| امروز سه شنبه, ۲۸ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشت؛


تمدن دینی و فرهنگ جهانی

تحقّق تمدن دینی اسلامی محتاج دانش تمدنی خاص و ویژة خود است که هم اکنون در جهان علم فاقد آن هستیم. دستیابی به چنین دانش تمدنی، وابسته به تحول علوم انسانی است و تحول در علوم انسانی، بدون کشف و ابداع نظریه های علوم انسانی نوین دینی.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شبستان، حجت الاسلام والمسلمین سید حسین حسینی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشت پیش رو در صدد برقراری پیوند و ارتباط بین سه مسأله بسیار مهم است:  تمدن، فرهنگ و دانش و به بیانی این نوشته به دنبال تحلیل مثلث ارتباطی این سه حوزه برآمده است؛ تمدن دینی، فرهنگ جهانی و دانش اسلامی.

 

مشروح این مقاله در زیر می خوانید:

 

فرهنگ، ذاتاً امری متکّثر است. این تکثّر یا به دلیل  تکثّر انسان و جامعه  به عنوان عناصر تولید فرهنگ، و  یا قدری دقیق­تر به علّت تکثّر ذاتی عنصر ادراک و آگاهی در آدمی است.  می­توان یکی از عوامل تکثّر و تفاوت­ تمدن ­ها را نیز به تکثّر ذاتی فرهنگ ­ها  باز ­گرداند؛ امّا این امر به هیچ روی دلیلی بر یکسان­ سازی مفهوم فرهنگ و تمدّن نمی­ گردد.

 

این مقاله پس از مرزبندی دو مفهوم تمدن و فرهنگ، از تمدّن دینی به عنوان یک مفهوم سوّم یاد کرده و هر آینه جهان معاصر را فاقد آن می­ داند؛ جهانی که در سپهر افسون­گری­های تمدن غربی قرار گرفته است.

 

بنابراین تمدن دینی، آرمانی است مطلوب و دست­یافتنی که در مَهد خود فرهنگ جهانی دینی را می ­پروراند و چنانچه  عنصر ساختاری  فرهنگ را در تبلور اندیشه و تفکّر اجتماعی تفسیر و تحلیل کنیم، در آن صورت پیوند دانش و فرهنگ امری انکارناپذیر خواهد بود و بدین ترتیب همه ادّعای محوری آن است که برای دستیابی به فرهنگ جهانی دینی نیازمند طرح و  ابداع  علوم انسانی دینی در بستر یک رنسانس دینی نوین هستیم.

 

اسلامی سازی دانش، به ویژه در حوزه علوم انسانی، رمز تحقّق تمدن دینی و پیاپی، راهی برای جهانی­سازی فرهنگ­ها و گرفتار نشدن در تکثّر نو به ­نو ذات فرهنگ است.

 

– تمایز مفهوم فرهنگ و تمدّن

 

پاره­ای از فرهنگ­ پژوهان، مفهوم فرهنگ و تمدن را یکی دانسته ­اند :

به عنوان نمونه ادوارد تایلور می ­گوید: فرهنگ یا تمدن عبارت است از ترکیب پیچیده­ای شامل علوم، اعتقادات و هنرها و اخلاق و قوانین و آداب و رسوم و عادات  و اعمال دیگران که به وسیله انسان در  جامعه خود به دست می­ آید. 

– هنری لوکاس در مقدمه کتاب تاریخ تمدّن، اگر چه می­ گوید فرهنگ و تمدّن به یک مفهوم دلالت می­ کند امّا فرهنگ را به لحاظ مفهوم محدودتر از تمدن دانسته است.

– و یا در تعابیری، فروید نیز از تفاوت گذاشتن بین فرهنگ و تمدّن بیزاری می­ جست!

اگر یکی از اهداف تعریف مفاهیم،  تعیین نقاط مشترک و اختلاف و تشخیص حدود و مرزهای مفاهیم است تا از این طریق بتوان به کاربرد درست آنها دست زد، تردیدی نیست که در چنین تعاریفی از مفهوم فرهنگ و تمدن، این هدف، دست­یافتنی نخواهد بود چرا که در  این نوع تعاریف به دلیل گستردگی حوزه شمول مفاهیم، هر مفهومی در برگیرنده دهها مفهوم دیگر شده وآنگاه غرض از تعریف بی­ معنا خواهد شد.

