| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

درس‌گفتار فلسفه تمدن نوین اسلامی از رضا غلامی/ بخش سوم؛


تعریف، مختصات و مراحل تمدن نوین اسلامی

یکی از تفاوت‌های جوهری تمدن نوین اسلامی با تمدن‌های سکولار، فقدان انگیزه سلطه‌گری در تمدن نوین اسلامی است؛ بنابراین، معنای گسترش‌یابندگی و جهانی‌شدن در این تمدن با تمدن‌های سکولار متفاوت است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، سومین جلسه از درس‌گفتار فلسفه تمدن نوین اسلامی با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا با موضوع تعریف، مختصات و مراحل تمدن نوین اسلامی در ادامه آمده است:

خلاصه جلسه قبل

جلسه گذشته، تلاش کردیم ضمن تبیین ضرورت دستیابی به تمدن نوین اسلامی، تفاوت‌های اساسی تمدن نوین اسلامی با تمدن‌های سکولار را ذکر کرده و سپس وارد تعریف دقیق تمدن نوین اسلامی شویم. در آنجا کوشش شد وصف «نوین» نیز تبیین شود. در گام بعد، بحث مرگ و حیات تمدن‌ها را پیش کشیدیم و تمدن را متشکل از روح و کالبد معرفی کردیم. سپس به این پرسش پاسخ دادیم که آیا تمدن نوین اسلامی دچار میرایی می‌شود یا وجود روح اسلامی مانع از آن می‌شود. در ادامه، نظریه «محور» و «ساحت» را تشریح کرده و دلایلی که صلاحیت جمهوری اسلامی ایران برای تبدیل‌شدن به محور تمدن نوین اسلامی را تأیید می‌کند، برشمردیم. در پایان، به‌عنوان مهم‌ترین بحث در جلسه دوم، وارد مراحل گوناگون شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی شده و هشت مرحله عمده را برای آن ذکر کردیم.

ویژگی‌های تمدن نوین اسلامی

بحث این جلسه ادامه مباحث جلسه قبل است. برای شروع، وارد بیان ویژگی‌های تمدن نوین اسلامی می‌شویم. گرچه ممکن است برای تمدن نوین اسلامی ده‌ها ویژگی قابل احصا باشد، به نظر می‌رسد تمدن نوین اسلامی دارای یک‌سری ویژگی‌های اساسی است که بعضی از این ویژگی‌ها، نقش مؤلفه را نیز برای این تمدن دارد. در ادامه، فهرست‌وار به چهارده ویژگیِ تمدن نوین اسلامی اشاره کرده و هر‌یک را به‌طور مختصر توضیح خواهیم داد.

