| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشتی از داوود مهدوی‌زادگان؛


اهداف متعالیه عاشورا/ وصال‌یافتگان و محرومان عاشورا

همه چیز در روز عاشورا جمع است؛ یوم الانقلاب، یوم الفیض، یوم الحب، یوم الشوق، یوم الشقاوت و یوم الحسرت.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حجت الاسلام والمسلمین دکتر داوود مهدوی‌زادگان عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشت های مرتبط با هم با عنوان قبسات الحسین به موضوعاتی مانند اهداف متعالیه، فیض انتخاب شدن و یوم الحسرت پرداخته است.

وی در مورد هدف خود از نگارش این یادداشت‌ها گفت: می خواهم از قیام اباعبدالله الحسین(ع) پاره‌هایی از معرفت انقلابی برای خود و دوستان بگیرم تا به حیات سیاسی‌مان گرمی ببخشد.

اکنون بخش دوم این یادداشت را با هم می خوانیم:

اهداف متعالیه

اباعبدالله الحسین(علیه السلام) از هنگام تصمیم به خروج از مدینه تا ورود به کربلا با افراد زیادی از دوست و دشمن، خیر خواه و بد خواه، گفت و گو کرد و هر یک از آنان با ذکر دلیل، آن حضرت را از رفتن به کوفه بر حذر می دادند. اما امام(علیه السلام) بی آن که سخن آنان را نفی کند، بر عزم خود جازم بود و حتی در پاسخ به محمد حنفیه می فرماید:

برادر! خدا به تو جزاى خیر دهد که وظیفه خیرخواهى و صلاحدید خود را انجام دادى و اما من (وظیفه خود را بهتر از تو مى دانم) و تصمیم گرفته ام که به مکه حرکت کنم و من و برادرانم و فرزندان برادرم و گروهى از شیعیانم مهیا و آماده این سفر هستیم؛ زیرا این عده با من هم عقیده بوده و هدف و خواسته آنان همان هدف و خواسته من است."

برای دانستن پر خطر بودن این راه هیچ نیازی به علم غیب نبود و هر کس با همان علم عادی و کمی تحلیل اوضاع سیاسی و اجتماعی آن روز، به این نتیجه می رسد تا چه رسد به این که او ولی خدا باشد. بلکه دشواری کار، فهمیدن هدفی است که این راه پر خطر را بی خطر می کند. مگر ممکن است غایت و مقصودی بالاتر از صیانت نفس باشد که چنین تهلکه ای بی معنا شود؟  درک این معنا برای خیلی از خواص، دشوار بود تا چه رسد برای عوام الناس. افراد کمی مانند ابوسعید مقبری بودند که از بیانات امام، وجود هدف عالی را احساس می کردند.

امام پس از گفتگو با محمد حنفیه و براى چندمین بار به طرف مسجد و حرم پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) حرکت نمود و در طول راه این دو بیت یزید بن مفرغ را – که در مقام حفظ شخصیت خویش سروده ولو باهر خطر جدى مواجه باشد – مى خواند: «لا ذَعَرْتُ السَّوامَ فى فَلَقِ الصُّبْح …: من از چوپانان به هنگام صبح و با شبیخون زدن خویش ترسى ندارم و نباید مرا یزید بن مفرغ بخوانند. آنگاه که از ترس مرگ دست ذلت بدهم و خود را از خطراتى که مرا هدف قرار داده اند کنار بکشم.»

ابوسعید مقبرى گوید که من چون این دوبیت را از امام(علیه السلام) در مسیر خویش به مسجد پیامبر شنیدم از مضمون آن پى بردم که آن حضرت یک هدف عالى و یک برنامه مهم و عظیمى را تعقیب مى نماید.

اما این هدف یا اهداف عالیه قیام عاشورا چیست که تهلکه مرگ را نا چیز می سازد؟  نظرات گوناگونی ارایه شده است و در اینجا سه هدف را می توان از فلسفه سیاسی عاشورا که در کلام و عمل اباعبدالله الحسین(علیه السلام) نهفته است،  به دست آورد. و البته این سه هدف، نسبت تدرجی با هم دارند.

