| امروز جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:


ادوار کلی فلسفه غرب

فلسفه غرب به يك معناى رسمى تر سه دوره و به معنايى ديگر كه دوره معاصر را هم به آن اضافه كرده اند چهار دوره است كه اين تقسيم بندى آن عبارت است از دوره يونان قديم يا «ancient» كه آن را دوره يونان و روم نيز مى گويند، دوره قرون وسطی، دوره جديد يا مدرن و دوره معاصر.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از نشر سدید، متن پیش رو گزیده ای از جزوه تاریخ فلسفه یونان  با موضوع  ادوار کلی  فلسفه غرب  است، که برگرفته از سخنرانی دکتر حسین هوشنگی درباره ریشه شناسی مسائل فلسفی در دوره مدرن می باشد.

فلسفه غرب به یک معناى رسمى تر سه دوره و به معنایى دیگر که دوره معاصر را هم به آن اضافه کرده اند چهار دوره است که این تقسیم بندى آن عبارت است از دوره یونان قدیم یا «ancient» که آن را دوره یونان و روم نیز مى گویند، دوره قرون وسطی، دوره جدید یا مدرن و دوره معاصر.

دوره یونان قدیم از شش سده قبل از میلاد تا حدوداً قرن چهار میلادى ادامه مى یابد. قرون وسطى از قرن پنجم است تا قرن پانزده میلادى. دوره مدرن از قرن پانزده تا اواخر قرن نوزدهم است و دوره معاصر هم از ربع قرن نوزده تا الآن محسوب مى شود.

مسئله اصلى در دوره قدیم یونان، طبیعت، جهان شناسى و حقیقت جهان بوده است و این که جهان از چه چیزى ترکیب شده است. در قرون وسطى مسئله عمده خدا بوده است البته نه این که به انسان، سیاست، اخلاق و طبیعت نمى پرداختد. به همه این موارد از منظر خدایى مى نگریستند و طبیعت را هم به عنوان مظهر غایات الهى مورد بررسى قرار مى دادند. انسان را هم به عنوان خلیفه الهى بررسى مى کردند.

در دوره جدید، انسان، محور قرار مى گیرد و به عنوان سوژه و موجودى که ذهن، عقل و اختیار دارد و اعمالى انجام مى دهد مطرح است.

دوره معاصر دوره اى است که در آن، زبان، محور قرار مى گیرد و یک تغییر رویکرد به سمت زبان رخ مى دهد. در واقع اگر مثلثى را در رابطه با معرفت و فلسفه در نظر بگیریم که سه ضلع دارد شامل فاعل شناسا، سابجکت (شناسنده) و آبجکت (عینى که مى شناسیم)، در دوره کلاسیک – دوره قدیم و قرون وسطى- از این سه رأس بیش از همه هستى محل بحث بوده است. این هستى شامل خدا، جهان، نفس و هر چیز دیگرى مى شود.

در دوره جدید که انسان و سوژه محوریت پیدا مى کند، در واقع بحثها روى انسان متمرکز مى شود به این عنوان که انسان یک ذهن دارد و با این ذهن خارج را مى شناسد، اعمالش را تعیین مى کند و حقیقت را با ادراک خود درمى یابد. به بیان دیگر فاعل شناسا محوریت پیدا مى کند. به همین دلیل برخلاف دوره یونان باستان که اصل مباحث، «اپیستومولوژى» است، در دوره مدرن، عموم مباحث «انتولوژى» هستى شناسى یا یا معرفت شناسى است؛ زیرا سوژه محوریت پیدا کرد است و به این نکته رسیدند که میان ما و هستى یک حائلى به نام ذهن وجود دارد و لازم است ابتدا ذهن را بشناسیم و توان، محدودیتها و قوایش را بشناسیم سپس ببینیم به چه مقدار ما را به هستى، خدا، طبیعت و نفس مى رساند.

در دوره معاصر قبل از ذهن یک حائل و حجاب دیگرى وجود دارد که هستى، طبیعت و انسان را از وراى آن مى شناسیم که این حجاب، زبان نام دارد. به همین دلیل است که در دوره معاصر فلسفه هاى تحلیل زبانى، هرمونوتیک و شاخه هاى گوناگون زبان شناسى گسترش پیدا کرده است و روش هاى معناشناختى و زبان شناختى در همه علوم به کار مى رود. در دوره مدرن گفتند ذهن، حائل است و در دوره ى معاصر گفتند ذهن هم تحت سیطره، هیمنه و تسلط زبان است و از روزنه زبان به واقع نگاه مى کنیم.

همان طور که در دوره مدرن گفتند ذهن یک حالت فعال دارد و در شناخت، دخل و تصرف مى کند، در دوره معاصر گفتند زبان، یک امر منفعل نیست و بر ذهن ما چیره است و در آن دخل و تصرف مى کند؛ همان طور که ذهن منفعل نیست و این تغییر رویکرد، به تعبیر «کوهن» یک شیفت پارادایمى و به تعبیر«فوکو» یک اپیستمه یا الگویى است که عوض مى شود.

انتهای پیام/

کد خبر : 48413
تاريخ ثبت خبر : 31 خرداد 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:29
برچسب‌ها:,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)