| امروز سه شنبه, ۲۸ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

گزارش سخنرانی برونو لاتور درباره امکان جامعه‌شناسی بدیل؛


جامعه‌شناسی امر اجتماعی تا جامعه‌‌شناسی پیوندها

روش سازنده در علوم اجتماعی این است که به‌جای‌اینکه روابط علّی بین هستومند‌ها را در نظر بگیریم، صرفاً همپوشانی آنها را در نظر می‌گیریم؛ چون آنچه که وجود دارد، یا حداقل آنچه می‌توانیم از آن شروع کنیم، کمترین میزان همپوشانی بین هستومند‌هاست.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۲ فصلنامه صدرا، برونو لاتور در سفر اخیرش به ایران، ابتدا به شیراز و سپس تهران عزیمت کرده و به ارائه سخنرانی پرداخت. موضوع سخنرانی او به خواسته­ی خودش و به خاطر خستگی راه، در شیراز و تهران، همانند شد. او در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از «امکان یک جامعه­شناسی بدیل» برای محققانی که در رویکردهای جدید علوم اجتماعی، پاسخگویی به خواسته­ها و پرسش­های معاصر خود را جستجو می­کردند، سخن گفت. آنچه در ادامه می‌آید گزارشی از این سخنرانی است که با مقدمه و معرفی که توسط دکتر حسین‌زاده از لاتور ارائه گردید، آغاز می‌شود.

دکتر حسین‌زاده: پروفسور لاتور با کتاب زندگی آزمایشگاهی مشهور شد. وی در این کتاب، به همراه جامعه‌شناس پرآوازه، ولگار، در مؤسسه سالک، مشغول مردم‌نگاری کارهای دانشمندان گردید. این کتاب در سال ۱۹۷۹ چاپ شد و مورد نقدهای مثبت و منفی قرار گرفت.

من به‌اختصار درباره موضوعی صحبت می‌کنم که ایشان در بحث امروز می‌خواهند مطرح کنند: «امکان یک جامعه‌شناسی بدیل». همان‌طورکه دوستان می‌دانند گابریل تارد، رقیب علمی دورکیم در قرن نوزده بود و دورکیم کتاب خودکشی را در مقابل گابریل تارد نوشت. لاتور به‌گونه‌ای به افکار گابریل تارد برمی‌گردد؛ تاردی که عقایدش در آثار دورکیمی‌ها تمسخر می‌شد. درباره اینکه چگونه جای دورکیم و تارد عوض شد، تفسیرهای متفاوتی وجود دارد. یک تفسیر این است که افکار تارد در زمان خودش از مد افتاده بود؛ مثلاً تکامل‌گرایی یک فکر مدرن بود که تارد با آن مخالفت می‌کرد. ویژگی تفکر تارد چیست؟ تارد در کتاب منادولوژی و جامعه‌شناسی که لاتور به آن بسیار توجه دارد، دو ادعای اساسی مطرح می‌کند؛ اولاً فاصله بین جامعه و طبیعت را برمی‌دارد و معتقد است که این فاصله، در تفسیر تعاملات انسانی ناکام است؛ دومین تمایزی که او برمی‌دارد، تمایز بین خرد و کلان است. لذا اگر قرار باشد که بر اساس این تمایز، سامان جامعه را متوجه شویم، دستمان بسته خواهد بود. لاتور با استفاده از دیدگاه تارد، طرحی را مطرح می‌کند که به ANT (نظریه کنشگرشبکه) معروف است.

در خاتمه این نکته را عرض می‌کنم که دورکیم معتقد است وقایع اجتماعی را باید به‌مثابه اشیا بشماریم. در نگاه تارد نیز همه اشیا جامدند. او تعبیر کالکتیو را به جای تعبیر سوشیال می‌آورد. آیا تأثیر و تأثر فرد کنار دستی‌تان بر شما بیشتر است یا تلفن همراهی که در دست گرفته‌اید؟ او می‌پرسد چرا در امور اجتماعی فقط انسان‌ها را دخیل می‌کنید؟ تمایز بین انسان و غیرانسان در تبیین و توصیف جامعه اساساً اشتباه است؛ انسان و غیرانسان در یک رتبه قرار می‌گیرند و یک شبکه را تشکیل می‌دهند.

پروفسور لاتور: می‌خواهم درباره مسئله‌ای صحبت کنم که ممکن است مقداری ابهام داشته باشد. دو سنت جامعه‌شناسی وجود دارد: یکی را می‌توان جامعه‌شناسی امر اجتماعی نامید و دیگری را جامعه‌شناسی پیوند. سنت اول خودش به دو جریان تقسیم می‌شود: جریانی که بر سطح فردی خُرد متمرکز است، در مقابل جریانی که نگاه ارگانیستی یا به‌عبارتی سطح کلان دارد.

