به گزارش طلیعه؛ بحران اقتصادی صرفاَ به آنچه در بانکها و کارخانجات و مؤسسات مالی اعتباری و بازارهای مختلف رخ داده، محدود نمیشود، بلکه دامن «علم اقتصاد» را نیز گرفته است. علم اقتصاد دچار بحران بوده و هست. ریشه این بحران از همان دویست و اندی سال پیش که به اصطلاح، علم اقتصاد مدون شد، شروع گردید؛ زمانی که سودجویی مطلق برای تمام عوامل اقتصادی، لایتغیر قلمداد شد و بر این اساس، رقابت حداکثری، یک اصل راهبردی اجتنابناپذیر معرفی گردید و بر پایه اینها، آزادی بازار ـ البته نه به معنای عادلانهاش ـ از هرچه محدودیت، نسخه جهانی پیشرفت اقتصادی به حساب آمد. اینها اصول اساسی تمام نظریات و الگوهایی است که در یک عنوان مشترک به جریان «اقتصاد ارتدوکس» یا «اقتصاد متعارف» معروف شدهاند.
اما اندیشمندان عاقلتر و نگاههای منصفتر در اقتصاد، از همان دویست سال پیش تاکنون، به این باورهای کاذب و غیرواقعی، دلخوش نکردند و همواره در مقابل جریانی که خود را مالک علم اقتصاد معرفی میکرد، مباحث بدیلی را مطرح میکردهاند که در یک عنوان مشترک، به جریان «اقتصاد هترودکس» یا «اقتصاد پسامتعارف» معروف شدهاند و در رأس آنها نهادگرایی (و نه نهادگرایی نوین) قرار دارد. این جریان، دامنه گستردهای را از مباحث تاریخی و ساختاری گرفته تا اجتماعی و نهادی دربرمیگیرد.
اگر عرصه تحقق نظریات و الگوهای اقتصادی ارتدوکس، در کشورهای استعمارطلبی مانند انگلیس و آمریکا بوده است، روی سخن نظریات و الگوهای اقتصادی هترودکس، با کشورهایی استقلالطلب مانند آلمان یا دچار وابستگی مانند کشورهای آمریکای لاتین یا استعمارکشیده مانند هند و یا علاقمند به توسعه درونزا مانند ژاپن و کره و تایوان بوده است. اگر در جریان ارتدوکس، مباحثی مانند سرمایه و سود و مطلوبیت، ارکان نظریهپردازی قرار گرفته، در جریان هترودکس مباحثی مانند تولیدگرایی و وابستگی و تحول نهادی و فناوری، ارکان نظریهپردازی قرار گرفته است.
انقلاب اسلامی، گفتمان اقتصادی دارد؟
حال پس از این جریانشناسی شتابزده، میشود پرسید در این میان، انقلاب اسلامی که مدعی تمدنسازی برای جهان مستضعفان است، چه الگو و نظریهای در اقتصاد داشته و توانسته عرضه کند؟ آیا اقتصاد در انقلاب اسلامی مقولهای حاشیهای است و انقلاب در این مقوله، مصرفکننده الگوها و تفکرات دیگران بوده است؟ یا اینکه همچنانکه در دو عرصه سیاسی و فرهنگی میتوان گفتمان انقلاب اسلامی را مستقلاً رصد کرد و از جریان های دیگر متمایز نمود و الگوهای متناظر با این گفتمان را در این سیر سی و چند ساله پایش نمود، در عرصه اقتصاد هم میتوان انقلاب را صاحب گفتمان و الگو دانست؟ اگر بلی، پس کجاست آن گفتمان و شاکله انقلابی در اقتصاد که ردپایی از او کمتر پیدا میشود؟
پاسخ به این سؤال آسان نیست. اول از آن جهت که مباحث نظری فراوانی تاکنون در فضای انقلاب رشد و نمو داشته که غالب آنها لزوماً ما به ازای عملی و عینی هم نداشته است و لذا نمیتوان هر تلاش نظری صورت گرفته ذیل گفتمان انقلاب را الگوی اقتصادی انقلاب دانست. انقلاب یک موجود زنده و واقعی است و در اذهان و تخیلها محدود و محصور نیست. همانطورکه وقتی صحبت از گفتمان فرهنگی و سیاسی انقلاب میشود، میتوان دهها هویت و نمونه عینی و واقعی را نشان داد. در اقتصاد انقلاب اسلامی هم ما بهدنبال افکار و ذهنیتها نمیگردیم، بلکه در پی یافتن عینیتهای اقتصاد انقلاب هستیم؛ بنابراین برای یافتن اقتصاد انقلاب اسلامی، باید بیش و پیش از غور در دستمایههای نظری، به تاریخ اقتصادی انقلاب دل سپرد و از میان آنچه در عمل رخ داده، رهیافتی به اقتصاد انقلاب اسلامی ایجاد کرد.
