| امروز شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:


بررسی توسعه در پرتو فلسفۀ علوم اجتماعی

گروه فلسفۀ علوم اجتماعی انجمن جامعه شناسی ایران، در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی نشستی تخصصی از سلسله‌نشست‌های چهارمین همایش ملی پژوهش‌های اجتماعی فرهنگی در جامعۀ ایران را برگزار کرد.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، تاملاتی پیرامون فلسفۀ علوم اجتماعی و تانی‌هایی حول موضوع توسعۀ کشور، دو محور کلی این نشست بود که در نسبت با هم مطرح و مورد توجه بودند. مالک شجاعی جشوقانی، مدیر نشست و سید محمود نجاتی حسینی، محمدعلی مرادی، سید محمدتقی موحد ابطحی، ابوالفضل مرشدی و نیز مالک شجاعی جشوقانی، سخنرانان این جلسه بودند.

«پروسۀ علمی» را جایگزین «پروژۀ سیاسی» کنیم

سید محمود نجاتی حسینی که با موضوع «فلسفۀ علوم اجتماعی و مسئلۀ نسبت علم و دین-با تامل بر مقتضیات بومی» صحبت می‌کرد؛ طرحِ بحث از نسبت علم و دین را از دو خاستگاه «فلسفۀ دین» و «فلسفۀ علم» ممکن دانست. نجاتی که با چارچوب‌های نظام‌یافتۀ یک آکادمیسین صحبت می‌کرد، تصریح کرد صحبت‌های او از خاستگاه فلسفۀ علوم اجتماعی خواهد بود.

با این مقدمه، نجاتی نسبت دین و علم را در قالب چهار نوع رابطه توضیح داد:

    نسبت «تضاد»؛ به این معنا که علم و دین هر کدام راه خود را می‌روند و موضوع و امورِ ضد هم را نمایندگی و راهبری می‌کنند. علم و دین به هیچ‌وجه نمی‌توانند با هم کنار آیند.

    نسبت «تمایز»؛ که دیدگاه میانه‌تری نسبت به «تضاد علم و دین» محسوب می‌شود، بر تفکیک حوزه‌های هر یک از این دو حوزه صحه می‌گذارد. دلیلی ندارد که نسبت دین و علم را به تعبیر نجاتی نسبت «دیو و دلبر» در نظر بگیریم.

    نسبت «تماس»؛ دیدگاه سوم قائل بر این است که علم و دین را نمی‌توان و نباید به صورت تمایز و تخاصم صورت‌بندی کرد. علم و دین در یک مسیر خاکستری امکان ارتباط و تماس با هم و خدمت به هم را دارند. نجاتی، گالیله و نیوتن را با وجود نقدی که بر نهاد دین دارند، به عنوان افرادی که بر این نسبت، وقع گذارده‌اند، معرفی کرد.

    نسبت «خدمت»؛ آن‌طور که از عنوان برمی‌آید، نسبت خدمت بر «در خدمت بودن» علم یا دین نسبت به دیگری، تاکید دارد. نجاتی توضیح داد که دیدگاه حاکم بر جمهوری اسلامی بر «علم در خدمت دین» استوار است.

درواقع پرسش نجاتی، «چگونگی اندیشیدن به نسبت علم و دین» بود. به زعم او برای پذیرفتن «علم در خدمت»، پیش‌زمینه‌هایی وجود دارد که باید پاسخ داده شوند. نجاتی این پیش‌زمینه‌ها را در سه محور صورت‌بندی کرد: «در بحث دینی کردن علم، ما باید مشخص کنیم که مراد مقدمات، مبانی یا منطق علم است که باید دینی شود».