  1. تمدن نوین اسلامی، تمدنی «دین‌بنیاد و حق‌گرا است»؛ درواقع، اگر حقیقت اسلام را از این تمدن بگیریم، این تمدن پوچ خواهد بود؛ با‌این‌حال، یک سؤال قدیمی اما مهم در اینجا قابل طرح است و آن اینکه آیا وصف «اسلامی» در تمدن نوین اسلامی، به این معنا است که هر چه در توصیف و تبیین تمدن گفته می‌شود و یا آنچه در مقام عینیت ظهور خواهد کرد، به‌نحو صد‌در‌صد مستخرج از متن اسلام و برآمده از آیات و روایات است؟ از‌طرف دیگر، بر فرض که این‌گونه باشد، آیا فهم ما در عصر غیبت امام معصوم (ع)، صددرصد مطابق با حقیقت است؟ پاسخ این است که خیر، تمدن نوین اسلامی، چه در ساحت نظر و چه در ساحت عمل، استنباط و برداشت قاعده‌مند علمای اسلام از مشی و برنامه اسلام است که البته در کلیات، منطبق با خطوط کلی اسلام؛ و در جزئیات، جدای از شریعت بالمعنی الاخص (که جزء‌به‌جزء آن با اجتهاد استنباط می‌شود و عقلاً لازم‌الاجرا است‌)، بخشی از آن، نه در عرض شریعت بالمعنی ‌الاخص که منطبق با خطوط کلی اسلام؛ و بخشی دیگر، عدم مغایرت با خطوط کلی اسلام است. شایان ذکر است، این بخش که عدم مغایرت آن با خطوط کلی اسلام موردنظر ما است، در منطقه الفراغ اسلام حاصل می‌شود، هرچند در منطقه الفراغ اسلامی چتر جهان‌بینی اسلامی کاملاً باز است اما در این منطقه، نه دین در صدد ورود است و نه مانع ورود انسان مسلمان برای یافتن راهکارهای لازم در جهت رسیدن به زندگی بهتر می‌شود. با این وصف، اینکه بعضی گفته‌اند، تمدن نوین اسلامی، تمدن مسلمانان است به آن فی نفسه ایرادی وارد نیست. اما اگر منظور این باشد که تمدن نوین اسلامی هیچ تکیه‌گاه محکم دینی ندارد و یک برداشت غیر مجتهدانه و یا ذوقی از اسلام است، حتماً ایراد دارد چراکه در آنچه اجمالاً بیان شد، نحوه انطباق یا عدم مغایرت آن با خطوط کلی و محکمات اسلام و همچنین، شریعت بالمعنی الاخص مشخص شد.
  2. این تمدن «عدالت‌رکن» است؛ به بیان واضح‌تر، عدالت و ظلم‌ستیزی، ستون اصلی تمدن نوین اسلامی است و محال است در ساحت نظریِ این تمدن، عنصری بر‌خلاف عدالت ظهور کند.
  3. تمدن نوین اسلامی «امام‌محور» است. یعنی در غیاب معصوم (ع)، ولی فقیه، در طول امام (ع)، ارائه طریق و ایصال به مطلوب ـ که دو شأن اصلی امام است ـ را بر عهده دارد؛ و اصولاً تحقق دین و عدالت در گرو وجود امام و نهاد امامت است، هرچند دوران حضور امام (ع) با دوران حضور نایب امام (ع) ـ چه در مراتب مشروعیت و چه در عرصه کارآمدی ـ یکسان نیست.
  4. این تمدن «آزادی‌بنیان و آزادی‌زا» است؛ به‌بیان دیگر، تمدن نوین اسلامی، نه فقط در بستر آزادی شکوفا می‌شود، بلکه بعد از تولّد به بسط و تعمیق آزادیِ حقیقی کمک می‌کند و با استبداد و خودکامگی در تعارض است.
  5. تمدن نوین اسلامی «مردم‌نهاد» است و نه حکومت‌نهاد و یا حتی نخبه‌نهاد. البته حکومت و نخبگان در شکل‌گیری و تداوم تمدن نوین اسلامی نقش مهمی دارند اما در تمدن نوین اسلامی، فراتر از حکومت و نخبگان، آحاد مردم ـ اعم از آنکه فرضاً فقیر و غنی یا بی‌سواد و با‌سواد باشند ـ نقش مؤثر و هوشمندی دارند و قرار نیست بازیگر اصلی در تمدن نوین اسلامی حکومت یا نخبگان بوده و آحاد مردم صرفاً تماشاگر باشند.
  6. این تمدن «فرایندی و تدریجی» است و نه پروژه‌ای و دفعتی که توضیح آن در جلسات قبل ارائه شد.
  7. تمدن نوین اسلامی «علم‌گرا » است؛ چه علم به معنای معرفت، چه علم به معنای دانش تجربی یا ساینس.
  8. این تمدن «آبادگر و فقرستیز» است، به این معنا که در صدد آبادکردن دنیا برای بهره‌مندی حداکثری از نعمات الهی و همچنین، به دنبال پیشگیری و ریشه‌کن کردن فقر در جامعه است. در‌حقیقت، مواجهه تمدن نوین اسلامی با فقر، مواجهه درمانی نیست بلکه مواجهه پیشگیرانه است.
  9. تمدن نوین اسلامی «خلاق و نوآور» است. منظور، نوآوری در ادبیات، در روش، در ابزار، در فناوری، در نهاد وغیره است.
  10. این تمدن «طبیعت‌دوست» است، یعنی جنگ و ستیزی با طبیعت ندارد و طبیعت را قربانی فقرزدایی و رفاه جامعه نمی‌کند.
  11. تمدن نوین اسلامی «تعالی‌خواه» است، یعنی کمال‌جو است و کمال بشر را در اعتلای حقیقت و روح انسان جست‌وجو می‌کند؛ هرچند این تعالی و کمال هردو نیازمند بسترهای مادی و معنوی است.
  12. این تمدن «انسان‌ساز» است: به این معنا که تمدن نوین اسلامی به دنبال شکوفا‌سازی جوهر وجودی انسان بوده و با جریان مسخ انسان در تمدن‌های سکولار در تعارض است؛ و اگر بگوییم هدف اصلی تمدن نوین اسلامی همین است، سخن غیر‌دقیقی نگفته‌ایم.
  13. تمدن نوین اسلامی «گسترش‌یابنده و جهانی» است، و عامل این گسترش، نه زور است و نه صرفاً قدرت اقتصادی، بلکه احیای عقل فطری و هویدا‌شدن آثارش و به‌طور‌کلی، جذابیت‌های منحصربه‌فرد اسلام است.
  14. این تمدن «صلح‌گرا و آرامش‌بخش» است؛ یعنی آلام بشری را کاهش می‌دهد و به بسط و تعمیق صلح پایدار کمک می‌کند.

