به گزارش طلوع نیوز؛
حسن دانایى فرد و حسین بابایى مجرد
تأمّلى بر تولید دانش با رویکرد اسلامى
در مبانى اسلامى، نگاه به علم بر علل چهارگانه فاعلى، مادّى، صورى، و غایى مبتنى است. در علّت فاعلى، سخن از افاضهکننده علم است: علم از کدام مبدأ در اختیار بشر قرار گرفت؟ در علّت مادّى، سخن از مهبط و محمل ورود علم یا همان مبدأ قابلى است: علمى که از مبدایى سرازیر شد، در کجا فرود آمد؟ در علّت صورى، از چگونگى افاضه علم و روشهاى افاضه یا کسب علم بحث مىشود: علم حصولى است یا حضورى، حصولى است یا تحصیلى، دراستى است یا وراثتى و… . علّت غایى از غایت و هدف علم بحث مىکند: چرا به سراغ علم مىرویم و علم بناست کدامین مشکل ما را برطرف کند؟
علّت فاعلى علم
اگر از سرچشمه حقیقت سؤال کردیم و از بعد هستىشناسى آن پرسیدیم، جواب آن این است که حقیقتْ مخلوق اراده و علم ازلى خداوند است. مبدأ فاعلى با توجه به «وَإِن مِن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر: ۲۱) و «وَفِی السَّمَاء رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ فَوَرَبِّ السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ» (ذاریات: ۲۲ـ۲۳)، رزق علمى موعود را از خزائن خود متناسب با ظرفیت انسانها افاضه مىکند. این افاضه با توجه به وجهشبهى در آیه ۲۳ سوره «ذاریات» مانند نطق کردن انسان بدیهى است و به اعتبار وجهشبه دیگرى مانند نطق تدریجى مىباشد؛ به این معنا که همانطور که معارف موجود در ذهن انسان به تدریج بر زبان او جارى مىشود و به نطق درمىآید، رزق علمى انسان نیز به تدریج از خزائن الهى بر قلب او جارى مىشود و این تدریج و تدرّج بر مبناى ظرفیت آدمى است که بحث آن در مبدأ قابلى خواهد آمد.
اگر ماهیت قانون علمى را دستورى بدانیم، قائل خواهیم بود که جریان قانونى موجودات عالم هستى از ذات آنها ناشى نمىشود، بلکه از عالمى والاتر از طبیعت سرچشمه مىگیرد؛ یعنى اینکه «الف» باید ویژگى «ب» را داشته باشد، یا «ب» باید معلول «الف» شمرده شود، از ذات «الف» و «ب» نمىجوشد، بلکه این رابطه ناشى از فیض خداوندى است. این گفته انیشتین که مىگوید: «من خدا را به عنوان حافظ قوانین مىشناسم»، ناظر به همین دیدگاه است.۴۴ در اینباره، ماکس پلانک گفته است: «کمال مطلوب فیزیکدان، شناسایى خارجى حقیقت است. او باید این فکر را مبدأ بگیرد که جهان حقیقى از قوانینى پیروى مىکند که به فهم ما درنمىآیند.»۴۵ برتراند راسل معتقد است: «اگر تصوّر کنیم که حقایق جهان طبیعت از عالمى مافوق این عالم که ابدى است، سرازیر مىشود، تصوّر خوبى از جهان خواهیم داشت.»۴۶
علّت مادّى (قابلى) علم
مبدأ قابلى با توجه به «وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ» (بقره: ۲۸۲)، «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» (اعراف: ۹۶)، «کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ» (بقره: ۱۵۱) و «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(علق: ۵)، از دو مجرا کسب علم مىکند. از یک طرف، علم دراستى است: «یتلو علیهم آیاته و یعلمهم الکتاب والحکمه و…» که این علم محتاج صفاى درون و طهارت قلب نیست و با صرف حضور در کلاس درس و فهم مطالب حاصل مىشود. امّا از طرف دیگر، علم وراثتى است: «من عمل بما علم علمه اللّه ـ ورثه اللّه ـ علم ما لا یعلم»؛ به این معنا که اگر کسى به یافتههاى خود (عالم در قبال جاهل) از علم دراستى عمل کرد (عاقل در قبال جاهل) یا به بیان دقیقتر تقوا پیشه کرد، خداوند ابواب حکمت را بر قلب او جارى کرده و این جریان و شریان از خزائن غیب الهى صورت مىگیرد. این علم حضورى است، نه حصولى؛ در کلاس درس تحصیل نمىشود.
لذا مىتوان گفت: علم اکتسابى از طرف انسان محفوظ به دو علم افاضهاى از طرف پروردگار است. علم اوّل دادن توانایى و قدرت درک و تحلیل و الهام فجور و تقوا و «هدیناه السبیل» و «هدیناه النجدین» است. سپس انسان به حمایت این علم و الهام به سراغ علم اکتسابى یا دراستى رفته (فرار از جهل در مقابل علم) و به مقتضاى این دو علم عمل مىکند (فرار از جهل در مقابل عقل) تا علم پاداشى یا ثانوى از طرف پروردگار به او افاضه مىشود.