نجاتی در تنقیح این سه محور توضیح داد: «در بحث مقدمات، با هدف و موضوع علم مواجه هستیم. بحث مبانی، روش و مسئلۀ علم را مشخص می‌کند. بحث منطق علم هم به مفروضات و نظریه‌های علم اختصاص دارد». به زعم وی تنها محوری که می‌توان از دینی کردنِ بدون تناقض آن صحبت کرد، مقدمات علم و آنچه به اهداف و موضوعات ارجاع دارد، است. و پارادوکس‌ها از جایی شروع می‌شود که سعی می‌شود در مبانی و منطق علم نیز به دینی کردن علم، اهتمام کرد.

راه برون‌رفت از تناقض‌واره‌هایی که با آن مواجهیم از نظر نجاتی، خارج کردن مسئلۀ علم از صورت یک «پروژۀ سیاسی» است و تعریفِ آن، آن‌طور که در غرب اتفاق افتاد، به عنوان «پروسه‌ای خودجوش» است.

شکل‌گیری سوژۀ ایرانی، مقدمۀ ضروری تغییر وضعیت موجود است

محمدعلی مرادی طبق عادت مالوف خود، گریزان از قالب‌های دانشگاهی و به تعبیر خودش در «کرانۀ دانشگاه»، «موانع فلسفی-معرفتی توسعۀ اجتماعی در ایران» را شرح داد.

بحث مرادی دربارۀ موانع توسعه، از فقدان شکل‌گیری و اثبات «من» در ایران آغاز شد؛ با این توضیح که «من»ِ ایرانی که با پرسش عباس‌میرزا از مستشار فرانسوی زنده می‌شود، به جای تمرکز بر «مسئله‌ای اجتماعی»، «سیاسی» شده است. در صورتی که اگر این «من» بر «جامعۀ ایرانی» متمرکز می‌شد، پیامد آن ساخته شدن مفهوم جامعۀ ایران بود که در نهایت منجر به توسعه می‌شد.

قصدِ مرادی از طرحِ بحثِ سوژه در ایران، یافتنِ پرسش اصیل مربوط به جامعۀ خود است. تا به مفهوم جامعۀ ایران برسیم و بازیگران و کنش‌گران این زمین را شناخته و نسبت آن را با هم مشخص کنیم.

مانع دومی که مرادی برای توسعه برشمرد، به نقش علم در توسعه مربوط بود. مانع دوم، سیطرۀ «فرم عملیاتی» بر دانش است. این بحث، در ادامۀ تعریف چهار فرم «عملیاتی»، «فرم علوم طبیعی»، «علوم انسانی» و «فرم علمی-فرهنگی» مطرح شد.

مانع سوم، مواجهۀ ما با مفهوم توسعه است که در غرب شاخه‌ای از علم اقتصاد است اما وارد ایران که می‌شود بر تمام حوزه‌ها قالب می‌شود.

راه برون رفت از این وضعیت از نظر مرادی، شکل‌گیری سوژۀ ایرانی متکی به دازاین خود است که بتواند به صورت پدیدارشناسانه از نظریه‌های موجود فراتر رفته و با نگاه به جامعۀ ایرانی، نشان دهد کجا ایران است و کجا جهان است و نسبت این دو چیست.

کارآمدی برنامه‌های توسعه، منوط به تلقی جامعه نسبت به آن است

سید محمدتقی موحد ابطحی، گرچه موضوع کلیِ «فلسفۀ علوم اجتماعی و برنامه‌های توسعه» را برگزیده بود، اما اشارات دقیقی بر اهمیت نگاه متاثر از علوم انسانی و اجتماعی در برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری‌‌های کلان داشت.

تمرکز بحث ابطحی، به تصریح وی «مناسبات فلسفۀ علوم اجتماعی و برنامه‌های توسعه» بود. ابطحی به سیاق سخنرانی‌های دانشگاهی، مقدمۀ بحثش را به ارائۀ تعاریف مفاهیم سخنرانی‌اش از جمله «علوم اجتماعی»، «فلسفۀ علوم اجتماعی»، «علم»، «فناوری» و «برنامه‌های توسعه» اختصاص داد. پس از این مقدمات بود که ابطحی دو شانِ «علمی» و «فناورانۀ» برنامه‌های توسعه را از هم تفکیک کرد.

