| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

درس‌گفتار فلسفه تمدن نوین اسلامی از رضا غلامی/ بخش پنجم؛


انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی

انسان در طراز تمدن نوین اسلامی موجودی است دو ساحتی با اصالت روح، آزاد، صاحب کرامت، فعّال، خلاّق، پیشرفت‌طلب، تعالی‌خواه، مشارکت‌جو، فضیلت‌گرا، مسئولیت‌پذیر، و از همه‌ مهم‌تر «ابدزیست» که شایستگی لازم برای قدم‌گذاشتن در مسیر تمدن نوین اسلامی را دارد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا در جلسه پنجم از درس گفتار فلسفه تمدن نوین اسلامی به موضوع «انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی» پرداخته که در ادامه آن را می خوانید.

خلاصه جلسه قبل

در جلسه قبل، بحث ما درباره ادوار تاریخی تمدن نوین اسلامی و سپس بررسی نسبت تمدن نوین اسلامی با تمدن تاریخی بود. برای این منظور، ابتدا مختصات اصلی چهار دوره عمده تمدنی را شرح دادیم. دوره صدر اسلام به‌مثابه دوره پایه‌گذاری تمدن اسلامی؛ دوره تمدن درخشان قرن ۴ و ۵ هجری قمری عمدتاً به‌مثابه ظهور میوه‌های تمدنی، از ابتدای هجرت تا غیبت کبری؛ دوره تمدنی صفوی در قرن ۹ و ۱۰ به‌منزله صعود خط تمدنی با رنگ و بوی شیعی‌ـ‌ایرانی در یک قلمرو محدود؛ و دوره انقلاب اسلامی نه به‌عنوان یک دوره تمدنی مانند سایر دوره‌ها، بلکه به‌عنوان دوره احیای تفکر تمدن، پس از اتفاقاتی که از آن به مرگ تفکر تمدنی در دنیای اسلام تعبیر کردیم.

در پایان نیز با هدف جمع‌بندی، تلاش شد نسبت تمدن نوین اسلامی با تمدن تاریخی بررسی شده و اجمالاً این نتیجه حاصل شود که سرمایه مادی و معنوی تمدن تاریخی به تمدن نوین اسلامی قابل انتقال است، اما منظور از تمدن نوین اسلامی بازگشت به عقب و احیای تمدن تاریخی نیست بلکه تمدن نوین اسلامی با استفاده از سرمایه تمدن تاریخی و ارزیابی‌ای که از نقاط قوت و ضعف آن دارد، درصدد نوسازی تمدن اسلامی متناسب با شرایط و تحولات نوپدید است.

موضوع این جلسه، «انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی» است؛ به‌بیان واضح‌تر، در این جلسه بیشتر به دنبال توضیح انسان مسلمانی هستیم که در‌پی قدم‌گذاشتن در مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی است. برای شروع طرح چند مطلب از باب مقدمه ضروری است:

اولاً، موضوع اصلی تمدن نوین اسلامی «انسان» است؛ یعنی هر آنچه از صفر تا صد تمدن نوین اسلامی اتفاق می‌افتد، برای انسان و در جهت ایجاد بسترهای رشد و تعالی انسان است.

ثانیاً، خالق تمدن نوین اسلامی و کنشگر اصلی در تمامی ابعاد آن انسان است؛ بنابراین، تا زمانی‌که انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی پرورش پیدا نکرده باشد، گام‌نهادن در مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی ممکن نیست؛ هرچند این اصل، منافاتی با پرورش و رشد انسان در فرایند تمدن‌سازی ندارد. یعنی انسان با رشد تمدن رشد می‌کند ولی برای پا‌گذاشتن در مسیر تمدن‌سازی، باید انسان مسلمان در مرتبه مناسبی از رشد انسانی باشد.

