| امروز شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

محمد سربخشی در کرسی معنا و تجلی عدل الهی در مورد انسان:


تفاوت در ثواب و عقاب منافاتی با عدل الهی ندارد

مراعات عدالت، به معنای عدم وجود تفاوت و عدم تفاوت برخورداریها نيست. حتی تفاوت در ثواب و عقاب کسانی که همه تلاش خود را کرده اند منافاتی با عدل الهی ندارد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، به همت گروه کلام و فلسفه دین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و همکاری دبیرخانه هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره کرسی ترویجی معنا و تجلی عدل الهی در مورد انسان با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد سربخشی عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و حضور ناقدان دکتر محمد جعفری و دکتر صفدر الهی راد روز گذشته ۲۷ آذرماه برگزار شد.

در ادامه گزارشی از این نشست ارائه می شود:

یکی از بحثهایی که ناظر به صفات الهی مطرح می شود تفاوت هایی است که هم در اصل آفرینش دیده می شود، هم در برخورداریهای مادی و معنوی انسان ها در این دنیا و هم ثواب و عقابی که در آخرت به انسانها داده خواهد شد.

برخی گمان کرده اند وجود هر نوع تفاوتی در این سه مرحله با عدل الهی منافات دارد. برخی نیز برخورداریهای متفاوت مادی و معنوی در دنیا را منافی با عدل الهی دانسته اند و بالاخره، کسانی با پذیرش عدم تنافی این تفاوتها با عدل الهی، تفاوت در ثواب و عقاب انسانها در عالم آخرت را در فرض خاصی منافی با عدل الهی معرفی می کنند. به اعتقاد گروه اخیر، اگر دو فرد از انسان، تفاوتهایی دراستعدادهای ذاتی خود داشته باشند، اما در حین عمل، به شکوفا کردن تمام استعدادهای خود همت گماشته و از حیث معرفتی، اخلاص و عمل کوتاهی نکرده باشند.

در جهان آخرت، از حیث برخورداریهای بهشتی در یک حد خواهند بود و تفاوت در این امر به معنای نفی عدل الهی است. به گمان ما این دیدگاه غلط است و چنین افرادی قطعاً از برخورداریهای بهشتی متفاوتی بهره مند خواهند بود، با این همه عدل الهی محفوظ بوده و چنین وضعیتی هیچ منافاتی با عدل الهی ندارد.

برای دفاع از این نظر ابتدا می بایست معانی عدل را بررسی کرده و نسبت این معانی را با خداوند متعال بسنجیم تا جایی که بنده اطلاع دارم عدل به سه نحو معنا شده است:

۱- برقراری تساوی

۲- اعطاء کل ذی حق حقه؛

۳- جعل کل شیء فی موضعه.

معنای اول دیدگاهی است که منسوب به کمونیستها بوده و ایشان مدتها کوشیدند با تشکیل دولت کمونیستی به برقراری عدالت به این معنا همت گمارند، اما در عمل موفق نشدند. صرف نظر از عدم توفیق عملی در برقراری عدالت به این معنا، اساساً معنا کردن عدالت به این نحو غلط بوده و از اتفاق چنین طرزعملی منافی با عدل است؛ زیرا برقراری تساوی با کسانی که به نحو مساوی تلاش نکرده اند، نه تنها عادلانه نیست، بلکه عین ظلم است. این معنای از عدالت اهمیت چندانی ندارد و امروزه، حتی در حد شعار نیز مطرح نیست.

معنای دوم معنای درستی است و عدالت به این معنا قابل قبول است، منتها همان گونه که از خود این معنا پیداست، عدل ورزی به این معنا در جایی مصداق خواهد داشت که پای حقی در میان باشد، یعنی اول باید حقی اثبات شود، آنگاه اعطاء آن عدل و عدم اعطائش ظلم تلقی شود. در نتیجه اگر در جایی اساساً حقی ثابت نباشد، عدل به این معنا نیز مصداق نخواهد داشت. سوال این است که حق از کجا پیدا می شود.

با دقت معلوم میشود حق ناشی از مالکیت است. مالکیت نیز یا حقیقی است یا اعتباری. مالکیت حقیقی نیز یا ناشی از خلق است، یا ناشی از اذن تکوینی خالق نسبت به مخلوق درباره چیزی که به صورت تکوینی در اختیار مخلوق گذاشته است.