ابطحی، برنامه‌های توسعه را به مثابه «فناوری»، تحلیل و ارزیابی کرد. با این وجود، شان علمی برنامه‌های توسعه نیز از نظر وی مغفول نبود؛ با این تنقیح که «علم و علوم انسانی به صورت درون‌دادهایی هستند که در برنامه‌های توسعۀ داخلی این درون‌دادها تنها شامل آن بخش از علم می‌شود که مربوط به دستاوردهای کمی است».

با مفروض گرفتن برنامه به مثابه فناوری، بحث ابطحی بر این رای پایه گذاشته شد که «کارآمدی فناوری به مثابه یک برساخته، با تلقی کاربر از آن، نسبت مستقیم دارد». مثال ابطحی در این‌باره تامل‌برانگیز بود وقتی تلقی جوامع بدوی درخصوص گوشی تلفن همراه را تخیل کرد: «احیانا ارزیابی چنین جامعه‌ای از گوشی تلفن همراه این است که خوب نیست، چون سنگ محکمی برای شکستن نارگیل نیست!» درواقع ابطحی سعی داشت با این مثال نشان دهد که ادراک و برداشت جامعه از فناوری (در اینجا: برنامه) تا چه اندازه در کارکردپذیری و کاربردپذیری فناوری نقش تعیین‌کننده دارد.

ابطحی همچنین اشارۀ گذرا اما مهمی بر اخلاق فناوری داشت و به این تذکر بسنده کرد که وقتی برنامه را به مثابه فناوری در نظر می‌گیریم، لازم است به مباحث اخلاق فناوری نیز توجه نشان دهیم و اهداف و عوارض فناوری را برای مخاطب یا جامعۀ هدف آن مشخص کنیم.

ابطحی با اشاره به کتاب محمدتقی ایمان با عنوان «ارزیابی پارادایمی برنامه‌های توسعۀ جمهوری اسلامی ایران»، از ناسازگاری‌های بخش‌های مختلف برنامه‌های توسعه گفت. به زعم ابطحی ما سعی کرده‌ایم به رغم ناآشنایی با منطق برنامه به عنوان فناوری و همچنین ناآشنایی با علم و پارادایم‌های علمی، در جهت اسلامی‌سازی یا بومی‌سازی حرکت کنیم اما هیچ‌گاه به این سوال پاسخ نداده‌ایم که: «چرا وقتی به علوم انسانی و اجتماعی می‌رسیم از مبانی غیربومی و غیراسلامی آن می‌گوییم؛ مگر در علوم طبیعی و علوم فنی با وضعیت دیگری مواجهیم؟»

 رابطۀ فیلسوف و جامعه‌شناس، اتکا و تکمیل یکدیگر است

«تاملی نظری رابطۀ علوم اجتماعی و فلسفۀ علوم اجتماعی در ایران»، عنوان سخنرانی ابوالفضل مرشدی، مولف کتاب «شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسفۀ غرب و فلسفۀ متاخر اسلامی»، بود. این عنوان کلی، با صحبت‌های کلی مرشدی در این‌باره همراه بود. ایدۀ اصلی سخنرانی مرشدی بر نامعتبر بودن تفکیک میان جهان اذهان و اعیان بود و با مثال‌هایی تاریخی از فیلسوفان و جامعه‌شناسان نشان داد که اولا فیلسوفان، امر تفلسف را با اقتضا و در پاسخ به زیست اجتماعی و گاه روزمرۀ خود انجام می‌دهند؛ و دوما جامعه‌شناسان نیز متکی بر ایده‌ها و نظریه‌های موجود و مرتبط با زمان خود، به انجام فعالیت، مشغول هستند.

تاکید مرشدی بر اتکای فیلسوفان و جامعه‌شناسان به هم و به رسمیت شاختن، تعامل و گفت‌وگوی این دو قشر بود.

