| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:


باری که انزوای علوم انسانی بر شانه جامعه و فرهنگ می گذارد

امروز رشته های علوم انسانی اعم از حقوق، مدیریت و روانشناسی نقش مهمی در اداره و پیشرفت کشورها ایفا می کند در حالی که در ایران علوم انسانی منزوی و حاشیه نشین است و افق کاری روشنی برای فارغ التحصیلان آن وجود ندارد.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شبستان، رشته های مختلف علوم انسانی از دیرباز در کشورهای توسعه یافته مورد توجه بوده است، حتی پیش از آنکه رنسانسی رخ داده و جامعه سنتی تبدیل به یک جامعه مدرن شود، به هر صورت این علوم در قالب های مختلف حرفی برای گفتن در جامعه داشت، به ویژه فلسفه که به عنوان مادر علوم، رشته های فکری متنوعی را پدید آورد که بعدها سبب شکل گیری مکاتب مختلف فلسفی شد.

اما آنچه که امروز بیش از هر زمان دیگری به چشم می خورد، ضریب نفوذ علوم انسانی در اداره کشورهاست. همان طور که اشاره شد در قرون وسطی و تا پیش از عصر نوزایی علوم در کنج معدود کتابخانه های موجود خاک می خورد و بیشتر مباحث دینی متعصبانه به خورد جامعه داده می شد اما بعد از این زمان بود که شکوفایی علمی در عرصه های مختلف به ویژه عرصه علوم انسانی پدیدار شد و هر حکومت با عقبه اندیشه یک متفکر بر سر کار آمد یا دست کم بعدها از اندیشه او متأثر شد.

 جوامع پیشرفت کردند و علوم انسانی شاخه های متعدد یافت که در ازای هر کدام از این شعبات، رشته های گوناگونی در دانشگاه ها و محیط های آکادمیک ایجاد شد که برای هر یک از آنها کارویژه ای در جامعه تعریف شده بود تا جایی که به ضرس قاطع می توان گفت امروز عنان اداره کشورها در دست متخصصان علوم انسانی است.

رشته هایی نظیر حقوق، مدیریت، علوم سیاسی، علوم اجتماعی، روان شناسی و … نقش مهمی را در پیشبرد اهداف سران کشورها بازی می کنند، از این رو، فارغ التحصیلان علوم انسانی در کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکای شمالی هرگز دغدغه ای از بابت آینده شغلی خود ندارند و می دانند که با تحصیل در این رشته و گرایش های مختلفش حتما در آینده شغل خوبی در انتظارشان است که هم مرتبط با تحصیلات شان است و هم از بودن در آن سمت احساس رضایت می کنند.

اما در ایران وضع به گونه ای دیگر است، متاسفانه علوم انسانی منزوی و حاشیه نشین است و افق کاری روشنی برای فارغ التحصیلان آن وجود ندارد حتی کار تا جایی پیش می رود که معمولا انتخاب کنندگان رشته های علوم انسانی اصطلاحاً جز شاگردتنبل ها شناخته می شوند و این علوم فنی و تجربی اند که انتخاب شان سبب تفاخر می شود در حالی که توفیق این علوم نیز به استفاده بجا از علوم انسانی و ارج نهادن به صاحبان آن بستگی دارد.

شاید بهتر باشد برای درک این سطح از اهمیت علوم انسانی مروری کوتاه داشته باشیم بر نگاه صاحبنظران این عرصه.

تمامی علوم بر مدار انسان اند

دکتر محمد حسین پناهی، استاد ممتاز جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) تهران است. وی از اساتید ممتاز این رشته در ایران و صاحب نظران در این وادی است. دکتر پناهی مدارج دانشگاهی را در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون آمریکا طی کرده و در سال ۱۳۶۵، مدرک دکتری خود را با درجه عالی از این دانشگاه دریافت کرده است. وی پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۷۱ در دانشگاه علامه طباطبایی(ره) فعالیت علمی خود را شروع کرده و در سال ۱۳۸۱ نیز به درجه استادی ارتقاء پیدا کرده است.