مؤلفه‌های اصلی تمدن نوین اسلامی

بنا‌بر آنچه گذشت، مؤلفه‌های اصلی تمدن نوین اسلامی که از دل برخی ویژگی‌های چهارده‌گانه قابل استخراج است، عبارت‌اند از‌: دین، عدالت، آزادی، مشارکت مردمی، علم‌گرایی، نوآوری، آبادگری و فقرستیزی، طبیعت‌دوستی، و صلح و آرامش‌بخشی که البته از بین این مؤلفه‌ها، دین و عدالت بر سایر مؤلفه‌ها حاکم است و امام که در ویژگی‌ها آمده بود نیز شرط تحقق دین و عدالت است که توضیح آن را به مجال دیگر واگذار می‌کنیم.

بسترها و لوازم اساسی شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی

بحث بعدی، بسترها و لوازم اساسی شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی است؛ به بیان واضح‌تر، ما در اینجا به دنبال پاسخ‌گویی به این سؤال اساسی هستیم که برای شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی، وجود چه عناصری واجب است و آیا تمدن بدون وجود این عناصر در مسیر تولد قرار می‌گیرد؟ من در اینجا فقط به چند عنصر مهم‌تر اشاره می‌کنم. ضمناً تلاش می‌کنم تا‌حدّی جلوی تداخل این بحث با سایر بحث‌هایی که تا الآن داشتیم را بگیرم یا مانع از تکرار مخلّ شوم.

اول: فکر دینی. همان‌طور که اشاره شد، شالوده تمدن نوین اسلامی را استنباط علما از دین می‌سازد؛ بنابراین، تا زمانی‌که یک فکر دینیِ جامع، متقن، منسجم، نظا‌م‌مند، به‌روز، پاسخ‌گو و مدوّن وجود نداشته باشد، هرگونه ورود در مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی منتفی است. در عصر غیبت معصوم (ع)، عنصر اصلی برای دستیابی به فکر دینی، اجتهاد است که البته در اینجا تلقی صرفاً فقهی از اجتهاد وجود ندارد بلکه شامل هرگونه کشف و استنباط روشمند و مشروع خواهد شد. البته ما رویکرد صفر و صدی به فکر دینی نداریم اما این فکر باید ضمن بهره‌مندی از درجه مناسبی از خلوص، دارای کارایی لازم برای مواجهه با مسائل و نیازهای تمدن نوین اسلامی باشد.

دوم: علم. در اینجا منظور از علم، علم دینیِ مصطلح نیست بلکه هر علمی است که بتواند در زیر چتر جهان‌بینی اسلامی، جامعه اسلامی را در پیشرفت‌های همه‌جانبه که جزء مراحل کلیدی و اصلی تمدن‌سازی است، یاری کند مانند علوم پایه، علوم فنی و مهندسی و علوم پزشکی با همان روش‌شناسی اکتشافی‌ـ‌تجربی؛ به‌بیان دیگر، لازمه قدم‌نهادن در مسیر تمدن نوین اسلامی، رسیدن به قله‌ها یا مرزهای این علوم و حتی عبور از این مرزها است. البته قرارگرفتن علوم زیر چتر جهان‌بینی اسلامی، نه فقط ماهیت، که کارکرد این علوم را نیز تحت تأثیر جدی قرار خواهد داد که مجال ورود تفصیلی به این بحث نیست اما در همین حد عرض می‌کنم که اگر علوم تجربی ذیل جهان بینی‌الهی شکوفا شده و رشد کند، عملاً این علوم نیز متصف به وصف دینی خواهند شد.

در اینجا سؤال مهمی مطرح است و آن اینکه شما علوم انسانی را ذیل فکر دینی قرار می‌دهید یا علوم تجربی و عرفی؟ آنهایی که با دیدگاه‌های بنده در موضوع علوم انسانیِ اسلامی آشنایی دارند، می‌دانند که از‌نظر من رابطه علوم انسانیِ اسلامی با فکر دینی، یعنی روح تعالیم اسلامی، عموم و خصوص مطلق است اما رابطه علوم انسانی با علوم اسلامی، عموم و خصوص من‌وجه است. البته من‌وجه‌بودن این رابطه هیچ منافاتی با اتصال علوم انسانیِ اسلامی به فکر دینی و یا باز‌بودن چتر جهان‌بینی اسلامی بر سر کل علوم انسانیِ اسلامی ندارد اما آنچه مسلّم است، علوم انسانیِ اسلامی، مساوی علوم اسلامی مانند فلسفه و کلام اسلامی، فقه اسلامی، اخلاق اسلامی یا عرفان اسلامی نیست، بلکه در بخش مهمی، مبتنی یا بهره‌مند از این علوم است.

