| امروز سه شنبه, ۲۸ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشت شفاهی از دکتر مهدی سپهری؛


جایگاه عقل و نقل در معرفت شناسی اسلامی

کسی که می گوید دین حداکثری، دین حداقلّی حس می کند که ما دو قلمرو داریم: یکی قلمرو دین و یکی قلمرو عقل. اگر اینها سعی کنند حیطه و عرصه را بر دین تنگ کنند، می شود دین حداقلّی که در واقع یک نوع سکولاریسم و عرفی گرایی می شود. اگر حیطه ی دین را زیاد کنند، می شود دین حداکثری. ما اصلاً این تفکیک یا بحث درون دینی، برون دینی را قبول نداریم.

به گزارش طلیعه؛ متن پیش رو بخشی از جزوه معرفت شناسی اسلامی است که با موضوع جایگاه عقل و نقل در معرفت شناسی اسلامی حاصل درس گفتار دکتر مهدی سپهری پیرامون جایگاه توحید در هستی شناسی و فلسفه ی علم از سلسله کلاسهای سطح ۳ سیزدهمین دوره ی آموزشی- تربیتی «والعصر » می باشد که در تیرماه سال ۱۳۹۰ برگزار شده است و پس از پیاده سازی و ویرایش به همت موسسه علمی فرهنگی سدید منتشر شده است

اینک بخش برگزیده ای از این جزوه در قالب یادداشت شفاهی در اختیار مخاطبان قرار می گیرد.

********

موتور محرکه ی این سنت، عقل است و منظور از عقل، مجموعه ی عقل عملی و نظری مد نظر است. اما در معرفت-شناسی اسلامی بحث خیلی مهمی داریم به نام نقل که در کنار عقل قرار دارد. البته قلب هم جزء ابزارهای شناخت می باشد اما قلب به این دلیل که وارد بحث شهود می شود در این جا از آن می گذریم و بحث را بیشتر روی عقل و نقل متمرکز می کنیم.

دو نگاه کلی در مورد رابطه ی عقل و نقل وجود دارد: برخی عقل را در مقابل دین می گذارند و می گویند دین یعنی هر چیزی که از عالم بالا نازل شده است. نکته این است که بر اساس تلقی این افراد، عقل یک طرف است و دین یک طرف. حال برخی وزن را به عقل می دهند که طبیعتاً عقل این قدر جلوه می کند که حتی دین را متعیّن می کند. اینها عقل گرایان تجدد گرا هستند که نوعی افراط در باب عقل دارند. به تعبیر دیگر عقل را به مثابه ی میزان می دانند و چنین اعتقاد دارند که عقل، محک همه چیز است و اگر چیزی در دین آمده که با عقل جور در نمی آید، باید دور ریخته شود. این رویکرد مبتنی بر نگاه های مدرن است که می گوید هر چیزی هم در دین باشد تا به عقل شما در نیاید اهمیتت ندارد و نباید به آن اعتنا کرد.

به عنوان مثال در بحث خاتمیّت «اقبال » و تقریر آقای «سروش » از اقبال در یک طرف قضیه عقل گریزهای اخباری قرارمی گیرند. این گروه و دیدگاه مقابلشان که سلفی ها هستند، هر دو یک نوع تفریط در باب عقل دارند اما این نگاه های عقل گریز اخباری ممکن است عقل را به مثابه ی مفتاح برای ورودی به دین قبول کنند و بگویند اثبات خدا را با عقل انجام می دهیم و زمانی که وارد مقطع دینی که شدیم هر چه هست از نقل می گیریم. در واقع در فضای دینی کاملاً نقل و تعبّد است.

از گرایشهای اخباری گرفته یا نگرشهای معتدل تر از آن. از نگاه سَلَفی که عقل به مثابه ی هیچ است، از بعضی از نگاههای اخباری یک بویی به مشام می رسد که گویی در اصول دین هم می خواهند به روایات متمسّک شوند. این البته خیلی دور از ذهن است و چطور می توان قبل از اینکه واقعاً از عقل کمک گرفت اینها را پذیرفت؟ خود نقل مبتنی بر نوعی عقل است. تا نقل را اثبات نکنیم، نمی توانیم مبتنی بر آن حرف بزنیم. البته می توانیم در بحث های توحیدی روایات را بخوانیم اما بحث این است که اصل اثبات توحید را باید مبتنی بر عقل کرد زیرا امام معصوم گفته است.

باید به صورت معتدل از عقل استفاده کردو این استفاده ی معتدلانه از عقل، در فلسفه است. عقل در فلسفه به این معنا نیست که همه چیز را باید عقلانی اثبات کرد و از نقل دور شد. برای برخی سؤال است و می گویند فلسفه چه لزومی دارد. می رویم سراغ آیات و روایات و فکر می کنند فلسفه یک طرف قرار دارد و آیات و روایات در طرف دیگر. بعد می گویند برویم سراغ اهل بیت که خیلی هم جذاب است زیرا تعلق خاطر هم به اهل بیت داریم. اما نمی دانند اگر زیر آب عقل را بزنند چه مشکلاتی پیش می آید و دچار چه ظاهرگری هایی می شویم.