تجربه های ارزشمند
در تاریخ اقتصادی انقلاب، الگوهای کوچک و بزرگی به چشم میخورد که میتواند راهنمای ما در تدوین گفتمان اقتصادی انقلاب باشد. وقوع این الگوها از همان روزهای اول پس از انقلاب شروع میشود و تا همین الان قابل رصد است. الگوهایی که گاه در قالب فرمانی مشخص از سوی امام و رهبر خود را به ثبوت میرساند و نهادی بیهمتا همچون جهادسازندگی را شکل میدهد و جنبشی در مردم ایجاد میکند و گاهی هم بدون تابلوی مشخص و یا ارادهای معین، در فضای اجتماعی شکلگرفته از انقلاب، رشد و نمو میکند و صندوقهای قرضالحسنه اسلامی را متبلور میسازد. الگوهایی که گاه در نهضت سیلوسازی رخ داده و گاه در صنایع دانشبنیان خود را نشان داده است. الگوهایی که گاهی قابل نفوذ به محافل علمی و سیاستگذاری خارجیها است و حتی به تئوریهای ترویجشده در کشورهای جهان سوم تبدیل میشود؛ همچون مشارکت مردمی و تأمین مالی خرد و… و گاهی هم هست، ولی دیده نمیشود و تئوریزه نمیگردد و به الگوی راهبردی جهانی تبدیل نمیشود؛ مثل برخی تجربههای موفق در نظامهای جمعی بهرهبرداری کشاورزی.
نوجوان گمشده!
اقتصاد انقلاب اسلامی با همان انقلاب اسلامی متولد شده بود و در حال رشد بود و میخواست خود را پیدا کند که بعد از جنگ، به گمشدن واداشته شد! با روی کار آمدن دولت سازندگی، اقتصاد کشور به جای آنکه در بستر فضای شکلگرفته از انقلاب، حفاظت شود و متحول گردد، دانسته و عامدانه به سمت اقتصاد توصیهشده غربی متمایل شد و حتی دستهایی خائنانه به قلع و قمع الگوهای شکلگرفته در دهه اول انقلاب بلند گردید. غمناکترین این خیانتها فرایندی بود که به جان جهادسازندگی افتاد و انحلال آن را با تمام مشقتی که برای عاملان آن داشت، طی چند سال مدیریت کرد و به سرانجام شوم خود رساند. از سال ۶۲ که با وزارتخانهشدن جهادسازندگی، غیرانقلابیون ترمز این قطار شتابان را کشیدند تا سال ۷۱ که سازمان پشتیبانی مهندسی جنگ جهادسازندگی منحل شد و تا سال ۷۸ که باقیمانده جهادسازندگی در کشاورزی ادغام گردید.
پشت پرده این فضای غیرانقلابی و بلکه ضدانقلابی در اقتصاد، جریانی بود که با در دست گرفتن قدرت در داخل دولت، خود را پیدا کرد، ولی قلمروی خود را به دولت محدود نساخت و به عرصههای بازار، کشاورزی، صنعت، صداوسیما، دانشگاه و حتی حوزه هم لشکرکشی کرد و گفتمان خود را غالب ساخت. بدینسان با هجوم هماهنگشده نظریات وارداتی اقتصاد از یک سو و انحلال و یا به حاشیه راندن نهادهای نرم و سخت اقتصاد انقلاب از سوی دیگر، اقتصاد انقلاب اسلامی در نوجوانی خود، بیپناه شد و زمینگیر و خانهنشین گردید. دولتها یکی پس از دیگری آمدند؛ اما فراموش کردند این نوجوان هنوز زنده است و فقط گمشده و باید هویتش را بازسازی کنند تا خود را پیدا کند.
اصول راهبردی گفتمان اقتصادی انقلاب
اما حال، باید چه کرد؟ به نظر، اولین کار این است که مشخصات شناسنامهای و مادرزادی این گمشده را فهرست نماییم تا بلکه ارادههای انقلابی، روزی او را بیابند و به خانه انقلاب بازگردانند؛ از این رو با یک بررسی تاریخی شتابزده، میتوان یکسری اصول راهبردی متمایز را برشمرد که شاکله و چهره اصلی گفتمان اقتصادی انقلاب را شکل میدهند. در این مجال نمیتوان به تشریح و تفسیر این خصوصیات پرداخت و فقط فهرستوار از کنار آن میگذریم:
۱٫ چشمانداز مشترک تمام عرصههای اقتصادی انقلاب، ابتدائاً استقلال بوده است و سپس رشد، نه بالعکس. رشد به خودی خود، برای اقتصاد انقلاب اصالت ندارد؛ مگر اینکه از مسیر استقلال دنبال شود. رشد شتابان صنایع استراتژیک همچون صنعت نیروگاهی، تبلور این اصل است.
