به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، محمد نقیزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه و پژوهشگر مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران مقاله ای با عنوان «تبیین جایگاه علوم انسانیِ اسلامی در ترسیم فضای شهری متناسب با الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت» به رشته تحریر درآورده است که در ادامه می آید:
چکیده
بیتردید از گذشتههای دور شهرها و مجتمعهای زیستی یکی از اصلیترین آثار هر تمدنی بودهاند. شهرها یا مدائن جلوه عینی هر تمدن و فضای زیست اهل آن هستند. علاوهبراین، شهرها میتوانند بهعنوان مقوم مبانی و تسریعکننده حرکت مردمان بهسمت پیشرفت مورد نظرشان ایفای نقش کنند؛ یا بالعکس، نمایش ازخودبیگانگی و بحران هویت مردم و بیانگر مقلد بودن آنها و زمینهساز دورشدن مردمان از اهداف عالی زندگیشان باشند. شهرها نماد تمدنها، ظرف زندگی مردمان هر تمدن، تجلی کالبدی و عینی باورهای جامعه و جلوه الگویی هستند که اهل مدینه برای پیشرفت انتخاب کردهاند. درواقع، مردمان و اهل یک تمدن، شهر خویش را چنان بنا میکنند که بتوانند آنگونه که الگوی ایدهآل و مطلوبشان اقتضا میکند در آن زندگی کنند. بهعبارتدیگر، مردمان، شهر را آنگونه سامان میدهند که بتوانند به شیوهای که آرمانها و ایدهآلهایشان میگوید زندگی کنند. بنابراین، بین شهر و مردمان با الگوی آرمانیای که برای خویش برگزیدهاند رابطهای غیرقابلانکار است.
علاوهبرآن، با توجه به اینکه در فرایند ظهور هر اثر انسانی (و از جمله شهر بهعنوان مجموعهای از آثار انسانی) گام اول و فضای آغازین، حضور در فضای اندیشه یا جهانبینی است، شناخت اصول جهانبینی و جهتدهنده فعالیتهای انسانی که علوم انسانی جلوههایی از آن هستند، ضرورتی بنیادین است. بهاینترتیب، در فرایند شناخت بارزههای فضای ظهور الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، آگاهی به اصول و مبانی جهانبینی توحیدی اسلام که هادی اندیشه مسلمانان و بهعبارت بهتر هادی و ساماندهنده علوم انسانی مورد استفاده و مورد استناد هستند، یک ضرورت است.
در همه جوامع دنیای معاصر نیز سعی بر آن است که شهرها و فضاهای زیست بر اساس مبانی الگویی که برای پیشرفت و توسعه جامعه (اعم از برنامههای توسعه یا توسعه پایدار) تدوین شده و ملاک عمل قرار دارند، طراحی و برنامهریزی و ایجاد و مدیریت شوند؛ تا بهاینوسیله فضا و محیط مناسب و مطلوب زندگی مردمان را فراهم کنند؛ تا در آن محیط و فضا و شهر، مردم بتوانند آنگونه که الگو و ایدهآلهایشان تبیین نموده و آنگونه که به آنان القا شده و آنطور که آرزو دارند زندگی نموده و به آرمانها و اهداف الگوی مورد نظر خویش دست یابند.
نقش و تأثیر علوم انسانی (به معنای عام آن که به جهانبینی و باورها و اعتقادات و فرهنگ مربوط میشود) بر تبیین الگوهای پیشرفت و بر تدوین برنامههای متناسب با آن امری مسلم است. بهاینترتیب، تأثیر علوم انسانی در تدوین برنامههای توسعه شهری نیز امری غیرقابلانکار است. علاوهبرآن، با عنایت به تأثیرپذیری الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت از مبانی نظری و فکری اسلام، تأثیر جهانبینی توحیدی اسلام بر تدوین مبانی نظری شهرسازی اسلامی، امری است که رعایت آن لازم است. برخی از اصلیترین سؤالاتی که مقاله در پی توضیح پاسخ آنها خواهد بود عبارتند از:
۱٫جایگاه اندیشه و جهانبینی در سامان دادن سؤالات و تولید علم.
۲٫موضوع جایگاه اندیشه در شکلگیری علوم انسانی.
۳٫جایگاه ظهور شهر در ظهور تمدن.
با عنایت به آنچه بهاجمال ذکر شد، سعی شده است تا در مقاله حاضر، نقش و تأثیر مبانی فکری اسلام که بر شکلگیری الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت اثرگذار هستند، در تدوین مبانی نظری شهر اسلامی نیز (بهعنوان ظرف فعالیتهای جامعه پیشرفته بر اساس الگوی اسلامی ـ ایرانی) مورد بررسی و اثبات قرار گیرد. و در نهایت، مبانی و اصول شهر و محیط زندگی اسلامی را که متناسب با نحوه زیستی که الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت برای ایرانیان تبیین مینماید، تدوین و در اختیار قرار دهد.
بهمنظور انجام مطالعه و وضوح بحث، از شیوههای مختلفی برای تحقیق در موضوع استفاده خواهد شد. که اهم آنها عبارتند از: شیوه اکتشافی برای تبیین رابطه جهانبینی توحیدی با علوم انسانی و فرایند خلق آثار؛ روش تحقیق تحلیلی برای شناخت رابطه علوم انسانی در تبیین ساختار و سازمان شهر (بهعنوان ظرف جامعه و فضای الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت)؛ و روش تحلیل توصیفی برای انتخاب و معرفی نمونههای متناسب با بحث.
درآمــد
هر آن علمی که علوم انسانی نامیده شود، به دلیل ارتباطی که با انسان، و بهعبارت بهتر، با اندیشه و تفکر و فرهنگ او دارد، نمیتواند مستقل از جهانبینی و باورهای او مورد بررسی قرار گیرد. بهعبارتدیگر، انسانها ماشین نیستند تا قانونی یکنواخت بر همه آحادشان با هر جهانبینی و دینی حاکم باشد. ارتباط انواع دانشها و آثار انسانی با اصول جهانبینی انسان (که مأخذ و خاستگاه علوم انسانی هستند) به حدی است که حتی علوم طبیعی و کمی را نیز نمیتوان از این قاعده و از تأثیرپذیری از علوم انسانی مستثنی کرد (گلشنی، ۱۳۷۷؛ نقیزاده، ۱۳۸۶). به بیان دیگر، حتی برای قانونمندیهای حاکم بر ماشین نیز بنا به مقتضیات مکان و زمان و شرایط محیطی نمیتوان وحدت رویّهای قائل شد. حتی بسیاری از علوم طبیعی نیز مداوماً تغییر میکنند و مکشوفات جدید قوانین قبلی را ابطال میکنند.
بنابراین، این سؤال مطرح میشود که علیرغم این بداهت و مشاهدات عینی و متواتر، چگونه است که برخی سعی بر آن دارند تا بعضی از قوانین و رفتارها و عکسالعملهای خاصی که توسط شخص یا اشخاصی محدود، در جامعهای مشخص، در دورهای بخصوص و برای یک دین و تحت لوای جهانبینی و هستیشناسی و معرفتشناسی خاص ظهور و بُروز نمودهاند را بهعنوان قوانین و اصول علمی ثابت و لایتغیر برای همه جوامع و انسانها با هر تفکر و جهانبینی و فرهنگی ارائه و تسری دهند؟
بدون انکار لزوم توجه به تجارب جوامع بشری، به این نکته اساسی توجه میدهیم که با عنایت به ارتباط غیرقابلانکار علوم انسانی با انسان و با توجه به اینکه اصلیترین وجه انسان، وجه معنوی و روحانی و فکری و اندیشه اوست، اگر قرار است برای جامعهای مسلمان علوم انسانی تدوین شود، قاعدتاً مبانی آن (و به تعریف انسان و غایات و آرمانهای او و …) باید مطابق آرای اسلامی و بر اساس جهانبینی توحیدی اسلام تدوین شود.
در این مجال، بیمناسبت نیست تا به فرایند تولید علم از طریق سؤال و به رابطه جهانبینی با سؤال اشاره شود. این نکته، نکتهای بنیادین است و آن توضیح موضوع مهمی درباره «علوم اسلامی» یا «علم اسلامی» است. برخی معتقدند که همه علوم حتی علوم طبیعی و ریاضی و فیزیک و شیمی، «اسلامی» و «غیراسلامی» دارد. بعضی دیگر بر این باور هستند که بسیاری از علوم از قبیل علوم طبیعی و تجربی اسلامی و غیراسلامی ندارند و در همهجا و همه زمانها ثابت هستند. بعضی دیگر این هر دو را افراطی دانسته و معتقدند که از میان علوم، برخی از آنها مثل علوم انسانی نیز میتوانند اسلامی و غیراسلامی داشته باشند، اما علومی چون طبیعی و ریاضیات اسلامی و غیراسلامی ندارد. و گروهی نیز همه علوم را مستقل از جهانبینی و دین (و از جمله مستقل از اسلام) میدانند.