گرچه ایمان یا کفر عالم در اصل فهم کتاب تکوین و اصل علم به کتاب تشریع تأثیر نمىگذارد و علم را اسلامى یا غیراسلامى نمىکند، امّا در رشد فهم و درستتر و عمیقتر فهمیدن اثرگذار است؛ چراکه مراتب برتر فهم و نیل به معارف برین دینى تنها در سایه تقوا تحصیل مىشود: «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانا.» (انفال: ۲۹)۴۷
علّت صورى علم
حقیقت دینى، مبتنى بر دو صورت نقل معتبر (که ما «انزله اللّه» است) و عقل برهانى (که «ما الهمه اللّه» است)، تحصیل مىگردد. خداوند با انزال کتب، رسل و اولیاى خود (رسولان ظاهرى)، و همینطور الهام فجور و تقوا به عقل (رسول باطنى)، حجّت را بر بندگان تمام کرده و راه هرگونه احتجاج بنده علیه خود را به دو صورت سالبه به انتفاء موضوع و محمول بسته است:۴۸ «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّهً ظَاهِرَهً وَ حُجَّهً بَاطِنَهً فَأَمَّا الظَّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّهُ (ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَهُ فَالْعُقُول.»۴۹
امّا نکتهاى که در علّت صورى علوم بسیار اهمیت دارد، نگاه تکساحتى به منابع معرفتشناسى است؛ یعنى یا بسان خوارج نداى مشئوم «حسبنا کتاب اللّه» سر بدهیم یا همانند مکتب تفکیک سخن از «حسبنا النقل» برانیم و یا چون راسیونالیسم از «حسبنا العقل» دم بزنیم. این تشتّت آرا و تحیّر در عمل که «فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَّرِیجٍ» (ق: ۵)، ثمره نگاه جزئى و تحلیلى و یا همان نگاه خرد به موضوع انسان است؛ ولى در رویکرد مختار این مقاله، نقل در قبال عقل قرار گرفته و هر دو سهم خود را در ارائه معرفت دینى ایفا مىکنند. لذا در این مقاله، رویکردى جامع و کلاننگر (رویکرد ترکیبى: نظریه سیستمى) مبتنى بر جهانبینى الهى اختیار شده است.
برخى از فیلسوفان طرفدار روش تحلیلىاند و اعتقاد دارند که نخست باید هر پدیده را به اجزاى مختلف تجزیه کرد تا جایى که دیگر قابل تقسیم نباشد؛ سپس باید به شناسایى آن پدیده پرداخت. البته روش تحلیلى یا تجزیهاى آفاتى نیز دارد؛ از جمله این آفات، نبود نگاه سیستمى و شناخت ناقص و تردید افراطى مىباشد.
امروزه، برخى بر این گماناند که در قلمرو علومْ روش تحلیلى و تجزیهاى، و در فلسفه روش ترکیبى و کلنگرى مطرح است.۵۰ باید توجه داشت که روش علم صرفا تحلیلى، و روش فلسفه فقط ترکیبى نیست. آنچه مىتواند به انسان معرفت دقیق دهد، هماهنگى دو روش تحلیلى و ترکیبى است. در روش ترکیبى، علوم در سیستم یا نظامى منسجم دیده مىشود و روابط آنها با یکدیگر و نیز بهرهبردارى از ثمرات و نتایج هم مطمحنظر مىباشد؛ این نوع نگاه را در ادبیات علمى «نظریه سیستمى» نام نهادهاند.۵۱ در تحلیل علّت صورى علم، تبیین نگاه سیستمى بسیار راهگشاست.
نظریه سیستمى
در این سیستم، ورودى قلب سلیم (ایمان و عمل صالح)، و قابل عنایات و سنّتهاى فاعل است. پردازش در این سیستم در محملى واحد و منسجم، با استفاده علوم از نتایج و ثمرات یکدیگر (سیستمى درون بخش پردازش که خروجى یک علم ورودى علم دیگر است و علوم همافزایى دارند)، صورت مىگیرد. و خروجى سیستم دانشى متقن و مستدل است. بازخور سیستم نیز عمل به دانش به دست آمده است که در آن صورت ایمان ارتقا مىیابد. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ.» (فاطر: ۱۰) عمل به علم، ایمان را افزون مىکند و افزایش ایمان دستمایه کسب علم والاتر مىباشد.
