| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

مهدی جمشیدی:


چرا امت به ریختن خون نواده پیامبر(ص) تن داد؟!

اگر از زوایۀ اجتماعی به واقعۀ عاشورا بنگریم، مسأله این خواهد که چرا این واقعه شکل گرفت؟ چه بر سرِ جامعۀ نبوی آمد که بعد از پنجاه سال، جامعه به آن وضع مبتلا گشت که به ریختنِ خونِ نوادۀ رسولِ اکرم(ص)، تن در داد؟!

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شبستان، اگر از زوایۀ اجتماعی به واقعۀ عاشورا بنگریم، مسأله این خواهد که چرا این واقعه شکل گرفت؟ چه بر سرِ جامعۀ نبوی آمد که بعد از پنجاه سال، جامعه به آن وضع مبتلا گشت که به ریختنِ خونِ نوادۀ رسولِ اکرم(ص)، تن در داد؟ پاسخِ اجمالی این که ارزش‌های ساخته شده و محقَق شده به دستِ رسول اکرم(ص)، به تدریج از جامعه رخت بربستند و معیارهای مادّی و جاهلی، جایگزینِ آنها شدند. این جملات بخشی از مباحث مهدی جمشیدی، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که در رابطه با مساله مادی گری اخلاقی، با خبرنگار شبستان در میان گذاشته است.

حاصل نظرات وی در مورد مادی گری اخلاقی را در مصاحبه پیش رو می خوانید:

در مورد معنا و دلالت های مادی گری اخلاقی توضیح بفرمایید، که اطلاق به چه مواردی می شود؟

فکر می‌کنم گامِ اوّل این است که مفهومِ مادّی‌گریِ اخلاقی، از منظرِ دلالتِ نظریِ آن معلوم شود تا مُراد و مقصودمان از این تعبیر، واضح شود. مادّی‌گری دو گونه است: یکی مادّی‌گریِ فلسفی و دیگری مادّی‌گریِ اخلاقی. مادّی‌گریِ فلسفی به این معناست که جهان‌بینی و نگرشِ انسان، مبتنی بر مادّیّت باشد و از نظرِ هستی‌شناختی و وجودشناختی، مادّی فکر کند و جهان را در امورِ مادّی، منحصر سازد. اما مادّی‌گریِ اخلاقی به این معناست که رفتارهای انسان، فقط متأثّر از محاسباتِ مادّی است و سنجش‌ها و برداشت‌های مادّیِ محض، تصمیم‌های او را تعیین می‌کند. چنین انسانی، هر کاری که می‌کند یا نمی‌کند، رنگ‌و‌بوی مادّی دارد و تنها در افقِ مادّیّات، معنادار و موجه است.

روشن است که انسان در کارهایش، محاسبه و سنجش می‌کند و فعالیّت‌هایش را بر اساسِ تدبیر انجام می‌دهد، چنان که ابتدا منافع و مضار را بررسی و بعد انجام دادن یا انجام ندادنِ کار را انتخاب می‌کند. در این روندِ درونی، دو قوّۀ عقل و اراده درگیر هستند. اما مسأله این است که گاهی، عقل و ارادۀ انسان، مادّی‌نگر می‌شوند و گاهی هم ملاحظات و محاسباتِ معنوی و ارزشی، تعیین‌کننده می‌شوند. در حالتِ دوّم، یعنی در جایی که یک ارزش، به عرصۀ محاسباتِ انسان پا می‌گذارد، گاه صحنه‌هایی درخشان و دیدنی خَلق می‌شوند که انسان را وادار به خضوع و ثناگویی می‌کند. در این قبیل رفتارها، هیچ گونه محاسبۀ مادّی راه ندارد، بلکه این رفتارهای بر اساسِ انگیزه‌ها و اندیشه‌هایی شکل گرفته‌اند که ضدّ آن محاسبات هستند.

برای مثال، چرا همگان در برابرِ حماسۀ مظلومانه و مؤمنانۀ شهید محسن حججی، زانوی ادب و تواضع می‌زنند و او را می‌ستایند؟! چون کارِ او، از جنسِ ایثار بود که عملی ارزشی و خلافِ منطقِ مادّی است. به عبارتِ دیگر، انتخابِ او یک انتخابِ ارزشیِ تمام‌عیار و محض و خالصانه بود، چون او قاطعانه و از سرِ آگاهی و شناخت، دست رد به سینۀ انبوهی از دغدغه‌ها و تمنیّاتِ مادّیِ خویش زد و این مسیرِ خونین را انتخاب کرد. او آگاهانه و ارادی، دنیا را کنار زد و این کاری است که در چارچوبِ محاسباتِ مادّی، معقول به نظر نمی‌رسد، ولی در چارچوبِ محاسباتِ معنوی، فهم‌پذیر و ستودنی است.