باید توجه داشت، بنده علوم انسانیِ اسلامی را منطقه‌بندی می‌کنم و معتقدم در مناطقی از علوم انسانیِ اسلامی،‌ علوم تجربی مجال ظهور و بروز حداقلی و در مواردی مجال ظهور و بروز حداکثری دارند؛ با‌این‌وجود، من ترجیح می‌دهم، علوم انسانیِ اسلامی را ذیل هیچ‌یک از این دو (‌فکر دینی و علوم اسلامی‌) قرار ندهم و برای علوم انسانیِ اسلامی، جایگاه مستقلی قائل باشم. علت اینکه علوم انسانیِ اسلامی را ذیل فکر دینی نیز قرار نمی‌دهم این است که اولاً، فکر دینی نقش پی‌ها و ستون‌ها و جهت‌دهنده‌ها را در این علوم دارد و قلمرو فکر دینی و کارکردهای آن با علوم انسانیِ اسلامی در همه‌جا یکسان نیست؛ ثانیاً، درجه خلوص و انطباق علوم انسانیِ اسلامی با حقیقت، در همه‌جا در‌حدّ درجه و میزان فکر دینی نیست.

در‌خصوص علوم انسانیِ اسلامی نیز معتقدم این علوم، لایه مهمی از محتوا و همچنین، مغزافزار تمدن نوین اسلامی را می‌سازد؛ ازاین‌رو، تا زمانی‌که علوم انسانیِ اسلامی بسط و تعمیق نیافته باشد و یا در مرحله عینیت‌یافتگی قرار نگرفته باشد، قدم نهادن در مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی، خود‌به‌خود منتفی است.

سؤال دیگر به موضوع فناوری باز‌می‌گردد. آیا در تمدن نوین اسلامی، دستیابی به خط فناوری در جهت تسلط یا تسخیر طبیعت، بهره‌گیری حداکثری از امکانات مادیِ عالم و همچنین، سهل و روان‌سازی زندگی فردی و اجتماعی و سرعت‌بخشیدن به آن ضروری است؟ پاسخ بنده به این سؤال مثبت است؛ به‌بیان واضح‌تر، فناوری‌ها اعم از سنتی و مدرن، نقش مؤثری در شکوفایی و رشد همه تمدن‌ها، از‌جمله تمدن نوین اسلامی دارد. ضمن آنکه علت اصلی خلق این فناوری‌ها میل بشر به گسترش زندگی مدنی و پیشرفته مادی است. اما تفاوت تمدن اسلامی با تمدن‌های سکولار، انطباق اهداف و کارکردهای فناوری با فکر دینی و لایه سخت سبک زندگی اسلامی است. البته فناوری‌ها، بر فرض انطباق با فکر دینی، به سهم خود خالق سبک زندگی نیز هستند اما همان‌طور که اشاره شد، فناوری‌ها در سبک زندگی اسلامی صرفاً بر روی تغییر لایه‌های نرم سبک زندگی اسلامی تأثیرگذار هستند. به‌هر‌حال، آنچه مسلم است اولاً، فناوری مولود مدرنیسم نیست و انحصاری به عالم مدرن ندارد هرچند این عالم به حجم و و نوع فناوری‌ها جهت‌های منحصربه‌فردی داده است؛ ثانیاً، اسلام نه‌تنها با فناوری مخالف نیست، فناوری را عاملی مؤثر در جهت بهره‌برداری مناسب انسان مسلمان از نعمات دنیوی می‌داند؛ ثالثاً، فناوری در تمدن نوین اسلامی می‌بایست با فکر دینی منطبق باشد و همین انطباق، مرزی پررنگ میان فناوری‌های علم مدرن و تمدن غرب، و فناوری‌های عالم اسلامی و تمدن نوین اسلامی کشیده است؛ هرچند بسیاری از این فناوری‌ها با یکدیگر شباهت دارند.

سوم: خلاقیت و نوآوری. توجه فرماییدکه امکان آنکه موضوع خلاقیت و فناوری را مسامحتاً ذیل علم قرار دهیم بود اما منظور ما از خلاقیت و نوآوری، فراتر از نوآوری‌های علمی، شامل‌ همه عرصه‌های فکری، علمی، فناوری، مدیریتی و‌غیره است؛ در‌واقع، شکل‌گیری و بقای یک تمدن، مرهون نوآوری است؛ بنابراین، هرگاه این نوآوری کم‌رنگ و ضعیف شود، تمدن قدرت تداوم خود را از‌دست خواهد داد.

باید توجه داشت درنهایت، پیشرفت مادی سقف دارد. یعنی بشر به جایی می‌رسد که به عمده آمال و آرزوی‌های مادی خود می‌رسد اما آنگاه که پیشرفت، همه‌جانبه و توأمان مادی و معنوی تعریف شود، سقفی ندارد؛ ازاین‌رو، نیاز بشر به نوآوری هیچ‌گاه پایان نمی‌پذیرد.

البته فناوری منحصر‌به امور فیزیکی و مقاصد مادی نیست و می‌تواند جنبه‌های متافیزیکی و فرهنگی هم داشته باشد با این ملاحظه که ورود فناوری به این عرصه‌ها مانند عرصه فرهنگ، نباید به سطحی‌سازی امور فرهنگی و یک ابزار و کالای اقتصادیِ توخالی تبدیل شود.