ضرورتاً در تعریف سیستمی  از یک مفهوم، بایستی مفاهیم هم­عَرض و هم­اُفق را نیز مورد  نظر قرار داد و هر مفهومی را در محدوده مفاهیم مرتبط با آن معنا کرد تا بتوان به مرزبندی نسبتاً معقولی نیز دست یافت و الّا یا بدون توجه به امتیازات، حوزه ­های گوناگون مفاهیم را در هم خواهیم دید و آنها را کلّی معنا می­ کنیم و یا بدون توجه به اشتراکات، مفاهیم را آنچنان از هم دور خواهیم کرد که دیگر  نمی ­توان به دسته ­های هم­سو دست یافت.

 

بنابراین برای دستیابی به تعریفی جدید از مفاهیمی این چنین باید نکاتی را مدّنظر داشت:

 

۱- به جای بسنده کردن به تعاریف لغوی و اصطلاحی و نوع نگاه های بسته و فیکس، باید  توجه و تمرکز خود را بر مؤلفه ­ها وشاخصه­ های اصلی یک مفهوم جلب کرد؛ یعنی عناصری که در شکل­ دهی این مفاهیم مؤثراند.

۲- به دلیل میان­ رشته­ای بودن این نوع مفاهیم، باید مطالعات همه جانبه­ای از زوایای مختلف علوم به این مفاهیم داشت تا بتوان مشکل چند ضلعی بودن آنها را حل کرد.

۳- فهم دقیق اضلاع چند گانه این مفاهیم و دستیابی به مؤلفه­ های مفهومی آن در گرو نگاه جامع به مفاهیم هم­ خانواده  آن است.

۴- در کنار جمع مفاهیم مرتبط، بایستی به مفاهیم، به صورتی سیستمی نگریست یعنی آنها را  بریده و جدای از یکدیگر در نظر نیاورد.

 

– مدل تعریف

 

بدین­سان در تحلیل مفهوم تمدّن، در یک مدل مجموعه­ نگر که متأخذ از روش سیستمی است،  بایستی به این دسته واژه­ ها در عرض و مرتبط  با یکدیگر نگریست؛ یعنی مفاهیم پنج­گانه:

انسان، جامعه، فرهنگ، تمدّن وتاریخ.

مفهوم تمدّن با هیچ یک از این واژه­ ها برابری مفهومی ندارد و این امر نشان دهنده مرز مفهومی تمدّن با واژه ­های هم­ عرض آن است.

اوّلاً، مفهوم تمدن برابر با مفهوم انسان نیست.

چرا که نه تنها انسان، تمدّن را به وجود می­ آورد که ابعاد تمدّن نیز بَسی گسترده از ابعاد شخصیتی انسان است و تمدّن، تنها دارای جنبه ­های فردی و شخصیِ صرف نیست.

ثانیّاً، مفهوم تمدّن با مفهوم جامعه هم برابر نیست.

 چرا که ابعاد تمدّن، بسیار فراتر از قلمروهای خاص یک جامعه بوده و دایره نفوذ و تأثیر تمدّن­ ها به مراتب بیشتر از جوامع است.

ثالثاً، مفهوم تمدّن با مفهوم فرهنگ هم یکسان نیست.

چرا که تمدّن­ ها فراتر از حوزه فرهنگ، شامل ابعاد همه جانبه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نیز می­ شوند و علاوه این که، فرهنگ همواره جنبه فراملّی ندارد برخلاف تمدّن­ ها، و همچنین تمدّن با فرهنگ دارای روابط متقابل است که نشان­ دهنده تفاوت مفهومی آن دو است.

رابعاً، مفهوم تمدّن برابر با مفهوم تاریخ هم نمی ­تواند باشد.

چرا که تمدّن­ ها در بستر تاریخ شکل می ­گیرند و از این جهت تاریخ، فراتر از مرز تمدّن پیش خواهد رفت.

بر این بنیان باید به تعریفی از تمدّن دست یابیم که در عین ارتباط با مفاهیم پنج­گانه پیش، امّا با هیچ یک از آنها برابری مطلق نیز ندارند.