هدف اولی؛ آگاهی بخشی و زدودن جهل سیاسی و اجتماعی مردم.

بخشی از لشکر حکومت جور را ترس و جهل مردم تشکیل می دهد. از جمله همین حقیقت که غایتی بالاتر از صیانت نفس وجود دارد.

هدف میانی؛ مبارزه علیه فساد و سر نگونی حکومت ظلم.

حکومت جور نامشروع است و دین و عقل سلیم آن را به رسمیت نمی پذیرد، لیکن چنین حکومتی واقعیت دارد و بر مردم حکم می راند. پس، باید انقلاب به راه انداخت تا بساط آن برچیده شود.

هدف نهایی ؛ تاسیس حکومت الهی.

فلسفه سیاسی انقلاب حکم می کند که باید از پی سقوط حاکمیت جور، حکومت مطلوب تاسیس شود و حکومت مطلوب قیام عاشورا، امامت معصوم علیه السلام است که بر پایه عدل و داد و اجرای شریعت اسلامی استوار است.

فیض انتخاب شدن

مرگ، حقیقتی گریز ناپذیر است و همه طبق سنت الهی از این جهان فانی به دیار باقی رهسپار می شوند . در این میان، مرگی هست که در آن شوق و عشق هست و نه گریز و آن شهادت است. در شهادت،  مطلق عنصر انتخاب حضور دارد ؛ انتخاب مرگی سراسر عزت و معرفت. ولی این انتخاب، نه از سوی عبد عاشق که از سوی معبود است. او است که انتخاب می کند از میان خیل عظیم عاشقان الله، چه کسی از معبر شهادت، وارد سرای دیگر شود و از فیض خاصه عند ربهم یرزقون بهرمند گردد. عاشق و مشتاق الی الله می کوشد همه گام های جلب رضایت الله را بردارد تا فیض شهادت نصیب او شود ؛ فیض انتخاب شدن، فیض ترک دنیا از طریق معبر شهادت. پس، عجب معبری است ؛ معبر ملکوتی شهادت.

بهترین جلوه این انتخاب الهی واقعه کربلا است. این انتخاب به وسیله ولی خدا انجام می شود. او واسطه فیض شهادت است. چه اینکه اولین منتخب این جلوه الهی، خود او است. محمد حنفیه وقتی وارد مکه شد، شب هنگام به خدمت برادرش حسین رفته از ایشان می خواهد درباره پیشنهاد انصراف از رفتن به کوفه فکر کند و حضرت این پیشنهاد را رد نکرد ولی صبح فردای آن شب به سوی کوفه حرکت می کند. محمد حنفیه سراسیمه خود را به امام حسین علیه السلام می رساند و از حضرت می پرسد که مگر قرار نشد که روی پیشنهاد من فکر کنید. امام علیه السلام در پاسخ خبر از انتخاب الهی می دهد. این خواست خدا است که کشته شود:

بَلى ولکن بَعْدَما فارَقْتُکَ اَتانى رَسُول ُاللّه صلّى اللّه علیه و آله وَقالَ یا حُسَیْنُ اُخْرُجْ فَاِنَّ اللّهَ تَعالى شاءَ اَنْ یَراکَ قَتِیلاً …

وَقَدْ شاءَاللّه اَنْ یَراهُنَّ سَبایا (آرى ولى پس از آنکه از هم جدا شدیم رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله) به  خواب من آمد و فرمود: حسین حرکت کن ؛ زیرا خدا خواسته است که تو را کشته ببیند. آری، راه روشن انقلاب دینی است که چنین فیضی را نصیب اولیاء خدا می کند.