چهارم: انسان رشید و در طراز تمدن. ان‌شاءالله یکی ازجلسات این درس‌گفتار به بحث انسان تمدن‌ساز اختصاص خواهد یافت؛ بنابراین، در اینجا در همین حد عرض می‌کنم که تا وقتی جامعه اسلامی قادر به تربیت انسان‌های رشد‌یافته و تعالی‌خواه نباشد و این انسان‌ها در جامعه اسلامی در اکثریت نباشند، قدم‌نهادن در مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی منتفی است؛ چراکه بازیگر اصلی در تمدن نوین اسلامی انسان است و سایر عناصر، همگی به‌دنبال کمک به او برای ایفای نقش محوری در تمدن به‌مثابه مقدمه ضروری تعالی و کمال روحی است.

پنجم: همگرایی. با‌وجود شکاف‌های اجتماعی فراوان، تفرقه و چندقطبی، قدم‌گذاشتن در راه تمدن نوین اسلامی ممکن نیست. لازمه تمدن‌سازی همگرایی است اما برخلاف تمدن غربی در تمدن نوین اسلامی، عامل اصلی همگرایی انگیزه‌های توأمان مادی و معنوی است و حتی انگیزه‌های معنوی نسبت‌به انگیزه‌های مادی برتری محسوسی خواهند یافت. با این ملاحظه، همگرایی در جامعه اسلامی، مخلّ بروز ارزش‌های فردی نیست که ان‌شاءالله در جلسات بعدی به تفصیل درباره آن بحث خواهد شد.

ششم: رهبری دینی صالح و توانا. همان‌طور که در ویژگی‌های تمدن نوین اسلامی بر روی عنصر امامت که در دوران غیبت معصوم (ع) با محوریت «ولی فقیه تداوم طولی خواهد یافت» اشاره شد، قرار‌گرفتن در مسیر تمدن نوین اسلامی نیز بدون وجود رهبری صالح و توانمند میسر نیست؛ در‌واقع، عنصری که راه دستیابی به تمدن نوین اسلامی و مقاصد آن را مشخص می‌کند و مهم‌تر از آن، جامعه اسلامی را از انحراف و کج‌روی نجات می‌دهد، رهبری و نهاد رهبری است که هم دارای مشروعیت الهی است و هم از مقبولیت و پیروی عمومی بهره‌مند است. البته بحث من در اینجا، فراتر از مباحث رایج مشروعیت و مقبولیت است اما آنچه مسلم است، گرایش مردم به رهبر دینی و ولی فقیه، در ساختار مشروعیت الهی جایگاه مشخصی دارد؛ به‌بیان دیگر، بر‌خلاف خود امامت که برای تحقق خود لزوماً به حاکمیت سیاسی نیاز ندارد و فارغ از گرایش حداکثری مردم به فعلیت می‌رسد، رهبری دینی و ولایت فقیه در اصل مشروعیت خود نیازمند گرایش عمومی به‌نحو حداکثری است. البته اگر امام نیز بخواهد شأن حاکمیت سیاسی خود را در جامعه محقق کند، به گرایش و تابعیت حداکثریِ مردم محتاج است، ازاین‌رو،‌ می‌گوییم دولت اسلامی محصول مردم‌سالاری دینی است که بحث تفصیلی آن در جای خود خواهد آمد.

هفتم: آزادی. یکی از لوازم اصلی پا‌نهادن در مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی، وجود آزادی‌های معنوی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است؛ با این ملاحظه که آزادی در اسلام در چهارچوب عدالت و اخلاق مشروعیت می‌یابد و اصولاً حذف عدالت و اخلاق، نه فقط شرعاً، بلکه عقلاً مساوی با مسدودشدن مسیر آزادی و از‌دست‌رفتن ضمانت‌های لازم برای تحقق آن است. به‌هر‌حال، آنچه نباید در جامعه استبداد‌زده و گرفتار اسارت و خودکامگی از نظرها دور بماند این است که نه‌تنها استعدادها و ظرفیت‌های انسان و جامعه انسانی به‌درستی شکوفا نمی‌شود، مشارکت حداکثری نیز هیچ‌گاه رخ نخواهد داد. با این وصف، آزادی یکی از لوازم حیاتی برای قرارگرفتن در مسیر تمدن‌سازی است.

