| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

عبدالمجید مبلغی:


باید عالمانه گذشته را به آینده گره بزنیم/احیای تاریخ به شیوه انتقادی

حتی کسانی که قضاوت مثبتی نسبت به یک میراث تمدنی نداشته باشند این مساله را تایید می کنند که به هرحال برای بنا کردن آینده باید به گذشته مراجعه کرد و آینده را به گذشته گره زد. اما مراجعه به گذشته باید عالمانه و نظام مند باشد.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شبستان، چندی قبل اعضای انجمن اندیشه و قلم با دکتر رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران دیداری داشتند. در این نشست صمیمانه نکات متعددی ذیل سخنرانی این استاد برجسته فلسفه مطرح شد از جمله اینکه: «متاسفانه در ایران فضای تفکر و اندیشه تنگ و بی‌رونق شده است و کمتر از این معنی خبر داریم و حرف‌های عادی هر روزی را حقایق بی‌چون و چرا می‌دانیم. گویی همه خوب‌ها و بدها و بایدها و نبایدها و درست‌ها و نادرست‌ها معلوم است و هیچ نیازی به فکر کردن درباره آنها نیست. به ارتباط میان چیزها و کارها و سخن‌ها هم کاری نداریم. زاهد و عابد می‌توانند بگویند توسعه نمی‌خواهیم زیرا توسعه، غربی است و بد است ولی اگر کسی بگوید علم جدید خوب‌ست اما توسعه، غربی‌سازی است، ظاهراً نمی‌داند که این علم، علم تکنولوژیک و ناظر به توسعه است و با توسعه ملازمت دارد».

 این سخنان دکتر رضا داوری اردکانی، ما را بر آن داشت تا وضعیت کنونی اندیشه در جامعه را به نقد و بحث گذاشته و آسیب شناسی کنیم. به این منظور با دکتر عبدالمجید مبلغی، استاد دانشگاه به گفت وگو نشسته ایم که در ادامه حاصل آن را می خوانید:

*به عنوان اولین سوال بفرمایید که از دیدگاه شما چرا با وجود تمامی تحقیقات و پژوهش هایی که در سطح جامعه علمی و آکادمیک کشور صورت می پذیرد، به بیان بزرگانی همچون دکتر رضا داوری اردکانی با نوعی رکود و بی رونقی  در فضای فکری و اندیشه مواجهیم؟ علت چیست؟

در آسیب شناسی وضعیت اندیشه در ایران باید به چند مساله توجه کرد، یکی اینکه ما در چه موقعیتی به لحاظ گسترش محتوای علمی و ارتقای فرهنگ و اندیشه به سر می بریم، دوم آنکه چیزی که اکنون دچار آن و شرایطی که گرفتار آن هستیم چه منشا و سرچشمه هایی دارد و سوم اینکه چه طور می شود راهی را به سمت آینده ای بهتر در حوزه اندیشه یافت و خردورزی را در کشور رونق بخشید.

من سعی می کنم در ارتباط با این سه مقوله به صورت پیوسته مباحثی را بیان کنم و امیدوارم موفق شوم که نشان دهم که مشکل چیست و چگونه باید از این مشکل عبور کنیم. فیلسوفان علم و مشخصا فیلسوفان تاریخ علم و تاریخ تحول علم عمدتا بر این نکته پای می فشارند که راه آینده از گذشته می گذرد، پس باید به گذشته توجه کنیم.

حتی کسانی که قضاوت مثبتی نسبت به یک میراث تمدنی نداشته باشند این مساله را تایید می کنند که به هرحال برای بنا کردن آینده باید به گذشته مراجعه کرد و آینده را به گذشته گره زد. اما مراجعه به گذشته باید عالمانه و نظام مند باشد در غیر این صورت آنچه که اتفاق می افتد شرح و بسط سطحی و ظاهرگرایانه گذشته است و راهی به آینده نمی برد. این مراجعه به باور من دست کم چندین شرط اصلی دارد. اگر این شروط را لحاظ کنیم مراجعه ما به گذشته به ارتقای اندیشه ورزی در آینده و ابتنای آینده به شیوه ای عالمانه بر اندیشه منجر می شود.