 

نکته ­ای را نباید از نظر دور داشت که اگر تعریف برگزیده ما تعریف جامعی باشد به صورت طبیعی  قابل صدق بر واقعیّت تمدّن امروز جهانی (تمدّن غربی) نیز خواهد بود و می تواند  زوایا و ابعاد آن را نیز مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد و این امر نشان­ دهنده قدرت تحلیل مسأله است چرا که هر تعریف جامعی، در عین سازگاری درون منطقی، باید توانایی تحلیل وضعیّت موجود و اکنون را نیز داشته باشد.

 

از سوی دیگر می­ توان با نظر به تمدّن معاصر غربی و تحلیل مؤلفه ­های کلّی آن و سپس القاء خصوصیّت کردن، و پیاپی تطبیق مفهوم باقی مانده با معیارها و اصول دینی  و اسلامی، زمینه  طرح تعریف مفهوم تمدّن دینی اسلامی را نیز بدست آورد.

 

– مفهوم تمدّن

 

بدین ترتیب مؤلفه­ های مفهوم تمدّن شامل عناصر ساختاری زیر است:

 

۱- سیطره  فراملّی

سیطره به معنای قدرت و نفوذ است، امّا قدرتی فراتر از یک جامعه که جنبه جهانی و جهان شمولی یافته و این بُعد در واقع نمود قدرت جهانی و بین ­المللی تمدّن است.

 

۲- اراده جمعی و انسانی

تمدّن، امری انسانی و محصول حرکت جمعی بشری است و بنابراین تمدّن­ ها ساخته دست بشراند و در واقع  محصول یک حرکت جمعی ارادی و آگاهانه، یعنی محصول یک تصمیم آگاهانه جمعی است.

 

۳-  دارای مهد وسرزمین

تمدّن ­ها دارای موطن و  محل تولّد­اند و در سرزمین و حکومتی سرمنشاء دارند.

 

۴- عدم انحصار به مرزهای جغرافیای

تمدّن­ ها مهد دارند امّا مرز ندارند و این شاخصه نمود شمولیّت و فراگیری تمدّن به خارج از مرزهای خاص جغرافیایی یک جامعه است.

 

۵- شمولیّت در روابط انسانی

تمدّن­ ها در تمامی انواع و ابعاد روابط انسانی دارای تأثیراند یعنی: الف_ ابعاد سیاسی، ب_  ابعاد اقتصادی و ث_ ابعاد فرهنگی

 

 ۶- برتری ­طلبی و جریان­ سازی به عنوان نمود برتری و توانایی تمدّن در تحقّق اهداف خود

تمدّن­ ها دارای نفوذ، تأثیر و برتری­ طلبی هستند یعنی در واقع نوعی جریان­ سازی عمومی و جهانی که در حقیقت نمود برتری و توانایی تمدّ­ن­ ها در تحقّق اهداف و آرمان­ های مورد نظرشان است.

 

۷- تعالی ­جو و آرمان­ خواه

 این شاخصه نمود برخورداری تمدّ­ن­ ها از مبانی خاص مکتبی است چرا که هر تمدّنی با هر مکتب و دینی ­سازواری ندارد.

 

۸- تأثیر در تحوّلات تاریخی تمدّن ­ها

 این شاخصه نمودتأثیر­گذاری تمدن­ ها در معادلات تاریخی است چرا که اثرگذاری تمدّن­ ها در سرنوشت تاریخی انسان و البته تغییر مسیر حرکت بشریّت به سمت تعالی یا سقوط، امری انکارناپذیر است.

 

– تفاوت تمدّن دینی با تمدّن غربی

تردیدی نیست که ویژگی ­های تمدن دینی در خصوص مؤلفه ­های هشت­گانۀ فوق با آنچه امروز در جهان معاصر و در سپهر افسون­ گرهای تمدّن غرب با آن مواجه هستیم، سازگاری نداشته و هر کدام  از این شاخصه ­ها می­ تواند مبداء و منشاء  تفاوت و اختلاف تمدّن اسلامی با تمدّن غربی به حساب آید.