هشتم: ثروت. نباید از نظرها پنهان بماند که تمدن نوین اسلامی جنبه عینیت‌یافته تعالیم اسلامی است که ظهور و بروز آن در عرصه‌های گوناگون، اعم از محتوایی، نرم‌افزاری و سخت‌افزاری است؛ ازاین‌رو، چه شکوفایی یک تمدن و چه بقا و دوام آن، نیازمند انواع سرمایه‌گذاری‌های مادی است که این سرمایه‌گذاری‌ها بدون انباشت ثروت امکان‌پذیر نیست. عامل اصلی این انباشت سرمایه، تولید ناحالص و عرضه آن در بازارهای داخلی و همچنین، صادرات است؛ با‌این‌وجود، در کتاب اسلام و پیشرفت، تفاوت‌های اصلی پیشرفت اسلامی با توسعه غربی را در تولید، فروش و مصرف و به‌طور‌کل، کسب ثروت بیان داشتیم. در اینجا روی این نکته کلیدی تأکید می‌کنم که قدم‌نهادن در مسیر تمدن نوین اسلامی در شرایط تنگدستی امکان‌پذیر نیست اما در جامعه اسلامی، کسب و انباشت ثروت، هیچ‌گاه از مسیر قربانی‌شدن فرهنگ و اررش‌های اسلامی نمی‌گذرد و نمی‌توان به بهانه کسب و انباشت ثروت، از ارزش‌های دینی با مسئولیت‌های فرهنگی سر باز زد.  

چشم‌انداز تمدن نوین اسلامی

بحث دیگر، درباره چشم‌انداز تمدن نوین اسلامی است. البته بنا‌بر آنچه در ویژگی‌های تمدن نوین اسلامی بیان شد، تا‌حدّی تکلیف چشم‌انداز روشن می‌شود اما در ادامه، به‌صورت روشن‌تر درباره چشم‌انداز تمدن نوین اسلامی سخن خواهم گفت.

قبل از ورود به این بحث، باید متذکر شوم که چشم‌اندازها معمولاً ذو‌مراتب‌اند؛ بنابراین، هم می‌توان به ترسیم مرتبه‌ای از مراتب گوناگون از چشم‌انداز پرداخت و هم به عالی‌ترین مرتبه چشم‌انداز توجه کرد. ازآنجاکه بحث تمدن نوین اسلامی مربوط به دوران غیبت امام معصوم (ع) است، بالطبع چشم‌انداز عالی آن، سایه‌ای از چشم‌انداز تمدن اسلامی در دوران ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) خواهد بود. بااین‌وجود، به نظر می‌رسد، تمدن نوین اسلامی را می‌توان در طول تمدن مهدوی (ع) در نظر گرفت و چشم‌انداز نهایی آن را مراتبه‌ای اولیه یا میانی از تمدن مهدوی (ع) توصیف کرد. بعد از این بحث، کمی بیشتر درباره تمدن مهدوی (ع) توضیح خواهیم داد.

ازطرف دیگر، باید توجه داشت که چشم‌انداز تمدن نوین اسلامی لزوماً در همه ابعاد با ظاهر چشم‌انداز تمدن‌های سکولار متفاوت نیست؛ ازاین‌رو، ممکن است بخشی از آنچه بیان می‌شود، با قسمتی از مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی، مثلاً تمدن غرب و مسیر تولد آن شباهت داشته باشد. از‌نظر بعضی، این شباهت‌ها افتادن در دام مدرنیسم است اما من تمدن جدید غرب را به‌طور‌کامل محصول مدرنیسم نمی‌دانم بلکه قسم مهمی از آن را تلاش‌های بشری برای دستیابی به زندگی دنیوی بهتر توصیف می‌کنم که البته مدرنیسم به آن جهت، سهولت و سرعت منحصربه‌فردی داده است. با این وصف، آنچه امروز در غرب به‌عنوان پیشرفت مشاهده می‌کنیم، به‌طورکامل منفی و بر‌خلاف مقاصد اسلامی نیست، ضمن آنکه بخش عمده‌ای از تلاش‌های بشر برای دستیابی به رفاه یا زندگی دنیوی بهتر، مولود اختیار و آزادی انسان و نیز مولود نعمت عظیمی است که خداوند به نام عقل به انسان ارزانی داشته است که در اکثر موارد، این تلاش‌ها دانسته یا نادانسته بر فطرت الهی انسان تکیه دارد؛ علاوه‌بر‌این، باید روشن کرد که جامعه اسلامی در مواجهه با دنیا و بهره‌برداری از آن، یک جامعه ایستا نیست و اگر این جامعه، در عالمی غیر از عالم مدرن نیز به امر آبادانی و استفاده مناسب از مواهب دنیا بپردازد، لاجرم بخشی از دستاوردهای جامعه اسلامی با آنچه امروز بشر در تمدن‌های سکولار به آن رسیده است، مشترک خواهد بود؛ هرچند مهم، نگاه منظومه‌ای به جمیع دستاوردهای جامعه اسلامی و درک عمیق جهت‌گیری‌های متفاوتِ خیلی از این دستاوردها در جهت تحقق مقاصد عالیه اسلامی است که حتماً نه فقط در مسیر، بلکه در مقصد، با آنچه امروز مثلاً در تمدن غرب شاهد آن هستیم، یکسان نخواهد بود. 