*راه هایی که به استفاده عالمانه از گذشته کمک می کند، کدامند و باید چگونه در آنها قدم گذاشت؟

نخست آنکه در مراجعه به گذشته باید وجوه عمل گرایانه اندیشه های موجود در تبار فکری خود را به ویژه در حوزه هایی مثل فلسفه سیاسی و فلسفه اجتماعی و همین طور نظریه های مربوط به نحوه اداره جامعه برجسته کنیم، یعنی باید بدانیم اندیشه های آن زمان در روزگار فعلی و در زندگی امروزین به چه کار می آیند، سپس باید استعداد موجود در آن اندیشه ها را شناسایی کنیم؛ برای مثال خواجه نظام الملک طوسی به عنوان یک مستشار سیاسی، ابن خلدون به عنوان یک تاریخ دان تحلیلی و یا فیلسوفی چون خواجه نصیرالدین طوسی هر یک حرفی برای گفتن دارند که تنها پس از توجه به وجوه قابل بهره برداری اندیشه ایشان از منظری انتقادی می توان نسبت به شناسایی آن اقدام کرد. در واقع در مراجعه به گذشته باید وجوه عمل گرایانه معطوف به امر واقع را به شیوه ای انتقادی و بر اساس نقدی اساسی و جدی نسبت به درونمایه ایده ها و اندیشه های ایشان شناسایی کنیم.

دومین نکته این است که باید به شناسایی تناقض ها، تباین ها و تعارض ها در میراث خود خطر کنیم و آن را به جد در دستور کار قرار دهیم، این ذهنیتی که همه اندیشه ها، وقایع و اتفاقات از گذشته ها به ما رسیده است و در نتیجه همه چیز باید همسان و همگن باشد به کار نمی آید و اساساً این ذهنیت، ذهنیتی نیست که به احیای ارزشمند، کارآمد و انتقادی گذشته منجر شود. ما باید به دنبال آن باشیم که چه ناسازگارهای و ناهمسازی هایی در میراث مان هست، باید آنها را شناسایی و شفاف کنیم.

سومین کار این است که به گذشته به صورتی متدولوژیک و بر اساس روش شناسی مراجعه کنیم. روش شناسی های کم و بیش ارزشمندی در دسترس مطالعات تاریخ اندیشه است که باید بر اساس قابلیت ها و امکانات این روش شناسی ها، رجوع به گذشته را برای بهره برداری در روزگار کنونی سامان دهیم.

چهارمین مساله اینکه در مراجعه مان به گذشته باید به دنبال شناسایی وجوه روش شناسانه اندیشمندان گذشته باشیم، اندیشمندان بزرگ بنایی را استوار می کنند که اگر به مسیرهای شکل گیری، بسط، توسعه و نتیجه گیری در آن توجه کنیم درکی روش شناسانه از اندیشه هایشان حاصل می کنیم. به یک معنا باید به دنبال فهم و رصد وجوهِ متدیک و روشمند و روش شناسی اندیشمندان باشیم.

*آیا رعایت نکات دیگری نیز در این مراجعه ضرورت دارد؟

پنجمین مساله اینکه در مطالعه اندیشه های گذشتگان باید مشخصا به دنبال تطور و تحول تاریخی اندیشه در بستر زمان و رویِ بُردار مکان باشیم، قدما اندیشه را فارغ از زمان و مکان فهم می کردند. در عصر حاضر مسئله فرق کرده است و مراجعه به اندیشه با لحاظ زمان و مکان معنا می یابد. ما باید تاریخ تحول اندیشه و انتقال آن را متوجه شویم. باید متافیزیک و آنچه که در انتقال، تداوم یا گسست این اندیشه ها (و البته نسبت آنها با اندیشه های رقیب و موازی) وجود دارد را فهم کنیم و به مثابه یک جریان تاریخی با آن ارتباط برقرار کنیم.

ششمین مساله شناسایی نظام مفروضات و پیش فرض ها و پیش انگاشت های حاکم بر اذهان اندیشه ورزان است، باید ارتباطات مخفی و نامخفی، ارتکازات و گفته و ناگفته های حاکم بر یک اندیشه را بشناسیم و بر اساس آن اندیشه ها را بررسی کنیم. مثلا این که صاحب اندیشه چه مذهبی داشته است و بر اساس کدام مفروضات مذهبی اندیشیده است؛ یا حائز کدام مفروضه های فلسفی بوده و مواردی از این دست بسی مهم است.

هفتمین نکته این است که باید اندیشه ها و تاریخ اندیشه را در ارتباط با عملکردها و رویکردهای اندیشه ورزان فهم کرد. به عنوان مثال خواجه نصیرالدین را نمی توان فارغ از سوانح زندگی او از جمله نحوه ارتباط اش با اسماعیلیان و مغولان، و راهنمایی هایی که به حاکمان ارایه می کرد، فهمید. اگر بخواهیم اندیشه خواجه را فهم کرده و به شکل انتقادی و موثر بازخوانی کنیم باید به این عملکردها عمیقا توجه داشته باشیم.