قبل از اعلام نظر در این زمینه، در مقدمه قابل ذکر است که همه علوم و دانشها وجود دارند و بر جهان و جوامع سیطره دارند؛ و انسان بهتناسب و در طول تاریخ برخی از آنها را کشف میکند. به بیان دیگر، همه اصول و قوانین طبیعی و تجربی و فلسفی و حکمی و عقلی و عرفانی که بر جهان و همه ارتباطات بین اجزای آنها سیطره داشته و آنها را هدایت و رهبری میکنند، از ابتدای خلقت و تا قیامت وجود دارند. انسانها نیز بهتبعِ علاقه و همت و نیاز و سؤال و مجاهده خود، برخی از آنها را کشف و به نام خود ثبت میکنند. اما چه چیزی سبب میشود که برخی از دانشها و علوم کشف شوند (یا بهعبارتی تولید شوند) و کثیری دیگر همچنان نامکشوف بمانند، تا عالِمی پیدا شود و به تناسب، یکیا چند تای دیگر را کشف کند؛ و بقیه نامکشوف بمانند. تا دوباره دانشمندی بتواند علم دیگری را تولید یا کشفی انجام دهد؛ و الی آخر.
به سؤال اصلی برگردیم: چه چیزی است که زمینهساز تولید علم میشود؟ بهنظر میرسد که هر یک از کشفیات و هر یک از علوم تولیدی پاسخ سؤالی هستند که دانشمند و عالم کاشف مطرح نموده و با یافتن پاسخ آن سؤال، در واقع، علم را کشف و یا تولید نموده است. بنابراین، اصلیترین عامل تولید (یا کشف) علم «سؤال» است.
در باب اهمیت سؤال قابل ذکر است که اولاً موضوع سؤال (یا موضوعهای مشابه و هممعنی با آن از قبیل احتیاج، نیاز، اراده، میل، گرایش به دانستن، کنجکاوی، حقیقتجویی و امثال اینها) از گذشتههای دور بهعنوان اصلیترین عامل و زمینهساز تولید (و کشف) علم مورد توجه و استناد بوده است. چنانچه نبی مکرم اسلام(ص) علم را واجد خزائنی میدانند که کلید آن خزائن سؤال است: علوم در گنجینههایی است که کلید آنها سؤال است. امام صادق(ع) نیز مکرراً به این موضوع اشاره دارند: «بر در این علم قفلی است که کلید آن پرسش است» و «همانا مردم هلاک شدند چون نپرسیدند». (اصول کافی، ۱۳۴۸، ج۱، ص۴۹) ثانیاً امروزه نیز یکی از ارکان همه پیشنهادات و پروپوزالها طرح «سؤال» است. و بالاخره اینکه، حتی دانشمندانی که بنا به سفارش کارفرمایی به تولید علم و کشف میپردازند، در واقع، سعی در یافتن پاسخ به نیازها یا سؤالات کارفرمای خود را دارند.
بهعنوان نتیجه، این نظریه را مطرح میکنیم که علوم مطلقاً و بهصورت ذاتی، به تفکر و اندیشهای وابسته نیستند. اما در عین حال، به دلیل گستردگی علم و دانش (تا مرز بینهایت) انسانها فقط قادر به کشف و شناخت برخی از علمها هستند؛ که این توانایی و کشف متأثر از سؤالهایی است که به ذهن عالمان متبادر میشود؛ و سؤالها نیز به تناسب جهانبینی و اندیشه و معرفت دانشمندان است که شکل میگیرند. خلاصه اینکه اگر چه علم بهصورت مطلق، اسلامی و غیراسلامی نیست، اما در هر زمینه، عالمان مسلمان و غیرمسلمان با عنایت به جهانبینیشان علوم مختلف و حتی متفاوتی را تولید (یا کشف) میکنند. باور داشته باشیم که یک عالم (مثلاً شیمیدان) قدرتطلب در اولین فرصت بمب شیمیایی تولید میکند؛ اما اگر چندین عالم مسلمان متعهد امثال جابربنحیان و زکریای رازی سالها در آزمایشگاهی با همه امکانات کار کنند، بمب شیمیایی از آن آزمایشگاه خارج نخواهد شد؛ حتی اگر بهطور اتفاقی نیز ماده اولیه آن تولید شود، این بزرگان بهمحض آگاهی از آن، آن ماده را به فاضلاب میریزند. مثال دیگری موضوع را روشنتر میکند. فرض کنیم که داروخانهای وجود داشته باشد که همه داروهای همه دردها و آلام بشری (اعم از بیماریهای جسمی و روانی) در آن باشد. هر کس که وارد چنین داروخانهای میشود، با کلیت آن کاری ندارد؛ بلکه با عنایت به بیماری خویش، داروی مناسب را انتخاب کرده و از داروخانه خارج میشود. مقایسه کنیم؛ داروخانه مخزن همه علوم است، شخصی که به داروخانه وارد میشود مصداق عالم و دانشمند است؛ بیماری او مترادف با ابتلای فکری یعنی جهانبینی است؛ و درد وی همان سؤالی است که به ذهن او متبادر میشود؛ و بالاخره داروی انتخابی، پاسخ سؤال وی یا علم تولیدشده است.
به بیان دیگر، همانگونه که در چنین داروخانهای، کسی که به عفونت ریوی مبتلاست از داروی سردرد استفاده نمیکند، سؤال دانشمند مادیگرا نیز به ذهن عالم موحد خطور نمیکند؛ و یا حتی اگر با چنین سؤالی مواجه شود برای آن بها و ارزشی قائل نیست.
جایگاه اندیشه در خلق آثار انسانی
فرایند ظهور هر پدیدهای توسط انسان، در سه مرحله اصلی قابل طرح است: مرحله اول، اندیشه و فکر؛ مرحله دوم، عمل، و مرحله سوم، ظهور پدیده مورد نظر است. اما توضیح مختصر این سه مرحله و بیان نقش هر یک در ظهور یک پدیده (که در اینجا مراد از پدیده، شهر اسلامی است) را اینگونه بیان میکنیم: نیاز به توضیح زیادی نیست که:
۱٫همه انسانها در فضایی میاندیشند که ویژگیهای این فضا را اصول و مبانی جهانبینیشان تعریف میکنند. به این ترتیب، فضای اندیشه هر انسانی را جهانبینی او مینامیم.
۲٫پس از مرحله اندیشه، مرحله عمل است، که عمل (یا اَعمال) نیز که بر اساس جهانبینی ظهور و بُروز پیدا میکنند، در فضایی و بر اساس ارزشها و معیارها و هنجارهایی رخ مینمایند که آن فضا را «فرهنگ» مینامیم. به بیان دیگر، فضایی که همه فعالیتها و اعمال انسانها، با اتکا به فضای اندیشه یا جهانبینیشان در آن فضا رخ میدهند، «فضای فرهنگی» است. طبیعی است که یک جهانبینی واحد، در جوامع و مکانها و زمانهای مختلف، ظهور فرهنگهای متفاوتی را سبب خواهد شد. مثل جهانبینی توحیدی اسلام، که زمینهساز فرهنگها (یا رفتارهایی) در عمر ۱۴۰۰ساله خویش و در جوامع و سرزمینهای مختلف شده است که این فرهنگها تمایزات و تفاوتهایی با یکدیگر دارند.