بنا‌بر آنچه گذشت، چشم‌انداز تمدن نوین اسلامی را می‌توان به شرح زیر برشمرد‌:

۱٫ دستیابی به سطح مناسبی از مناسبات و تعاملات انسانی براساس «کرامت»، «اخلاق»، «عدالت» و «حقوق مدنی»، توأم با کاهش تزاحمات و تعارضات اجتماعی. البته باید توجه داشت، عدالت در بطن حقوق مدنی و ابزارها و نهادهای وابسته به آن قرار دارد و اشاره مستقل به آن، به جهت اهمیت فوق‌العاده آن است.

۲٫ شکل‌گیری سطح خوبی از بسترهای مساعد مادی و معنوی به منظور رشد، کمال و تعالی روحی آحاد جامعه و رفع بخش مهمی از موانع در این عرصه. نباید از نظر دور داشت که با ارزش‌ترین چشم‌انداز تمدن نوین اسلامی ناظر به شکل‌گیری همین بسترها است. درحقیقت، همه‌چیز در تمدن اسلامی درنهایت، به دنبال ایجاد چنین فرصتی است و ازاین‌رو، این چشم‌انداز در عرض و هم‌وزن سایر موارد نیست. 

۳٫ فراهم‌شدن خط ایجاد آبادانی در جامعه و بهره‌‌مندی درست از منابع و امکانات خدادادی بدون تضییع و تخریب محیط زیست.

۴٫ بهره‌مندی اکثریت جامعه از سطح مناسب و معقولی از رفاه و تسهیلات فردی و اجتماعی و کاهش جدی محرومیت‌ها و عدم برخورداری‌ها. البته روشن است که رفاه در جامعه اسلامی با رفاه‌زدگی، دنیا‌پرستی و غفلت از آخرت قابل جمع نیست.

۵٫ بروز و ظهور بخش مناسبی از ظرفیت‌های روحی بشر در مسیر رشد و کمال معنوی در قالب فرهنگ، هنر، ادبیات و اندیشه‌ بدون تعارض جدی با جنبه‌های مادی پیشرفت و تمدن‌سازی. به این نکته توجه شود که اگر فرهنگ، هنر، ادبیات و اندیشه در مسیر صحیح قرار بگیرد، نه‌تنها زندگی مادی را از مادی‌زدگی، ماشین‌وارگی و امثالهم خلاص می‌کند، به قرارگرفتن انسان در مسیر رشد و تعالی روحی نیز مدد می‌رساند.

۶٫ شکل‌گیری سطح مناسبی از صلح، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و بشر‌دوستانه و امنیت در دایره مناسبات و تعاملات جهانی تمدن نوین اسلامی و کاهش جدی اِعمال سلطه و استیلای جوامع ملحد و مادیگرا به جامعه اسلامی صاحب تمدن. درحقیقت، هر میزان جامعه متمدن اسلامی قدرتمند ‌شود، بیشتر از دایره سلطه‌پذیری خارج می‌شود اما برخلاف سایر جوامع، انگیزه‌ای برای سلطه‌گری ندارد.

عدم گرایش تمدن نوین اسلامی به سلطه سخت و نرم

از همین‌جا وارد بحث بعدی می‌شویم و آن، نفی سلطه‌گری در تمدن نوین اسلامی است؛ د‌رواقع، همان‌طور که اشاره شد، یکی از تفاوت‌های جوهری تمدن نوین اسلامی با تمدن‌های سکولار، فقدان انگیزه سلطه‌گری در تمدن نوین اسلامی است؛ بنابراین، معنای گسترش‌یابندگی و جهانی‌شدن در این تمدن با تمدن‌های سکولار متفاوت است. مسلماً تمدن نوین اسلامی نه‌تنها مبنا و هدفی برای تجاوز و تسخیر سرزمین‌های دیگر ندارد، به‌دنبال تحمیل آشکار، پنهان و نرم خود به ملت‌ها و دولت‌های دیگر، و تبدیل‌کردن کشورهای دیگر به قلمرو مستعمراتی جامعه اسلامی نیست، بلکه این تمدن با معرفی امتیازاتش به دیگران، درصدد جذب طبیعی آنها بر‌اساس یک انتخاب آزادانه و محققانه است.

