| امروز شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

عبدالله صلواتی تبیین کرد:


امکانات درونی فلسفه ملاصدرا و مسئله فرهنگ

دانشیار دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی گفت: بیگانه شدن با تنوع فرهنگی به نشنیدن صدای همه مردم و خروج متافیزیکی نه جغرافیایی مردم از یک اقلیم فرهنگی می‌­انجامد. فلسفه ملاصدرا و امکانات درونی آن می‎­تواند درباره بازاندیشی درباره فرهنگ و نسبت ما و فرهنگ گره­‌هایی را بگشاید.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از ایکنا، عبدالله صلواتی، دانشیار دانشگاه شهید رجایی تهران در نشست فلسفه و فرهنگ که روز گذشته ۸ بهمن ماه در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد، گفت: از آنجایی که ما زیست جهانی ـ محلی داریم نه زیست صرفاً جهانی یا زیست صرفاً محلی، برای بازاندیشی مستمر فرهنگی و توجه جدی به مسئله فرهنگ چاره‌­ای نداریم جز اینکه به میراث فکری و فرهنگی ایرانی توجه ویژه داشته باشیم. بنابراین حصر نظر به فیلسوفان و متفکران غربی نمی‌­تواند مواجهه کارآمدی با مسئله فرهنگ باشد. همچنین، با حصر نظر به فیلسوفان و متفکران ایرانی نمی‌­توان به نحو اثربخشی درباره فرهنگ اندیشید.

وی افزود: در مسئله فرهنگ، انسان حضور جدی دارد و منظور از انسان و توجه به او لزوماً فیزیک انسان نیست، بلکه انسان، یعنی ذهنیات آدمی، کنش­های او، تجربه‌­های شخصی و تاریخی او، مواریث فرهنگی و دانش­‌های بومی. بنابراین برای توجه جدی به مسئله فرهنگ باید به دانش­‌های بومی توجه جدی کنیم.

صلواتی در ادامه گفت: با این مقدمه خواستم ضرورت توجه به متفکران ایرانی درباره توجه به مسئله فرهنگ در ایران را برجسته کنم. توجه به ملاصدرا نه توجه صرف به جایگاه تاریخی است بلکه توجه به امکانات درونی فلسفه ملاصدرا و گرفتن دستش و آوردن به دوره معاصر است.

وی با بیان اینکه گرانیگاه بحثش طرح تلقی سه­‌گانه از انسان و تأکید بر تلقی سوم است، گفت: بر این عقیده‌­ام که تلقی سوم از انسان می­تواند بیش از تلقی­‌های دیگر از انسان، به مؤلفه‌­های مثبت فرهنگی کمک کند ودر اصلاح، هدایت، مدیریت، خودترمیمی، و بازنگری­‌ها در عرصه فرهنگ، سیاست، و اقتصاد باید تلقی سوم را به رسمیت شناخت.

استاد دانشگاه شهید رجایی افزود: تلقی نخست، انسان بما هو شی است. این تلقی انسان را به شی و عدد و ارقام فرو می‌­کاهد؛ غالباً این تلقی را در تضاد با مؤلفه‌های مثبت فرهنگی می­دانند و آن را همخانه و علت کاستی فرهنگی می­‌دانند.

تلقی دوم؛ انسان بماهو انسان است، غالباً سعی می­‌کنند حقوق بشر و فرهنگ و تمدن را مبتنی بر این تلقی بدانند. در حالی که انسان بماهو انسان یک مفهوم تهی­‌ای است و هیچ کمکی به ما نمی‌­کند. مرحوم حائری سعی کرده حقوق بشر را بر کلی طبیعی انسان بنا کند یعنی همین انسان بماهو انسان. در حالی که کلی طبیعی همان ماهیت است و در فلسفه صدرایی ماهیت تحقق اصیل ندارد مگر در پناه وجود. بنابراین آنچه باید مبنای فرهنگ و حقوق بشر باشد امر انضمامی و عینی است که همان وجود است و وجود بحسب عوامل علمی و رفتاری و زمان تطورات و ظهورات انواعی متفاوتی دارد و این تفاوت ها باید در عرصه فرهنگ مورد توجه باشد. به نظر می­‌رسد تلقی دوم از انسان مبنای برخی از جامعه شناسان و مردم شناسان و معرفت شناسان و فیلسوفان است.