Description: http://marefatfalsafi.nashriyat.ir/../../../sites/marefatfalsafi.nashriyat.ir/images/image001.jpg
تخصّصى شدن علوم، عامل تعارض علم و دین
از یک منظر مىتوان تعارض علم با دین و مجادلات روزافزون میان دانشمندان حوزه دین و دانشمندان علوم تجربى در مغربزمین را نتیجه تخصّصى شدن علوم و معارف، و بیگانه شدن آنها از یکدیگر دانست. در گذشته، علوم و معارف مختلف از اوضاع هم باخبر بودند و در تلاؤم با یکدیگر رشد مىکردند. همه در یک مجموعه بوده و محتواى خود را با هم هماهنگ مىکردند. معارفِ عهدهدار تبیین جهانشناسى و جهانبینى، مبادى و مبانى و پیشفرضها را تحلیل و تثبیت مىکردند و در اختیار شاخههاى دیگر دانشْ نظیر علوم طبیعى قرار مىدادند و علوم طبیعى به استناد و اتّکاى آن مبانى و پیشفرضهایى که در حکمت و الهیات فلسفه مدلل و تنقیح شده بود، به کار خویش ادامه مىداد. از قرن سیزدهم به بعد، با تخصّصى شدن علوم، آرام آرام علوم طبیعى کاملاً از جهانبینى جدا شد و در عین باور به نظام علّى، از علّت فاعلى و غایى عالم غفلت و دایره نظام علّى را در حصار تنگ حس و تجربه محدود کرد. لذا همه همّت عقل حسّى و تجربى مصروف کاوش در علل قابلى شد؛ یعنى یک پدیده چه بوده و چه هست و چه خواهد شد؟ سیر افقى علوم توسعه یافت، ولى سیر عمودى آنها متوقّف بود؛ چراکه صحبتى از علّت فاعلى و غایى جهان و پدیدهها نبود. قائلان به این نوع نگاه حتى سعى داشتند با حس و تجربه، جهانبینى ارائه کنند. پس لازم است علوم و فلسفه در تعامل با هم رشد کنند.۵۲
البته تلاؤم و رابطه علوم با یکدیگر و استفاده آنها از ظرفیتها و نتایج هم کاملاً ضرورى است، امّا مرزناشناسى علوم و جهل نسبت به جایگاه و حد و مرز هر علم آسیبهاى جدّى بر نظر سیستمى وارد مىکند. نظم علمى و مرزشناسى دانشها مانع آسیبپذیرى صاحبان رشتههاى گوناگون علمى است. گاهى بر اثر نوسانهاى دانش تجربى و بروز شک و ظهور تردید متعاقب در فرضیههایى که هنوز به نصاب لازم بالغ نشدهاند، همین تردیدپذیرى را به دانش غیرتجربى و نیز به باورهاى غیرتجریدى سرایتوآنرشتههاىمصوناز شک را در معرضآفت تردید قرار مىدهند.۵۳
علت غایى علم
براساس آیه «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»(مجادله: ۱۱)، غایت علم رفعت انسان و تقرّب او به پروردگار، و به بیان قرآنى «خلیفهاللّه» شدن آدم است؛ خواه مقام اصغر خلیفهاللّهى که به عمران و آبادانى زمین صورت مىیابد: «هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا» (هود: ۶۱)، و خواه مقام اوسط و اکبر خلیفهاللّهى که با تأمین برزخ و آخرت انسان صورت خواهد پذیرفت.۵۴ لذا عالم باید بداند که علم او سرمایه عمل است: «کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(ابراهیم: ۲۴ـ۲۵)؛ «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ.» (فاطر: ۱۰) در این صورت، او قلب خود را چون ظرف آهنى نمىپندارد که هر مظروفى را جاى دهد؛ بلکه قلب و جان خود را چون دستگاه هاضمه قلمداد مىکند که هر غذایى را نمىپذیرد و غذاى مسموم را دفع مىکند. پس او نیز علم مسموم را هرگز جذب نمىکند. فلسفه علم در جهت تأمین علّت غایى علمْ وظایفى بر عهده دارد. فیلسوفان علم، بیشتر به متدولوژى علوم توجه دارند و به بحثهایى نظیر وظایف علم و عالم نمىپردازند. لذا فلسفه علم نباید به رابطه علم با حیات انسان، و رسالتى که علم در جهت تکامل انسانها دارد، بىتوجه باشد.۵۵
حال که علل چهارگانه علم از منظر اسلام روشن شد، لازم است روششناسى تولید علم از منابع معرفتشناسى دین تبیین گردد.
روششناسى تولید علم از منابع معرفتشناسى دین
براى تولید علم از منابع معرفتشناسى دینى، نخست باید این منابع به درستى تبیین شوند تا ما در دام تجربهگرایى، راسیونالیسم و دیگر مکاتب منحرف نیفتیم. اگر در محتواى حقیقت فحص کردیم، به دنبال بعد معرفتشناسى آن بودیم. باید گفت که منبع دریافت محتواى حقیقتْ وحى است، ولى عقل و نقل در جهت علم به وحى و تحت شعاع آن به عنوان منبع معرفتشناسىِ حقیقتْ معتبرند.
تعریف نقل
یکى از اشتباهات بزرگ در عرصه معرفتشناسى دینى آن است که بسیارى از اندیشمندانْ نقل را به جاى وحى مىنشانند. آیات قرآن و روایاتى که اطمینان داریم متعلّق به معصومان علیهمالسلام مىباشد، وحى یا در حکم وحى است. امّا مسئله اساسى این است که آیا فهم ما از آن آیات و روایات کاملاً منطبق بر منظور خداوند و یا معصومان علیهمالسلام است؟ قطعا جواب این سؤال منفى است. اگر به این پرسش پاسخ مثبت داده شود، پس با اینهمه اختلاف در فهم آیات و روایات چه باید کرد؟ لذا آن چیزى که ما نام نقل را بر آن مىنهیم عبارت است از: فهم و برداشت مجتهدان از قرآن و سنّت معصومان علیهمالسلام. پس امکان دارد این برداشت خطا یا صحیح باشد؛ امّا وقتى در قالب اجتهاد قرار گرفت، خواه خطا و خواه صحیح باشد، مجتهد به ثواب رسیده و مأجور است: و یدّعون على النبىّ أنّه قال: «إذا اجتهد الحاکم فأخطأ فله أجر، و إذا اجتهد و أصاب فله أجران.»۵۶
حیات معقول
حیات آگاهانهاى که نیروها و فعّالیتهاى جبرى و جبرنماىِ زندگىِ طبیعى را با برخوردارى از رشد آزادى شکوفاشده در اختیارْ در مسیر هدفهاى تکاملى نسبى تنظیم مىکند، شخصیت انسانى را که تدریجا در این گذرگاه ساخته مىشود وارد هدف اعلاى زندگى مىنماید. این هدف اعلا، شرکت در آهنگ کلّى هستى وابسته به کمال برین است.۵۷
آیات مربوط به حیات معقول عبارتاند از:
۱٫ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ» انفال: ۲۴)؛
۲٫ «مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً» (نحل: ۹۷)؛
۳٫ «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَهِ» (ابراهیم: ۲۷)؛
۴٫ «لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَهٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَهٍ» (انفال: ۴۲).