او در مورد اهمیت علوم انسانی می گوید:  اهمیت علوم انسانی به یک معنا به اهمیت بعد ذهنی، فکری، روانی و معنوی انسان مربوط می شود. هر چه این بعد از انسان بودن ما و نیازهای مربوط به آن بیشتر مورد نظر باشد علوم انسانی اهمیت بیشتری پیدا می کند، بنابراین اگر ما علوم انسانی را به یک معنای دیگر، علوم فرهنگی بنامیم، چون فرهنگ عامل اصلی رشد و کمال انسان تلقی می شود، پس علوم انسانی به طور عام کلمه، علومی هستند که با چگونگی رشد و کمال و پیشرفت انسان سروکار دارند. بنابر این، به میزانی که این امور در زندگی انسان اهمیت دارد، به همان میزان علوم انسانی نیز اهمیت می یابد این بخش از علوم انسانی با روان و ذهن و فکر انسان و یا به عبارتی دیگر با نیازهای معنوی انسان سرو کار دارد.

بخش دیگری از علوم انسانی وجود دارد که می توان به آن علوم اجتماعی گفت که ما در ایران وقتی می گوییم علوم انسانی هر دو را با هم استفاده می کنیم. آنها هم به انواع مختلف رفتارهای انسان از جمله رفتارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و غیره توجه می کنند؛ هدف آنها فهمیدن علل و عوامل چنین رفتارهای مختلفی است که از انسان سر می زند و همه آنها در راستای بهبود زندگی انسان قرار دارند. ولی مجموعاً علوم انسانی، یا علوم انسانی و علوم اجتماعی با هم، برای ایجاد یک زندگی بهتر و در جهت رشد و کمال انسان هستند. به میزانی که این امور اهمیت پیدا می کند، علوم انسانی هم در جوامع اهمیت پیدا می کند.

اگر علوم را به علوم انسانی، طبیعی، زیستی و فنی دسته بندی کنیم، علوم انسانی در چه جایگاهی قرار می گیرد؟ علوم طبیعی به مقولاتی که برای علوم انسانی اشاره کردم، نمی پردازند. علوم طبیعی بیشتر در جهت فهم محیط زندگی انسان و کنترل انسان بر محیطی که در آن زندگی می کند، می باشد. بخشی از علوم طبیعی مانند پزشکی و غیره که در مورد جسم انسان هستند نیز در جهت کنترل ویژگی های جسمانی انسان می باشند و چگونگی عملکرد اجزای مختلف بدن انسان را کنترل می کنند تا اگر دچار عملکرد نامناسب شدند بتوانند آنها را معالجه کنند. بنابراین، علوم طبیعی در جهت کنترل انسان بر محیط بیرونی است، اما علوم انسانی در جهت فهم و کنترل رفتار عملی، ذهنی و فکری انسان است. پس یک مرز شناخته شده ای می توان میان این دو کشید، هر چند ارتباط متقابل میان شان وجود دارد؛ به این معنا که همه علوم به انسان بر می گردند و انسان آنها را می فهمد و تولید و منتشر می نماید پس تمامی علوم با محوریت انسان هستند. ولی علوم طبیعی بیشتر ارتباط انسان را با محیط عینی و فیزیکی برقرار می کند و علوم انسانی با رفتارها و ذهنیات و معنویات.(۱)

با این دیدگاه می توانیم نتیجه بگیریم که در گردونه زندگی یک جامعه، علوم انسانی در ساحت های متعدد، حتی در عرصه های فنی و پزشکی تاثیرگذار است. اما سوال آن است که چه قدر توانسته ایم در جامعه خود از این علوم بهره مند شویم آن هم در شرایطی که فارغ التحصیلان رشته های علوم انسانی بیشترین آمار خروجی دانشگاه ها را تشکیل می دهند.