یوم الحسرت

اباعبدالله الحسین علیه السلام در مسیر حرکت خود از مدینه تا کربلا با افراد زیادی به ویژه از خواص که توفیق صحابی بودن را داشتند، ملاقات و گفت و گو کرد ولی تقریباً کمتر کسی از ایشان را به همراهی با خود دعوت کرد. اصلاً چنین دعوتی جا ندارد. کسی نبود که به حضرتش نگوید از این راه منصرف شوید؛ حالا دعوت به همراهی بشوند!  امام علیه السلام فقط برگزیدگان را سراغ می گرفت و به پیوستن به راه انقلاب دعوتشان می کرد. برگزیدگانی که سوی دیگری داشتند و سد راهش بودند؛ ولی نفس رحمانی اباعبدالله(علیه السلام) چه انقلاب روحی در آنان ایجاد کرد که در رکاب امام علیه السلام به فیض شهادت رسیدند.

زهیر بن قین، عثمانی مسلک بود و به هنگام بازگشت از مناسک حج همزمان با کاروان امام حسین علیه السلام بر منزلگاهی وارد شدند. امام علیه السلام او را به خیمه خود دعوت کرد و زهیر با اکراه رفت ولی شادمان بازگشت و خطاب به همراهانش گفت: هر کس از شما مایل باشد با من بیاید، بیاید و گرنه اینجا آخرین منزل است. او در روز عاشورا به فیض شهادت می رسد.

حر بن یزید ریاحی مامور بود امام علیه السلام را نزد عبیدالله بن زیاد ببرد ولی او نیز همچون زهیر از برگزیدگان بود در روز عاشورا با توبه ای که کرد، افتخار شهادت را پیدا کرد. ولی بودند کسانی که تا نزدیکی این توفیق عظمی آمدند و دست خالی بازگشتند و در حسرت انقلابی دیگر ماندند.

طرماح بن عدی به همراه چهار تن از جمله نافع بن هلال برای گفت و گو با حسین بن علی علیهمالسلام از کوفه حرکت می کنند. طرماح در میانه راه اشعاری که حاکی از اشتیاق فراوان او به امام علیه السلام است، می خواند. او بعد این دیدار از حضرت اجازه می خواهد تا آذوقه ای برای فرزندانش در کوفه تهیه کند و بعد به ایشان ملحق شود. امام علیه السلام اصراری بر ماندن طرماح ندارد و به او این اجازه را می دهد. طرماح قبل از رسیدن به کربلا از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش آگاه می شود.

عمرو بن قیس مشرقی به همراه پسر عمویش در منزلگاه بنی مقاتل به حضور امام حسین علیه السلام شرفیاب شدند. امام علیه السلام از آن دو درخواست یاری کرد. عمرو بهانه مال التجاره مردم را آورد و امام علیه السلام از آنان خواست که از این منطقه آن قدر دور شوید که صدای استغاثه مرا نشنوید: «انطلقا فلا تسمعا لی واعیه»، اما مگر گوشه ای از عالم جز قلبهای قسی، یافت می شود که صدای استغاثه امام به آنجا نرسد. عمرو بن قیس پشیمان می شود و از پسر عمویش مفارقت کرد و به نزد امام حسین(علیه السلام) بازگشت ولی با امام شرط می کند که اگر یاری او در جنگ، دیگر مفید نبود اجازه ترک میدان را داشته باشد. امام علیه السلام به همین مقدار رضایت داد و همین شرط واقع شد و عمرو بن قیس وقتی دید امام حسین علیه السلام تنها مانده است، از ایشان اذن مرخص شدن گرفت و رفت. تنها گذاشتن امام یعنی همین کار؛ ولی در واقع این امام نبود که تنها ماند. آیا محرومیتی بالاتر از این می توان برای یک آدم فرض کرد.

آری همه چیز در روز عاشورا جمع است؛ یوم الانقلاب، یوم الفیض، یوم الحب، یوم الشوق، یوم الشقاوت و یوم الحسرت. لا یوم کیومک یا ابا عبدالله.

بخش قبلی این یادداشت را اینجا بخوانید!

انتهای پیام/

کد خبر : 53920
تاريخ ثبت خبر : 10 مهر 1396
ساعت بارگزاری خبر : 13:06
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)