حیاتى که اسلام انسانها را به آن دعوت مىکند، حیات معقول است. در حیات معقول، زندگى آدمى بر مبناى اصول و قوانین عقلانى ثابت مىباشد و وحدت تکاملى حیات و شخصیت در مجراى دگرگونىها و تغییرهاى روبنایى محفوظ و ثابت مىماند. این ثبات و پایدارى بدون تکیه بر آن اصول امکانپذیر نمىباشد.
تعریف عقل
امّا عقلى که در بعد معرفتشناسى از آن نام مىبریم چیست و چه مختصاتى دارد؟ در حیات معقول، عقل نظرى از یکطرف و عقل عملى ـ که در اصل وجدان آگاه و فعّال و محرّک است ـ از طرف دیگر در استخدام شخصیت رو به رشد و کمال قرار مىگیرند. هماهنگى عقل نظرى با عقل عملى را که وجدان آگاه به همه ابعاد مادّى و روحى انسان است: «بل الانسان على نفسه بصیره»، مىتوان مقدّمه وصول به مقام نمونهاى والا از عقل کل یا عقل کلّى معرّفى نمود.
مقصود از عقل در حیات معقول، راسیونالیسم نیز نمىباشد؛ زیرا این مکتب قصرى باشکوه از قوانین عقلانى را بر روى قلّه آتشفشان «خود طبیعى» انسانها بنا نموده است. راسیونالیسم حاکمیت عقل را بدون دخالت الهى بر جوامع بشرى تصویب نمود.۵۸
ویژگىهاى عقل عبارتاند از:
۱٫ عقل به هیچ وجه سهمى در هستىشناسى دین ندارد و صرفا چراغ روشنگر حقیقت است.
۲٫ عقل نیروى ادراکى نابى به شمار مىرود که از گزند خیال، قیاس، گمان، و وهم مصون است؛ هم گزارهاى اوّلى مثل اصل تناقض را مىفهمد و هم گزارههایى بدیهى مانند بطلان جمع دو ضد را به خوبى ادراک مىکند.
۳٫ عقل، مصباح شریعت است و نه میزان شریعت (در نگاه افراطى) یا مفتاح شریعت (در نگاه تفریطى).
۴٫ عقل مىداند که محدودیتهایى دارد و ورود آن در برخى عرصهها مقارن با انحراف است.
۵٫ قرآن در آیات معتنابهى، در مقام احتجاج، طلب برهان یا نشانه علمى و عقلى مىکند که دالّ بر اهتمام قرآن بر عقل است: «أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» (نمل: ۶۴)؛ «أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَهٍ مِنْ عِلْمٍ» (احقاف: ۴)؛ «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدىً وَلَا کِتَابٍ مُنِیرٍ.» (حج: ۸)
۶٫ عقل در معناى وسیع آن، که بیان خواهد شد (مراتب عقلى)، حجّت شرعى است.
۷٫ عقل همانند نقل، گاهى دلیل اصل عملى (رفع حیرت) است و زمانى دلیل اماره (واقع نما و دافع شک).۵۹
مراتب عقلى
مقصود از عقل نیز عقل تجربى (علوم تجربى و انسانى)، عقل نیمهتجریدى (ریاضیات)، عقل تجریدى (فلسفه)، و عقل ناب (عرفان نظرى) مىباشد. محصول عقل در حوزههاى چهارگانه زمانى نام دانش را به خود مىگیرد که یا قطع و یقین باشد و یا مفید اطمینان عقلایى؛ پس صرف ظنّ و گمان ما را از دریافت حقیقت به هیچ وجهى مستغنى نمىکند و نباید حاصل آن را علم نامید. البته یقین در ساحتهاى چهارگانه به مقتضاى همان ساحت معتبر است؛ مثلاً یقین فلسفى هیچگاه در علوم انسانى حاصل نمىشود. و یا در علوم تجربى و انسانى اگر استقرا و مشاهدات در یک قیاس خفى سامان یابد با مقدّمهاى عقلى به این صورت که «امر اتّفاقى نمىتواند دائمى و یا اکثرى باشد» بدل به امر یقینى از مجرّبات مىشود. روششناسى تولید علم در علوم بخصوص علوم انسانى را با تکیه بر منابع معرفتشناسى دینى یعنى عقل و نقل با نام اجتهاد متوسط توضیح خواهیم داد.
