به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین داوود مهدوی زادگان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و استاد علوم سیاسی حوزه و دانشگاه در یادداشتی در مورد تفاوت انقلاب اسلامی با انقلابهای مدرن دنیا نوشت:
با فرض اینکه انقلاب عبارت از تغییر همه جانبه است؛ چگونه میتوان میان انقلاب و انقلاب نما تفکیک و تمایزی انجام داد؟ این پرسش معطوف به صورت تغییر و عدم تغییر نیست تا گفته شود انقلابنما مربوط به جایی است که واقعاً تغییرات اتفاق نیافتاده است. بلکه با فرض وجود تغییر، چنین پرسشی را طرح کردم؛ یعنی صورتی که تغییر اتفاق افتاده است و میخواهیم بین انقلاب و انقلاب نما تمایزی بر قرار کنیم. بنابراین، معیار انقلاب نما بودن در این سخن، نفی مفروض (تغییر) نیست. به عبارت دیگر، مساله نما بودن میتواند در جایی هم که مفروض را قبول داریم، پیش آید، لذا باید معیار دیگری را برای این تفکیک پیشنهاد کرد.
معیار تمایز
گمان میکنم، معیار تفکیک در چنین فرضی علیت رئیسه بودن انقلاب در وقوع تغییر است. به طوری که اگر این انقلاب رخ نمیداد، تغییر رخ داده هم اتفاق نمیافتاد. در مقابل، انقلاب نما واقعه ای است که اگر هم اتفاق نمیافتاد، دیر یا زود، تغییرات پیش میآمد. مانند کسی که پیاده در جاده به سمت مقصد حرکت میکند و در اثنای راه، ماشینی نگه داشته او را سوار میکند. بخلاف آنجا که اگر ماشین نباشد، سفری هم اتفاق نمیافتد.
تغییرات دو انقلاب
بر این اساس، اگر بخواهیم مقایسه ای میان دو انقلاب مشروطه ( ۱۲۸۵ ش) و انقلاب اسلامی (۱۳۵۷ ش) برقرار کنیم؛ میتوان بر انقلابی نمایی یکی و اصالت انقلابی دیگری تاکید کرد، زیرا فرض این است که در هر دو انقلاب، تغییرات رخ داده است.
مهمترین، تغییر در دوره انقلاب مشروطه، عبارت از مشروط شدن سلطنت و تاسیس نهادهای جدید و ورود مردم به ساحت جدید از سبک زندگی یا همان پدیده امروزی شدن است، اما مهمترین تغییرات در دوره انقلاب اسلامی عبارت است از تاسیس نظام سیاسی دینی، فعال شدن اسلام سیاسی و فقه حکومتی ، جدی گرفته شدن ایران و ایرانی در نظام بینالملل، وقوع تحولات گسترده منطقهای به سود اسلام گرایی و بازنگری و تردید در اصل عدم دخالت دین در حوزه جامعه و سیاست. بر این لیست تغییرات، میتوان نقش بلامنازع نظریه ولایت فقیه در فرایند عرفی شدن فقه شیعه را نیز افزود. البته بنابر عقیده برخی که ولایت فقیه را عرفی کننده میدانند.
انقلاب مشروطیت
اکنون، معیار یاد شده را بر این دو انقلاب تطبیق میدهیم. آیا تغییرات رخ داده بعد انقلاب مشروطه، بدون وقوع آن هم واقع میگشت؟ به زعم من، پاسخ مثبت است. ایران آن زمان با انقلاب مشروطه یا بدون آن، مشروطه شدن سلطنت را تجربه میکرد. ای بسا این تجربه توسط خود محمد علی شاه قاجار اتفاق میافتاد. همچنین تاسیس نهادهای نوین و تجربه سبک جدید زندگی برای مردم ایران حتمیت داشت. بنابراین نمیتوان گفت که انقلاب مشروطه در وقوع این تغییرات، نقش رئیسه داشته است، بلکه علت معده بوده است، البته ممکن است گفته شود که این تغییرات بدون انقلاب مشروطه خیلی طبیعی تر رخ میداد. ای بسا، نظام پهلوی پدید نمیآمد.
انقلاب اسلامی
اما آیا تغییرات یاد شده بعد انقلاب اسلامی ممکن بود که بدون وقوع این انقلاب رخ بدهد؟ پاسخ منفی است، زیرا هیچ زمینه سیاسی و اجتماعی در زمان وقوع انقلاب اسلامی برای چنین تغییراتی موجود نبود. تصور شکل گیری حکومت دینی در میان صاحب نظران و سیاستمداران در دوران مدرن، شوخی تلقی میشد. همچنین فعال شدن اسلام سیاسی و فقه سیاسی قابل تصور نبود. اصل جدایی دین از سیاست در همه جای دنیا به عنوان اصلی مسلم و خدشه ناپذیر در آمده بود و همچنان ایران و ایرانی جدی گرفته نمیشد و هیچ روزنه ای برای فعال شدن اسلام گرایی در سطح منطقه هم دیده نمیشد. همه این دگرگونی ها با وقوع انقلاب اسلامی پدید آمده است، لذا تردیدی در اصالت انقلاب اسلامی نیست.
نتیجه
طرفه آن که انقلاب مشروطیت در قیاس با انقلاب اسلامی، انقلاب نما است بلکه اساساً قطع نظر از چنین قیاسی، مشروطه فی نفسه انقلاب نما است. کما اینکه انقلاب اسلامی فی نفسه انقلاب واقعی است. گمان میکنم تحلیلی که درباره انقلاب مشروطه بیان شد، درباره همه انقلابهای مدرن ( آمریکا ۱۷۷۶؛ فرانسه ۱۷۸۹ و روسیه ۱۹۱۷) نیز صادق باشد.