نگاه ما در فلسفه ی اسلامی این است که یک سری فرآیند عقلی کار کرده اند تا علومی مانند فقه، اصول، تفسیر و کلام تولید شده است و اینها همه به واسطه ی تعقلی که در متون شده است به دست آمده اند. حال بعضی از این متون مبتنی بر قرآن و نقل نیست، از قرآن، آیات و روایات اشاره گرفته است و از «أفلا تعقِلون » یک پیامی دریافت می کند که باید فکر کرد. البته در مورد این تعقل، تفسیرهای افراطی و تفریطی زیادی شده است اما نگاه معتدل تر آن است که می گویند شما اصل را متن قرار بدهید ولی عقلتان در خدمت این باشد. این حرف، حرف درستی است اما گاهی اوقات وقتی سراغ متون و تولیداتی که دارند می رویم، می بینیم آن مقدار عقل هم به نظر می رسد فعال نشده است. است. اما آنهایی که قائل هستند ما نقل را جلومان می گذاریم و از عقل خود به عنوان یک ابزار برای نقل استفاده می کنند در تولیداتشان می بینیم که مشکلی ندارند. کسانی که به «ملاصدرا » نقد وارد می کنند و فحش می دهند، تولید، حرف و استنباطشان را می بینیم، استنباط ملاّصدرا را هم می بینیم و معلوم می شود وزن کدام یک بالاتر است.

سؤال مهم این است که مگر اهل بیت صرفاً می خواستند ما روایت های آنها را بخوانیم؟ خیر. آنها می خواستند شاگرد بپرورانند که این شاگردان در روایات و آیات تأمّل کنند. این همه احادیث صعب مستعصبی که داریم، فهم می خواهد.

یک روشنفکر متجدّد از این جهت که عقل را در مقابل دین می بیند در کنار یک سَلَفی قرار می گیرد. در واقع دو نگاهی که به نظر می رسد کاملاً متضاد هستند، در واقع در یک قسمت قرار می گیرند و یک نقد به هر دو وارد است. در مقابل این نگاه آن نگاهی است که عقل را زیر مجموعه ی دین می بیند و عقل را در مقابل نقل نمی بیند. در آن نگاه قبلی تقابل عقل و دین مطرح است که از دل آن مسائلی مانند بحث دین حداقلّی، دین حداکثری، تفکیک درون دینی و برون دینی بیرون می آید. این تفکیک ها غلط است.

کسی که می گوید دین حداکثری، دین حداقلّی حس می کند که ما دو قلمرو داریم: یکی قلمرو دین و یکی قلمرو عقل. اگر اینها سعی کنند حیطه و عرصه را بر دین تنگ کنند، می شود دین حداقلّی که در واقع یک نوع سکولاریسم و عرفی گرایی می شود. اگر حیطه ی دین را زیاد کنند، می شود دین حداکثری. ما اصلاً این تفکیک یا بحث درون دینی، برون دینی را قبول نداریم. به این خاطر که فکر می کنیم اگر درونِ دین باشیم، تعبّد داریم و اگر برون دین باشیم، تعقّل داریم. این خیلی بد است. ما هم درون دین تعقل داریم و هم برون دین ممکن است تعبد داشته باشیم. همچنان که در دوران پست مدرن نشان دادند که انسانها به خیلی چیزهای دیگر که خارج از دین هستند تعبد دارند. به ارزش های گفتمان، پارادایم و … تعلّق دارند. بهتر است این تفکیک را هم استفاده نکنیم و به جای آن همان اصطلاح نقلی و عقلی را استفاده کنیم یا اگر می خواهیم بگوئیم این بحث شما نقلی است یا این بحث شما عقلی است، بگوئیم این حرف درست است؛ نگوئیم بحث شما عقلی است یا دینی زیرا خود به خود این تفکیک و تقابل را القاء می کند.

بحث هایی مانند انتظار بشر از دین، زائیده ی این نوع تفکّر است. در این طرف قضیه گفته می شود دین مجموعه ای از عقل و نقل است منتها نه به صورت جمع جبری. این را خیلی به صورت مکانیکی نمی توانیم کنار هم بگذاریم و در واقع با هم عجین هستند. در این نگاه دو شخص وجود دارند که با هم کار می کنند و در بعضی موارد ممکن است سبقت بگیرند. مثلاً در اصول دین عقل مبنا قرار می گیرد که اثبات می کند اما وقتی که در متن دینی می آییم، آن قدر تقابل و تعامل آنها با هم زیاد و نزدیک است که حتی نمی توان به راحتی تشخیص داد که کدام یک مقدم بود. در روایات یک جا می گوید در دستشویی چگونه نجاست را برطرف کن و یک روایتی است که بحث حقایق توحیدی را بیان می کند. اگر اینها را بخواهیم توضیح دهیم، چگونه می خواهیم توضیح دهیم؟ با خواندن ظاهری حل نمی شود. تا عقل وارد نشود و تا شهود وارد نشود، نمی توان اینها را بیرون کشید.

کد خبر : 644
تاريخ ثبت خبر : 11 شهریور 1393
ساعت بارگزاری خبر : 16:07

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)