اجتهاد متوسط
اجتهاد متوسط براساس اجتهاد متجزّى، و نه مطلق، تعریف مىشود؛ یعنى مبتنى بر نگاه تخصّصى به موضوعات سامان مىیابد. با توجه به این نوع نگاه، عالم با تکیه بر منابع نقلى و عقلى در علوم (از جمله علوم انسانى) نظریه اجتهادىِ خویش را در باب موضوع علمى ارائه مىدهد.
گاهى در اسلامى کردن علوم و دینى کردن دانشهاى انسانى، تجربى، و تجریدى، درباره این پرسش تأمّل مىشود که: فتواى ناب دین و حکم سره اسلام با چه معیارى مشخّص مىگردد؟
لازم است عنایت شود که تضارب آرا و مشاوره متخصّصان و متعهدان از یکسو، و رهنمود جامعان میان معقول و منقول (که به جمع سالم و نه مکسّر بین علوم عقلى و نقلى کامیاب شدهاند) از سوى دیگر، مىتواند راهگشاى تشخیص موارد نقص و شواهد عیب علوم رایج بشود.
مراحل گوناگون اجتهاد متوسط از این قرار است:
۱٫ ابتدا لازم است تمام قرآن را بررسى و ارزیابى کنیم، زیرا برخى آیاتْ مفسّر بعضى دیگر مىباشند: «یفسّر بعضه بعضا». سپس مىتوانیم بگوییم که قرآن مثلاً این محتوا را ارائه داده است.
۲٫ در رتبه بعد، به سراغ روایات برویم و متشابهات آن را به محکماتش ارجاع دهیم و روایات مخصّص و مقیّد را در کنار عموم و اطلاق ببینیم و احیانا اگر روایت معارضى وجود دارد، با توجه به اخبار علاجیه، تعارضات آن را علاج و رفع کنیم.
۳٫ در مرتبه سوم، این روایات را به قرآن عرضه کنیم؛ زیرا بر طبق روایات مربوطه، قرآن میزان و معیار پذیرش روایات است. در حقیقت، روایاتِ مخالفِ کتاباللّه باید طرد شوند.
۴٫ نهایتا به سراغ حکم عقلى رفته تا دریافتهاى عقلىِ مبتنى بر مبانى تجربى یا تجریدى و یا ملفق از هر دو را کشف کنیم.
۵٫ اگر مبانى نقلى (قرآن و سنّت) با مبانى عقلى تعارضى داشت، همچنانکه احتمال تعارض میان مبانى نقلى با یکدیگر وجود دارد، لازم است این تعارض رفع گردد. در مواردى که عقل و نقل متباین هستند، لازم است به یقین اخذ شود؛ مثلاً روایت یا آیهاى را که با مطلب یقینى و برهانى عقل ناسازگار است از ظاهرش منصرف مىکنند و آن را به معنایى موافق با دلیل عقلى تأویل مىبرند و اگر محملى براى آن نبود، بنا به نظر برخى، روایت مخالف با حکم صریح عقل را تأویل مىکنند و یا به بیان دیگر، علم آن را به اهلش وامىگذارند.۶۰
متناسب این دیدگاه، منابع نقلى در رشد علوم سهم بسزایى دارند.
سهم منابع نقلى در ساحت علوم
نباید گمان برد منابع نقلى دین هیچ سهمى در ساحت علوم ندارند. منشأ این توهّم آن است که گویا در قرآن و کلام معصومان، درباره جهان و طبیعت، به تفصیلى که عالمان این علوم بحث کردهاند سخنى به میان نیامده است! کسانى که اینگونه مىاندیشند غافلاند که در حوزه علوم نقلى نیز آنگونه نیست که تفصیل مسائل نقلى به روشنى بیان شده باشد؛ بلکه زحمت عالمان و اجتهاد ایشان و استنباط و تفریع فروع از اصول بود که علوم نقلى را اینگونه بارور کرد. کار قرآن و روایاتْ القاى اصول، و روشن کردن افقهاست. بر عهده عالمان است که با تکاپوى علمى خویش، فروعات را از این اصول استخراج کنند.۶۱
حجّیت شرعى علوم (از جمله علوم انسانى) در گرو اجتهاد
از رهگذر اجتهاد به معناى حقیقى (جهد و تلاش خستگىناپذیر)، و البته مصطلح کلمه است که جامع منقول و معقول با جستوجو در منابع دوگانه عقل و نقل فتواى علمى را صادر مىکند که حجّیت شرعى، ثواب و عقاب، و بهشت و جهنّم را به دنبال دارد. این فرایند اجتهاد را به درستى باید اجتهاد متوسط نامید، چراکه حلقه واسط میان اجتهاد مصطلح و علوم روز مىباشد که به دور از معارف نقلى است. پس جامعان منقول و معقول با تکیه بر حدیث روایتشده از امام رضا علیهالسلام «علینا القاء الاصول الیکم و علیکم التفرّع»،۶۲ اصول را از معصومان علیهمالسلام دریافت کرده و به کمک عقل و نقل، بناى فروع را بنیان مىنهند.
یافتههاى برآمده از اجتهاد متوسط براى عالم و مراجعان به او حجّیت شرعى دارد.