۳٫و بالاخره، پس از اندیشه و عمل، آثاری پدید میآیند که مجموعه این آثار را «تمدن» مینامیم؛ تمدنی که منتسب به آن جهانبینی و فرهنگ است. توجه کنیم که اگر آثار، اصالت داشته باشند، حاصل کار تمدنی اصیل و بهعبارتی بهصورت واقعی نیز تمدن خواهد بود؛ و اگر «آثار» آثاری تقلیدی باشند، حاصل کار نیز تمدنی اصیل نبوده، و بهعبارتبهتر، اصلاً تمدن نیست. (نمودار ۱)
تذکر مهم در این زمینه، این است که وجود فضاهای مذکور (فضاهای اندیشه و عمل و ظهور، یا جهانبینی و فرهنگ و تمدن یک جامعه)، ممکن است از سایر جهانبینیها و فرهنگها و تمدنها متأثر بوده، و اصالتشان تضعیف شود. مثلاً، مرحوم مطهری میفرماید: «مادیگرایی گاهی اعتقادی است و گاهی اخلاقی. مادیت اخلاقی یعنی این که شخص، هر چند از نظر اعتقاد معتقد به ماورای طبیعت است و لیکن از نظر اخلاق و عمل، مادی است». (مطهری، ۱۳۵۷آ: ۲۲۷-۲۲۶)
خلاصه اینکه: در فرایند تجلی کالبدی و عینی اندیشه، و بهعبارتی در روند تبدیل یک اندیشه و سامانه فکری به یک محصول که در خدمت آن اندیشه و صاحبان آن اندیشه باشد، میتوان از سلسلهمراتبی نام برد که از جهانبینی آغاز میشود و پس از زایشِ فرهنگ و به دنبال آن، تدوین سیاستها و تنظیم برنامه مورد نظر، به تولید و ظهور محصولی ختم میشود که ناگزیر بهعنوان جلوهگاه و مقوم فرهنگ و اصول جهانبینی خاستگاهش خواهد بود. به همین جهت است که ارائه تعاریف مورد نظر از جهانبینی و فرهنگ بهعنوان دو عامل اصلی و غالباً نامرئی و نامحسوس همه فعالیتهای بشری، ضروری میگردد. به همین دلیل و در جهت شناخت تأثیر جهانبینی و فرهنگ بر روند شکلگیری و توسعه «شهر اسلامی»، توضیح اجمالی «جهانبینی» و «فرهنگ» ضرورت دارد.
بیتوجهی به این فرایند، و بهعبارتی، بیتوجهی به رابطه باورها با رفتارها و با آثار، بر باورها و فرهنگ تبعات منفی دارد. هنگامی که از موضوعهایی سخن به میان میآید که یا پدیدهای ظاهراً جدید هستند و یا تکنیکی و فنی هستند، سخن گفتن از فرهنگ اسلامی و جستجوی رابطه این دو، از نظر عدهای امری نادرست یا غیرقابلقبول تلقی میشود. این در حالی است که رابطه جهانبینی و فرهنگ با آثار انسانی و تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر، امری محرز و غیرقابلانکار است. بیتوجهی به این موضوع و تکرار و تقلید الگوها و آثار بیگانه، سبب رواج اصول و ارزشهای منشأ آن الگوها و آثار در جامعه مقلد میشود. به این ترتیب، ارتباط ناگسستنی و غیرقابلانکاری بین جهانبینی و فرهنگ و علم و هنر و اخلاق یک جامعه وجود دارد.
شهر اسلامی
سیطره آرا و اظهار نظرهای غربیان و مستشرقین بر جوامع علمی کشورهای مشرقزمین، چنان گسترده و همهجانبه است که حتی تشخیص صحیح داشتهها و متعلقات این جوامع را برای خودشان نیز دشوار مینماید. این سیطره، در مقوله معماری و شهر و هنر و تاریخ و آثار تاریخی و حتی برخی مضامین دینی و ادبی و عرفانی نیز بهشدت احساس میشود (آلاحمد، ۱۳۴۱؛ سعید، ۱۳۶۱؛ سعید، ۱۳۸۳؛ نقیزاده، ۱۳۸۸) و طبیعتاً تبعات منفی خود را در استحاله هویتی و فرهنگی جامعه بر جای خواهد گذاشت.
رواج تعبیر «شهر اسلامی» و اطلاق آن به شهرهای مسلمانان (بهویژه «شهر اسلامی» نامیده شدن شهرهای تاریخی ممالک اسلامی یا شهرهای مسلماننشین)، با این فرض که این شهرها، از نظر کالبدی، جلوهگاه تجلی خاصی از اصول و ارزشهای اسلامی بوده، و بهاینترتیب، از شهرهای سایر تمدنها و فرهنگها متمایز میباشند، از قرن نوزدهم میلادی و بهوسیله مستشرقین آغاز شد. از آن دوران به بعد، با معرفی خاورشناسان این تعبیر که به شهرهای ساختهشده توسط مسلمانان و محل زندگی آنان اطلاق میشد، بهمرور در نوشتهها و آثار مربوط به تتبعات شهری که به بررسی سکونتگاههای مسلمانان میپرداختند، بر این اساس که با حریم فیزیکی و یا ذهنی خاص خود، تجلی جامعه و فرهنگی متمایز از سایر تمدنها میباشند، در ادبیات غرب تثبیت شد. موضوع شهر اسلامی به انحای مختلف توسط افرادی با دیدگاههای گوناگون مورد تأیید یا نقد و حتی انکار قرار میگیرد. علت اصلی این تنوع و تکثر آرا را نیز شاید بتوان در مبانی فکری و میزان تسلط افراد بر تعالیم و جهانبینی توحیدیِ اسلام دانست. مضافاً این که، اشتباهاتی چون «اسلام را مترادف با عرب دانستن»، «عدم توجه به امکانات تجلی متفاوت تعالیم اسلام در زمانها و مکانهای متفاوت»، «بیتوجهی به آثار ناشی از جامعیت و جاودانگی و جهانی بودن تعالیم اسلام» و «ملیگراییهای افراطی» در ارائه این نظرات مؤثر بودهاند. (Von Grunebaum, 1955؛ Marcais, W, 1928؛ Marcais, G, 1945؛ Brown, 1973؛ Lapidus, 1988؛ Hakim, 1986؛ Akbar, 1988؛ Haider, 1984؛ Kuban, 1980؛ Abu-Lughod, 1983؛ Ardalan & Bakhtiar, 197؛ ابراهیمی، ۱۳۷۵؛ اسلامی، و مورینی، ۱۳۷۵؛ حجت، ۱۳۷۵؛ حائری، ۱۳۷۵؛ فرجامی، ۱۳۷۵ و افشار نادری، ۱۳۷۵)
در مورد سخن رایج در مورد شهر اسلامی، با عنایت به طرح موضوع در جاهای دیگر، به این نکته اشاره میشود که، برخی افراد، شهرهای ساختهشده توسط مسلمانان (مثل بغداد منصور) را شهر اسلامی دانستهاند؛ برخی شهرهای موجود در کشورهای اسلامی را شهر اسلامی انگاشتهاند؛ بعضی دیگر شهرهایی را شهر اسلامی نامیدهاند که ساکنان آنها مسلمان باشند؛ برخی نیز شهرهایی را شهر اسلامی گفتهاند که پس از ظهور اسلام بنا نهاده شده باشند، و بعضی نیز شهرهایی را شهر اسلامی مینامند که بر استفاده از اصول اسلامی بنا شده و توسعه یافته باشند.
با عنایت به رابطه و تأثیر انسان و محیط بر یکدیگر، و اینکه شهر، ظرف فعالیتهای انسان است، نقش شهر در ظهور تمدن و جامعهای پیشرفته و توسعهیافته نقشی بنیادین است. بهاینترتیب، یکی از ارکان تمدن و جامعه پیشرفته اسلامی نیز ظهور شهر اسلامی است. علیرغم آنکه بهتناسب و در مواضع و جایگاههای گوناگون، افراد بسیاری (از جوامع علمی، آموزشی، مدیریتی، حرفهای و اجرایی) از شهر اسلامی سخن میگویند، اما تعریف متفقالقولی از این موضوع و اثر بسیار مهم در دسترس نیست. بهنظر میرسد که مناسبترین تعریف را میتوان و باید از متون اصیل اسلامی و بهویژه از قرآن کریم استنتاج کرد.
از آنجایی که ویژگیهایی که برای شناخت و تعریف هر پدیده ضرورت دارند، در «مبانی» و «ارکان» و «الگو» و «صفات» و «اصول» خلاصه میشوند، مقاله حاضر بر آن خواهد بود تا این ویژگیها را برای شهر اسلامی از قرآن کریم استنتاج نماید، و نهایتاً نیز تعریفی عام از شهر اسلامی را ارائه میکند. بارزترین ویژگی این تعریف عام، با عنایت به جامعیت و جاودانگی و جهانی بودن اسلام، در عدم معرفی الگوی فیزیکی و کالبدی واحد و لایتغیر برای دوران و سرزمینهای متفاوت میباشد که در طول مقاله در ذیلِ عناوین: مبانی، ارکان، الگو و جلوهها و تجلیات شهر اسلامی، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت.
اینک، با بیان چند تذکر، که برگرفته از وحی و کلام اولیای الهی است، این مقدمه تکمیل میشود، و زمینه ورود در تبیین شهر اسلامی فراهم خواهد شد.