 

– نقش فرهنگ جهانی

بدین­سان با تحقّق تمدّن دینی زمینه ­های  بروز و ظهور فرهنگ جهانی دینی نیز فراهم خواهد شد و این بخش ساختاری تمدّن نیز فراگیر شده و به میزان سیطره تمدّن، فراملّی و جهانی می­ گردد.

 

– یک پرسش مهمّ

امّا در اینجا پرسش قابل توجهی وجود دارد که شرط جهانی شدن فرهنگ دینی چیست؟ و آیا به صرف تحقّق تمدّن دینی، جهان نیز مآلاً تحت نفوذ فرهنگ جهانی دینی قرار خواهد گرفت؟

 

مقصود از فرهنگ جهانی دینی چیست؟ آیا منظور دیدگاه پاره­ای صاحب نظران مانند دکتر سیّد حسین نصر و دیگران است که گفته ­اند بشریت امروز می­ تواند به مشترکات آموزه­ های ادیان شرقی تکیه کند و با این فرهنگ عمومی جهانی مشکلات اصولی خود را حل شده بیابد؟ البته که این مشترکات بسیار کارسازاند، آن هم در شرایط بحرانی و تکثّرزای آشفته امروز امّا این وحدت در صورت تحقّق، فقط یک وحدت نظری و مفهومی است و  نه بیشتر، در حالی که امروز به بیش از چنین وحدت­های نظری نیازمندیم. بنابراین اگر چنین راه­ حلّ­ های لازمی  را بپذیریم بی­ تردید این چاره ­جویی­ها برای بحران ­های جهان معاصر کافی نخواهد بود.

 

بدین ترتیب پاسخ  پرسش از مفهوم فرهنگ جهانی دینی، به ارتباط عنصر فرهنگ با دانش باز می­ گردد.

 

تحقّق تمدّن اسلامی در عالم عینیت و واقع وابسته به دانش تمدّنی خاص خود است و از آنجا که دانش موجود با مبانی و زیرساخت­ های اومانیستی و مادّی­ گرایانه شکل یافته، قابلیت تحقّق ابعاد چندگانه و ویژه تمدّن آرمانی اسلامی را ندارد. راه­ حلّ جهانی سازی فرهنگ دینی، ابداع علوم انسانی نوین در بستر یک رنسانس دینی جدید است؛ یعنی تغییر و تحوّل علوم­ انسانی در مسیر تولید، ابداع و کشف نظریه ­های جدید متناسب  با ساخت و ساختارهای تمدّن دینی اسلامی .

 

در حقیقت نه تنها تمدّن از جهت ابعاد فرهنگی­ اش، که از جهات ابعاد سیاسی و اقتصادی نیز در همه جایگاهان خود محتاج عنصر دانش است و در این عرصه تردیدی نیست که علوم انسانی در مصدر نیازهای تمدّنی است، چه  این که در تاریخ گذشته نیز تحوّل و فراگیری تمدّن­ های بشری نیز بدون ظهور  نظریه ­های نوین در حوزه علوم انسانی محقّق نگردیده است.

 

هر تمدّنی و چه رسد به تمدّن دینی اسلامی، بی ­نیاز از علوم انسانی نیست چه این که انسان، عنصر محوری تمدّن­ ها محسوب می­ شود و علوم انسانی نیز در عمومی ­ترین برداشت ­ها، علومی ­اند که از انسان و مسایل مرتبط با آن سخن می­ گویند و در تعریفی دیگر علومی­ اند که عمدتاً  با نگاه های نظری پیرامون انسان و مسایل پیرامونی آن سخن می­ گویند و ریشه در مبانی و پیش­فرض­ های مکتبی و ایدئولوژیکی دارند.

 

اهمیّت علوم انسانی ابعاد  مهم دیگری نیز دارد مانند نقش مستقیم علوم انسانی در مدیریّت جامعه و سپس تمدّن و تاریخ که نوعی مدیریّت نظری جوامع است و نیز نقش غیر مستقیم علوم انسانی از طریق علوم تجربی و ریاضی در مدیریّت جامعه که نوعی مدیریّت کاربردی جامعه به حساب می­ آید.