معناى حجّیت در علم
حجّیت در منطق، که براى قطع و قیاس برهانى به عنوان ذاتى آن قائلاند، به معناى کاشفیت از واقع است. استدلالى حجّت است که میان مقدّمات و نتیجه آن، رابطه ضرورى برقرار باشد. بنابراین، از میان قیاس (حرکت از کلّى به سوى جزئى)، استقرا (حرکت از جزئى به سوى کلّى)، و تمثیل منطقى (حرکت از یک جزئى به سوى جزئى دیگر)، فقط استدلال قیاسى برهانى کاشف از واقع و حجّت است؛ استقرا و تمثیل فقط در صورت بازگشت به قیاس منطقى (اقترانى یا استثنایى)، حجّت خواهند بود.
امّا حجّت در اصول به معناى آن چیزى است که با آن بتوان احتجاج کرد. لذا علم (قطع و یقین) و علمى (اطمینان عقلایى که از باب جعل متمّم کشف از ناحیه شارع اعتبار یافته است)، در اصول حجّیت دارند. بدیهى است که علمى چون کاشفیت از واقع ندارد، در منطق، فاقد حجّیت است؛ ولى در اصول حجّیت دارد. پس، ظنّ و اماره با جعل شارع حجّت مىشود.۶۳
بنابراین، یافتههاى ناشى از اجتهاد متوسط را مىتوان علم دینى نامید.
علم دینى
امروزه دانشگاه همّت خود را مصروف ادراک و فهم فعل خدا قرار داده و درصدد تفسیر جهان خلقت است. اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامى را به دست مىدهد، تفسیر فعل خدا نیز علم اسلامى محسوب مىشود.
براى دینى کردن علوم، باید به نکاتى توجه داشت:
۱٫ عنوان «طبیعت» برداشته و عنوان «خلقت» جایگزین آن شود.
۲٫ عنوان خالق، به عنوان مبدأ فاعلى لحاظ شود.
۳٫ هدف خلقت یعنى پرستش خدا و برقرارى عدالت به عنوان مبدأ غایى موردنظر باشد.
۴٫ دلیل معتبر نقلى مانند آیه یا حدیث صحیحْ محور بحث قرار گیرد.
۵٫ از تأییدهاى نقلى یا تعلیلهاى آن استمداد شود.
۶٫ ادّعاى «حسبنا العقل» و «حسبنا النقل» مسموع نباشد.
۷٫ تفسیر هر جزء از خلقت با در نظر گرفتن تفسیر جزء دیگر آن باشد تا از سنخ تفسیر تکوین به تکوین به شمار آید، نظیر تفسیر تدوین به تدوین؛ زیرا هر موجودى از موجودهاى نظام آفرینشْ آیه، کلمه و سطرى از آیات، کلمات، و سطور کتاب جامع تکوین الهى است.۶۴
محذور قول به دینى بودن علوم
محذورى که قول به اسلامى بودن علوم را به همراه دارد آن است که: چه بسا با آشکار شدن نادرستى یک قاعده یا معرفت علمى، خدشهاى به ساحت معرفت دینى وارد آید. این برداشت، ناصواب است؛ زیرا همین اتّفاق بارها در حوزه معرفت دینى مستند به نقل رخ داده است. اختلاف در تفسیر قرآن و یا اختلاف در فتاواى فقها از جمله آنهاست؛ ولى هیچ خدشهاى به منبع دینى بودن و حجّیت نقلى آن وارد نشده است، زیرا نقد و ابطال یک نظر متوجه فهم بشر از متون دینى است نه متوجه صاحب شریعت. البته، ورود روشمند به فرایند نقلى و عقلى، و هر فرضیهاى را علم ندانستن نیز باید در محل اعتنا باشد.۶۵
نتیجهگیرى
در رویکردهاى علمى، هدفْ کشف حقایق است؛ اگرچه در راستاى تحقّق این هدفْ روشها و ابزارهاى متفاوتى اتّخاذ مىشود. براى مثال گروهى مبتنى بر حس و تجربه، و گروهى مبتنى بر گزارههاى عقلى به دنبال حقیقتاند. گروهى با تکیه بر استقرائات، گروهى با ابتنا بر نقد علمى و عدّهاى نیز با رویکردى انقلابى خبر از کشف حقیقت مىدهند. امّا سؤال اساسى آنجاست که آیا حقایق به دست آمده، مستقل از تغییرات در مقتضیات زمانى و مکانى ثابت مىمانند و یا متناسب با آن تغییرات، دگرگون مىشوند؟
اگر نسبى بودن حقیقت را بپذیریم و قائل به وجود هیچ مطلقى نباشیم، در مورد این گزاره که همهچیز نسبى است، چه باید بگوییم؟ این گزاره نسبى است یا مطلق؟ اگر بگوییم نسبى است، وجود برخى مطلقات را پذیرفتهایم. و اگر این گزاره را قبول نکنیم، باز به وجود مطلقات اذعان کردهایم. لذا هیچ چارهاى نداریم مگر اینکه وجود حقایق مطلق را بپذیریم.
بنابراین، باید رویکردى را معرفى کنیم که در عین کشف حقایق، از نگاهى مطلق نسبت به آنها برخوردار است و با توجه به علل چهارگانه فاعلى، مادّى، صورى و غایى به تولید علم، از منابع دوگانه معرفتشناسى یعنى عقل و نقل بهره مىجوید. این رویکرد تعریفى متفاوت با تعاریف معمول از علم و فرضیه ارائه کرده، و بر جهانبینى الهى استوار بوده و راه تعامل علم و فلسفه را به درستى پیموده است.