۱٫تذکرات مذکور در کلام الهی که به جامعیت قرآن کریم و امکانِ یافتن پاسخ سؤالات و مشکلات انسان برای اداره زندگی دنیاییاش اشاره میفرمایند. (انعام:۵۹ و نحل:۸۹)
۲٫کلام معصومینع که به جامعیت قرآن کریم و امکانِ یافتن پاسخ سؤالات و مشکلات اشاره میفرمایند. (نهجالبلاغه، ۱۳۷۸، ح۳۰۵؛ اصول کافی، ج۱، ۸۰ ـ ۷۶)
۳٫بر مسلمانان است، اگر طالب هدایت الهیاند (که طبیعتاً علوم مرتبط با ساخت و اداره شهری که مطلوب زندگی مسلمانان باشد نیز از آن مستثنی نیست) راهی جز جهد در راه او ندارند. (عنکبوت:۶۹)
۴٫بر مسلمانان است که از کرامت و بخشندگی قرآن کریم بهره بگیرند و آن را متروک نگذارند. (واقعه:۷۷)
۵٫و تذکر آخر اینکه برای طرح و ایجاد و اداره و تداوم هر چیزی، مبانی، ارکان (اجزای اصلی، که بدون هر رکن، امکان ظهور آن چیز منتفی است)، اسوه (الگو)، صفات، جلوهها و تجلیاتی قابلتصور است، که قاعدتاً شهر نیز مبانی و ارکان و الگو و صفات خاص خود را دارد که در هر جهانبینی و فرهنگ و تمدنی، سرچشمهها و تعاریف مرتبط با خویش را خواهد داشت؛ و بهاینترتیب، شناسایی این موضوعهای مرتبط با هر چیز ضرورت اولیه است، که شهر اسلامی نیز بهعنوان موضوعی که بسیاری افراد از آن سخن گفتهاند، از این قاعده مستثنی نیست.
برای ورود در بحث اصلی و تبیین چیستیِ شهر اسلامی که عناوین آن در نمودار ۲ نام برده شدند، نیازمند چند تذکر اصلی هستیم، که پس از ذکر آنها، به تبیین عناوین ذکرشده در این نمودار (مبانی، ارکان، اجزا، صفات و اصول) خواهیم پرداخت.
۱٫برای هر اثر انسانساختی میتوان مبانیای قائل شد که این مبانی، همان مبانی جهانبینی او هستند. به این ترتیب، برای شهر منتسب به اسلام، مبانیای قابل طرح هستند که این مبانی همان مبانی اسلام (یا بهعبارتدیگر، مبانی جهانبینی توحیدی) هستند.
۲٫همه آثار و پدیدههایی که توسط انسان یا سایر موجودات خلق میشوند، بیگمان از روی طرح یا الگویی (ذهنی یا عینی، کالبدی یا صفاتی) ساخته شدهاند. شهر نیز از این قاعده مستثنی نیست و عموماً (در مراحل اجرایی) از روی نقشه یا طرح و (در مراحل عالی و برای تهیه طرح آن) الگویی عالی و ذهنی و آرمانی مطرح است که در هر جامعه و تمدن و جهانبینیای ویژگیهای خاص خود را دارد.
۳٫هر پدیدهای دارای اجزایی است که از میان این اجزا برخی را رکن (ارکان) مینامند. پدیدههای مشابه میتوانند فاقد برخی اجزا بوده و یا اجزایی اضافه بر اجزای دیگران را داشته باشند، اما ارکان همه پدیدههای مشابه یکسانند؛ و هر پدیدهای که حتی فاقد یک رکن باشد، از جمع همگنان خود خارج میشود. شهر نیز دارای ارکانی است که هر رکن با ویژگیهای خاص اسلامیاش، رکن شهر اسلامی خواهد بود.
۴٫هر پدیدهای را با صفاتی میشناسند که شهر و بهتبع آن شهر اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. به این ترتیب، میتوان برای شهر اسلامی صفاتی را برشمرد، که مجموعه آنها باید از کلام الهی استنتاج شوند.
و بالاخره، برای خلق هر اثر، خالق اثر اصولی را مدنظر دارد که خدشه به آنها را مجاز نمیشمارد، و درعینحال، در هر دوران و در هر سرزمینی، ممکن است به شیوههای متناسب، آن اصول را به کار بندد.
مبانی شهر اسلامی
مبانی به آن دسته موضوعها یا اصول بنیادینی اطلاق میشود که در همه موضوعهای مربوط به یک جهانبینی صادق و جاری و ساری و مشهود باشد. این موضوع اصلی اساسی است که مبانی هر تفکر و جهانبینی، اصولی هستند که نهتنها در حوزه اندیشه، که در همه امور مربوط به آن تفکر و جهانبینی حضور دارند و راهنما و آرمان و هدف هستند. این اصول، نهتنها راهنمای اندیشه و عمل هستند، که فراتر از آن، نهایتاً باید در همه آثاری که از آنها سرچشمه گرفته و سیراب شدهاند، نمود و جلوه داشته باشند و انسان را به همان اصول برسانند. با عنایت به اینکه جهانبینی توحیدی (دین اسلام) فضای مطالعه حاضر است، مبانی مورد نظر، اصولی هستند که هر موضوعی در اسلام، باید از آنها متأثر بوده و نهایتاً نیز با بهرهگیری از آنها، پیروان اسلام را به همان اصول برساند. بهاینترتیب، و با توجه به مباحث مطرح در تعالیم اسلامی، اصلیترین بنیاد (یا مبانی) اسلام «توحید» است. پس از توحید میتوان به اصل «عدل» اشاره کرد که بهعنوان اصلیترین صفت فعل الهی، هم مسلمانان به رعایت آن امر شدهاند، و هم اینکه مطابق سخن رسول خدا (ص)، عالم هستی بر آن قرار دارد: بِالعَدلِ قامَتِ السَّماواتِ وَ الاَرض.[۲]
در جامعه اسلامی، اصل توحید، نهتنها همه آرا و رفتارها و آثار مسلمانان را جهت میدهد، بلکه همه آرا و رفتارها و آثار نیز باید به توحید منتهی شوند (طباطبایی، بیتا، ج۷: ۱۸۴-۱۸۳). همانطور که جهانبینی بهعنوان فضای اندیشه و تفکر، اصل و ریشه فرهنگ (یا فضای عمل و رفتار) است ـ که آن نیز به نوبه خود عامل پدیدار شدن آثار و ظهور تمدن است ـ در شناخت مبانی شهر اسلامی، شناخت اصول حاکم بر جهانبینیای که اسلام مبلغ و مروج آن است (جهانبینی توحیدی) ضرورت دارد. بنابراین، ضمن اذعان به تعدد اصول اسلامی، در این مجال، به دو اصل بنیادین که جهتدهنده و معرف جهانبینی توحیدی اسلام هستند و سایر اصول نیز به آنها برمیگردند، اشاره میشود: توحید و عدل، اصول و مبانی شهر اسلامی هستند که شهر باید بر پایه آنها بنا شود.
اصل توحید، بهعنوان اساس تفکر و اعتقاد مسلمانان و صفت ممیزه اسلام و سایر مکاتب، همواره الهامبخش همه فعالیتهای فکری و عملی مسلمانانِ معتقد و مؤمن در طول تاریخ اسلام بوده است. بیهوده نیست که اکثریت قریب به اتفاق محققانی که در مورد مقولات و قلمروهای مختلف تمدن مسلمانان و از جمله هنر و معماری و شهر و تمدن آنها به مطالعه پرداخته و در پی یافتن مبانی نظری و فلسفی فعالیتهای آنان بودهاند، بنیاد و اساس ویژگیهای مورد نظر را در اصول اعتقادی اسلام و بهویژه در اصل توحید یافتهاند. (طباطبایی، بیتا، ج۷؛ نصر، ۱۳۵۹؛ داوری اردکانی، ۱۳۷۸؛ بورکهارت، ۱۳۷۲؛ نقیزاده، ۱۳۸۴ و Yusuf Ali, 1934) علامه طباطبایی میفرماید: «از مهمترین اموری که در این دین به چشم می خورد، ارتباط و بههمپیوستگی کاملی است که بین اجزای آن برقرار میباشد و همین پیوستگی و ارتباط است که موجب وحدت کاملی بین اجزای این دین شده است. توضیح آنکه: ما در این دین مشاهده میکنیم که روح توحید و یکتاپرستی از هدفهای اولیه آن بهشمار میرود، بهطوریکه روح توحید در کلیه ملکات و فضائل اخلاقی جاری بوده و روح اخلاق در کلیه اعمالی که مردم به انجام آن مکلفند منتشر میباشد؛ و با این ترتیب پیداست که برگشت جمیع مواد دین اسلامی به توحید است و توحید خود در مرحله ترکیب و انضمام، به همان اخلاق و وظایف عملی برگشت میکند. بنابراین، پایگاه رفیع عقیده توحید، اگر از درجه والای خود فرود آید، عبارت از اخلاق و عمل خواهد بود. و اخلاق و عمل نیز در سیر صعودی خود به همان توحید و عقیده یکتاپرستی میرسند. اِلَیهِ یصْعَدُ الْکَلِمُ الطیبُ وَ الْعَمَلُ الصالِحُ یرْفَعُهُ: کلمه پاک با نیروی عمل صالح به سوی او بالا میرود (فاطر:۱۰)” (طباطبایی، بیتا، ج۷: ۱۸۴-۱۸۳).