تفاوت انسان‌محوری در تمدن نوین اسلامی و انسان‌محوری در اندیشه مدرن

در اینجا ممکن است شبهه‌ای در ذهن بعضی‌ها به‌وجود بیاید که انسان‌محوری در تمدن نوین اسلامی با اومانیسم و انسان‌محوری در اندیشه مدرن چه تفاوتی دارد؟ در پاسخ عرض می‌کنم، مفروض ما این است که در تمدن نوین اسلامی، انسان مسلمان و مؤمن است؛ ازاین‌رو، در نقطه مقابل اومانیسم، انسانِ تمدن نوین اسلامی، نه‌تنها خود را در جای خدا نمی‌نشاند و دین خدا را به پشت سر نمی‌اندازد (به تعبیر قرآن در سوره آل عمران آیه ۱۸۷: «فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»)، بلکه خود را در همه‌حال بنده و منقاد محض خدا و مخاطب دین خدا تلقی می‌کند؛ بنابراین، روشن است که تمامی کنش‌های انسانی در تمدن نوین اسلامی زیر چتر جهان‌بینی الهی است و همان‌طور که در جلسات قبل اشاره کردم، فرض این است که این کنش‌ها اگر هم در همه‌جا منطبق با خطوط کلی اسلام و همچنین شریعت اسلامی نباشد، مغایرتی با این خطوط و شریعت اسلامی ندارد.  

ما در تمدن نوین اسلامی انسانیت را به دو لایه تقسیم می‌کنیم: انسانیت بالقوه و انسانیت بالفعل؛ خود انسانیت بالفعل هم به دو بخش قابل تفکیک است: انسانِ فعلیت‌یافته برای گام‌نهادن در مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی، و انسانِ فعلیت‌یافته در مراتب عالی شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی که در اینجا منظور ما غایت تمدن است و این حرف با صحبتی که قبلاً داشتیم و تمدن را بستر و ابزار تحقق اهداف عالی جامعه اسلامی معرفی کردیم (نه خود اهداف عالی) منافاتی ندارد چراکه کارآمدی بستر و ابزار تحقق اهداف عالی، به کیفیت خروجی آن برمی‌گردد.

خودشناسی، مقدمه حرکت به سمت انسان در طراز تمدن نوین اسلامی

در لایه انسانیت بالقوه، بحث ما ناظر بر گوهر وجودی یا ظرفیت و استعداد وجودی انسان است که تا ازسوی آدمی به‌درستی درک و فهم نشود، زمینه حرکت او را برای فعلیت‌بخشی به این ظرفیت‌ها و استعدادها فراهم نمی‌کند و درواقع، تا انسان برداشتی از مقصد نداشته باشد، به سمت آن حرکت نمی‌کند؛ بنابراین، مقدمه واجب برای شکل‌گیری انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی، خودشناسی است، چنانچه امیرالمؤمنین امام علی (ع) می‌فرمایند‌: «مَن عَرَفَ نَفسهُ، فَقَد عَرَفَ رَبّهُ». رب در اینجا، همان مقصد نهایی انسانِ تمدن نوین اسلامی است.

البته مطلب مهمی را در پرانتز عرض کنم و آن این است که ضرر انصراف از خودشناسی، فقط حرکت‌نکردن به سمت مقصد نیست، بلکه زنده‌به‌گور‌شدن گوهر وجودی و حتی در مواردی، براثر اصرار برگناهان بزرگ و عناد، مفقود‌شدن گوهر وجودی هم است.

حال این سؤال مطرح می‌شود که خودشناسیِ مورد‌نظر ما از جنس دانش حصولی است یا دانش حضوری؟ در پاسخ عرض می‌کنم که دانش اصلی در عرصه خودشناسی، دانش حضوری است و سواد شرط اصلی خودشناسی نیست؛ چه بسیار بی‌سوادهایی در تاریخ که در میدان خودشناسی، گوی سبقت را از علما و دانشمندان عظیم ربوده‌اند. با‌این‌وجود، سخن بنده این است که دانش حصولی حتماً در خودشناسی حضوری اثر دارد و احتمالاً تأکیدات قرآن مجید بر ضرورت مشاهده و کسب تجربه و به‌طور‌کل، توجه به آیات آفاقی در کنار آیات انفسی از همین باب است. قرآن مجید در سوره فصلت آیه ۵۳ می‌فرماید‌: «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»؛ یعنی ما به‌زودى آیات و نشانه‌هاى خود را در آفاق و اطراف جهان، و همچنین، در درون جـان خـود آنـها، به آنان نشان مى‌دهیم، تا براى آنها روشن شود که خداوند حق است.