رویکرد مختار در این مقاله را «اجتهاد متوسط» نام نهادیم و ثمره آن را رشد عمودى علم، تعامل علم و دین، تعامل علم و فلسفه، حجّت شرعى بودن علم، اتّحاد حوزه و دانشگاه، اسلامى کردن علوم و… دانستیم.
منابع
ـ الوانى، سیدمهدى و حسن دانایىفرد، گفتارهایى در فلسفه تئورىهاى سازمان دولتى، تهران، صفّار، ۱۳۸۸٫
ـ پلانک، ماکس، تصویر جهان در فیزیک جدید، ترجمه مرتضى صابر، تهران، جاویدان، ۱۳۶۴٫
ـ پوپر، کارل، سرچشمههاى دانایى و نادانى، ترجمه عباس باقرى، تهران، نى، ۱۳۷۹٫
ـ ـــــ ، منطق اکتشاف علمى، ترجمه سیدحسین کمالى، تهران، علمى و فرهنگى، ۱۳۷۰٫
ـ جعفرى، محمّدتقى، از علم تا فلسفه، پایگاه اطلاعرسانى استاد جعفرى، ۱۳۸۶٫
ـ ـــــ ، حیات معقول، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علّامه جعفرى، ۱۳۸۷٫
ـ ـــــ ، رابطه باید و ارزش، پایگاه اطلاعرسانى استاد جعفرى، ۱۳۸۶٫
ـ ـــــ ، نظام هستها و بایدها، پایگاه اطلاعرسانى استاد جعفرى، ۱۳۸۶٫
ـ جوادى آملى، عبداللّه، تفسیر تسنیم، قم، اسراء، ۱۳۸۰٫
ـ ـــــ ، حیات حقیقى انسان در قرآن، تحقیق و تنظیم غلامعلى امین دین، قم، اسراء، ۱۳۸۲٫
ـ ـــــ ، معرفتشناسى در قرآن، تنظیم و ویرایش حمید پارسانیا، چ دوم، قم، اسراء، ۱۳۸۶٫
ـ ـــــ ، منزلت عقل در هندسه معرفت دینى، تنظیم احمد واعظى، قم، اسراء، ۱۳۸۶٫
ـ چالمرز، آلن، چیستى علم، درآمدى بر مکاتب علمشناسى فلسفى، ترجمه سعید زیباکلام، تهران، علمى و فرهنگى، ۱۳۷۴٫
ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائلالشیعه، قم، آلالبیت لاحیاءالتراث، ۱۴۱۴ق.
ـ دانایىفرد، حسن و دیگران، روششناسى پژوهش کیفى در مدیریت (رویکردى جامع)، تهران، صفّار، ۱۳۸۶٫
ـ راسل، برتراند، عرفان و منطق، ترجمه نجف دریابندرى، تهران، ناهید، ۱۳۸۴٫
ـ کراجکى، ابوالفتح، التعجب، قم، الغدیر، ۱۴۲۱ق.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، الاسلامیه، بىتا.
ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ۱۳۷۵، ج ۲٫
ـ مقدم حیدرى، غلامحسین، قیاسناپذیرى پارادایمهاى علمى، تهران، نى، ۱۳۸۵٫
ـ هچ، مارىجو، تئورى سازمان: مدرن، نمادین، تفسیرى، پستمدرن، ترجمه حسن دانایىفرد، تهران، افکار، ۱۳۸۵٫
– Copleston, Fredrick, A History of Philosophy, New York, Images Books, 1946.
– Hassard, Jahn, “An Alternative to Paradigrn Incommensurability in Organization Theory”, in John Hassard & Denis Pym (eds.), The Theory & Philosophy of Organizations, Critical Issues & New Perspective, Routledge, 1993.
– Hulgren, F.H & D. L. Coomer (eds.), Alternat modes of Inquiry in home Economics Research, American Home Economics Association Teacher Edueation yearbooky, peoria, Il: Glencoe poblishing, 1989.
– Kuhn, Thomas, The Structure of Scientific Revolutions, University of Chicago Press, 1970.
۱ Inductivist Methods.
۲ Negtivism.
۳ Platos cave.
۴٫ Self Reference.
۵ Dogmatism.
۶ A Way of Seeing the World.
۷ C.f. F. Copleston, A History of Philosophy.
۸ـ آلن چالمرز، چیستى علم، درآمدى بر مکاتب علمشناسى فلسفى، ترجمه سعید زیباکلام، ص ۹ـ۱۰٫
۹ Karl Popper.
۱۰ Falsificationist view.
۱۱ Multiple and Divergent Realities and Truths.
۱۲ F.H. Hulgren & D.L. Coomer (ed), Alternate Modes of Inqviry in Home Economics Research, p. 223.
۱۳John Hassard, “An Alternative to Paradigm Incommensurability in Organization Theory”, in John Hassard & Denis Pym (eds), The Ory & Philosophy of Organizations, p. 221-223.