با عنایت به آنچه گذشت، تحت سایه توحید و وحدانیت الهی میتوان تحت یک سلسلهمراتب متقن، از وحدتهایی سخن گفت که به انحای مختلف در عالم وجود جلوهگر هستند، و باید توسط انسان نیز مورد توجه و ملاک عمل قرار گیرند. بهعبارتی، میتوان سخن از بسیاری «وحدت»ها گفت که تجلی وحدانیت خالق هستند، و بدون اینکه شباهتی به احدیت او داشته باشند، متذکر به مفهوم «احد» میباشند. در واقع، وحدتهایی همچون وحدت هستی، وحدت طبیعت،[۱] وحدت جامعه (آلعمران:۱۰۳ و مائده:۲)، وحدت آثار انسانی، وحدت آثار انسانی با محیط و وحدت ساحتهای حیات، جملگی وحدتی در کثرت را به نمایش میگذارند. این در حالی است که وحدانیت (و بهعبارت بهتر: احدیت) الهی تکثرناپذیر است. لذاست که شهر اسلامی در یک سلسلهمراتب منطقی بایستی تجلیگاه وحدتهایی باشد که: اولاً تعالیم اسلامی به آنها توصیه نموده است، و ثانیاً بتوانند جامعه را به وحدت اصلی رهنمون گردند.
اصل دیگری که بهعنوان رکن تفکر و تعالیم اسلامی (و در قالب اصل توحید) مطرح است و باید بهعنوان مبنا و پایه همه اعمال مسلمین عمل نموده و همه آثار آنها بر تجلی آن متمرکز باشد، اصل عدل است. به همین دلیل، اصل عدل را در کنار اصل توحید و بعد از آن، بهعنوان یکی از مبانی شهر اسلامی معرفی میکنیم. جملگی آرا و نظرات جوامع و فرهنگهای مختلف در مورد عدل و دادگستری منوط و منبعث از جهانبینی آنها میباشد و لذاست که تفاوتهای ماهوی در معنا و مفهوم عدالت نزد ملل مختلف وجود دارد. عدل در لغت به معنای: مقابل ستم، امری بین افراط و تفریط، مرد صالح، حق، راست، توازن، استقامت، میانهروی، قصد و میزان آمده است. با عنایت به مشتقات آن در زبان عربی ـ که در فارسی هم متداول هستند ـ همچون تعادل، تعدیل، متعادل، معادل و امثالهم، اهمیت آن در جملگی مقولات مربوط به عالم وجود و فعالیتهای انسان روشن میشود.
عدالت ـ اعم از آن که عدالت فردی یا عدالت اجتماعی باشد ـ به توازن و تناسب تعریف میشود. توازن و تناسب، یعنی زیبایی. پس بازگشت عدالت به زیبایی است؛ و به این ترتیب، رعایت تناسب و توازن، برگرفته از عدالت و منجر به زیبایی است. از طرف دیگر: عدالت، ناموس اصلی جهان است؛ در همه نظام هستی، اصل عدالت و انتظام و تناسب به کار رفته است. جهان به عدل و تناسب برپاست؛ لهذا اگر کسی از عدالت تخطی کند و “اگر فردی از حد استعداد و قابلیت طبیعی خود پا فراتر گذاشت، میتواند برای مدت معینی امتیازات و منافعی تحصیل کند، ولی خداوندِ عدالت و انتقام، او را تعقیب خواهد کرد… طبیعت مانند راهنمای یک ارکستر است که با قانون مخوف خود، هر سازی را که سر ناسازگاری داشته باشد به جای خود مینشاند، و صدا و آهنگ طبیعی او را بازمیگرداند”. (ویلدورانت، تاریخ فلسفه: ۳۶-۳۵، به نقل از مطهری، ۱۳۶۱: ۲۹-۲۸)
مبانی و ریشه اصلی موضوعها و مباحث مربوط به عدل را در اصلیترین منبع تعالیم اسلام یعنی قرآن مجید باید جستجو کرد. «زیرا قرآن است که بذر اندیشه عدل را در دلها کاشت و آبیاری کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکری و فلسفی و چه از نظر عملی و اجتماعی در روحها ایجاد کرد». (مطهری، ۱۳۵۷ب: ۳۵) بنا به تعبیر شهید مطهری: «در قرآن، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدلِ قرآن، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است». (مطهری، ۱۳۵۷ب: ۳۸) با عنایت بهمراتب مطرحشده عدل در تعالیم قرآنی، یعنی عدل تکوینی، عدل تشریعی، عدل اخلاقی و عدل اجتماعی، میتوان به این اصل اساسی دست یافت که جهانبینی قرآنی، جهانبینیای است که پایه و اساس آن را عدل تشکیل میدهد.
علاوهبر توحید و عدل، برای موضوعهای مرتبط با اسلام، و از جمله برای شهر اسلامی، بهعنوان مبانی، موضوعهای دیگری همچون، عبودیت، عبادت، نیت قرب الهی، معنویتگرایی، تقوا، سیر در صراط الهی، ایمان، عمل صالح و سایر صفات اخلاقی و توصیهها و اوامر و نواهی مذکور در کتاب و سنت، مطرحند که تحت عناوین صفات و تجلیات و جلوهها منظور میشوند. با این تذکر که همه اینها در قالب توحید و عدالت قابل طبقهبندیاند؛ مضافاً اینکه سایر اصول دین مبین اسلام، همچون نبوت و معاد و امامت، و همچنین عبادات اسلامی نیز ذیل اصل توحید قرار میگیرند.
ارکان شهر (بهطور عام) و شهر اسلامی (بهطور خاص)
با عنایت به آنچه که در مورد ارکان یک پدیده بیان شد، در این مجال، بر آنیم تا به معرفی ارکان شهر اسلامی بپردازیم. ارکان یا رکنهایی که بدون هر یک از آنها ظهور شهر اسلامی ممکن نخواهد بود؛ یا بهعبارتدیگر، ارکانی که وجود آنها برای ظهور شهر اصیل اسلامی ضرورت دارد. اما قبل از معرفی ارکان شهر اسلامی، شناسایی ارکان شهر (بهطور عام) ضرورتی است که به اتکای آن میتوان وجه اسلامی هر یک از ارکان را نیز روشن کرد، تا در نهایت شهر اسلامی با ارکان اسلامیاش معرفی شود.
ارکان و قلمروهای اصلی شهر: برای شهر سه رکن اصلی قابل شناسایی است:
مهمترین عنصر و اصلیترین جزء و عاملِ پدیدآورنده شهر، انسان یا اهل شهر یا کسی است که شهر زیستگاه او و مکان فعالیتهایش میباشد، که در دو گروه اصلی شهروند (یا اهل شهر) و مدیر شهر قابل طبقهبندی است؛ و مقصود از مدیر شهر نیز همه کسانی هستند که بهنحوی در پدید آمدن، ساخت، تحولات، اداره، تعیین برنامهریزی، تنظیم روابط و نظارت بر زندگی در شهر دخالت دارند.
پس از انسان، قوانین و مقررات و آداب و شیوهها و رفتار و اخلاق اهل شهر قرار دارند که رابطه اهل شهر و همه اجزای شهر را با یکدیگر، با طبیعت، با ساختههای انسان و با هستی در قلمروهای مختلف معنوی و مادی حیات تنظیم میکنند. خلاصه این که، انسان عنصر اصلی دخیل برای ظهور هر شهری است که بهصورت، طراح، سازنده، بهرهبردار، مدیر و اهل آن ظاهر میشود.