نکته هشتم اینکه باید اندیشه را در معرض پرسش های مهمی قرار داد که در ارتباط با آن از جانب جریان های رقیب شکل گرفته اند. توضیح بیشتر آن که در ارتباط با اندیشمندان مختلف مجموعه ای از ایده پردازی ها معمولا رخ داده است. برای مثال فارابی به عنوان یکی از فرازهای تاریخ اندیشه ما مطرح و توانسته است فلسفه یونانی را در دل گفتمانی اسلامی شرح و توسعه دهد و به آن شاخ و برگ تازه و بعضا بدیعی ببخشد. برخی نقش وی را مثبت نمی بینند. اگر در پی فهم انتقادی فارابی و ابتنای آینده بر گذشته هستیم، لازم است که پرسش ایشان از اندیشه فارابی را جدی بگیریم و بکوشیم از این منظر نیز به وی بنگریم و احیانا از اندیشه وی و یا از نتایج حاصل از بروز و ظهور تاریخی اندیشه وی پاسخی برای پرسش هایی از این دست بیابیم. این پاسخ ها لزوما نباید به دفاع از وی منجر نمی شود بلکه مجموعه این تلاش ها به شناخت و فهم ما از وی به شیوه ای انتقادی کمک رساند.

*در بررسی گذشته آیا می توان با اندیشه رقیب نیز مواجهه داشت؟ با چه کیفیتی؟

نهمین نکته این است که باید اندیشه های گذشته خود را در ارتباط با پارادایم های رقیب معاصر نیز مطالعه کنیم، یعنی باید به شیوه تطبیقی و بر اساس ارجاع ایده ها و اندیشه ها به مضامین مطرح در عصر حاضر و نیز پارادایم های انتقادی در ارتباط با آن نحوه از اندیشه که در گذشته ما موجود بوده است، به بحث گذاریم و بکوشیم از رهگذر تلاشی از این دست درکی انتقادی از اندیشه خویش در گذشته و نیز حاصل آن در اعصار پس از زمان ارایه آن تا به امروز حاصل کنیم.

دهمین نکته آن است که باید میزان اثرگذاری اندیشه گذشتگان را بر زمانه فعلی نیز بسنجیم و نحوه بالیدن آن تا به امروز و نیز نحوه حضور آن در زمینه و زمانه معاصر را بررسی کنیم. از سمت دیگر، در یک درک آسیب شناسانه از اندیشه و تاریخ اندیشه می توانیم از زمانه و زمینه خود برای فهم ظرفیت ها و قابلیت های یک اندیشه عرضه شده در گذشته استمداد بگیریم.

یازدهمین نکته، که ای بسا از دیگر نکات مهم تر است و جنبه ای روش شاختی برای توضیح نحوه مراجعه به اندیشه گذشتگان دارد به مسئله آگاهی تاریخی باز می گردد. در توضیح این مسئله باید ابتدا عرض کنم که لازم است از دو گرایش افراطی در ارتباط با نسبت میان آگاهی تاریخی خود و آگاهی تاریخی دیگران پرهیز کنیم. یکی از این دو گرایش افراطی مبتنی بر آن است که از میراث خود صرف نظر کنیم و دست و گوش بسته به سوی بهره برداری از میراث دیگران برویم و آن را به کار بندیم.

گرایش دیگر این است که با اندیشه بیگانه ارتباطی برقرار نکنیم و اندیشه ناشی از تمدن و تاریخ دیگران را به دلیل بیگانه بودن طرد کنیم. به نظر من گرایش صحیح آن است که از آگاهی ناشی از مطالعه و فهم تاریخ تحول دیگران و بر پایه نگاه به دستاوردها و نتایج تاریخ تحول اندیشه در ایشان به اندیشه خود باز گردیم و به شیوه ای انتقادی تاریخ خود را احیاء و فهم ناقدانه کنیم.

*پیشنهاد شما برای خروج از این وضعیت چیست؟

در واقع لازم است تا آگاهی تاریخی ناشی از تامل در گذشته و دستاوردهای معاصر دیگران را دست مایه و چراغ راهی قرار دهیم برای مراجعه انتقادی به تبار و میراث اندیشه خود جهت یافتن راهی اندیشیده شده به سمت آینده. به بیان دیگر، لازم است بر اساس توجه عالمانه و خردورزانه به تاریخ تحول اندیشه در تمدن های دیگر خود را در موقعیت نظری ای قرار دهیم که از فراز آن بتوانیم به شیوه ای انتقادی به تاریخ اندیشه خود بازگردیم.

انتهای پیام/

کد خبر : 63094
تاريخ ثبت خبر : 5 اسفند 1396
ساعت بارگزاری خبر : 13:00
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)