۱۴ـ ر.ک: کارل پوپر، منطق اکتشاف علمى، ترجمه سیدحسین کمالى، ص ۴۵ـ۴۳٫
۱۵ Thomas Kuhn, The Structure of Scientifice Revolution, p. 120-135.
۱۶ـ غلامحسین مقدم حیدرى، قیاسناپذیرى پارادایمهاى علمى، ص ۴۴٫
۱۷ـ حسن دانایىفرد و سیدمهدى الوانى، روششناسى پژوهش کیفى در مدیریت رویکردى جامع، ص ۱۴٫
۱۸٫ C.f. Thomas Kuhn, Ibid.
۱۹ـ غلامحسین مقدم حیدرى، همان، ص ۱٫
۲۰ـ همان، ص ۴۸٫
۲۱ Francis Bacon.
۲۲٫John Locke.
۲۳٫George Berkeley.
۲۴ David Hume.
۲۵ John Stuart Mill.
۲۶٫Rene Decartes.
۲۷٫Baruch Spinoza.
۲۸ Wilhelm Leibniz.
۲۹ـ کارل پوپر، سرچشمههاى دانایى و نادانى، ترجمه عباس باقرى، ص ۱۲٫
۳۰ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۱۵۳ـ۱۵۵٫
۳۱ـ عبداللّه جوادى آملى، معرفتشناسى در قرآن، ص ۱۷۷٫
۳۲ـ مرتضى مطهّرى، همان، ج ۲، ص ۳۶۱٫
۳۳ـ عبداللّه جوادى آملى، منزلت عقل در هندسه معرفت دینى، ص ۱۴۶٫
۳۴ـ سیدمهدى الوانى و حسن دانایىفرد، گفتارهایى در فلسفه تئورىهاى سازمان دولتى، ص ۱۳۳ـ۱۳۴٫
۳۵ـ عبداللّه جوادى آملى، حیات حقیقى انسان در قرآن، ص ۳۱۷٫
۳۶ـ همان، ص ۳۲۵٫
۳۷و۳۸ـ ر.ک: محمّدتقى جعفرى، نظام هستها و بایدها، پایگاه اطلاعرسانى استاد جعفرى.
۳۹ـ ر.ک: محمّدتقى جعفرى، رابطه باید و ارزش، پایگاه اطلاعرسانى استاد جعفرى.
۴۰ـ ر.ک: محمّدتقى جعفرى، از علم تا فلسفه، پایگاه اطلاعرسانى استاد جعفرى.
۴۱ـ همان.
۴۲ـ ر.ک: عبداللّه جوادى آملى، معرفتشناسى در قرآن، ص ۱۶۰٫
۴۳ـ همان، ص ۱۶۱ـ۱۶۳٫
۴۴ـ ر.ک: محمّدتقى جعفرى، از علم تا فلسفه، پایگاه اطلاعرسانى استاد جعفرى.
۴۵ـ ماکس پلانک، تصویر جهان در فیزیک جدید، ترجمه مرتضى صابر، ص ۱۳۸٫
۴۶ـ برتراند راسل، عرفان و منطق، ترجمه نجف دریابندرى، ص ۷۷٫
۴۷ـ عبداللّه جوادى آملى، منزلت عقل در هندسه معرفت دینى، ص ۱۴۷٫
۴۸ـ همان، ص ۶۳٫
۴۹ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۰۶٫
۵۰ـ ر.ک: محمّدتقى جعفرى، از علم تا فلسفه، پایگاه اطلاعرسانى استاد جعفرى.
۵۱ـ ر.ک: مارى جو هیچ، تئورى سازمان: مدرن، نمادین، تفسیرى و پستمدرن، ترجمه حسن دانایىفرد، ص ۶۶ـ۶۸٫
۵۲ـ عبداللّه جوادى آملى، منزلت عقل در هندسه معرفت دینى، ص ۱۰۷ـ۱۰۸٫
۵۳ـ همان، ص ۸۱٫
۵۴ـ ر.ک: عبداللّه جوادى آملى، تفسیر تسنیم، ج ۳٫
۵۵ـ عبداللّه جوادى آملى، منزلت عقل در هندسه معرفت دینى، ص ۱۲۷ـ۱۳۰٫
۵۶ـ ابوالفتح کراجکى، التعجب، ص ۱۵۰٫
۵۷ـ محمّدتقى جعفرى، حیات معقول، ص ۵۵ـ۵۶٫
۵۸ـ همان، ص ۵۷ـ۵۹٫
۵۹ـ عبداللّه جوادى آملى، منزلت عقل در هندسه معرفت دینى، ص ۳۸ـ۶۹٫
۶۰ـ همان، ص ۷۲ـ۷۳٫
۶۱ـ همان، ص ۱۴۸ـ۱۴۹٫
۶۲ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج ۲۷، ص ۶۱ـ۶۲٫
۶۳ـ عبداللّه جوادى آملى، منزلت عقل در هندسه معرفت دینى، ص ۱۱۲ـ۱۱۸٫
۶۴ـ همان، ص ۱۴۱٫
۶۵ـ همان، ص ۱۴۷ـ۱۴۸٫
* دانشیار دانشگاه تربیت مدرس. دریافت: ۳/۲/۸۹ ـ پذیرش: ۱۲/۶/۸۹٫
** دانشجوى دکترى مدیریت دولتى، دانشگاه علّامه طباطبائى. h.babaee64@gmail.com