امکان تحقق نظم سیاسی دولت‌ـ‌امت در تمدن نوین اسلامی

بحث مهم دیگری که در اینجا شایسته است وارد آن بشویم، پاسخ به این سؤال اساسی است که آیا تمدن نوین اسلامی خود را در چهارچوب دولت‌ـ‌ملت محصور می‌کند یا خیر، برنامه‌هایی برای تغییر چهارچوب دولت‌ـ‌ملت به دولت‌ـ‌امّت دارد؟ پاسخ من به این سؤال این است که امروز و در دوران غیبت امام زمان (عج)، شاید امکان تحقق حداکثری نظم سیاسیِ دولت‌ـ‌امّت در جهان اسلام وجود نداشته باشد اما به نظر می‌رسد بتوان با طراحی یک مدل پیشرفته، و با قرار‌دادن «رهبر» به‌جای دولت، نظم سیاسی جدیدی را تحت عنوان رهبر‌ـ‌امّت در جهان اسلام برقرار کرد؛ نظمی که بعضی از جلوات آن با پیروزی انقلاب اسلامی قابل درک شده است؛ به‌بیان دیگر، هرچند امروز مسلمانان خود را متعهد به تبعیت از چهارچوب دولت‌ـ‌ملت می‌دانند، بخش مهمی از آنها فراتر از قوانین، سیاست‌ها و اقتضائات کشوری خود، رهبری کلان رهبر انقلاب اسلامی را در بعضی عرصه‌ها پذیرفته‌اند؛ در‌واقع، چهارچوب و نظم سیاسیِ رهبر‌ـ‌امّت، رویکرد حداقلی به نظم دولت‌ـ‌امت محسوب می‌شود که به‌تدریج زمینه تحقق حداکثری آن را نیز فراهم خواهد کرد؛ هرچند مجدداً تأکید می‌کنم که در نظام مردم‌سالاری دینی، هنوز مدل پیشرفته‌ای برای نظم سیاسی دولت‌ـ‌امت طراحی نشده است و بحث بنده نیز در رشته اندیشه سیاسی تازگی دارد.

تفاوت تمدن نوین اسلامی با تمدن مهدوی (عج)

بحث آخر من، اشاراتی به تفاوت تمدن نوین اسلامی با تمدن مهدوی (ع) دارد. بحث در این است که در تمدن مهدوی (ع)، مقصد عالیه اسلام از تمدن‌سازی با حضور منحصربه‌فرد امام (ع) و امدادهای خاص الهی محقق می‌شود؛ به‌بیان واضح‌تر، اگر جامعه اسلامی به‌دنبال فتح قلل گوناگون است، رفیع‌ترین قله یا قلل، تنها در عهد ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) قابل تحقق است. البته تمدن اسلامیِ قبل از ظهور، با تمدن اسلامیِ بعد از ظهور ارتباط طولی دارد و حتماً تمدن اسلامی در دوران غیبت صرف‌نظر از اینکه با تمدن مهدوی اتصال زمانی داشته باشد و یا نداشته باشد، می‌تواند نقش مقدمه‌ساز را برای ظهور منجی عالم بشریت (عج) بازی کند؛ با‌این‌حال، تمدن مهدوی (ع) دارای مختصاتی است که ویژه خودش است و جست‌وجوکردن این مختصات در تمدن نوین اسلامی منطقی نیست؛ هرچند به نظر می‌رسد در دوران ظهور امام زمان (ع) نیز بخش مهمی از قواعد دنیوی و اقتضائات زیست در این عالم حاکم است اما ظهور امام مهدی (ارواحنا فداه) به‌عنوان وارث همه انبیا (ص) و ائمه هدی (ع)، و تحقق وعده‌های الهی، شرایط را کاملاً به‌نفع جریان حق دگرگون می‌کند که فهم همه جزئیات آن خارج از طاقت ما است.

پی نوشت:

۱٫ از‌ نظر اینجانب، فناوری اختصاصی به عالم مدرن ندارد و بشر در طول تاریخ، همواره برای بهره‌مندی از زندگی راحت‌تر به سمت تولید فناوری رفته است. هرچند عالم مدرن به مسیر شکل‌گیری و بهره‌برداری از فناوری سرعت بی‌نظیر و جهت‌های منحصربه‌فردی داده است و بالطبع اگر عالم مدرن با مختصات این‌جهانی خود ظهور نکرده بود، این حد از فناوری در جهان نمایان نمی‌شد. با این وصف، اگر فرضاً صدر اسلام از جهت قلمرو زمانی تا الآن تداوم یافته بود، قطعاً زندگی مسلمانان از جهت بهره‌مندی از فناوری متحول می‌شد. این مطلب در میان علما درباره شرایط دوران ظهور امام زمان (ع) و استفاده مسلمانان از امکانات عصر ظهور نیز مطرح شده است. مثلاً بسیاری معتقدند منظور از قیام به سیف یا استفاده از اسب در روایات، لزوماً شمشیر یا اسب نیست بلکه در دوران ظهور از سلاح و مرکب روز، البته مشروط به مباح‌ بودن آنها استفاده می‌شود.

 

علاقه‌مندان می‌توانند برای آگاهی بیشتر از ابعاد و زوایای این بحث، به سخنرانی اینجانب در تاریخ ۲۹/۸/۹۵ با عنوان اربعین و بازخوانی نظریه انتظار فرج که در کربلای معلی ارائه شده است مراجعه کنند.

انتهای پیام/

 

کد خبر : 64949
تاريخ ثبت خبر : 6 فروردین 1397
ساعت بارگزاری خبر : 10:17
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)