مثلاً انسان مالک بدن خود است و این مالکیت ناشی از خلق نیست، بلکه ناشی از اذن تکوینی است که خداوند نسبت به انسان داده است. با دقت معلوم میشود حق به طور مطلق در اختیار خداوند متعال است؛ زیرا او خالق کل هستی است، پس مالک همه آن است و لذا حق نیز با اوست و همه در برابر اومکلف اند.

به عبارت دیگر، اگر قرار باشد رابطه خداوند متعال با خلق را بسنجیم، باید بگوییم هیچ کس در برابر خداوند مالک چیزی نیست و لذا صاحب هیچ حقی نیست و همه در برابر او مکلف اند و هرچه او بگوید و انجام دهد حق است و عادلانه. با این بیان معلوم می شود گرچه می توان خداوند متعال را به معنای دوم عادل دانست، اما عدل به این معنا در رابطه خداوند متعال و انسان مصداق ندارد.

این بدان سبب است که هیچ انسانی در برابر خدا صاحب حقی نیست تا بتواند آن را مطالبه کرده و در صورت عدم اعطاء مدعی ظلم شود. به این ترتیب و مطابق این معنا خداوند متعال هر رفتاری که با بندهاش انجام دهد ظالمانه نخواهد بود و هرچه آن خسرو کند شیرین بود. دقت شود که منظور این است که خداوند متعال هرکاری را با بنده اش انجام می دهد، بلکه فقط منظور این است که اگر انجام دهد، به این معنا نمی توان اعتراض کرده یا سوال نمود که چرا خداوند متعال عادلانه رفتار نمی کند.

دقت در این معنا روشن میسازد چرا رسول گرامی اسلام(ص) می فرمایند: حتی من نیز به تفضل الهی وارد بهشت میشوم، نه آنکه حق ورود به آن را داشته باشم. همچنین با دقت در این معنا معلوم میشود که چرا در دعا می خوانیم: الهی عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک. اگر قرار باشد خداوند متعال بر اساس عدل به این معنا با ما رفتار کند، چون هیچ حقی در برابر او نداریم و هرچه داریم از اوست و حتی اعمالمان نیز مال اوست، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که ما را بهشت ببرد.

برای درک این مطلب می توان مثالی زده و گفت: فرض کنید کسی به دو نفر که هیچ کاری انجام نداده اند، احسانی کرده و مبلغی پول ببخشد. اگر به یکی از آنها مبلغ پنجاه هزار تومان و به دیگری صد میلیون تومان ببخشد، نفر اول نمیتواند اعتراض کند که چرا به من ظلم میکنی. ظلم در جایی است که حقی در میان باشد و در اینجا حقی در کار نبوده و فقط نوعی احسان بود. صاحب احسان میتواند هر مقدار که میخواهد به هر کسی که میخواهد ببخشد.

البته می توان پرسید چرا چنین تفاوتی قائل شده است و این سوال، سوال معقول و مقبولی است. اعطاکننده هم اگر موجود حکیمی باشد، لابد در مورد چنین تفاوتی حکمتی را لحاظ کرده است که وضع تفاوت را روشن کرده و سوال را با پاسخ مناسبی جواب می دهد.

 مثلاً در همان مثال فوق، اگر علت تفاوت این بخشش ها این باشد که نفر دوم برادر کسی است که تصادف کرده و کسی را به سهو کشته و باید دیه دهد، در حالی که توان پرداخت آن را ندارد و بیمه هم نیست و این کمک هنگفت برای تامین بخشی از دیه اوست، چنین کاری نه تنها قابل اعتراض نیست، بلکه کاملاً معقول، مقبول و قابل تشویق است. چه رسد به اینکه کسی بخواهد آن را ظالمانه بنامد.

در مورد خداوند متعال هم مساله به همین ترتیب است، یعنی خداوند متعال، هم در آفرینش و هم در اعطاء نعمات مادی و معنوی در دنیا، متفاوت عمل کرده است، اما چون این تفاوتها با مراعات حکمت انجام گرفته مطلقاً قابل اعتراض نبوده و منطقی است. ظالمانه بودن نیز که اساساً منتفی است و به اصطلاح سالبه بانتفاء موضوع است.

و اما معنای سوم عدالت نیز معنای درستی است و قرار دادن هر چیز در جای مناسب خود کاملاً عادلانه است. این معنا، هم درست است و هم در مورد خداوند متعال مصداق دارد. به عبارت دیگر معنای اول نه درست بود و نه مصداق داشت. معنای دوم درست بود، اما در مورد خداوند متعال و رابطهای که با مخلوقات دارد مصداق نداشت.

