

فردید دروس مقدماتی و زبان فرانسه را در یزد خواند. در ۱۳۰۵ به تهران رفت و در مدرسه سلطانی و دارالفنون به تحصیل ادامه داد. مدتی درس طلبگی خواند و با فلسفه اسلامی آشنا شد. اندکی بعد در دانشسرای عالی ایران در رشته ادبی مدرک لیسانس دریافت نمود و به منظور ادامه تحصیل به سوربن فرانسه رفت و در رشته فلسفه در مقطع دکترا مشغول به تحصیل شد. وی با زبانهای آلمان، فرانسه، عربی، یونانی، لاتین، پهلوی، اوستایی و سانسکریت آشنایی داشت و با علوم سنتی وحوزی از قبیل اصول فقه، کلام، تفسیر و عرفان نظری نیز موانست داشت.

وی با طرح مباحث مارتین هایدگر فیلسوف مشهور آلمانی در قرن ۲۰ و برگردان آن به زبانی بومی و تلفیق آن با سنت عرفان نظری و از طرف دیگر طرح مفهوم “غربزدگی” که با نگاشته شدن کتابی به همین نام توسط جلال آحمد در سالهای آغازین دهه ۴۰ شمسی بر سرزبان ها افتاد به شهرت رسید.

  • چهره­های اولیه جریان

در جلساتی که طی سالهای دهه ۴۰ و ۵۰ در منزل امیرحسین جهانبگلو برگزار می شد و به حلقه فردیدیه شهرت یافته بود، افراد زیادی همچون جلال آل احمد، داریوش شایگان، داریوش عاشوری، حمید عنایت، ابوالحسن جلیلی، رضا داوری اردکانی، احسان نراقی و نجف دریابندری شرکت می کردند و مباحثات آنان سالها ادامه یافت. هر چند که مدتی بعد بسیاری از اعضای این حلقه جهت گیری فکری متفاوتی پیدا کردند و به نقد و ستیز با آرای او برخاستند.

  • چهره های معاصر

از شاگردان کنونی ایشان که در فضای علمی و فلسفی ایران نقش بسیار اثر گذاری دارند باید به رضا داوری اردکانی اشاره کرد که البته بیان مواضع ایشان در این مقال نمی­گنجد.

اگرچه شرح و بسط تمامی ابعاد اندیشه فردید در این مقال نمی‌گنجد اما به اجمال به برخی از رئوس این مباحث اشاره می‌شود:

غرب زدگی

فردید به تأسی از هایدگر، تاریخ فلسفه و متافیزیک را تاریخ غفلت از وجود و پرداختن به موجود می داند. با ظهور یونان، شر حقیقت غروب و غرب واقعیت طلوع می کند. تعبیر غرب زدگی از همینجا شکل می گیرد و معنا می یابد. غرب نه به معنای غرب جغرافیایی که به معنای محل غروب حقیقت و افول آدمیت به کار می رود. سیر تفکر غربی همان بسط غربزدگی و به تعبیر دیگر، نیست انگاری غربی است. وی غرب زدگی را به چند شکل و صورت کلی تقسیم بندی می کند: غرب زدگی مضاعف و غیرمضاعف/ غرب زدگی مرکب و بسیط/ غرب زدگی ایجابی و سلبی.

غرب‎زدگی غیر مضاعف: نیست‎انگاری حق و غفلت از حقیقت وجود بدون آن‎که دیگر موجودات به‎جز نفس بشری، نیست‎انگاشته شود. غربزدگی یونان پس از فلسفه و تئولوژی و مسیحیت در قرون وسطی از این قسم به شمار می‌رود.

غرب‎زدگی مضاعف: علاوه‎بر نیست‎انگاری حقیقت وجود، تمام انحاء دیگر موجود به‎جز نفس بشری، نیست‎ انگاشته می‎شود و نفس بشر در مقابل خدا و جهان اصالت می‎یابد. توضیح مطلب آن‎که در دوره‎های گذشته بشر با غفلت از حقیقت هستی، به طاغوت متوسل شده بود، اما در دوره جدید، سوبژکتیویسم و خودبنیادی به نهایت خود می‎رسد و آدمی به‎عنوان سوژه، تعیین‎کننده سایر امور می‎شود؛ به‎عبارت بهتر، بشر خودش جایگزین طاغوت می‎شود. این وضع، حوالت تاریخی جهان مدرن است.