نکته‌ای که در اینجا باید روی آن تأکید داشته باشم این است که در ساحت دانش حضوری، سلامت قلب و پاک‌بودن آن از آلودگی‌های نفسانی اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد؛ درواقع، این قلب انسان است که مانند یک آینه، عالم را به انسان نشان می‌دهد و چه‌طور می‌توان از درون یک آینه کثیف و زنگارگرفته عالم را آن‌طور که هست مشاهده کرد؟ بنابراین، عدم اصرار بر گناه و قدم‌گذاشتن در مسیر تهذیب نفس، جزء لوازم خودشناسی است؛ علاوه‌بر‌این، اثرگذاری علم حصولی در این عرصه نیز اهمیت علم‌آموزی را به انسان گوشزد می‌کند.

در‌حقیقت، هر قدر انسان در عرصه علم حصولی عالم‌تر است، به شرط تهذیب نفس، زمینه برای شکل‌گیری علم حضوری در او بالاتر است؛ ازاین‌رو، بنده معتقدم اگر بشر از جهت علمی به جایی برسد که بتواند موجودی مانند انسان را هم خلق کند، ازآنجاکه این خلق از قلمرو سلطنت الهی خارج نیست، نه‌تنها یک سر سوزن از استحکام درونی ایمان اسلامی نمی‌کاهد، که استعداد تقویت جهشی ایمان دینی را هم به‌وجود می‌آورد و بر همین مبنا است که در منطق اسلام، تعارض ذاتی با علم وجود ندارد، هرچند علم نمی‌تواند جای دین را بگیرد و در قلمرو دین حکمرانی کند.

مهم‌ترین گام در خودشناسی پاسخ‌گویی به پرسش‌های سه‌گانه است: از کجا آمده‌ام؟ برای چه آمده‌ام؟ و به کجا می‌روم؟ البته پاسخ‌هایی که انسانِ مسلمان برای این سؤالات پیدا می‌کند، ذومراتب است و مراتب آن به اندازه این عالم که نهایتی برای آن متصور نیست، بی‌نهایت است؛ با‌این‌وجود، دستیابی به مرتبه‌ای قانع‌کننده از پاسخ در بدو حرکت ضروری است.

اصول هشت‌گانه انسان‌شناسیِ اسلامی

باید توجه کرد که علم انسان، چه حضوری و چه حصولی، به دلایلی که یکی از آنها، وجود حجاب‌های گوناگون اعم از ظلمانی و نورانی است، بدون کمک وحی قادر به پاسخ‌گویی کامل به سه سؤال بنیادی نیست، به همین جهت وحی آمده تا از یافتن پاسخ برای این سؤالات از انسان دستگیری کند. بر این اساس، قرآن مجید روی چندین اصل اساسی تأکید دارد که اهمّ آنها عبارت‌اند از اینکه:

۱٫ خداوند از روح خود در انسان دمیده است؛ بنابراین، انسان شریف‌ترین موجود عالم است و دستور سجده به ملائک که ابلیس لعین از سر تکبر از آن سرپیچی کرد، از همین باب است. قرآن مجید در سوره حجر آیه ۲۹ می‌فرماید: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»؛ یعنی پس زمانی‌که کارآن را به پایان رساندم و از روح خود در او دمیدم. همچنین، در سوره حجر آیات ۳۰ و ۳۱ می‌فرماید: «فَسَجَدَ الْمَلائِکَه کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی‏ أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدین»؛ یعنی پس آنگاه همه ملائکه دسته‌جمعی سجده کردند جز ابلیس، که ابا کرد از اینکه با سجده‌کنندگان باشد.

۲٫ عالم و به طریق اولی انسان که اشرف مخلوقات است، برای بازی و سرگرمی خلق نشده است و خداوند حکیم، از خلقت عالم هدف مهمی دارد. قرآن مجید در سوره دخان آیه ۳۸ می‌فرماید: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ»؛ یعنی ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان این دو است به بازی (و بی هدف) نیافریدیم!