اما معنای سوم، هم درست است و هم در رابطه خداوند متعال با بندگانش مصداق دارد. به این ترتیب، اگر خداوند متعال در آفرینش خود هر چیزی را در جای مناسب خود قرار ندهد عدالت را مراعات نکرده است.

حال باید پرسید آیا خداوند متعال در اصل آفرینش، در ادامه دادن آن و نعماتی که در ادامه به مخلوقات خود، از جمله انسان، می دهد و نیز در ثواب وعقابی که در آخرت به آنها خواهد داد، عدالت را مراعات کرده و میکند یا خیر؟ پاسخ آن است که آری مراعات میکند، منتها مراعات عدالت، به معنای عدم وجود تفاوت و عدم تفاوت برخورداریها نیست. حتی تفاوت در ثواب و عقاب کسانی که همه تلاش خود را کرده اند منافاتی با عدل الهی ندارد. وجه این امر آن است که:

همانگونه که گفتیم عدل الهی در رابطه خداوند متعال با بندگان، تنها به معنای سوم قابل تطبیق است و مطابق این معنا، خداوند متعال عدالت را مراعات کرده و میکند، زیرا او حکیم است. می‌داند که جای مناسب هرچیزی کجاست، میتواند هرچیزی را در جای مناسب خود قرار دهد، و از آنجا که قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خود به بیشترین کمال میانجامد و خداوند متعال به خاطر کمال مطلقاش حب به کمال دارد و بیشترین کمال را بیش از هر چیزی میخواهد، بنابراین حب به اینکه هر چیزی را در جای مناسب خود قرار دهد، دارد. از این رو قطعاً خداوند متعال هر چیزی را در جای مناسب خود قرار داده و میدهد و خواهد داد. حال اگر کسی بپرسد: پس چرا این همه تفاوت در اصل آفرینش و نیز در برخورداریهای ثانوی وجود دارد؟

پاسخ می دهیم: این تفاوتها دو بخش است: یک بخش آن مربوط به آفرینش اولیه است و بخش دوم آن مربوط به آفرینش ثانویه. در آفرینش اولیه فرض این است که هیچ چیز نیست و خداوند متعال میخواهد بدون سابقه و ماده قبلی چیزی را بیافریند. تفاوت در آفریده های این چنینی به خاطر حکمتی است که در وجود هر کدام از این آفریده ها هست و خداوند متعال به خاطر حبی که به همه آنها دارد، آنها را می آفریند.

مثلاً  با تسامح البته  فرض کنید خداوند متعال می خواهد اولین حیوانات را بیافریند. انواع مختلفی از آنها را می‌آفریند که تفاوت زیادی با هم دارند و هر کدام متناسب با ذاتشان سطحی از برخورداری های وجودی را دریافت کرده اند. مثلاً یکی موش شده است و دیگری شامپانزه. هیچ کدام از اینها از آنچه دریافت کرده است ناخشنود نیست؛ زیرا همگی از عدم پا به وجود گذاشتهاند و طلبی از خداوند متعال ندارند. در مورد انسانهای اول نیز همین صادق است.

یعنی دو انسان اولی که به عنوان مثال  آدم و حوا  آفریده شده اند، متفاوت آفریده شده اند و این تفاوت ناشی از حکمت متفاوت آفریده شدن آنهاست تا خانواده شکل بگیرد و باقی قضایا. این دو انسان، علیرغم تفاوت فاحشی که دارند هیچ نوع احساس ظلمی نمی کنند و هر کدام در جایگاه خود آنچه امکان دریافتش بوده را دریافت کرده و شاکرند.

با دقت دیده می‌شود هر چیزی در جای مناسب خود آفریده شده و آنچه لازم بوده، به آنها اعطا شده است. مثلاً حوا قرار است مادر باشد، لذا ابزار و اندام لازم مادر بودن به او اعطا شده است و کاملاً حکیمانه آفریده و عدل و اعتدال به صورت کامل در او مراعات شده است.

آدم نیز، به عنوان یک پدر، همانطور. بقیه مخلوقات نیز هر کدام در اوج عدل و اعتدال آفریده شده اند. پس در اصل آفرینش نمیتوان وجود تفاوتها را نشانه ظلم دانست.