اهمیت بومی سازی علوم انسانی؛ حرف تا عمل

دکتر محمدحسین فرهنگی، که در کارنامه خود سابقه حضور در مجلس شورای اسلامی و همچنین تدریس در دانشگاه را دارد نیز در مقاله ای با عنوان «جایگاه علوم انسانی در میان شاخه‌های مختلف علوم و بایسته‌های آن در نظام جمهوری اسلامی ایران» می نویسد: «علوم انسانی از آن رو که با انسان سروکار دارد، بدون تردید با سایر علوم متفاوت است و این تفاوت با توجه به شواهد تاریخی قابل اثبات است. ریشه اصلی تفاوت به ارتباط یافته‌های بشری درخصوص روح انسان مربوط می شود. در این‌باره، آورده های انبیاء به دلیل وحیانی بودن، رویکرد واقع بینانه‌ای دارد. انقلاب اسلامی که با ادعای تداوم راه پیامبران پای در تحولات معاصر نهاد، می تواند رویکردهای بدیعی را در این زمینه عرضه کند. باید توجه داشت که مراد، تلاش برای واقع نمایی و پرهیز از رویکردهای ناقص و یک بعدی است که همواره علوم انسانی را در کشور ما گرفتار خود ساخته است.

عوارض نامطلوب خالی ماندن این عرصه از قابلیت‌های پژوهشگران داخلی، با وجود قابلیت‌های ذاتی فراوان، نکته ای نیست که کم اهمیت شمرده شود. ارتقاء نسبی جایگاه علوم انسانی و توسعه رشته‌های آن در دانشگاه های کشور، ایجاب می کند که موانع موجود بر سر راه جهش علمی‌ در حوزه علوم انسانی در سطح بین المللی برطرف شده و در ساختارهای آموزشی، پژوهشی و فرهنگی جامعه، جنبش ضروری نرم افزاری مورد نیاز پدید آید.

فرهنگی در بخش دیگری از مقاله خود آورده است: «علم و دانش  در مفهوم عام، معارف و یافته‌های بشر را در عرصه‌های مختلف و متنوّع در بر می‌گیرد. یکی از شاخه‌های اصلی دانش بشری علوم تجربی است که دارای ابزارهایی شناخته شده و قابل تعریف است و در آن، روش تدوین فرضیه و پس از آن تجربه و آزمون، به قوانین قطعی در زمینه‌های مختلف می‌انجامد. از زمان‌های دور، این علوم دارای روند رو به رشد بوده‌اند و در مقاطعی با جهش‌های قابل توجّه، متحوّل گردیده و در دوران رنسانس به روند مطمئن‌تری رسیده‌اند. در عرصه اندیشه بشری، تحوّلات یاد شده دارای ویژگی تکامل بوده است و‌ اندیشمندان بعدی به تکمیل یافته‌های گذشتگان پرداخته و موجبات رشد فزاینده این دسته از معارف بشری را فراهم آورده‌اند. قدرت شگرف پیش‌گوئی حوادث از شاخصه‌های این گروه از معارف بشری است.

رویکرد‌ اندیشمندان دوران رنسانس این احساس را تقویت کرد که علوم انسانی نیز به عنوان بخشی از معارف بشری، مشابهت‌های تام و تمامی‌ با علوم تجربی دارند. بر همین اساس شاخه‌ای تحت عنوان «فلسفه علم» پدید آمد تا علم را بسان درختی توصیف کند که برخی شاخه‌های آن در حوزه علوم تجربی، برخی دیگر در حیطه علوم دقیقه (مثل ریاضی و منطق) و برخی دیگر در محدوده علوم انسانی قرار دارند. اصرار و پافشاری بر این اصل که در آغاز بدیهی می‌نماید، (از آن رو که همه مربوط به معرفت انسانی هستند)، تناقض‌هایی را پدید آورده است که اساس «فلسفه علم» را با مشکلات فراوانی مواجه می‌سازد.