۳٫ هدف از خلفت انس و جن و کل عالم، عبادت است و عبادت یعنی مطلق کسب رضای الهی که در هر صورت، کمال انسان جز از این طریق ممکن نیست. در‌عین‌حال، عبادت و شناخت چنان در یکدیگر در هم تنیده‌‌اند که یکی شده‌اند؛ ازاین‌رو، در روایتی از حضرت امام صادق (ع) در تفسیر آیه ۵۶ سوره ذاریات یعنی «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» آمده است: «لِیَعبدُون ای لِیعَرفوُن».

اگر فراتر از این بخواهم توضیح دهم، به آیه شریفه ۱۰ سوره فاطر اشاره می‌کنم که فرمود: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»؛ که در اینجا به استناد برخی روایات، منظور از «کلمه طیّب» که به کمک عمل صالح بالا می‌رود و ابدی است، ایمان است و ایمان، آن علمی است که به قلب انسان گره خورده است. با این وصف، معنای این شعر معروف مولوی که گفت: «ای برادر تو همه اندیشه‌ای؛ مابقی، تو استخوان و ریشه‌ای» مشخص می‌شود.

۴٫ این عالم، یعنی دنیا، دار بقا و حیات ابدی انسان نیست، بلکه دار عبور و آزمون است؛ بنابراین، قرآن مجید در سوره عنکبوت آیه ۶۴ می‌فرماید: «وَ ما هذِهِ الْحَیاه الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَه لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»؛ یعنی این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می‌دانستند! همچنین، قرآن کریم در سوره توبه آیه ۳۸ می‌فرماید‌: «أَرَضیتُمْ بِالْحَیاه الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَه فَما مَتاعُ الْحَیاه الدُّنْیا فِی الْآخِرَه إِلاَّ قَلیلٌ»؛ یعنی بدانید که آخرت زندگی حقیقی و جاوید است و بهره‌های دنیوی در زندگی مادی دنیا نسبت‌به زندگی آخرت جز یک امر بسیار حقیر و اندک چیزی نیست. باید توجه کرد که «إِنَّا للّه و إِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»؛ مبدأ کل عالم و انسان خدا است و همه ما به این مبدأ بازخواهیم گشت؛ بنابراین، مرگ و انتقال از نشئه دنیا به نشئه آخرت حق است و درک این حق، مستلزم انتخاب گونه‌ای از حیات در این دنیا است که انسان را از حیات اخروی که همان حیات ابدی است، محروم نکند.

۵٫ انسان برای عبور موفق از این دنیا و رسیدن به حیات ابدی نیازمند دین به منزله مجموعه‌ای از قوانین الهی است و اگر دین نباشد، یا دین باشد و به آن عمل نشود، گوهر وجودی انسان، نه فقط زنده‌به‌گور می‌شود بلکه دچار مرگ نسبی می‌شود؛ ازاین‌رو، قرآن مجید در سوره انفال آیه ۲۴ می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ»؛ یعنی ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به‌سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد!

آن وقت، مهم این است که بدانیم اولاً، جز خدای یکتا معبودی نیست و دین حق هم یکی است و آن، دینِ معبود و خالق یکتای این عالم است که همه بدون استثنا تسلیم او هستند. قرآن مجید در این زمینه می‌فرماید‌: «أَفَغَیْرَ دینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»(آل عمران: ۸۳). یعنی آیا آنها غیر از آیین خدا می‌طلبند؟! (آیین او همین اسلام است) و تمامی کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسلیم‌اند، و همه به‌سوی او بازگردانده می‌شوند؛ ثانیاً، دین امری فطری است چنانچه قرآن در سوره روم آیه ۳۰ به این مطلب تصریح می‌فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ».

یعنی پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده و دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار ولی اکثر مردم نمی‌دانند! با این وصف، ایمان و شریعت الهی با فطرت و گرایش‌های فطری انسان سازگار است و همین امر توفیق انسان را در عمل به دستورات الهی تضمین می‌کند. قرآن مجید در سوره حجرات آیه ۷ می‌فرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ»؛ یعنی …و خداوند ایمان را محبوب شما کرد و آن را در قلب‌های‌تان زینت داد و کفر و فسوق و عصیان را مورد نفرت شما قرار داد.

البته دقت شود که دین، هیچ منافاتی با اختیار انسان در قلمرو تشریع ندارد. قرآن مجید درسوره انعام آیه ۱۰۴ می‌فرماید: «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ»؛ یعنی دلایل روشن ازطرف پروردگارتان برای شما آمد، کسی که (به‌وسیله آن ، حقّ را) ببیند، به سود خود او است و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش است و من نگاهبان شما نیستم (و شما را بر قبول ایمان مجبور نمی‌کنم).