تارد در پاسخ به سؤال «جامعه چیست»، مفهوم مالکیت متقابل را مطرح می‌کند که تعریف منحصربه‌فرد و عجیبی است. نکته‌ای که می‌خواهم با شما درباره آن صحبت کنم، مالکیت متقابل است؛ چون دراین‌صورت دیگر نیازی نیست که ما از یک فرد اتمی شروع کنیم و بعد بخواهیم آن را به یک موجودیت بزرگ‌تر یا کلی مانند جامعه یا چیز دیگری نسبت دهیم یا ارتباطش را در نظر بگیریم.

می‌پرسند که از نظر تارد سازمان چیست؟ اگر سازمان را مانند دانشگاه در نظر بگیریم، از نظر تارد این‌طور نیست که دانشگاه سطوح مختلفی داشته باشد و رئیسی باشد که در جایگاهی برتر از بقیه بایستد؛ تارد معتقد است که نمی‌توانیم بگوییم کل، بزرگ‌تر از اعضای تشکیل‌دهنده آن است. ساختار و نظام اجتماعی یک‌باره و برای همیشه به وجود نیامده است؛ ما معمولاً به‌اشتباه، سطح خرد و کلان را تصور می‌کنیم؛ یک سطح کلان مانند دانشگاه یا انجمن و یک سطح خردتر که درواقع اعضای تشکیل‌دهنده آن دانشگاه یا انجمن هستند.

در نظریه اجتماعی همیشه یک سوء‌تفاهمی وجود داشته است؛ در سنت اروپایی دو نظریه هست که یکی از آنها از فرد و دیگری از جامعه آغاز می‌شود. آنها این تفکیک را ایجاد می‌کنند و بعد می‌گویند که باید ببینیم یک گروه یا انجمن یا یک تجمع چگونه ساخته می‌شود؛ توجه کنید که منظورمان از کلمه جمعی در اینجا این است که پدیده‌های جمعی از طریق جمع‌آوری اطلاعات و داده‌ها به وجود می‌آیند و ابزارهای جمع‌آوری برای ما اهمیت دارند. در اینجا به تفاوت‌های جمع و جمع‌آوری توجه کنید.

تا به حال اگر می‌خواستیم پدیده‌ای کلان مثل اقتصاد، سرمایه‌داری یا بازار را مطالعه کنیم، سراغ کنشگر کلان می‌رفتیم، ولی در ANT آنچه برای ما مهم است، ابزار جمع‌آوری اطلاعات است. مثلاً در فلان بانک پاریس، کارمندان زیادی وجود دارند، ابزارهایی وجود دارد و جریان رد و بدل شدن اطلاعات؛ قطعاً این بانک در حال انجام دادن یک فعالیت سرمایه‌دارانه است؛ منتها برای توضیح سرمایه‌داری، دیگر به سراغ مفاهیم کلی مانند جامعه نمی‌آییم، بلکه کافی است بر ابزارهای جمع‌آوری اطلاعات -برای مثال در این بانک- تکیه کنیم.

برای توضیح عملکرد آنچه تا الان در نظریه اجتماعی داریم، اول از همه به سایتی نیاز داریم که موقعیت مکانی داشته باشد؛ حالا می‌تواند بانک باشد، نهاد باشد یا هر چیز دیگری که موقعیت مکانی دارد؛ مرحله بعدی که برای ما مهم است، جریان جمع‌آوری داده‌ها و اطلاعات است و مرحله بعد، ابزارهایی است که بتوانند این داده‌ها را ارزیابی و سنجش کنند، مانند کامپیوتر که در بانک جایگاه مهمی دارد؛ مرحله بعد، تصویر کردن این اطلاعات جمع‌آوری‌شده است و مرحله مهم‌تر، دانشمندان و متخصصان و کارشناسانی هستند که بتوانند این داده‌ها را تفسیر کنند. با ورود به گروه‌ها و انبوه‌ها، نمی‌توانیم هیچ‌کدام از داده‌ها را توضیح دهیم. توضیح این داده‌ها با تعابیری مانند جامعه، امکان مطالعه آنها را از ما می‌گیرد.

یک مؤسسه علمی یا اتاق کامپیوتر یک مؤسسه تحقیقاتی، موبایل یا هر ابزاری که استفاده می‌کنید، در بالاترین سطح ابزارهای جمع‌آوری داده هستند و در تغییر پدیده‌های جمعی، آنچه باید مد نظر قرار گیرد، جمع‌آوری به‌جای جمع است. ابزارها، سایت‌ها، جریان اطلاعات، گروه دانشمندان و شیوه‌های نمایش، همه اینها در کنار هم کمک می‌کنند که نتایج فرایند گردآوری به ‌دست بیاید.