بدیهی است استقلال در ایستایی نیست؛ چرا که اساساً انگیزه انقلاب، عبور از وضع موجود بوده است. دستیابی به استقلال، مقطعی رخ نمیدهد، بلکه فرایندی است زمانبر. پس رمز استقلال هم در پویایی و بالندگی است. «پیشرفت اقتصادی»، کلیدواژهای است که این استقلالطلبی بالنده و رشد تابعه آن را نامگذاری میکند.
۲٫ اولویتهای پیشرفت اقتصادی انقلاب، با تکیه بر نیازها و اولویتهای توده مردم و بهویژه مستضعفان تعیین میشده است؛ نه با هدفگیری و فراگیر جلوهدادن نیازها و اولویتهای قشر اقلیت مصرفگرا و اشرافی. انقلاب اسلامی، موجودی مردمی است و لذا تمام ساحتهایش و از جمله اقتصاد، با مردمی بودن توصیف میشود. اقتصاد انقلاب، مردمی است، به معنای اتم کلمه. نیاز و اولویت مردم، اشرافیگری و مصرفزدگی نیست، بلکه زایش کار و تولید و نوآوری و پویایی است که ثمره آن (و نه علتش)، رفاه و ثروت هم خواهد بود. خودکفاییهای مستمر شکلگرفته در اقتصاد انقلاب اسلامی، ثمره هدفگیری و اتکا به نیازها و اولویتهای مردمی بوده است.
۳٫ اقتصاد انقلاب اسلامی، قدرت ایجاد نهادهای مخصوص به خود را هم داشته است و در این زمینه، اتفاقاً وامدار تجارب دیگران هم نبوده است. جهاد سازندگی در قله این حرکت نهادی بوده است. نهادهای اقتصادی انقلاب اسلامی، اولاً غیروزارتخانهای و غیرخصوصی بودهاند، ثانیاً متکی به نیروهای داوطلب مردمی و ثالثاً مأموریتگرا (و نه وظیفهای).
۴٫ سازماندهی و راهبری اقتصاد انقلاب اسلامی، نه بر بروکراسی بیخاصیت دولتی و نه بر فرصتجویی خودکامانه سرمایهداری، بلکه بر اصل مدیریت جهادی استوار بوده است. پشتیبانی مهندسی و تدارک امکانات و مایحتاج اقتصادی جبهههای جنگ در طول دفاع مقدس، نمونه متجسمی از مدیریت جهادی بوده است که هنوز هم گوهر نامشهود اقتصاد انقلاب اسلامی است و دهها سال کنکاش لازم است تا کشف و تئوریزه شود.
۵٫ مردم در اقتصاد انقلاب اسلامی، نهتنها حاشیهنشین و یا صرفاً طرف مصرف و تقاضا نبودهاند، بلکه در پیشرفت اقتصادی عاملیت داشتهاند. حضور مردم در اقتصاد، توان ریلگذاریهای جدید و پیشبرد بزرگترین اهداف را با صرف کمترین منابع داشته است. اقتصاد انقلاب اسلامی نشان داده است نهتنها در تنگناها و بحرانها، بلکه حتی در بالندگی و رشد اقتصادی هم، مردمی شدن اقتصاد، تنها راهبرد موثر و اصیل بوده است. نهضت مدرسهسازی و مسکنسازی، الگوهایی از این امر بودهاند.
۶٫ تعاون در اقتصاد انقلاب اسلامی، نه یک زیربخش، بلکه یک رویکرد راهبردی به فعالیتهای اقتصادی بوده است. مدیریت توزیع کالا در دوره دفاع مقدس توسط تعاونیهای مردمی که در هر کوچه و برزنی بود، الگوی این امر است. معالاسف واردات الگوهای شرقی در این عرصه، کار را بر آینده تعاون در اقتصاد انقلاب اسلامی دشوار نمود.
اقتصاد انقلاب اسلامی، گمشده و کمتر صحبت از او به میان میآید؛ اما هست و نفس میکشد و فعالیتش را کمابیش ادامه میدهد؛ اما کجایند آن ارادههای آهنین و انقلابی که در جهاد اقتصادی امروز، کار را بهدست گیرند و عرصه اقتصادی انقلاب را بازسازی نمایند؟