انقلاب اسلامی و تاثیر آن در جوشش ارزش های فرامادی چه بود؟

اگر بخواهم از چشم‌اندازِ تاریخی به این مسأله نگاه کنم، باید به انقلابِ اسلامی اشاره کنم و از گشایش‌های تازه و قدسیِ آن در عوالِمِ باطنیِ انسان سخن بگویم. این انقلاب، در جهانِ معناییِ خاصی قرار داشت که از نوعِ جهان‌های معناییِ برخاسته از تذکّراتِ انبیاء الهی بود؛ چنان که امام خمینی توانست در امتدادِ حرکتِ تاریخی و تکاملیِ اولیای الهی، فطرت‌های خُفته اما در طلبِ حقیقت و فضیلت را بیدار سازد و جامعه را به دنبالِ خویش، به جوشش و غلیان درآورد.

از این رو، نیروهای انقلابی در طولِ نهضتِ اسلامی، از دامنۀ عقلانیّتِ مادّی و دنیایی، پا فراتر گذاشتند و ارزش‌ها را ملاک و مبنای کنش‌ها و کوشش‌های انقلابیِ خود قرار دادند. روشن که این راه، خواه‌ناخواه، خطرِ مرگ را در پی دارد و چنین نیست که نیروهای انقلابی، به طورِ ضروری، از صحنۀ حوادثِ متراکم و خونین، جانِ سالم به در بَرند و دورۀ پساانقلابی را درک کنند. آنها مرگ‌آگاه هستند و مرگ‌آگاهی در جهانِ معناییِ دین، منطقی و موجه است، بلکه باید از این سطح نیز عبور کرد و حسِ باطنی و شورانگیزِ شهادت‌طلبی را که در میانِ نیروهای انقلابی موج می‌زد، واقعیّتی از سنخِ طلبِ مرگ قلمداد کرد. کسی که شهادت را انتخاب می‌کند، به طورِ کلّی به دنیا و منافعِ مادّیِ مترتّب بر زندگیِ این‌جهانی پشت می‌کند؛ چون پس از چشیدنِ طعمِ مرگ، دیگر در این عالَم نیست که بتواند بهره‌ای از آن ببرد و نفعی را نصیبِ خود گرداند. از این روست که شهادت، فضیلتی خاص و بی‌بدیل دارد و اهلِ دل و سالکانِ صدیق، آن را از عمقِ جان می‌طلبند و می‌جویند.

اگر به مفاهیم و تعابیری که امام خمینی(ره) در مقامِ وصفِ انقلاب و نیروهای انقلابی به کار برده است، نظر افکنیم، درمی‌یابیم که ایشان بیش از دیگران، به جهانِ معناییِ برخاسته از انقلاب نگریسته و انقلاب را از افقُ قدسی و ملکوتی تحلیل کرده است. این که ایشان بارها تأکید کرد که انقلابِ اسلامی، حاصلِ تحوّلِ باطنی و درونیِ نیروهای انقلابی بود و اگر این چنین تحوّلی در میان نبود، انقلاب نیز به وقوع نمی‌پیوست. این سخنِ امام خمینی(ره)، معطوف به عالَمِ ملکوت و معنویّت و میل به خدای متعال است و از اساس، با عالَمِ مادّیّات، بیگانه است. چنین منطقی در نوشته‌های علامۀ شهید، آیت‌الله مطهری نیز به چشم می‌خورد، چنان که در نظرِ او، انقلابِ اسلامی برخاسته از نوعی تذکّرِ پیامبرانه بود که در نیروهای انقلابی، خودآگاهیِ الهی ایجاد کرد و بسیجِ اجتماعیِ حیرت‌آور به راه انداخت.