وی در ادامه گفت:‌ تلقی سوم انسان بماهو مرتبط با هستی و زمان است. این تلقی در ملاصدرا در قالب زیست نوع‌­های انسانی وجود دارد. با مبنا قرار دادن این تلقی شاهد فرهنگی متفاوت خواهیم بود؛ فرهنگی که کماً و کیفاً از کاستی فرهنگی فاصله دارد. تلقی سوم از انسان به برنامه ریزی فرهنگی و نظام سیاسی کارآمدتری می­‌انجامد و واژه "مردم" با تمام طول و عرض لحاظ و لمس و مورد اعتنا قرار می‌­گیرد.

صلواتی تشریح کرد: در مسئله فرهنگ مولفه‌­های متعددی مطرح است از جمله اینکه؛ انسان حضور جدی دارد؛ انسان به اشیا فروکاست نمی­‌شود و ابژه نمی­‌شود. رویکرد کیفی بر رویکرد کمی غلبه دارد. کنش تعاملی انسان­ها و برقراری فضای گفتمانی مهم است. نقدجامعه، خودانتقادی، خودترمیمی، گفتگو و مدارا، بازاندیشی مستمر درباره خود، جامعه، ساختارها، و وظایف خود. دین به عنوان منبع یا مرجع از مؤلفه‌­های مهم فرهنگ است.

وی یادآوری شد: انسان در مسئله فرهنگ، یا در مولفه‌­های رنگارنگ فرهنگ حضور دارد یا جهت دهنده به آنهاست. بنابراین، با توجه به اینکه ما چه تلقی و تعریفی از انسان داشته باشیم و چه انتظاری از او ترسیم کنیم و با توجه به اینکه انسان را یکدست و واحد نوعی بدانیم یا متنوع و کثیر نوعی، مؤلفه‌­های فرهنگی همانند؛ هنجارها (سنت‌های عامه، آداب، شعائر و اخلاقیات(، نمادها، نقش­ها، بینش­ها، ارزش­ها، علوم و فنون، و ساختارها متفاوت جلوه می­‌کنند. فلسفه ملاصدرا و امکانات درونی آن می‎­تواند درباره بازاندیشی درباره فرهنگ و نسبت ما و فرهنگ گره­‌هایی را بگشاید و گشایش­‌هایی ایجاد کند.

استاد فلسفه دانشگاه شهید رجای در ادامه مولفه­‌هایی که در این‌باره در فلسفه ملاصدرا یافت می­‌شود را به شرح زیر برشمرد: توجه ویژه به انسان، به رسمیت شناختن تفاوت های جدی انسان­ها با طرح انواع انسانی، مدارا، نقد جامعه (دو کتاب رساله سه اصل و کسر اصنام الجاهلیه موید حضور این مولفه در صدراست) {امروز به این سه مولفه می پردازم}، گفتگو محوری، توجه جدی به انسان و نیازهایش، خودانتقادی، جستجوی عامل وحدت (بنابر نگرش وجودی)، اصلاحات اساسی در معرفت شناسی، انسان شناسی، جهان شناسی، و دین شناسی، دین به مثابه مرجع، باز اندیشی درباره وظایف خود و دیگران.

 وی در بخش دیگر از سخنانش به انسان ملاصدرا و مسئله فرهنگ اشاره کرد و گفت: انسان­شناسی ملاصدرا نه در قلمرو موجود که در ساحت وجود و نه بسته در نسبت با هستی و محدود به حیوان ناطق که گشوده به هستی و جاری در تاریخ است. انسان به روایت صدرا گشوده به هستی است؛ یعنی بنابر نگرش وجودی و اشتداد وجودی به انواع گوناگونی تبدیل می شود؛ انواعی که نیازها، رازها، و اقتضائات گونه گون دارند؛ انواعی که امید، آرزو، سعادت، دلهره، اضطراب، انتخاب، نگرش، کنش، کشش شان متفاوت است.