۶٫ انسان در این عالم به اراده الهی موجودی مختار است؛ به بیان صریح‌تر، انسان در ساحت تشریع و نه تکوین، حق انتخاب دارد و خود این انتخابگری در شرافت‌بخشی به انسان نسبت‌به سایر موجودات عالم نقش داشته است. قرآن مجید در سوره انسان آیه ۳ می‌فرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛ یعنی ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا شود) یا ناسپاس! و یا در سوره انفال آیه ۵۳ می‌فرماید: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَه أَنْعَمَها عَلی‏ قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»؛ یعنی به‌خاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی‌دهد جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند و خداوند، شنوا و دانا است! همچنین، در سوره رعد آیه ۱۱ تأکید می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»؛ یعنی خداوند سرنوشت هیچ قوم (ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!

۷٫ انسان برای زندگی اخروی و ابدی خود لاجرم از کانال قیامت عبور می‌کند و قیامت، جایی است که اعمال انسان در این دنیا وزن‌کشی می‌شود. قرآن مجید در سوره اعراف آیه ۸ می‌فرماید: «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ یعنی وزن‌کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حقّ است! کسانی که میزان‌های (عمل) آنها سنگین است، همان رستگاران‌اند! و یا قرآن مجید در سوره زلزال آیات ۷ و ۸ می‌فرماید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیْراً یَرَهُ؛ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه شَرًّا یَرَهُ»؛ یعنی پس هرکس هم‌وزن ذرّه‌ای کار خیر انجام دهد آن را می‌بیند و هرکس هم‌وزن ذرّه‌ای کار بد کرده آن را می‌بیند!

با این وصف، نحوه و مراتب زندگی انسان در آخرت براساس نتیجه این وزن‌کشی مشخص می‌شود و چنان‌چه قرآن مجید در سوره آل عمران آیه ۱۸۲ تأکید می‌کند: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ»؛ یعنی این عذاب (در قیامت) به سبب اعمالی است که به‌دست خود پیش فرستادید و همانا خداوند ‌به بندگانش ستمکار نیست؛ یعنی خداوند در این وزن‌کشی به کسی ظلم نمی‌کند.

در این میان، طبیعی است کسانی که به تعبیر قرآن در سوره کهف آیه ۱۰۵ می‌فرماید: «أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَه وَزْناً»؛ یعنی به آیات الهی و دیدار خداوند کفر ورزیدند و اعمال آنها براثر این کفر حبط و نابود شده است، اساساً وزنی ندارند تا وزن‌کشی شوند؛ به‌بیان دیگر، قرآن در سوره ابراهیم آیه ۴۳ می‌فرماید‌: «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ»؛ یعنی دل‌های‌شان توخالی است و وقتی دل انسان که اصل انسان است، توخالی بود، چه چیزی باید وزن‌کشی شود؟

در اینجا یک تذکری را در پرانتز عرض می‌کنم و آن اینکه باور به معاد و قیامت تضمین‌کننده حرکت انسان در مسیر تعالی است؛ گرچه برای انسان‌هایی که از درجات عالی ایمان بهره‌مندند چیزی فراتر از پاداش و کیفر تحرک‌بخش است و آن قرب الهی و لقای خدا است، اما برای عموم مردم موضوع پاداش و کیفر، هم حرکت‌زا و هم متوقف‌کننده است. حرکت به سمت تکلیف و صواب، و توقف در گناه و به‌تبع آن عقاب؛ و هیچ‌چیزی نمی‌تواند حرکت انسان به سمت تعالی را به اندازه معاد و قیامت ضمانت کند و به همین جهت، ایمان به معاد و قیامت که ورودی معاد است، یکی از اجزای اصلی ایمان اسلامی است. حال شما مثلاً قرارداد اجتماعی و پاداش‌ها و کیفرهای دنیوی و بشری ـ بر فرض آنکه مشروع و عادلانه باشد ـ را از جهت اثرگذاری با قیامت مقایسه کنید تا ببینید قیامت در انسان‌سازی چه گوهر ارزشمند و بی‌بدیلی است.