غرب‎زدگی مرکب: غرب‎زدگی افرادی است که از ماهیت نیست‎انگار خود، غافل هستند و ضمن نیست‎انگاشتن خود، از حقیقت وجود، غفلت ورزیده‎اند. غرب‎زده مرکب کسی است که نمی‎داند غرب‎زده است و چه بسا با غرب‎زدگی هم مبارزه کند، در حالی‎که تفکر و جهت‎گیری‎اش غربی است. روایت و تقریر جلال آل احمد از مفهوم غرب زدگی فردید به نوعی در این قالب می گنجد، هر چند که به نسبت معاصرانش از درک و فهم عمیق تری برخوردار است.

غرب‎زدگی بسیط: این نوع غرب‎زدگی خاص کسانی است که به غفلت خود از حقیقت وجود و نیست‎ انگاشتن حق واقف‎اند، چنین فردی می‎داند که غرب‎زده است و ضمن دفاع از آرمان‎های غربی‎اش، بر آن‎ها اصرار می‎کند و تمایل دارد که غربی بماند. غرب‎زدگی نوع اول یعنی غرب‎زدگی مرکب در کشورهایی غالب است که سودای گذشت از غرب و غرب‎زدگی دارند و مصداق کسی است که نداند و نداند که نداند. این نوع افراد، گمان می‎کنند که غرب‎زدگی در نوع پوشش و آثار ظاهری است و با آن مخالفت می‎کنند؛ در حالی‎که در چهارچوب فکری غرب، هستند.

غرب‎زدگی ایجابی: غرب‎زدگی کسانی است که بر اصالت سوژه خودبنیاد اصرار دارند و بر آن تأکید می‎ورزند. این افراد پاره‎ای از مبانی غربی را عملا می‎پذیرند و ترویج می‎کنند و بدین صورت مبانی غربی در قول و فعل و حالت آنان متجلی می‎شود.

غرب‎زدگی سلبی: غرب‎زدگی کسانی که در عین نیست‎انگاری، در طلب گذشت از حوالت تاریخی غرب، یعنی اصلات سوژه هستند و در آن‎ها تمنایی برای گذشت از نیست‎انگاری، وجود دارد.

ادوار تاریخی

بر همین مبنا وی تاریخ بشر را را نیز به پنج دوره تقسیم می‌کند: دوره پریروز، دیروز، امروز، فردا و پس‌فردا. او اغلب سخنرانی‌هایش را نیز با نام خداوند پریروز و پس‌فردا می‌آغازد. پریروز یعنی زمان امت واحده توحیدی و دوره ماقبل متافیزیک و شرک و پس‌فردا یعنی زمان ظهور حضرت حجت(عج)؛ زمانی که جامعه و تفکر توحیدی مجددا ظهور می‌کند. اما دیروز؛ دیروز غرب زدگی و یونان‌زدگی، امروز؛ دوران بسط و سلطه غربزدگی مضاعف یعنی مدرنیته و فردا؛ حوالت پست‌مدرن که همان بسط و ادامه مدرنیته است، می‌باشد.

او معتقد بود که در دوره جدید اصالت با نفس اماره انسان و خویشتن انسان است. ذات حق مظهر اسم انسان و اسم و ظاهر انسان و خدا مظهر می‌شود. همه اسماء مظهر انسان می‌شود و انسان در برابر خدا مرجع اسماء می‌شود:

“بشر در ظاهر و باطن، در گرگ‌خویی ترقی پیدا کرده است. انسانیت انسان در فرار به پیش و دور شدن از حق و حقیقت و انسانیت و دفاع از صورت نوعی ممسوخ در روزگار قلمزنی روزنامه‌ای ترقی پیدا کرده است. عصر ما عصر دفاع از لیبرالیسم و لیبرالیستی کردن قرآن و قرآن را برداشتن و صورت لیبرالیستی و دموکراسی زدن و اعلامیه جهانی حقوق بشر بر آن زدن و در ظاهر نماز خواندن، که عبارت از زهد وارونه و پناه بردن به باطل است، گرفتار آمده. دموکراسی یعنی زهد {که}پناه بردن به شیطان است. این نماز لیبرالیستی، نماز نفس اماره غربزده است. حافظ خوب دیده بود که بعضی‌ها چگونه اسیر زهد بودند. مسجد اگر مبارزه در آن نباشد، سجده‌گاه نفس اماره خواهد بود و سجده‌گاه بیگانه از خود و این همان مشروطه یعنی منشوره و جریده است” 