در آفرینش ثانویه، مخلوقات قبلی زمینهساز پیدایش و خلق مخلوقات بعدی میشوند و رابطه علی ومعلولی، ولو به نحو اعدادی بین آنها برقرار می‌شود. طبعاً فروع اصل علیت نیز در میان آنها جاری شده و قاعده سنخیت در آنها پیاده می شود. به این ترتیب، از موش موش زاییده شده و از فیل فیل زاییده می شود و از انسان انسان.

همان گونه که فیل نمی تواند بگوید چرا من فیل زاییده شدم، موش نیز نمی تواند اعتراض به موش بودن خود نماید. عین این جریان در میان انسانها هم برقرار است. وقتی انسانها عامل زاییده شدن انسانهای بعد از خود می شوند، طبعاً به حکم قاعده سنخیت، فقط میتوانند واسطه پیدایش انسانهایی شوند که کمالش را در وجودشان دارند.

مثلاً پدر و مادری که انسانهای عادیاند فرزندی عادی میزایند و پدر و مادری همچون علی و فاطمه، فرزندانی چون حسن و حسین علیهم ا السلام. البته این سخن به معنای نفی اختیار و تاثیری نیست که فرزندان میتوانند در آینده خود داشته و تغییری شگرفت در استعداد اولیه خود بنمایند.

لذاست که پیغمبرزاده می تواند کافر شود و کافرزاده از اولیاء الله. در عین حال، آنچه حسن و حسین علیهما السلام می توانند بدان دست یابند، قابل قیاس با آنچه دیگران میتوانند، نیست. این تفاوت به سبب تفاوت علتهایی است که باعث پیدایش آنها شده‌اند در اینجا هم تفاوتهایی که در انسانها وجود دارد، چه از حیث بدنی، چه از حیث روحی،

چه از حیث اجتماعی و سایر حیثها، منافاتی با عدل الهی ندارد؛ زیرا اولاً هیچ کدام از آنها، از پیش صاحب حقی نبوده که حال به خاطر عدم اعطاء آن احساس ظلم کرده و مطالبه حق نماید؛ ثانیاً خداوند متعال به سبب حکمتی که دارد، هر چیزی را در جای مناسب خود آفریده است و در این آفرینش، البته اسباب در کار بوده اند و اثر خود را باقی گذاشته اند و نفی این اسباب و مسببات ممکن نیست.

اما در مورد برخورداری‌های اخروی نیز مساله به همین ترتیب است. کسانی که با استعداد و سطح معرفتی و اخلاص واحد، تلاش متفاوتی کردهاند، طبعاً پاداش متفاوتی دریافت خواهند کرد و خداوند متعال به سبب آنکه عادل است و هر چیزی را در جای مناسب خود قرار میدهد، هر بندهای را در جای مناسبی از بهشت یا جهنم قرار خواهد داد و این عین عدالت است.

اما کسانی که از همان ابتدا سطح معرفتی، روحی و معنوی متفاوتی داشتهاند، طبعاً در نوع عملی که کرده اند نیز متفاوت خواهند بود و همین باعث میشود برخورداری آنها از نعمات بهشتی نیز متفاوت باشد. علت این امر روشن است. بهشت و جهنم ثمره تکوینی خود عمل است، بلکه خود عمل است. وقتی عمل متفاوت باشد، نتیجه هم متفاوت خواهد بود. از این رو ما می گوییم بهشتی که مختص امیرالمومنین و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است با بهشت انسانهای عادی بسیار متفاوت است و اینها نمی توانند وارد چنان بهشتی بشوند.

گاهی گفته می شود وقتی انسانی که در یک خانواده عادی متولد شده و از استعداد فکری و معنوی معمولی برخوردار بوده، با این همه تمام تلاش خود را کرده و هیچ کوتاهی در عمل به وظایف بندگی اش نکرده است، چرا نباید در بهشت همراه و هم رتبه اهل بیت باشد؟ به خصوص که در روایات هم به این همراهی اشاره شده و کسانی که از افراد عادی بودهاند، گفته شده است که با انبیاء و ائمه محشور می شوند.از نظر این گروه، مساله اگر خلاف این باشد، اولاً عادلانه نبوده و ثانیاً موجب حسرت خوردن چنین انسانهایی خواهد شد.