 

بنابراین می­ توان نتیجه گرفت که بسیاری از مشکلات و معضلات مدیریتی جامعه، به علوم انسانی باز می­ گردد. امّا ریشه این مشکلات چیست؟

چند فرض قابل طرح است:

– فرض اوّل: جهل به دانش

– فرض دوّم: عدم بهره­برداری درست از دانش

جهل به دانش به معنای بی­دانشی است که مبداء سوء مدیریّت می­شود و عدم بهره­برداری از دانش به معنای سوءنیّت است. امّا نکته اینجاست که در فرض علم به دانش و همچنین عمل به دانش نیز شاهد مشکلات مدیریتی در جامعه هستیم!

شاید ریشه در خود علوم انسانی است! در این صورت باید به فرض سوّمی اندیشید.

امّا در این باره با دو معضل روبرو هستیم:

 معضل اوّل،  نبود و فقدان علوم انسانی بومی دینی است.

و معضل دوّم که مهم­تر نیز می­ نمایاند عدم ترسیم هرم علوم انسانی است یعنی نبود یک فلسفه علوم انسانی یا به بیانی فقدان مهندسی علوم انسانی.

 

نبود چنین  مهندسی و عدم  ترسیم هرم و هندسه علوم انسانی ریشه بسیاری مشکلات در جوامع اسلامی امروز و مآلاً مانعی برای تحقّق تمدّن دینی اسلامی و بروز فرهنگ جهانی دینی است.

 

هر آینه با ترسیم این هرم، امکان برقراری و ارتباط بین علوم فراهم گشته و جایگاه هر علم در ارتباط با سایرین مشخص خواهد شد. در این صورت نقشه­ای فلسفی خواهیم داشت که نسبت علوم و  ترابط شرایط و دادوستد آنها را تعیین خواهد کرد.

 

بی ­تردید یکی از ابعاد تحوّل علوم انسانی، ترسیم این هرم و مهندسی جامع علوم انسانی است و در حقیقت پاسخ به سؤالاتی از این دست که نسبت اقتصاد با سیاست، اقتصاد با فرهنگ، فلسفه با سیاست، و مانند آن در جامعه اسلامی، چگونه تصویر و ترسیم می­گردد؟ تردیدی نداریم که این نوع نسبت­ ها در نگاه های دینی با نگاه های غربی و سکولاریستی و مادّی­گرایانه به هیچ روی برابر نیستند.

 

در آن هرم نهایی، حدّ  و تراز هر دانش تخمین زده خواهد شد چرا که حتماً هر مجموعه ­ای از دانش نمی­ تواند در یک تراز واحد و با یک اولویت واحد باشد. ترسیم آن هرم می تواند ریشه بسیاری از اختلافات موجود کارشناسی و تناقضات مدیریتی را در جوامع اسلامی حل کند؛ مسایل و موضوعات پارادوکسیکالی که به هر نحو در جامعه اسلامی، ناچار از پاسخ­گویی به آنها هستیم.

 

نتیجه­ گیری

۱- تمدّن دینی اسلامی در دنیای کنونی وجود ندارد.

۲- امکان وقوع تمدن دینی وجود دارد.

۳- نقطه شروع تحقّق تمدّن دینی اسلامی در مقام سیاست، حکومت اسلامی است. (این سخن مشابه کلام ابن­خلدون است که می­گفت بدون دولت، تمدّن محقّق نمی­شود)

۴- اما این سرآغاز در مقام فرهنگ و دانش به سلسله مراتبی وابسته است:

 

تحقّق تمدن دینی اسلامی محتاج دانش تمدنی خاص و ویژه خود است که هم اکنون در جهان علم فاقد آن هستیم. دستیابی به چنین دانش تمدنی، وابسته به تحول علوم انسانی است و تحول در علوم انسانی، بدون کشف و ابداع نظریه های علوم انسانی نوین دینی ممکن پذیر نیست و این امر به معنای اسلامی سازی علوم، در بستر یک رنسانس دینی تدریجی صورت خواهد پذیرفت. البته باید بجای پروژه های اسلامیزه کردن به اسلامیزیشن اندیشی یعنی جایگزینی تئوری های  ترکیبی به جای تئوری های  تلفیقی.

 

انتهای پیام/

 

 

کد خبر : 25147
تاريخ ثبت خبر : 13 تیر 1395
ساعت بارگزاری خبر : 12:55
برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)