ابزارهای جمع‌آوری داده‌ها می‌تواند پیشرفته یا ساده، کوچک یا بزرگ باشد؛ اما آنچه مد نظر است، مقیاس است که تا پیش از رویکرد شبکه‌ای، جایگاه کانونی در نظریه اجتماعی داشته و بسیار مهم بوده است. جامعه‌شناسان، خودشان را بر اساس مقیاس‌ها تفکیک می‌کنند که مثلاً دانشجوی سطح خرد هستم، پس می‌توانم فلان چیز را مطالعه می‌کنم؛ دانشجوی سطح کلان هستم، پس می‌توانم ساختارها را مطالعه کنم؛ درحالی‌که این مقیاس را درواقع خود کنشگران ساخته‌اند، نه آنکه از قبل وجود داشته باشد. در رویکرد کنشگر-شبکه ما به‌طور کلی بحث مقیاس را کنار می‌گذاریم.

ما تا به حال تصور نادرستی از جریان داده‌ها و اطلاعات داشته‌ایم و بنابر عادت تصور می‌کردیم که سطوح مختلفی وجود دارند، ولی این تصور کاملاً اشتباه است. در رویکرد کنشگرشبکه، تفاوت و تمایز بین سطوح برداشته می‌شود. در ANT به‌جای‌اینکه از یک سطح به سطح دیگری برویم، از شبکه‌ای به شبکه دیگری می‌رویم و این روش، برای فلسفه علم و نظریه اجتماعی می‌تواند مهم باشد.

گوگل ارث را در نظر بگیرید؛ شما از بالا زوم می‌کنید و تصویر پایین می‌آید؛ در این روش، داده‌های زیادی از دست می‌روند و ما نمی‌توانیم ببینیم. این یک اشتباه بسیار محرز است. آنچه باید در نظر گرفته شود، درواقع تلاقی و برخورد داده‌ها با همدیگر است.

ما در این مرحله از بحث می‌توانیم مقایسه‌ای انجام دهیم؛ پیش از این، نظریه اجتماعی در جامعه‌شناسی را همیشه در دو سطح کلان و خرد در ‌نظر می‌گرفتیم و می‌گفتیم که جامعه‌شناسی سطح کلان و جامعه‌شناسی سطح خرد یا جامعه‌شناسی سطح میانه؛ ولی اکنون باید قلمرویی مسطح را در نظر بگیریم که البته اتصالات و ارتباطاتی سراسری خواهد داشت.

تا به حال در نظریه اجتماعی، آنچه جهانی بوده، لزوماً بزرگ تصور می‌شده و آنچه محلی بوده لزوماً کوچک؛ ولی درواقع ما با گفتن اینکه این بزرگ یا این کوچک است، اهمیت ابزار گردآوری داده‌ها را ندیده گرفته‌ایم.

یک نکته ساده‌ را باید در نظر بگیریم؛ اینکه در نظریه اجتماعی وقتی می‌خواهند درباره فرد صحبت کنند، همه اتصالات را جدا می‌کنند و وقتی می‌خواهند درباره جمع یا کالکتیو صحبت کنند، ابعاد مختلفش را نادیده می‌گیرند؛ خصوصاً در تفکر دورکیم درباره کل و جامعه.

پدیده‌های جمعی و فردی، مصنوع شما هستند. در نظریه اجتماعی این سؤال مطرح شده که چطور باید فرد و جامعه را باهم پیوند دهیم؟ در مکتب‌های مختلف نظریه اجتماعی پاسخ‌های زیادی به این سؤال «جعلی» داده شده است؛ ولی باید در نظر بگیریم که اینها مصنوع هستند و خود ما آنها را می‌سازیم.

آنچه باید یک بار دیگر تعریف شود، جهانی‌ کردن امر محلی است. حالا سراغ موناد می‌رویم که در تعریف گابریل تارد از آن، هر چیزی جامعه است. موناد یک دیدگاه منحصربه‌فرد و بسیار متفاوت درباره جهان است که می‌تواند در دیدگاه فلسفی برای ما اهمیت داشته باشد. پدیده جمعی از نظر ایشان دارای هم‌پوشانی و هم‌مکانی است و نمی‌توان با مفاهیم فرد یا جامعه به آن شاره کرد.