در پاسخ به این سخن می گوییم اولاً همان گونه که گفتیم بهشت و جهنم نتیجه، بلکه تجلی اخروی عمل انسان است. عمل نیز متاثر از عامل بوده و از او ناشی میشود. بنابراین از سطح معرفتی و معنوی او متاثر بوده و طبق قاعده سنخیت علی و معلولی متناسب با علت خود خواهد بود. بنابراین علتی که در اوج معرفت و اخلاص است عملی از خود صادر میکند که متناسب با اوست و بهشتی که محصول این عمل است نیز متناسب با چنین معرفت و اخلاصی خواهد بود. انسان عادی نیز، طبعاً می تواند عملی را متناسب با سطح درک و معرفت خود انجام دهد و بهشتی را دریافت نماید که متناسب با عمل اوست. ثانیاً همراهی غیر هم رتبه بودن است و انبیا و ائمه با همه مومنان در بهشت همراه خواهند بود. اما این همراهی به این معناست که ایشان هم در درجات پایین بهشت حاضرند و هم در بالاترین درجات بهشت. درجات بالا مختص خود آنهاست و این منافاتی با همراهی در درجات پایین ندارد.

اما اینکه گفته شود برخورداری نامساوی به معنای ظلم است نادرست است؛ زیر اولاً همان گونه که گفتیم کسی در برابر خدا صاحب حق نیست تا نسبت به آنچه به او اعطا می شود مدعی ظلم شود. ثانیاً چنین تفاوتی حکیمانه بوده و بر اساس تفاوت عاملان و سطح معرفتی و اخلاص آنها تحقق پیدا کرده است. لذا هر چیزی در جای مناسب خود آفریده شده و نمیتوان ظلم به معنای سوم را به چنین تفاوتهایی نسبت داد.

بالاخره اینکه حسرت در جایی معنا دارد که فاعل می توانسته کاری را انجام دهد و پاداشی را انتظار داشته باشد، اما به سبب کوتاهی که کرده است، از آن پاداش محروم مانده است. در مورد بالا چنین فرضی سالبه بانتفاء موضوع است. مردم عادی اساساً نمیتوانند عمل هم سطح امیرالمومنین علیهالسلام را انجام دهند و پاداش ناشی از آن را انتظار داشته باشند. یعنی همانگونه که سطح معرفتی مناسب چنان عملی را ندارند، به همان اندازه، معرفت مناسب درک بهشت اختصاصی امیرالمومنین علیه السلام را هم ندارند، تا با درک کن و احساس محرومیتی که میکنند حسرت بخورند.

بلکه می‌توان گفت اگر بهشت مختص اهل بیت علیهم السلام به انسانهای عادی داده شود، چون از سطح درک و شعور آنها بسیار بالاتر است، نه تنها موجب لذت آنها نمی‌شود، بلکه آنها را آزار میدهد. مثل آن است که یک ناصبی را ببری حرم امام رضا علیه‌السلام و اجازه دهی یک روز کامل در داخل ضریح بنشیند. چنین نعمتی برای او آزاردهنده است و نه خوشحالکننده. بنابراین تفاوت در برخوردای‌های اخروی به معنای ظلم نیست و از اتفاق این تفاوتها عین عدالت بوده و قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خود است.

در عین حال باید توجه کرد منظور این نیست که هر کس که از سطح معرفتی متفاوتی برخوردار باشد، و مثلاً یک نفر دارای استعداد و سطح معرفت هشتاد باشد و دیگری دارای استعداد و سطح معرفتی ۱۰ باشد، همواره به این نحو خواهد بود که نفر دارای استعداد برتر از مقام و منزلت بهشتی بالاتری برخوردار خواهد شد. خیر، این فقط استعداد اولیه نیست که تعیین کننده منزلت است.

تلاشها و بهره برداری هایی که انسانها از استعدادهای اولیه و خدادادی خود می کنند نیز بسیار تعیین کننده است، لذا چه بسا نفری که از استعداد پایین تری برخوردار است، آنقدر اوج بگیرد که آن دیگری به خاطر کوتاهی در بهره برداری از استعدادهای خود، علیرغم بالا بودن ابتدایی آن، به نصف منزلت اولی دست نیابد.

عنایت خاص الهی که نیز که برای برخی از بندگان است در جایگاه انسانها تعیین کننده است، منتها این عنایات نیز حساب و کتاب دارد و هر که قابلیت آن را داشته باشد، دریافت می کند.

انتهای پیام/

کد خبر : 58497
تاريخ ثبت خبر : 28 آذر 1396
ساعت بارگزاری خبر : 09:52
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)