وی در ادامه افزود: همچنین، انسان به روایت صدرا گشوده به زمان است؛ یعنی انسان بحسب دوره­‌های مختلف تاریخی ظهور متفاوتی دارد. عقلش، تدبیرش، کنش هایش، و مواجهه‌­اش با عالَم و آدم و ساختارها و قدرت متفاوت است. من بر پایه اصول فلسفی صدرایی و امکانات درونی آن، زیست نوع‌­های انسانی را استنباط کرده است. این زیست نوع فراتر از کثرت نوعی انسان­‌هاست. در زیست نوع‌­های انسانی، عنصر زمان می‌­تپد و تنوع های جوهری انسان ها به رسمیت شناخته می شود.

 صلواتی تاکید کرد:‌نگرش‌ها و انگاره‌ها در انواع انسانی، مختلف و رنگ رنگ است. همان­طوری که کثرت نوعی انسان ها را به رسمیت می‌شناسیم باید تنوع این نگرش ها و انگاره ها را هم به رسمیت بشناسیم. به رسمیت نشناختن تنوع نگرش ها سر از استبداد و خشونت در می آورد و محصولش جامعه تک صداست. جامعه تک صدا هر دو گوش چپ و راستش انسداد یافته (یا مسیرها و مکانیسم‌های منتهی به این دو گوش پرسنگلاخ یا مسدود است) و فقط زبان دارد.

این استاد فلسفه افزود: در فرهنگ‌هایی که تنوع نگرش‌ها و انگاره ها به رسمیت شناخته نمی­‌شود "مردم" قبض پیدا می‌کنند. یعنی فقط برخی از نفوس جامعه، "مردم" هستند و مابقی به حساب نمی آیند و این نادیده گرفتن بخشی از آدم­ها از هر سرکوب فیزیکی و نظامی خشونت بارتر است. بنابر انسان­شناسی صدرا که بحسب هستی و زمان، متفاوت است و متنوع، باید برای فرهنگ، نسخه­‌های پیجیده و متنوع عرضه کرد. انتظار نسخه‌­های واحد مسبوق به یکسان انگاری انسان­‌هاست و این پیش فرض نادرست که انسان­ها نوعاً واحدند و تفاوتشان در عوارض است می­‌تواند سرآغاز زمینه‌سازی برای نوعی استبداد و خشونت باشد.

وی گفت:‌ در نظر نگرفتن تنوع انسانی به برنامه‌ریزی فرهنگی نادرست منتهی می‌شود. چون جامعه و نظام سیاسی‌­ای که این تنوع را لحاظ نکند در عمل دارد برای طیف محدودی برنامه ریزی می کند نه همه مردم. در نظر نگرفتن تنوع انسانی به کاستی فرهنگی می­‌انجامد. کاستی فرهنگی را از آقای دکتر نعمت الله فاضلی وام گرفتم. ایشان از نادیده گرفتن انسان و فروکاست آن به اشیا، به کاستی فرهنگی یاد می‌کنند. من می‌خواهم مفهوم کاستی فرهنگی ایشان را فربه تر کنم و بگویم نادیده گرفتن تنوع انسانی در عمل، یعنی نادیده گرفتن بخش عظیمی از آدم‌ها.

صلواتی در پایان یادآوری کرد: در نظر نگرفتن تنوع انسانی بحسب هستی و زمان مقدمات نفی تنوع فرهنگی را فراهم می­‌کند و بیگانه شدن با تنوع فرهنگی به نشنیدن صدای همه مردم و خروج متافیزیکی نه جغرافیایی مردم از یک اقلیم فرهنگی می‌­انجامد. در نظر نگرفتن تنوع انسانی موجب اختلال در سطوحی از فرهنگ؛ اختلال در دانشگاه، اختلال در آموزش و پرورش، اختلال در پژوهش می‌­شود.

انتهای پیام/

کد خبر : 61116
تاريخ ثبت خبر : 9 بهمن 1396
ساعت بارگزاری خبر : 11:00
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)