۸٫ در اینجا بحث اساسی به اهمیت دنیا در تعیین سرنوشت انسان در حیات ابدی برمی‌گردد. همان‌طور که اشاره کردم، گرچه دنیا گذرا و فانی است اما چنان‌چه اشاره شد، کانال عبور انسان به حیات اخروی، کانال قیامت است و در قیامت انسان براساس اعمال خود در دنیا پاداش و کیفر می‌گیرد؛ بنابراین، انسان باید این دنیا که در بیان شریف پیامبر اکرم (ص) مزرعه آخرت است را سامان دهد. یعنی اگر محصول خوبی در این دنیا کشت نکند، محصول خوبی در آخرت برداشت نخواهد کرد و همه‌چیز در آخرت بستگی به عمل او در دنیا دارد؛ بنابراین، انسان باید دنیای خود را سامان دهد و این سامان‌دهی هم وجه مادی و هم وجه معنوی دارد.

تا الآن تلاش کردیم علاوه‌بر مقدمه‌چینی، اصول و پایه‌های اصلی انسان‌شناسیِ اسلامی را اجمالاً توضیح دهیم؛ از این بحث که عبور کنیم، نوبت به بیان مختصات انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی می‌رسد.

مختصات ده‌گانه انسان در طراز شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی

از‌‌نظر من، انسانِ مسلمان زمانی می‌تواند در مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی قدم بگذارد که دارای یکسری مختصات باشد و مهم‌تر اینکه این مختصات را در خود به شکوفایی برساند. در ادامه، به مهم‌ترین مختصات اشاره می‌کنم. طبعاً مختصات دیگری هم می‌تواند باشد که به‌دلیل برخورداری از درجه اهمیت کمتر، در بحث ما نخواهد آمد اما شما می‌توانید این موارد را اضافه کنید:

۱٫ دو ساحتی‌بودن انسان؛ یعنی انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی، یک انسان صرفاً مادی نیست و یا به‌رغم آنکه بُعد روحی انسان نسبت‌به بُعد جسمانی و مادی او اصالت دارد، نمی‌تواند بُعد مادی را نادیده بگیرد و به آن پشت کند که در این صورت تمدن اسلامی منتفی است.

۲٫ آزاد‌بودن انسان؛ در اینجا، آزادی مولود همان اختیار است که قبلاً توضیح آن داده شد اما آزادی به معنای مصطلح، ناظر بر عینیت‌یافتن و ظهور و بروز اختیار در انسان است. انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی جدای از اینکه باید خود را از اسارت جهل، اسارت نفس و بردگی شیطان خارج کند، در کنش‌های فردی و اجتماعی اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و فکری نیز باید دارای آزادی باشد و ازنظر ما تنها چیزی که می‌تواند آزادی انسان را محدود کند، اخلاق و عدالت است و اتفاقاً همان‌طور که در جلسات قبل اشاره کردم، آزادی مطلق که مایه تزاحم و تضاد است و در هیچ جامعه‌ای وجود خارجی ندارد. اما تضمین همین آزادی نسبی، مشروط به همراهی اخلاق و عدالت با آزادی است واگرنه در غیبت اخلاق و عدالت، باب آزادی بسته و به‌جای آن، باب استبداد باز است.

۳٫ کرامت انسانی؛ انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی صاحب کرامت است؛ یعنی کسی نمی‌تواند او را بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشد به زنجیر بکشد، او را خوار و ذلیل کند، آرامشش را سلب کند و یا او را از حقوق مسلم خود محروم کند. حق اندیشیدن، حق عبادت و دینداری، حق بیان، حق تحصیل علم، حق کار، حق ازدواج و تشکیل خانواده، حق داشتن اطلاعات، حق کسب ثروت و مالکیت، حق پیشرفت‌کردن، حق پاک‌زیستن، حق امنیت‌داشتن وغیره که همه این حقوق، مولود کرامت انسانی است.