و بالاخره، «کالبد شهر» قرار دارد که متأثر از دو عامل دیگر بهاضافه شرایط خاص محیطی، اقتصادی، فنی، علمی و هنری است. (نمودار ۳)
ارکان شهر اسلامی: برای ظهور شهر اسلامی، همانند ظهور هر شهری و با هر صفتی، انطباق و همپوشانی سه فضا یا سه عنصر، بهعنوان ارکان آن ضرورت دارد. این سه فضا عبارتند از: فضای فکری، فضای عملی و فضای عینی یا فضای کالبدی (نمودار۳). در حقیقت، شهر اسلامی فقط کالبد نیست، و علاوهبر کالبد، دو مقوله مهم دیگر نیز در تعریف شهر اسلامی و تجلی آن ایفای نقش میکنند. اصلیترین عنصر، انسان (یا مؤمن) است که البته مهمترین مقوله مربوط به او نیز وجه فکری یا بهعبارتی ایمان اوست. به این ترتیب است که میتوان ایمان اهل یک شهر را مهمترین عامل و عنصر شکلدهنده و تعریفکننده شهر اسلامی نامید. عنصر بعدی “قوانین” حاکم بر شهر و بر همه روابطی است که بین انسانها (اعم از مدیر شهر و اهل شهر) و طبیعت و آثار انسانی حاکمند. در نتیجه، برای شهر اسلامی، نمودار۳، بهصورت نمودار۴ قابلارائه است. اگر این سه وجه یا سه قلمرو را بهصورت دوایر متقاطعی نشان دهیم، بهترین حالت وقتی است که سه دایره بر هم منطبق باشند؛ و بدترین حالت وقتی است که این دوایر هیچ نقطه مشترکی با یکدیگر نداشته باشند. اما در حالت معمول میتوان آنها را بهصورتی ترسیم کرد که دو به دو و هر سه با یکدیگر سطح مشترکی داشته باشند.
در این حالت، در سطوح مشترک، چهار نوع شهر برای جامعه اسلامی قابل شناسایی است: یکی شهری که انسانهایی معتقد به اصول اساسی اسلام، در آن زندگی و بر اساس دستورات اسلام عمل میکنند که آن را شهر مسلمانان مینامیم؛ دیگری شهری است که در آن مسلمانان در کالبدی اسلامی زیست میکنند که با عنایت به دستورات اسلامی بنا شدهاند و میتوان آن را شهری برای مسلمانان نامید؛ سومین محدوده که آن را شهر مسلمانی مینامیم، نشانگر شهری است که در آن رفتار اسلامی جریان دارد و کالبد شهر نیز بر اساس اصول و ارزشهای اسلامی ساخته شده است؛ و بالاخره فضای مشترکِ سه دایره است که از آن بهعنوان مصداق شهر اصیل اسلامی یاد میکنیم و در آن مسلمانان موحد بر اساس دستورات و اخلاق اسلامی عمل و رفتار میکنند و توانستهاند کالبد مناسبی را نیز بهوجود آورند که تجلیگاه ارزشهای اسلامی باشد، و آنان را در مسلمان زیستن یاری نماید.
نتیجه اینکه: اصلیترین عوامل یا ارکان شکلدهنده شهر اسلامی در سه گروه اصلی طبقهبندی میشود که ملحوظ داشتن توأمان و متعادل و منطقی آنها منجر به ظهور شهر اصیل اسلامی خواهد شد.
اولین رکن، ایمان اهل شهر یا اصول ایمانی آنهاست که از آن به فضای فکری تعبیر میکنیم. فضای فکری، حاصل حضور یا عامل ظهور مؤمن است که در دو طبقه اصلی مدیر شهر و اهل شهر ایفای نقش میکند و مجموعاً فضای فکری اسلامی را میسازد.
رکن دوم، اصول عملی اسلام است که از آن به فضای رفتاری تعبیر میکنیم. مقررات و قوانین و اصول اخلاقی، جزئیات این اصول هستند که روابط مدیر شهر، اهل شهر و عالم ماده را تعریف و تبیین میکنند. فضای حاصل از تأثیر این رکن را فضای عمل و رفتار اسلامی مینامیم.
سومین رکن، کالبد شهر است که از آن به فضای عینی تعبیر میکنیم. این کالبد توسط انسان (فضای فکری) و با رفتار اسلامی (عمل و اخلاق اسلامی)، که تبیینکننده ارتباط انسان با جهان خارج (اعم از جامعه و محیط مصنوع و طبیعت) است، منجر به ایجاد فضا و محیطی میشود که درعینحالی که از اصول اسلامی نشئت گرفتهاند، به این اصول اشاره دارند و انسان را در مسلمان زیستن کمک میکنند (نمودار ۶).
الگو (یا اسوه) شهر اسلامی
بیتردید، همه فعالیتهای انسان و از جمله ساختن شهر، برای فراهم آوردن زمینه و بستر مناسب و مطلوب زندگی انسان و همچنین کمک به او در رسیدن به زندگی سعادتمند و حرکت او به سمت فلاح و رستگاری میباشد. یکی از اصلیترین اهداف زندگی دنیایی، آماده کردن یا آماده شدن انسان برای ورود به زندگی جاوید اخروی است؛ و ورود به ساحت مطلوب و سعادتمندانه زندگی اخروی جز با کسب صلاحیت و اهلیت لازم میسر نخواهد بود. در این میانه، شهر بهعنوان ظرف فعالیتها و زندگی انسان یکی از اصلیترین نقشها را ایفا میکند.
در جهت فراهم آوردن محیط (یا شهر) مناسب زندگی، با عنایت به اینکه انسان (بهعکس خداوند که بنا به سخن امام الموحدینع، همه چیز را بدون الگوی اولیه خلق کرد) همه چیز را بر پایه و مطابق الگویی (ذهنی یا عینی) میسازد، میتوان گفت که برای شهر مطلوب و آرمانی او میتوان الگویی را تصور کرد؛ و در هر جهانبینی و مکتب فکری، الگو و اسوه ویژگیهای خاص خود را دارد. قاعدتاً از تعالیم اسلامی نیز میتوان الگویی برای شهر اسلامی، یا ویژگیهای اصلی آرمان شهر اسلام را استنتاج و تدوین کرد. الگوی شهر اسلامی که این فصل در پی معرفی آن از متن قرآن کریم است، علاوهبر همه ویژگیهایی است که میتوان از متون اسلامی بهعنوان فضای حیات طیبه استنتاج کرد.
با عنایت به تعبیر انحصاری قرآن کریم برای مکه مکرمه که آن را “اُمالْقُرا” مینامد (که قاعدتاً باید بهعنوان الگوی سایر شهرها ایفای نقش کند) و اینکه حضرت ابراهیم(ع) پس از تجدید بنای کعبه شریف، برای شهر و اهل آن دعا میکند و سه چیز را از خداوند متعال برای اهل آن میخواهد، میتوان برای نیازهای انسان که جامع و دربردارنده همه نیازهای مادی و روانی و معنوی او خواهند بود، تقسیمبندی خاصی ارائه کرد. دعای حضرت ابراهیم(ع) چنین است:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الآخِرِ: و (به یاد آورید) هنگامى را که ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا! این سرزمین را شهر امنى قرار ده! و اهل آن را- آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آوردهاند- از ثمرات (گوناگون)، روزى ده؛ (بقره: ۱۲۶)؛ و در جای دیگر، دعا میکند:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی وَ بَنِی أَنْ نَعْبُدَ الاَصْنامَ: (به یاد آورید) زمانى را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر [مکه] را شهر امنى قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! (ابراهیم: ۳۵)
به این ترتیب، ملاحظه میشود که حضرت ابراهیم(ع) سه دعای اصلی برای مکه دارد، که هر یک از آنها بر یک ساحت حیات (جسم یا فیزیولوژی، روان یا نفس، و روح یا آخرت) متمرکز است. به بیان دیگر، با تأمین هر یک از این نیازها (بهعنوان سرسلسله نیازهای ساحت مورد نظر از حیات) زمینه تأمین سایر نیازها نیز فراهم خواهد شد.
وقتی “رزق” (به معنای عام آن) تأمین شود میتوان گفت که امکان مرتفع شدن و ارضای همه نیازهای فیزیولوژیک و جسمی انسان فراهم شده است؛ و زمینه پاسخگویی به آنها تأمین شده است. زمانی که امنیت انسان تأمین باشد، میتوان امیدوار بود که در سایه امنیت، انسان بتواند به همه نیازهای قلمرو روان خویش و آنچه که انسانیت او اقتضا میکند، دست یابد؛ چنانچه نبی مکرم اسلام میفرماید: “مَنْ اَصْبَحَ مُعافی فی بَدَنِه آمِناً فی سِرْبِه عِنْدَهُ قُوتُ یوْمِه فَکَاَنـما خُیرَتْ لَهُ الدنْیا: هر که تنش سالم است و در جماعت خویش ایمن است و قوت روز خویش دارد سراسر جهان مال اوست” (نهجالفصاحه، ص۷۳۳).
و بالاخره، با نپرستیدن بت و ایمان به خداوند واحد و روز قیامت، آنگاه میتوان از تأمین همه نیازهای معنوی و روحانی او بهنحو احسن نیز رأی داد. خلاصه اینکه: هر یک از سه دعای حضرت ابراهیم(ع) برای مکه مکرمه و اهل آن، سرسلسله نیازهای یک ساحت حیات هستند، که تأمین آنها زمینهساز پاسخگویی به همه نیازهای انسان و سعادت و کمال انسان خواهد بود.