دفاع مقدس با الهام و الگوگیری از عاشورای حسینی در مواجهه حق و باطل، چه قدر در شکل گیری ذخیره ای از ارزش های فرامادی موثر بوده است؟

در اینجا، بهتر است بُرشِ تاریخیِ متأخّرتری از آنچه که بر نسبتِ ما با جهانِ معناییِ قُدسی دارد را بیان کنم. معنوی‌اندیشی و ارزش‌گرایی به مثابه یک منطق، افزون بر این که در انقلابِ اسلامی، تجسّم یافت، در جامعۀ پساانقلابی نیز تداوم پیدا کرد و بر مناسباتِ اجتماعی، غالب بود. در این بسترِ تاریخی و فرهنگی، واقعیّتِ اجتماعیِ دیگری نیز شکل گرفت که لایه‌های بیشتر و عمیق‌تری از جهان ِمعناییِ انقلاب را متجلّی نمود و آن دفاعِ مقدّس بود. در این فضای هشت ساله، انبوهی از حقایقِ ارزشی به وجود آمد و نیروهای رزمنده توانستند ذخیره و گنجینۀ عظیمی از ارزش‌های عالیِ معنوی و انسانی را پدید آورند. به این ترتیب، در طولِ هشت سال دفاعِ مقدّس، گنجینه‌ای عظیم از ارزش‌های تعیّن‌یافته شکل گرفت. به بیانِ دیگر، ارزش‌های ذهنیِ مهجور از واقعیّتِ اجتماعی و بریده از مناسباتِ انسانی، صورتِ عینی پیدا کردند، چراکه جهانِ معنایی را رنگ‌آمیزی کردند و به عمل پیوند خوردند.

بنابراین، اگرچه ارزش‌ها در دورۀ تاریخیِ پیش از این، از وجودِ ذهنی برخودار بودند و این گونه نبود که دفاعِ مقدّس، آفرینندۀ آنها باشد، اما در اثرِ این هشت سال مجاهدت و نبرد، وجودِ عینی و مصداقی پیدا کردند و در واقعیّتِ امروز، دیده شدند. از این نظر، دفاعِ مقدّس از یک سو، حاملِ معانی و پیام‌های ارزشیِ اعجاب‌آور است، و از سوی دیگر، غلظت و تراکمِ ارزش‌ها در این واقعیّتِ اجتماعی، انسان را به حیرت می‌افکند. به هر حال، در کنارِ انقلابِ اسلامی، جنگِ تحمیلی نیز سبب گردید که یک ثروتِ فرهنگیِ معنوی به وجود بیاید.

امروز اما مادی گری اخلاقی را در اثر رشد ارزشی کم شتاب در جامعه شاهدیم، تحلیل تان در این باره چیست؟

جهانِ انسانی، یک جهانِ سیّال و پویا است و هر آن، در حالِ شدن است، یعنی تغییر، اصلِ گریزناپذیر آن است. بنابراین، ارزش‌ها به خودیِ خود در جهانِ اجتماعی، ماندگار و مستقر نیستند، بلکه باید برای تداوم و ثبات‌شان، چاره‌ای اندیشیده شود و طرحی درافکنیم. این که خیال‌مان آسوده باشد که دیگر، اتفاقِ ناخوشایندی رخ نخواهد داد و ارزش‌ها روز به روز، گسترش خواهند یافت و حرکتِ تکاملیِ جامعه را رقم خواهند زد، تصوّرِ خام و ناصوابی از جهانِ اجتماعی است. پس هر چه که در این جهان بنا شد، به طورِ ضروری پابرجا نمی‌ماند. بر اساسِ این قاعدۀ کلّی باید گفت که در چهار دهۀ گذشته، پیشرفت‌های ارزشیِ جامعۀ ما که در حوزۀ فرهنگی قرار می‌گیرند، نسبت به پیشرفت‌های سیاسی و اقتصادی، کمتر یا کم‌شتاب‌تر بوده‌اند.