۴٫ فضیلت‌گرایی؛ انسان مسلمان به حکم فطرت الهی خود فضیلت‌گرا است و در باطن به رذایل، پلیدی‌ها و پلشتی‌ها علاقه‌ای ندارد، و در رأس فضایل، علم، اخلاق و عدالت است و در رأس فضایل اخلاقی تعادل است که اگر این سه فضیلت، یعنی علم، اخلاق و عدالت وجود داشته باشد، سایر فضایل نیز از بطن این سه فضیلت متولد خواهند شد. این نکته را متذکر شوم که منشأ گرایش انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی به فضایل، نفع و سود سیّال مادی و یا زور و اجبار نیست، بلکه منشأ آن، پاداش الهی و از آن بالاتر، قرب و لقای الهی است. من معتقدم، امروز اخلاق کاربردی یا حرفه‌ای در غرب به‌خاطر جابه‌جایی لبّ اخلاق از صواب و قرب الهی به نفع و سود مادی و این‌جهانی، کارکردهای اخلاق را به‌شدت دچار اختلال کرده است و حتی آن را در خطرافتادن در باتلاق نسبیت قرار داده است که عواقب نسبی‌شدن اخلاق بر کسی پوشیده نیست.

۵٫ کنشگری و خلاقیت؛ جدای از ارزش کار در اسلام، نسبت کار و عمل با رشد انسان که قرآن مجید در سوره نجم آیه ۳۹ می‌فرماید‌: «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی»؛ و در‌نهایت، تبدیل حاصل کار انسان به علم و نور و صعود آن، ‌انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی، فعال و اثرگذار است و همین فعال‌بودن فرصت لازم برای نوآوری و خلاقیت را در او به‌وجود می‌آورد. جالب است که محرّک کنشگری و خلاقیت در اسلام لزوماً نیازهای مادی نیست بلکه نیازهای مادی در کنار نیازهای معنوی تواماً ‌در ایجاد محرّک کنشگری و خلاقیت ایفای نقش می‌کنند و همین امر جلوی عمل‌زدگی را می‌گیرد.

۶٫ پیشرفت‌خواهی؛ انسان مسلمانِ تمدن‌ساز، دائماً درپی پیشرفت است. در اینجا پیشرفت شامل همه ابعاد اجتماعی یعنی فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی می‌شود و اساساً در ادبیات تمدن نوین اسلامی، هرجا از پیشرفت صحبت می‌کنیم، منظور پیشرفت همه‌جانبه است. هرچند روشن است که تقدم رتبی فرهنگ و بازبودن چتر آن بر روی همه ابعاد پیشرفت، از بدیهیات مباحث پیشرفت اسلامی است.

۷٫ تعاون و هم‌افزایی؛ انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی، مشارکت‌جو است و این مشارکت‌جویی، فراتر از تأمین نیازهای ضروری یا اضطراری انسان مثلاً در زمینه امنیت تلقی می‌شود؛ درواقع، تعاون و هم‌افزایی به دنبال تجمیع استعدادها و ظرفیت‌های انسان در جهت دستیابی به تمدن نوین اسلامی و سپس، ارتقا و صیانت از آن است. البته در منطق اسلام، تعاون و هم‌افزایی که البته بر مدار نیکی و تقوا است، موجب هضم فرد انسانی در جامعه نمی‌شود. درحقیقت، باوجود تشویق اسلام به تعاون و هم‌افزایی، فرد انسانیِ مستقل از جامعه وجود خارجی دارد و اسیر جبر اجتماعی نمی‌شود.

۸٫ رقابت؛ در اسلام نه‌تنها عنصر رقابت مذموم نیست، بلکه قرآن انسان مسلمان را به آن ترغیب می‌کند؛ ازاین‌رو، در سوره مائده آیه ۴۸ می‌فرماید: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَات». همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، اسلام همچنان‌که مشوّق همکاری بر‌اساس نیکی و تقوا است، مشوّق رقابت بر سر خیر نیز بوده و طبیعی است که انسان را از رقابت بر سر شرّ و افعال قبیح که دنیاپرستی، رفاه‌زدگی و تفاخر هم ‌جزء همین افعال قبیح است، نهی می‌کند. باید توجه داشت که همین نوع رقابت بر سر خیر به‌تنهایی فضای حاکم بر مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی نسبت‌به مسیر شکل‌گیری تمدن‌های سکولار را متحول می‌کند.