آن‌گونه که از عنوان «علوم انسانی» دانسته می‌شود، این بخش از دانش بشری، رسالت بررسی موضوعاتی را دارد که وجه مشترک آنها «انسان» است. ابعاد وجودی این موضوع کلّی زیربنای همه معارفی است که علوم انسانی پیرامون آن به بحث و بررسی می‌پردازد و همین نکته کلیدی، اساس آشفتگی‌هایی است که در عرصه علوم انسانی شاهد آن هستیم. فقدان سکوی مطمئنّ «تعریف موضوع» در گروه هایی از شاخه‌های علوم انسانی مانند علوم تربیتی، مدیریت، اقتصاد، علوم سیاسی، علوم اجتماعی و… که به نوعی با مسائل مربوط به «اراده انسانی» سروکار دارند، باعث شده است تا در عرصه مباحث علوم انسانی، علاوه بر محدودیّت‌های زیاد در روند رشد مطمئن و جزمی‌ این دسته از علوم، تاریخ بشر، بارها شاهد «آغاز از نقطه صفر» در موضوعات مختلف علوم انسانی باشد. همین واقعیّت پویندگان این علوم را واداشته است تا در اغلب موارد، با آسودگی خاطر به دنبال یافته‌هائی در ادامه یافته‌های دیگران در زیرشاخه‌های علوم انسانی نبوده و تفکّر بشری همواره در معرض کنار نهادن بخش‌های مهمی‌از دستاوردهای خویش باشد.

به عنوان مثال، تنوّع دیدگاهها در یک موضوع واحد مانند نظریّه‌های مدیریّت باعث شده است تا برخی از صاحب‌نظران، نام این بحث را «جنگل نظریّه‌های مدیریّت» بنامند! (پسران قادر، ۱۳۷۴: ۲۷؛ ۲۳ – 22 : 1986 و mondy) و یا آنچنان‌که در تئوری‌های انقلاب مشاهده خواهیم کرد، نظریّه‌های متعدّد و متناقضی در باره پدیده اجتماعی ـ سیاسی انقلاب وجود دارد.

به نظر می رسد با جمع بندی وضعیت فعلی، در گام نخست باید تلاش بر ایجاد رابطه دو سویه میان جامعه و دانشکده های علوم انسانی باشد. در وهله بعد باید فارغ التحصیلان رشته های دانشگاهی در این عرصه را از آینده شغلی مطمئن کرد تا بتوانند با طیب خاطر قلم بزنند و در خدمت جامعه باشند و در نهایت باید ایده ها و نگرش هایی متناسب با فرهنگ اسلامی تولید کرد».( 2)

چرا جوانان به علوم انسانی گرایش ندارند؟

علاوه بر این، در مقاله «عدم گرایش جوانان به علوم انسانی» نوشته مشترک آزاده سفارصفت، فاطمه قاسمی،‌ محدثه زینالی، فاطمه سادات نجفی آمده است: «مسئولان آموزشی احساس می‌کنند تدریس فیزیک و شیمی و ریاضی نیاز به نگرش و روش علمی دارد و مدرسین این دروس حتماً باید متخصص باشند، ولی چنین تصوری در مورد دروس علوم انسانی وجود ندارد و شاید بشود گفت یکی از عوامل بزرگ بیگانگی قشر وسیعی از جوانان ما با علوم انسانی، آموزش غیرمسئولانه و نادرست در کلاس های درس است (جایی که جوانان فرصت تماس علوم انسانی مثل ادبیات را دارند ولی گاه بیهوده به هدر می رود(

 جای بسی سوال است که آیا یک دانش آموز رشته ریاضی فیزیک باید تا این حد آشنا به مثلثات و هندسه باشد؟ آیا دانستن بسیاری از مسائل روزمره و اجتماعی برای او ضروری تر نیست؟ آیا وقتی اکثریت دانش آموزان مدارس قرار نیست وارد دانشگاه شوند مطالب ضروری تری برای یاد گرفتن برای آنها وجود ندارد؟ سوال اصلی این است که احتیاجات اصلی دانش آموزان ایرانی که اکثر آنان قرار است به همین تحصیلات بسنده کنند، چیست؟