بهاینترتیب، نه از نظر شکلی، که از نظر امکاناتی که یک شهر باید در اختیار اهلش قرار دهد و از نظر شرایطی که باید برای آنها فراهم کند، مکه مکرمه، و بهویژه دعاهای حضرت ابراهیمع در مورد آن، بهترین الگوی شهر اسلامی و محیطی برای زیست انسان است؛ که طبیعتاً این ویژگیها که در جهت پاسخگویی به همه نیازهای انسان هستند، بر کالبد شهر، بر قوانین و مقررات حاکم بر شهر، بر رفتار اهل شهر، بر ارتباطات مردمان با یکدیگر و در یک کلام بر ارکان شهر (که ذکر آن گذشت) تأثیر بنیادین خواهد داشت.
در کنار این الگو، الگوهای رفتاری و اجتماعی و قانونی و مدیریتی و فردی رهبران الهی بهویژه دوران مبارک شخص نبی مکرم اسلامص و امیرالمؤمنینع، نیز میتوانند و باید بهعنوان یکی از اصلیترین الگوهای شهر اسلامی، بهویژه در توضیح و معرفی رکن ارتباط و قانون و رفتار و عمل، ایفای نقش کنند. حتی راهنماییهای سایر معصومینع (به پیروانشان در چگونگی رعایت حقوق یکدیگر و رفتار با طبیعت و با دیگران و با مجموعه آثار انسانی) مکمل این الگوی اصیل، و در واقع، تبیینکننده ویژگیهای آن برای زندگی مسلمانان بوده است.
بنابراین، شهر اسلامی، بهمثابه الگوی اصیل خویش، شهری است که همه نیازهای معنوی و روانی و فیزیولوژیکی ساکنان و اهل خویش را تأمین نموده و هیچ نیازی را مغفول نگذارد.
صفات شهر اسلامی
همانگونه که گذشت، اسلام بهعنوان دین و سنت الهی زیستِ انسانها و بهمثابه فلسفه زندگی در همه زمانها و مکانها، اصول و ارزشهایی (و نه الزاماً جزئیاتی) را برای زندگی انسان معرفی و توصیه نموده است. قلمرو و حوزه اثر این اصول و ارزشها منحصر و محدود به قلمرو خاصی از زندگی انسان نمیشود، بلکه میتوانند در همه ابعاد و قلمروهای زندگی، معنا و مصداق و اثر خاصِ خویش را داشته باشند. بهاینترتیب، اگر برای شهر و ساختمان، ورای سرپناه بودن، اهداف و غایاتی متصور باشد که این اهداف و غایات به رشد و تعالی معنوی انسان (اهداف حیات انسان از نظر اسلام) کمک مینمایند، ناچار بایستی اصولی بر آنها (شهر و ساختمان) حاکم باشد که این اصول نیز چیزی جز اصول حاکم بر جهان هستی و اصولی که خداوند سبحان برای زندگی انسان تعیین فرموده است، نخواهند بود؛ که هر دو گروه این اصول توسط خالقی حکیم و علیم ایجاد و معرفی شدهاند.
توجه کنیم که گذشته از اعمالی که محصولی مادی و کالبدی فیزیکی دارند، سایر اعمال نیز بهگونهای دیگر به «ایجاد» منجر میشوند، برای مثال «راستی» خالق «ثواب» است و «عذاب» نتیجه «عمل زشت» است و اگر «بهشت» و «دوزخ» «حاصل»، «نتیجه» و «بازتاب» عمل انسان تلقی شوند، بهراحتی معلوم میگردد که همه اعمال انسان حتی نگاه کردن، شنیدن و گفتن نیز مدام به «ایجاد» میانجامند؛ و بهعبارتدیگر، هر چیزی را صورتی مثالی است. با توجه به اینکه اصولاً همه فعالیتهای انسانی در جهت نوعی خلق و خلاقیت انجام میشود، دو مورد اساسی بایستی مدِنظر قرار گیرند: اولاً اینکه با توجه به مقام خلیفهاللهی انسان، بهترین الگو برای شناسایی ویژگیهای فعالیتهای انسان و تعیین اصول حاکم بر اعمال و آثار تولید او همانا خلق الهی و اصول و قوانین حاکم بر اجزای جهان هستی است؛ ثانیاً به جهت اینکه نقش باورها و تفکر حاکم بر انسان و نحوه نگرش او به جهان هستی و همچنین توجه به اعمالش، تأثیر مستقیم بر انتخاب روشهای طراحی، ساخت، تولید و نحوه بهرهگیری از طبیعت دارد، در این باب نیز شناسایی دستورالعملهای برآمده از تعالیم اسلامی یا لااقل محک خوردهشده با این تعالیم برای مسلمانان واجبالرعایه است.
از مجموعه ویژگیهایی که اسلام برای حیات و فعالیت انسان در زمین تبیین مینماید، چنین استنباط میشود که افعال انسان بهعنوان جانشین خدا در زمین بایستی به صفات فعل الهی متصف باشند. به این ترتیب، مجموعه ویژگیهای تأثیرگذار بر فعالیتهای انسان، متشکل از «قوانین حاکم بر عالم وجود» و «اصول توصیهشده برای حیات وی» میباشند، که طی این فصل از آنها سخن خواهیم گفت. نکته قابل ذکر دیگر اینکه، برخی از این اصول در هر دو گروه مصداق دارند؛ بهاینترتیب که هم صفات فعل الهیاند، و هم اینکه مسلمانان به رعایت آنها توصیه و تشویق شدهاند؛ که البته تنها در یک موضع معرفی میشوند.
صفات فعل الهی: صفات فعل الهی (یا اصول حاکم بر فعل و خلق الهی) از اصلیترین صفاتی هستند که میتوانند بهعنوان صفات شهر اسلامی مطرح شوند. توضیح اینکه: از یک سو بر افعال انسان، بنا به باورها و الگوی اصلیای که برای خویش انتخاب میکند، اصول و صفاتی مترتب است، و از سوی، دیگر بنا به تعالیم اسلامی، انسان خلیفه (یا جانشین) خداوند در زمین است (بقره:۳۰ و نور:۵۵)؛ و لذاست که با یک مقایسه ساده میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که اعمال انسانی بایستی به صفات فعل الهی متصف باشند، و در جهت متجلی ساختن آن صفات شکل بگیرند؛ تا اولاً شرط امانتداری در خلافت رعایت گردد؛ و ثانیاً نهتنها با فعالیتهای انسان خدشهای به هماهنگی و تعادل موجود در عالم وجود و طبیعت وارد نیاید، که فراتر از آن، امکان تکامل موجودات (و عالیتر از آن، گرایش مواد به سمت تجرد) در اثر فعالیتهای انسان نیز فراهم آید. (نقیزاده، ۱۳۸۵)
بهعبارتدیگر، اینها صفاتی هستند که افعال انسان بهعنوان خلیفهالله باید به آنها متصف باشند. مقرر داشتن مقام خلیفهاللهی برای انسان ـ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الاَرْضِ: اوست که شما را جانشینانی در زمین قرار داد (فاطر:۳۹) ـ نکات مهمی را به انسان یادآور میشود که اهم آنها عبارتند از اینکه انسان باید شرط امانت را بهجا آورد، باید اعمالش را به صفات فعل الهی متصف گرداند، باید دستورات الهی را سرلوحه اعمال خویش و وجهه همت خود قرار دهد، باید رابطه خویش و سایر مخلوقات الهی را طبق برنامه و حقوقی که برای جملگی تعیین شده است تنظیم نماید و باید همیشه به حضور در محضر الهی متذکر باشد و خویش را از غفلت مصون دارد. بنابراین، شرط خلافت و امانتداری حکم میکند که انسان اعمال خویش را به صفات الهی متصف گرداند تا ضمن بهجا آوردن شرط امانت، تعادل لازم را نیز در محیط فراهم آورد.
یکی از افعال مهم انسان، تغییراتی است که توسط او در محیط به وجود میآید که قسمتی از آن بهصورت محیط و فضای زندگی در زمین ظهور مییابد. خلاصه اینکه چون تفکر اسلامی، انسان را بهعنوان جانشین خداوند تبارک و تعالی بر روی زمین معرفی میکند، اصول حاکم بر اعمال و آثار انسانی بایستی رنگ و صبغه اصولی را داشته باشند که بر فعل الهی حاکمند. برخی از بارزترین صفات فعل الهی که بایستی بر فرایند طراحی و برنامهریزی محیط بهعنوان یکی از مهمترین فرآوردههای فعل انسان (خلیفهالله) حاکم باشند، عبارتند از: وحدت، تعــادل، نظم، هماهنگی، اندازه، حد، هدایت، حسن، حساب، حق بودن، کرم، احسان، عدم خلق به بطالت، عدم خلق به بازی، و امثال اینها.