عبور از تفکر فلسفی

بر خلاف آنچه عموما تصور می‌شود فردید عبور از مدرنیته را نه بانفی و ستیز با آن بلکه با فهم و گذر از آن ممکن می‌بیند. به عقیده وی کار هایدگر “رفتن از فلسفه به فلسفه با گذشت از فلسفه” است و این امر نه با رها کردن فلسفه که با رفتن به تاریخ فلسفه ممکن است. پس فردید نیز تلاش می کند تا با تذکر فلسفی گرفتن از فلسفه، با تذکر هنر از هنر و با تذکر سیاسی از سیاست عبور کند. او به عبارت دیگر با اصالت فلسفه و اصالت علم مخالف بود و در نظر وی فلسفه برای نجات انسان کمتر تواناست. به زعم وی آنچه که می‌تواند ما را نجات دهد شعر است. آن هم شعری که مصداقش حکمت و تفکر حکمی است و به نبرد با تفکر فلسفی خواهد پرداخت. حکمتی خلاف آمد عادت و مشهورات زمانه که امکان عبور از حوالت تاریخی دوره متافیزیکی را فراهم می‌کند. تفکری که از آن در دوره غیبت حضرت حجت به انتظار آماده گر یاد می‌شود.

این موضوع را می­توان به نوعی موضع عمومی فردید و فردیدی­ها در خصوص علوم انسانی جدید و تمدن غرب هم دانست. اکثر اثر گذاری آن­ها بر فضای علوم انسانی ایران معاصر برآمده از همین بنیان فکری است.

علم الاسماء تاریخی

فردید تلقی خاصی از دوره‌های تاریخی دارد و در تبیین ادوار تاریخی از علم الاسماء ابن عربی و شیخ محمود شبستری بهره می‌گیرد. او هر دوره از ادوار تاریخی را مظهر یکی از اسماء الهی می‌داند و اختلاف در دوره‌ها را ناشی از اختلاف در این اسماء می‌داند. از هر اسمی بر جهان نوری می‌تابد که مخصوص به اوست. گرچه فردید در ماهیت این اسماء و تمایز آنها با یکدیگر کمتر تفصیل می‌دهد اما سخن وی تمایزی با سخنان اهل عرفان و تصوف دارد و از روش‌شناسی پدیدارشناسانی وجودی هایدگر برای فهم نحوه پدیداری این اسماء در هریک از مواقف و مواقیت تاریخی بهره می‌برد.

میراث فردید

فردید برای آولین بار جامعه روشنفکری و آکادمیک ایران را با نام‌ها و اندیشه‌هایی آشنا کرد که پیش از آن کمتر و بعضا هرگز شناختی از آنان وجود نداشت. در دهه ۱۳۴۰ مباحث فوکو و دریدا و اندیشه‌های پست مدرن را طرح و نقد می‌کرد و بیش از هر کس بر افکار و اندیشه‌های هایدگر تمرکز و غور کرده بود. فردید هرگز کسی را به عنوان میراث دار و ادامه دهنده راهش قبول نداشت و بارها حتی نزدیک ترین افراد و شاگردانش را مورد نقدهای جدی و گزنده‌اش قرار داده بود. با این حال شاید بتوان تسامحا چند تن از افراد را به عنوان نزدیک ترین افراد به تفکر وی قلمداد کرد: رضا داوری اردکانی، سیدعباس معارف، محمد مددپور، محمدرجبی دوانی و پرویز ضیاءشهابی.

از آنجایی که فردید اثر مکتوب مشخصی نداشته و تنها تعدادی مقاله و سخنرانی مکتوب از وی به جا مانده[ii]، از او به عنوان فیلسوف شفاهی یاد شده است. این مساله در کنار طرح مباحث و آرای وی در سطوح نازل و ژورنالیستی و در پرتو سیاست‌زدگی عمیق جامعه روشنفکری ایران موجب سوءگیری‌ها و سوءتفاهمات بسیاری درباره اندیشه‌های وی شده است. مباحثات فکری عبدالکریم سروش و رضا داوری اردکانی و شاگردان و اطرافیانشان در سالهای بعد از انقلاب اسلامی درباره تلقی از مفهوم غرب و ماهیت علم مدرن و دینداری در عصر جدید ، سالیان سال به صورت جدی ادامه یافت و برخی از رگه‌های این مباحث تا به امروز نیز ادامه داشته است.

 

[i] البته باید توجه داشت که مرحوم فردید مکتبی را با این عنوان تآسیس نکردند و ما در اینجا صرفاً برای معرفی ایشان به عنوان منبع فکری و منشآ اثر جریانی که بعدها فردید خوانده شد، به عنوان پایه گذار یاد کردیم.

[ii] بخشی از این سخنرانی ها و یادداشتها در کتابی به نام “دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمانی” به همت محمد مددپور گردآوری شده و بخشی دیگر نیز به اهتمام سیدموسی دیباج با عنوان “مفردات فردیدی” توسط انتشارات علم به طبع رسیده است.

کد خبر : 7008
تاريخ ثبت خبر : 3 تیر 1394
ساعت بارگزاری خبر : 11:39

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)