علوم انسانی در ایران بیشتر از آنچه که تحلیل و ریشه یابی مسائل انسانی و اجتماعی باشد، علومی حفظی است که سعی دارد مطالب را به سبک مکتبخانه‌های قدیم قطعی و حفظی بیان کند، در حالی که واقعیت علوم انسانی چیزی جز همین تحلیل و بررسی و شک نیست.

جایگاه پایین رشته های علوم انسانی و اقتصادی در نظام فرهنگی ایران است که کاملاً فرهنگ خلاف آن در کشورهای پیشرفته دنیا برقرار است و بسیاری بر این عقیده اند که این یکی از کلیدی ترین ریشه های عقب ماندگی ایران است. در کشور‌های صنعتی علاقه مردم به انتخاب رشته های بازرگانی، مدیریت و اقتصاد کاملاً بالاتر از رشته‌هایی است که در ایران به عنوان بهترین رشته‌ها شناخته می‌شوند. سیستم ارزش گذاری غلط و منجمد در نظام آموزشی ایران منجر به آن شده است که ارزش رشته نه بر اساس نیاز فرد یا اجتماع بلکه بر اساس معیارهای فرهنگی غلط تعیین شود».(۳)

شرط توفیق علوم انسانی در ایران

به نظر می رسد با توجه به اهمیت علوم انسانی در اداره جامعه از یک سو و از طرف دیگر وجود خیل عظیم علاقه مندان و دانشجویانی که عمر خود را در این گستره عظیم علمی صرف می کنند،‌ باید بتوانیم ساز و کار مناسبی را در راستای هماهنگی نظام مدیریتی، اقتصادی و فرهنگی جامعه با علوم انسانی برقرار کنیم. اندیشمند و دانشجوی این عرصه باید بداند که تولیدات علمی او در جامعه اش بومی خواهد شد،‌ اطمینان داشته باشد که این پژوهش ها روزی به میدان آمده و حاصل آن در جامعه دیده می شود. اگر از محققان حمایت شود دیگر شاهد این نخواهیم بود که مکاتب وارداتی غربی که هر کدام نسخه پیچیده شده ای برای همان جوامع هستند،‌ وارد کشور شده و برای نسل های مختلف راه و سبک زندگی تجویز کنند در حالی که نسخه تجویزی آنها هیچ سنخیتی با فرهنگ ما ندارد.

تحقق این هدف مهم در صورتی است که اولا شرایط و بروکراسی های اداری برای یک محقق به حداقل برسد و پژوهشگر علوم انسانی بداند که در مسیر پژوهش و به عرصه عمل رساندن تحقیقات خود نباید نیمی از وقت مفیدش را در انواع و اقسام مراحل اداری سپری کند. از سوی دیگر بداند که از نظر مادی حمایت می شود و قرار است علوم انسانی در کشور بالانشین باشد.

پی نوشت ها:

۱٫مجله اینترنتی فارابی، شماره ۵، سال ۱۳۸۸

۲٫گزیده ای از مقاله دکتر محمدحسین فرهنگی در کنگره علوم انسانی سال ۱۳۸۷ که در پرتال جامع علوم انسانی نیز قابل رویت است.

۳.گزیده ای از مقاله «عدم گرایش جوانان به علوم انسانی» ‌نوشته آزاده سفارصفت، فاطمه قاسمی،‌ محدثه زینالی، فاطمه سادات نجفی ویژه کنگره علوم انسانی سال ۱۳۸۷.

انتهای پیام/

کد خبر : 74538
تاريخ ثبت خبر : 27 مرداد 1397
ساعت بارگزاری خبر : 14:53
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)