به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۲ فصلنامه صدرا، طاها عبدالرحمن در این کتاب به دنبال ارائه سند تئوریکی برای مسلمان بیدارشده معاصری است که میخواهد با آگاهی از داشتههای بومی، تمایزات خود را با وضعیت مدرن غربی حفظ کند و در همان حال از نقاط مثبت آن هم بهره ببرد. وی بدین منظور، ارزیابی عقلانیت مدرن غربی و معانی و اهداف آن و همچنین ارزیابی مدل عقلانیت کلاسیک اسلامی را که بهطور تفکیکشده در ساحتهای کلام و فقه و تصوف بروز یافته، در دستور کار خود قرار میدهد.
البته در این میان بیشترین نقد وی متوجه عقلانیتهای ارسطویی و دکارتی و سپس عقلانیت ابزاری نوین غرب میشود و در همان حال به نوسازی دستاورد عقلانی میراث اسلامی و ارائه نسخهای معاصر و سازگار با فصای کنونی از آن میپردازد. پیشفرض اساسی این کتاب که در حقیقت نظریه عقلانیت طاها عبدالرحمن محسوب میشود، استفاده از نظریه پیشین وی در باب فعالیت عقلی است که آن را در کتاب اللسان والمیزان پرداخته و آن، منظور داشتن تعقل و عقل بهمثابه کنش و فعالیت است.
او در این کتاب عقل انسانی را فعلی میداند که توسط قلب انسان صادر شده و در هر صورت مشمول حکم اخلاقی است. براین اساس عبدالرحمن کنش عقلی انسان را در سه ساحت ترتبی مطرح میسازد. سه مرتبه از کنش عقلی که هر مرتبهای محاسن و فضایل مرتبه قبل را داراست و از نقایص آن بری است.
در این کتاب برای توصیف، تحلیل و ارزیابی «فعالیت عقلی»، الگویی نظری بیان شده که انسان بهوسیله آن، خود را بهعنوان موجودی متقرب نشان میدهد. این الگو از سطوح سهگانه متمایزی ساخته شده و هر سطحی از آن به یکی از انواع از این فعالیت عقلی اختصاص دارد. لذا سطح اول به نوعی اختصاص دارد که با عدم استفاده از عمل شرعیِ اسلامی تولید میشود. این عدم استفاده ممکن است از باب برخورد گزینشی با دین باشد یا از باب مخاصمه با آن. این سطح را «عقل مجرد» مینامند و صاحب آن «مُقارب» نامیده میشود. سطح دوم از ورود به عمل شرعی به قصد جلب توفیق الهی نشات میگیرد که آن را «عقل مسدد» و صاحب آن را «قربانی» مینامد و سطح سوم نیز نوعی است که از ورود به مراتب عمل اسلامی بهقصد حصول به محبت و ولایت الهی نتیجه میشود که آن را «عقل مؤید» و صاحب آن را «مقرب» مینامد.
عقلانیت مقارب در حقیقت عقلانیتی مبتنی بر نظر و سپس مفهومسازیشده قلمداد میشود و عبدالرحمن این ساحت از عقلانیت را در میراث کلامی اسلامی پیگیری میکند و الهیات برآمده از آن را مورد نقد و ارزیابی قرار میدهد. این ساحت از عقلانیت به سبب کاستیها و نارساییهایی که نظرورزی و تفکر مفهومی دارد، در شناخت امر الوهی به ظن و رمز و تشبیه دچار میشود. نقیصه اصلی این مرتبه از عقلانیت، عدم ورود در کنش و بسنده کردن به نظرورزی است و نظر بدون عمل یا کنش، در حقیقت تودهای متراکم از یافتههاست که هیچگاه خود را در عرصه واقعیت نشان ندادهاند.
ساحت دوم ساحتی است که در آن ورود در کنش اتفاق افتاده و انسان از تکیه بر نظر صرف، به سوی عمل و ظرفیتهای بسیار آن انفتاح یافته است. کنش انسانی ازآنجاکه بر اساس معانی و مقاصد انجام میگیرد، طیف وسیع و متنوعی را دربرمیگیرد. معانی مبتنی بر حس، معانی مبتنی بر جامعه و تاریخ و معانی مبتنی بر پذیرش عوالم غیرمشاهدهپذیر از این جملهاند. انسان در عقلانیت مرتبه دوم که در حقیقت عقلانیتی فقهی و عملورزانه است، نگاه خود را از معانی حسی به سوی معانی بالاتر غیرحسی ارتقا داده و در حقیقت گشایشی برای جهان خود رقم زده است. از نگاه عبدالرحمن برترین معانی، معانی عبادیاند که عبادت انسان و پرستش وی در آنها اشراب شده است. در این فضاست که عقلانیت عملی فقهی شکل میگیرد؛ اما این مرتبه در عین ترقیای که در عقلانیت انسانی رقم زده، آسیبهای فراوانی نیز دارد که میتوانند عمل را از معنا خالی کنند و آن را به ظاهری بیروح تبدیل سازند.
این مرتبه از عقلانیت به مرتبه بالاتری نیاز دارد که بتواند این معانی را در وجود انسان رسوخ دهد و آن عقلانیت تصوفی است. در این سطح از عقلانیت، انسان با ذات اشیا درمیآمیزد و معانی را در جهان تجربه میکند و در ضمن آن، حقیقت پدیدهها برایش مکشوف میشود. در این مرتبه، آزادی حقیقی برای انسان حاصل میآید.
نکته درخور ملاحظه در این باره این است که سه مرتبه عقلانیت طاها عبدالرحمن پابهپای نگاه یورگن هابرماس به عقلانیت پیش میآید و عبدالرحمن بدون آنکه خود را در این کتاب طرف وی حساب کند، برای سه مرتبه عقلانیت ابزاری، عقلانیت ارتباطی و عقلانیت انتقادی او به یک بدیل شایسته میاندیشد. ارزیابی نگارنده از این کتاب نیز این است که این نگاه به عقلانیت، توان هم اوردی و عبور از نمونه غربی آن را دارد و میتواند منظور نظر واقع شود.
انتهای پیام/