۸٫ همراهی حق و تکلیف؛ در اسلام، حق و تکلیف با هم است و درواقع، این تکلیف است که زمینه تأمین حقوق انسان را فراهم می‌کند. چنان‌که باید گفت، اگر تکلیف نباشد، حقوق هم نخواهد بود. شایان ذکر است این همراهیِ حق و تکلیف، در سامان‌ دهی جامعه اسلامی نقش بسیار مهمی دارد.

۱۰٫ ولایت‌گرایی اجتماعی؛ در اینجا منظور از ولایت‌گرایی، حق و مسئولیتی است که توأمان مؤمن به اقتضای تولد ایمان نسبت‌به برادر و خواهر ایمانی خود و همچنین، نسبت‌به جامعه و حکومت پیدا می‌کند و زمینه امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر و اثرگذاری آن را در جامعه اسلامی مهیا می‌کند. قرآن مجید در سوره توبه آیه ۷۱ می‌فرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛ یعنی مردان و زنان باایمان، ولیّ یکدیگرند امر‌به‌معروف، و نهی‌از‌منکر می‌کنند …؛ درواقع، اگر این ولایت نباشد، امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر به همان معنای درست «امر» و «نهی» و نه موعظه و نصیحت، از حیث حقوقی منتفی است.

پرورش، تنها راه ظهور مختصات ده‌گانه در انسان مسلمان

حالا سؤال می‌شود که این مختصات ده‌گانه چگونه در انسان مسلمان ظهور پیدا می‌کند؟ پاسخ این است که راه ظهور این مختصات در انسان، پرورش است که اعم از دانایی و ملکه‌شدن مجموعه‌ای از رفتارها در انسان است؛ ازاین‌رو، جامعه‌ای که آرزوی تمدن‌سازی دارد، علاوه‌بر اینکه نظریه و مدل روشن و کارآمد درباره پرورش دارد، بر روی پرورش به‌صورت گسترده و همه‌جانبه و با بهره‌گیری متوازن از همه نهادها، ابزارها و روش‌ها سرمایه‌گذاری می‌کند. طبیعی است وضعیت یک جامعه بهره‌مند از انسان‌های در طراز تمدن نوین اسلامی را می‌توان با شاخص‌های گوناگون سنجید و به آن نمره داد. دقت داشته باشید که ما در مسیر شکل‌گیری تمدن به دنبال حاکم‌کردن نگاه صفر و صدی به پرورش انسان نیستیم اما آنچه مسلم است، آن انسان مسلمانی می‌تواند در مسیر تمدن‌سازی گام بردارد که از کف این پرورش بهره‌مند شده باشد.

موضوعی که باید در فرایند پرورش به آن توجه داشت این است که انسان یک موجود دائم‌التحوّل است؛ بنابراین، ساده‌انگاری در این زمینه و حاکم‌کردن نگاه شبه‌صنعتی و مهندسی‌زده به پرورش، فرصت پرورش صحیح را از جامعه اسلامی می‌گیرد و حتی پرورش را در بعضی زمینه‌ها به ضدّ خود تبدیل می‌کند.

تعریف انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی

در پایان این جلسه، تمایل دارم براساس آنچه بیان شد، تعریف انسانِ در طراز تمدن نوین اسلامی را خدمت شما ارائه کنم. ازنظر من، انسان در طراز تمدن نوین اسلامی موجودی است دو ساحتی با اصالت روح، آزاد، صاحب کرامت، فعّال، خلاّق، پیشرفت‌طلب، تعالی‌خواه، مشارکت‌جو، فضیلت‌گرا، مسئولیت‌پذیر، و از همه‌ مهم‌تر «ابدزیست» که شایستگی لازم برای قدم‌گذاشتن در مسیر تمدن نوین اسلامی را دارد و ساخت تمدن را به‌مثابه اهداف میانی جامعه اسلامی، مقدمه دستیابی به اهداف عالی جامعه اسلامی که همان رشد و تعالی توأمان فرد و جامعه است، قلمداد می‌کند.

بخش قبلی این سلسله یادداشتها را اینجا بنویسید!

انتهای پیام

 

کد خبر : 64961
تاريخ ثبت خبر : 8 فروردین 1397
ساعت بارگزاری خبر : 10:07
برچسب‌ها:, , , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)