این سخن ممکن است بسیار انتزاعی به ‌نظر برسد، ولی باید بگوییم که قابلیت کاربرد و اجرایی ‌شدن هم دارد؛ منظورم ابزارهای دیجیتالی هست. علاقه من به فناوری دیجیتال از اینجاست که یک تجربه عملی به ما می‌دهد برای اینکه بتوانیم بحث فردیت و تفرد را درک کنیم. از شما می‌خواهم که تجربه جست‌وجوهای اینترنتی [مثلاً در مورد تحقیق درباره هویت یک شخص] را که داشته‌اید، برای لحظاتی به یاد بیاورید.

این یک تجربه بسیار عجیب و غریب است که هرچقدر شما به هستومند‌ها تفرد بیشتری بدهید، هم‌زمان شبکه را گسترش می‌دهید. برای مثال فرض کنید من می‌خواهم درباره یک فرد، تحقیق اینترنتی کنم. من اطلاعاتی از ایشان ندارم. فقط یک کلمه را در اینترنت جست‌وجو می‌کنم و به این فرایند ادامه می‌دهم تا به رزومه ایشان می‌رسم؛ یعنی به شبکه‌ای از اطلاعات دست پیدا کرده‌ام؛ بعد به اطلاعات کامل‌تری می‌رسم.

درواقع من به این روش، موناد را در عمل تعریف می‌کنم؛ یعنی اتخاذ موضعی فردی در برابر کل هستی. حالا این تحقیق می‌تواند همچنان ادامه پیدا کند و با ادامه دادن این جست‌وجوی اینترنتی هرچقدر شما فردیت را افزایش دهید، هم‌زمان شبکه را هم گسترش می‌دهید. به‌عبارت‌دیگر هرچقدر که فرد باشید، به همان اندازه شبکه خواهید بود.

فرض کنید می‌خواهیم از عده‌ای دانشمند بپرسیم که تعریفشان از پارادایم چیست؟ قطعاً هرکدام پاسخ‌های متفاوتی به این سؤال می‌دهند؛ باید ببینیم پاسخ‌های این افراد درنهایت چطور در کنار هم قرار می‌گیرند. هم‌پوشانی بین تعاریف این دانشمندان برای ما مهم است. خلاصه نظر تارد این بود که اجزای یک کل از آن کل بزرگ‌ترند. به‌این‌ترتیب ما از تصوری که پیش از این داشتیم، یعنی بزرگ‌تر بودن یک کل از جزء، فاصله می‌گیریم.

بنابراین روش سازنده در علوم اجتماعی این است که به‌جای‌اینکه روابط علّی بین هستومند‌ها را در نظر بگیریم، صرفاً همپوشانی آنها را در نظر می‌گیریم؛ چون آنچه که وجود دارد، یا حداقل آنچه می‌توانیم از آن شروع کنیم، کمترین میزان همپوشانی بین هستومند‌هاست. اگر چنین چیزی را در نظر بگیریم، تصوری کاملاً متفاوت ایجاد خواهد شد و منادولوژی درمجموع همین است؛ یعنی کل، کوچک‌تر از هستومند‌های خودش هست. به‌این‌ترتیب پارادایم، چیزی فراتر از بقیه نیست، بلکه صرفاً یک تعداد همپوشانی است.

من به همراه یکی از همکاران جامعه‌شناسم مقاله‌ای نوشته‌ام با عنوان «کل همیشه از اجزای آن کوچک‌تر است». در این مقاله مسئله موناد و مفهوم آن در اندیشه گابریل تارد را بررسی کرده‌ایم.

ما می‌توانیم از آموزه‌های تارد، در علوم مختلف استفاده کنیم؛ چنان‌که تارد گفته بود جامعه‌شناسی می‌تواند الگوی همه علوم باشد. این بحث صرفاً منحصر به علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی نیست، بلکه در زیست‌شناسی و سایر علوم طبیعی هم بسته به الگوهای هم‌پوشان می‌تواند کاربرد داشته باشد.

مسئله‌ جدیدی که نسل بعدی باید به آن پاسخ دهد و به آن بپردازد، این است که در صورت کنار گذاشتن شیء مصنوع، ما باید ابزارهایی برای به تصویر کشیدن داده‌هایی که پیش از این در علوم اجتماعی وجود نداشته‌اند، پیدا کنیم. اگر بگویم برای به تصویر کشیدن این داده‌ها راه‌حلی پیدا کرده‌ام، سخن درستی نگفته‌ام؛ ولی می‌گویم که در آغاز راه هستم و در این مسیر، مباحث گابریل تارد راهنمای من است.

 انتهای پیام/

کد خبر : 64351
تاريخ ثبت خبر : 6 فروردین 1397
ساعت بارگزاری خبر : 10:21
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)