شجاعی جشوقانی: علوم انسانی را به ساحت مفهومی تقلیل داده‌ایم

مالک شجاعی جشوقانی «نقدی فلسفی بر جایگاه علوم انسانی در برنامه‌های توسعۀ جمهوری اسلامی ایران» وارد کرد. مقدمۀ بحث شجاعی از چند نقل قول تشکیل می‌شد:

    نخست. ارسطو: «آنکه در پشت دیوار شهر است یا خداست، یا حیوان» که اشاره دارد که انسان در پلیس، مدینه و جامعه معنا پیدا می‌کند؛

    دوم. آگوستین: تفکیک شهر خدا و شهر دنیا؛

    سوم. جان لاک تدوریسین جامعۀ مدنی «افتخار ما فیلسوفان آن است که جاروکش خانۀ علم هستیم»؛ جاروکشی خانۀ دین در قرون وسطی، جاروکشی خانۀ علم در دورۀ مدرن و جاروکشی خانۀ تکنیک در دورۀ معاصر؛

    چهارم. دیلتای: «ما عالمان علوم انسانی، فقیران غنی هستیم». توضیحی است بر وضعیت پارادوکسیکال علوم انسانی.

شجاعی اذعان داشت مفهوم و جهت‌گیری توسعه به سمت شهر دنیای آگوستین است که در دورۀ جدید علم عهده‌دار تثبیت شهر دنیا می‌شود و علوم انسانی و اجتماعی نیز وقتی خود را غیرشرمسار می‌داند که مدل‌ها، مفاهیم و روش‌شناسی‌اش را مطابق با علوم طبیعی کند.

شجاعی در ادامۀ مقدمۀ بحث خود اظهار داشت: «علوم انسانی ناظر به شهر دنیا و توسعه، در پارادایم پوزیتیویستی این شهر خدا ساخته می‌شود، در پارادایم هرمنوتیکی فهم می‌شود و در پارادایم انتقادی سعی می‌شود از آن عبور شود. از ۱۹۶۰ به بعد است که پارادایم‌های آلترناتیو می‌آیند و سعی می‌کنند از این سه پارادایم غالب گذر کنند.

در ایران از ۱۳۲۷ که برنامه‌های توسعه تنظیم شده‌اند، هیچ خبری از علوم انسانی نیست و این وضعیت پارادوکس ماست که در برنامه‌ریزی توسعه که از مفاهیم علوم انسانی است، خبری از علوم انسانی نیست.

شجاعی سپس با تفکیک چهار ساحت «تجربۀ زیسته»، «ساحت معرفتی»، «ساحت نهادی» و «ساحت گفتمانی» نقدش را به بسنده کردن جامعۀ ایران به ساحت مفهومی معطوف کرد. از نظر شجاعی، تقلیل ساحات چهارگانۀ علوم انسانی به ساحت مفهومی باعث شده است «هم در فهم مقاصد علوم انسانی، هم در نقد آن و هم در ارائۀ مدلی برای جامعۀ ایرانی ناکام بمانیم».

شجاعی با تاکید بر ساحت‌های چهارگانۀ علوم انسانی، طی توصیه‌ای سخنرانی خود را این‌گونه به پایان برد: «ایران معاصر برای اینجایی و خودمانی کردن علوم انسانی، بهتر است به اسلاف خود اقتدا کند».

مراجع:

    ایمان، محمدتقی (۱۳۹۲)؛ ارزیابی پارادایمی برنامه‌های توسعۀ جمهوری اسلامی ایران؛ قم:پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

    مرشدی، ابوالفضل (۱۳۹۶)؛ شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسفۀ غرب و فلسفۀ متاخر اسلامی؛ تهران: نشر ثالث.

تفکیک دو محور نشست، از سوی برگزارکنندگان نشست انجام نشده است. این محورها برای سهولت گزارش فحوای موردِ پرداخت در نشست، از سوی گزارش‌گر عارض شده است.

انتهای پیام/

کد خبر : 59064
تاريخ ثبت خبر : 9 دی 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:51
برچسب‌ها:,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)