با توجّه به این که در ایّامِ ماه مُحرم قرار داریم، ترجیح می‌دهم پرسش و مسألۀ یادشده را به واسطۀ ارتباط دادن آن به این ایّام، پاسخ دهم. اگر از زوایۀ اجتماعی به واقعۀ عاشورا بنگریم، مسأله این خواهد که چرا این واقعه شکل گرفت؟ چه بر سرِ جامعۀ نبوی آمد که بعد از پنجاه سال، جامعه به آن وضع مبتلا گشت که به ریختنِ خونِ نوادۀ رسولِ اکرم(ص)، تن در داد؟ پاسخِ اجمالی این که ارزش‌های ساخته شده و محقَق شده به دستِ رسول اکرم(ص)، به تدریج از جامعه رخت بربستند و معیارهای مادّی و جاهلی، جایگزینِ آنها شدند. از این رو، جامعه از لحاظِ ارزشی، از درون تهی و پوک شد، به طوری که جز پاره‌ای ظواهرِ بی‌محتوا و بی‌خاصیّت، باقی نماندند. این تجربۀ تاریخیِ تلخ و ناگوار، خاصِ جامعۀ صدرِ اسلام نیست، بلکه جامعۀ اسلامی در هر دوره‌ای تاریخ، ممکن است گرفتارِ چنین آفت‌ها و بحران‌های شود و سبب‌سازِ شکل‌گیریِ واقعۀ جانسوزی چون عاشورا گردد.

به بیانِ دیگر، ممکن است در جامعۀ ما، پاره‌ای از ظواهرِ ارزشی مراعات شوند و در نگاه ابتدایی و خام، تصوّر گردد که جامعه، همچنان وفادارِ به ارزش‌هاست، ولی از درون و در زیرِ لایه‌های ظاهری و رسمی و صوری، روندِ ارزش‌گریزی و ارزش‌زدایی در جریان باشد. هنگامی که چنین فضایی در جامعه پدید آمد، همه به چشمِ ابزار، به یکدیگر نگاه می‌کنند و در طلبِ منافع و غایاتِ مادّی خویش هستند؛ چرا که در عالَمِ ذهنیِ افراد، «منِ» طبیعی و حیوانیِ هر فرد بر همگان مقدّم می‌شود. به هر حال، اگر جامعه را به حالِ خویش رها کنیم و به هواداریِ از ارزش‌ها نپردازیم و روندهای پیچیدۀ تهاجمِ فرهنگی را دفع نکنیم، چیزی از ارزش‌ها باقی نخواهد ماند.

با وجودِ این، در اثرِ غفلت‌ها و کج‌اندیشی‌ها، وضعِ ارزشیِ جامعه به سویی سوق یافته که انسان وقتی می‌خواهد جامعه را تحلیل و تفسیر کند، احساس می‌کند که حرارت و هیجانِ ارزشی، رقیق گردیده و تجلّیّات و تعلّقاتِ ارزشی، تا حدّی و در برخی از عرصه‌های زندگیِ روزمره، کاسته شده است. در واقع، در نسبت با دهۀ آغازینِ انقلاب، احساس می‌شود که جهانِ ارزش‌ها، محدوتر و کم‌رنگ‌تر شده و در نقطۀ مقابل، مادّی‌گریِ اخلاقی، فزونی گرفته است.

برای مثال، امروز نوجوانِ دبیرستانی از درس خواندن و وارد شدن به دانشگاه، چه  غرضی دارد و در جهانِ ذهنیِ او چه می گذرد؟ شاید کمتر کسی را پیدا کنیم که شوقِ علم و عشق به حقیقت، محرّکِ او باشد. از این رو، هدف از تحصیل، به کسبِ ثروت در آینده فروکاهیده شده است. این نگاه مادّی، در سطوحِ دیگرِ زندگیِ رزومرۀ ما نیز قابلِ مشاهده است، چنان که در ازدواج که حرف و دغدغۀ نخست در آن، باید محبّت و عشق و مودّت باشد، محاسباتِ اصلی و تعیین‌کننده بر حوزۀ امورِ مادّی متمرکز شده است و توقعات و انتظاراتِ مادّی، به معیارِ بی‌رقیب تبدیل شده‌اند.

سخنِ پایانی این که هر اندازه، مادّی‌گریِ اخلاقی در جامعه رواج بیشتری یابد و فراگیرتر شود، آسیب‌های اجتماعی نیز متراکم‌تر و حجیم‌تر می‌شوند و سنگرهای بیشتر را فتح می‌کنند. علاجِ اساسیِ بخشِ عمده‌ای از آسیب‌های اجتماعی این است که جامعه از حیثِ اخلاقی و ارزشی، دگرگون شود و با شتابِ بیشتری به سویِ آرمان‌های انقلاب حرکت کند.

انتهای پیام/

کد خبر : 54171
تاريخ ثبت خبر : 16 مهر 1396
ساعت بارگزاری خبر : 11:18
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)