صفات فعل انسان (اصول توصیهشده برای حیات وی): علاوهبر ویژگیهای مذکور برای صفات مخلوقات الهی (که در سطور بالا معرفی شدند)، آنچه که خداوند تبارک و تعالی بهعنوان بنیادهای مشی زندگی انسان معرفی مینماید نیز در شکلگیری محیط زندگیای که باید مقوم ارزشهای الهی بوده و انسان را به سمت آن هدایت نمایند، ایفای نقشی درخورتوجه را عهدهدار هستند که اهم آنها با عنایت به کلام الهی عبارتند از: عبودیت و عبادت، تقوا، ذکر، امر به معروف، نهی از منکر، کرامت انسان، عبرتگیری، تفکر، حیا، تواضع، عدم پذیرش ولایت کفار و مشرکین، عزت، تمایز (عدم تشابه به بیگانگان)، اجتناب از کِبر، احسان، ارجحیت معنویت بر مادیت، امنیت، هدایت، اصلاح و آبادی زمین، احتراز از فساد، تعاون و همکاری، شُکر، میانهروی، هویت و امثال اینها.
جلوهها و تجلیات (چشمانداز) (اصول و راهبردهای طراحی و برنامهریزی و مدیریت شهر اسلامی)
جلوهها و تجلیات (یا بهعبارتدیگر، چشمانداز) شهر اسلامی، مشتمل بر راهبردهایی هستند که حاصل تعامل ویژگیهای مطرح برای مبانی، ارکان، اسوه و صفات شهر اسلامی میباشند. بهعبارتدیگر، با ملحوظ داشتن همه ویژگیهایی که برای مبانی و ارکان و اسوه و صفات و اجزای اصلی شهر اسلامی متصور است و از کلام اسلامی استنباط و استخراج میشوند، اصول و راهبردهایی تدوین میشوند که این مجموعه میتواند چشمانداز شهر اسلامی را تبیین نموده، و استفاده از آنها، به همراه رعایت شرایط محیطی و زمانی منجر به ظهور شهر اسلامی خواهد شد. این اصول و راهبردها را میتوان بهعنوان راهنمایی برای طراحی و برنامهریزی و اداره شهر اسلامی در قلمروهای زمانی و مکانی و فرهنگی متفاوت ملاک عمل و مورد استفاده قرار داد. عناوین این اصول و راهبردها نیز همان عناوینی هستند که در مباحث قبلی (مبانی، ارکان، الگو و صفات) مطرح شدند. قابل ذکر است که این جلوهها و تجلیات، اولاً در طیف وسیعی قابل ارائهاند، که در این مجال به برخی از آنها اشاره میشود؛ و ثانیاً، اجزا و موضوعهای قابلطرح تحت هر اصل نیز بسیار گستردهتر از مواردی است که در این مجال به آنها اشاره میشود.
در واقع، همه اصولی که در این قسمت بهعنوان راهبرد و مبانی طراحی و برنامهریزی و مدیریت شهر اسلامی معرفی میشوند، اصولی هستند که در جمع با شرایط زمانی و مکانی (مشتمل بر همه شرایط و امکانات علمی، فرهنگی، اقتصادی، بومی، جغرافیایی، فنی، سیاسی و محیطی) معیارها و ضوابط شهرسازی اسلامی را بهدست میدهند؛ اجمالاً اینکه شرایط زمانی و مکانی، مصداق و تجلی کالبدی و عینی اصول را تعیین و تعریف میکنند؛ و نسخه خاص شهر اسلامی، برای آن دوران مشخص و سرزمین خاص معرفی میشود.
در خاتمه
با توجه به آنچه ذکر شد، مبانی، ارکان، الگو و صفات شهر اسلامی، از متن قرآن کریم و آموزههای دینیِ متکی بر کتاب الهی قابل استنتاج و تدوین هستند؛ و میتوان گفت که شهر اسلامی، یک مفهوم و یک صورت است که مبانی و ارکان و صفات و اسوه آن از قرآن کریم قابل استنتاج و استنباط است و تحقق آن در عالم خارج، بسته به شرایط زمان و مکان و امکانات در دسترس، تجلیات متفاوتی خواهد داشت. در نتیجه، شهرهای مسلمانان (و حتی شهرهای غیرمسلمانان) در دورانها و سرزمینها و دانش متفاوت، در متجلی ساختن آن، توان متفاوتی دارند. ضمن آنکه هر شهری که شهر اسلامی نامیده میشود، بهاندازهای اسلامی است (و به الگوی حقیقی و مثالی شهر اصیل و آرمانی اسلام نزدیکتر است) که بتواند جلوهگاه مبانی و اصول و ارزشهایی باشد که کلام الهی برای جامعه اسلامی و الهی تعریف نموده است. بنابراین، هر شهر منتسب به اسلام یا موصوف به اسلامیت،
۱٫به اندازهای اسلامی است که طراح و برنامهریز و مدیرش در فضای جهانبینی توحیدی اندیشیده باشند، که این اندیشه منجر به طرح و برنامه و مدیریت شده باشد؛
۲٫به اندازهای اسلامی است که اهل آن در فضای جهانبینی توحیدی بیندیشند؛
۳٫به اندازهای اسلامی است که مدیران و اهل شهر در فضای فرهنگ بومی (مثلاً در ایران، در فضای فرهنگ ایرانی، منبعث از جهانبینی توحیدی و متکی بر آن عمل و رفتار کنند؛
۴٫به اندازهای اسلامی است که کالبد شهر جلوهگاه و بیانگر ارزشهای مستفاد از تعالیم اسلامی برای زندگی انسان، و منبعث از صفات فعل الهی است؛
۵٫و به همان اندازه اسلامی است که امکان مسلمان بودن و مسلمان زیستن و مسلمان ماندنِ اهل شهر در آن وجود داشته باشد؛
۶٫به اندازهای اسلامی است (و به الگوی حقیقی و مثالی شهر اصیل و آرمانی اسلام نزدیکتر است) که بتواند جلوهگاه مبانی و اصول و ارزشهایی باشد که کلام الهی برای جامعه اسلامی و الهی تعریف نموده است؛
۷٫و خلاصه اینکه هر شهر منتسب به اسلام، به اندازهای اسلامی است که مبانی و اصول و اسوهها و صفاتش برگرفته و منبعث از تعالیم وحیانی اسلام باشد. (مثالی ساده موضوع را روشن میکند: هر چیز خیس و نمدار شده با آب اقیانوس، به اندازه آبی که از اقیانوس در خود دارد، اقیانوس است)
کلام آخر اینکه: شهر اسلامی صورتی ذهنی و مفهومی یگانه است که مبانی و ارکان و الگو و صفات آن از کلام الهی قابل دریافت و تدوین است و این صورت ادراکی با توجه به شرایط دوران و سرزمین (اعم از شرایط و امکانات اقتصادی، فنّاوری، سیاسی، آداب، رسوم، سنن و …) بهشرط عدم تقابل و تناقض با تعالیم و اصول و ارزشهای اسلامی، مصداق و تجلی و جلوه خاص خویش را دارد. به این ترتیب، هر شهری به اندازهای اسلامی است که بتواند آن «شهر اسلامی» را که ساختهشده و مدیریتشده توسط «انسان کامل» و محل زیست اوست متجلی و متجسد سازد و عالیترین نسخه شهر اسلامی، شهری است که فضای حیات طیبه انسان کاملی است که مطابق آنچه خدایش گفته است و فطرتش به آن میخواند، در زندگی دنیایی خویش مشی میکند. آنچه را گذشت، در نمودار ۷ میتوان خلاصه کرد.
و بالاخره نباید از این موضوع مهم غافل شد که برای وصول به الگوی مطلوب پیشرفت، اولاً اصول بنیادین آن باید از مبانی فکری و فرهنگی جامعه استخراج و استنتاج شوند؛ ثانیاً فضا و محیط زندگی برای اهل جامعه پیشرفته نیز باید، هم با به کار بستن همان اصول شکل بگیرند، و هم اینکه به شکلگیری شهر و محیط زندگی به اندازه سایر موضوعها توجه شود.
کتابنامه
مجلهها
آیات و احادیث
پینوشت
[۱] . این مقاله با حمایت مالی مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران تألیف گردیده است
[۲] .
[۱]. توجه به طبیعت بهعنوان منبع شناخت خالق، موردی است که در جایجای متون اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است (ر.ک: قرآن کریم، توحید مفضّل، ۱۳۵۹ و مطهری، ۱۳۶۷).
انتهای پیام/