به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حجت الاسلام والمسلمین دکتر سیدکاظم سید باقری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مقالهای با عنوان ماهیت و مؤلفههای قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم نگاشته است که در ادامه میآید:
قدرت بهویژه ساحت سیاسی آن، همواره از کهنترین مفاهیم در بررسیهای اجتماعی- سیاسی بوده و در علم سیاست، فلسفه سیاسی و علوم اجتماعی، محورىترین مفهوم و محل کشمکشها و پژوهشهای سیاسی بسیار بوده است و فهم آن به فهم مسائل و دشواریهای سیاسی یاری میرساند.
معانی و مفاهیمی گوناگونی در خانوادۀ «قدرت» مانند توانمندی، توانایی، زور، نیرو، نفوذ، سلطه، قهر، غلبه، اجبار و مهار وجود دارد، اما باز معنای روشنی از آن نمیتوان دست داد. قدرت، دانشواژهای، پر ابهام و چندپهلوست و اجماعی روشن بر سر چیستی و ماهیت آن شکل نگرفته است.
قدرت سیاسی: با لحاظ جنبههای اراده و آگاهی، مجموعهاى از عوامل مادى و معنوى است که موجب بهاطاعت درآوردن فرد یا گروهی توسط فرد یا گروه دیگر مىگردد. در ادامه با بررسی ماهیت، سطوح و مراتب قدرت، این مفهوم، تبیین بیشتری خواهد یافت.
ماهیت قدرت از دیدگاه قرآن کریم
هرچند که لفظ «قدرت» در قرآن کریم به کار نرفته است، اما ازآنجاکه اسلام، آیینی اجتماعی- سیاسی است، طبعاً نمیتواند، نسبت به یکی از پایهایترین مفاهیم موجود در جامعه بهعنوان دینی واقعگرا، دیدگاهی نداشته باشد.
از دیدگاه قرآن، در نگاه اوّلی، قدرت بهسان دیگر مفاهیمی که سرمنشأ اثر و حرکتی در جامعه است، مثبت ارزیابی میشود، قدرت، نعمتی است که میتوان از آن بهرههای بسیار برگرفت تا جامعۀ انسانی به آرمانهای متعالی خود دست یابد. علامه طباطبایی ذیل آیۀ ۲۶ آلعمران مینویسد:« مُلک( و قدرت) بهطور مطلق، شامل هر نوع زمامداری حق یا باطل، عدل یا ستم میشود. مُلک، فینفسه موهبتی از مواهب الهی و نعمتی است که میتواند تا موجب آثار نیک در جامعۀ انسانی شود، به همین جهت خداوند متعال، نفوس انسانی را بر دوست داشتن و گرایش به مُلک سرشته است.
ملکی که به دست غیر اهلش افتاده، از حیث اینکه ملک است، ناپسند نیست، امر مذموم یا برای آن است که فردی ناشایست آن را به دست گرفته است که در جهت ستم و غصب حقوق دیگران به کار میبرد، یا به دلیل سیرت و باطن پست آن فرد هست باآنکه بر سیرت نیکو تواناست.(طباطبایی، ۱۴۱۷؛ ج۳، ص۱۳۱)
قدرت، پدیدهای ذاتاً نیک و مطلوب و یکی از نعمتهای خداوند، به شمار میآید، لذا سلیمان از آفریدگار میخواهد که «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکًا لَا ینْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»(ص:۳۵) «مُلک» به معنای فرمانروایی و تولّی و ضبط چیزی که در آن تصرفشده است با حکم و فرمان خاص(ر.ک. راغب؛ ۱۴۱۲؛ ص۷۷۵)
سطوح قدرت سیاسی
ازآنجاکه قدرت درگیر کشمکشهای علمی بیشماری بوده و تلقی یکسانی نیز از آن وجود ندارد، استیون لوکس سه نگرش تکبعدی، دوبعدی و سهبعدی به قدرت را نام میبرد.( لوکس؛۱۳۷۵؛ صص۱۵-۳۵) در ادامه بهاختصار این نگرشها بهاضافۀ نگرش چهارم به قدرت توضیح میدهیم و سپس نگرش قرآن را دراینباره بیان خواهیم کرد. قدرت، در لایۀ اول، قابلمشاهده، متمرکز و عریان است، که از آن به «نظر شهودی قدرت» تعبیر میشود.
رابرت دال در این تعریف بر این نکته تأکید دارد که قدرت یک ظرفیت و گنجایش نیست، بلکه رفتاری قابلمشاهده است که فردی بر دیگری اثر میگذارد تا کاری را انجام دهد، اگر آن تأثیر نبود، آن کار را انجام نمیداد.( See: Dahl, Robert ؛ ۱۹۶۱؛ p17) در این نوع از قدرت، تعریف همراه با ستیز آشکار و عریان است. ازآنجاکه در این اعمال قدرت، افراد، بازیگران و عوامل گوناگونی، نقش بازی میکنند، لذا این نگرش، تکثرگرایانه است که در آن عوامل قدرت، هرکدام در قلمرو خود، نقشی محدود، بازی میکند. در مقابل و با نقد این دیدگاه، پیتر بچراچ و مورتن باراتز معتقدند که شکلی لطیف و دقیق از اشکال قدرت که درگیر تصمیمات مستقیم نیست، غافل مانده است، آنها بحث میکنند که اعمال و کاربرد مستقیم قدرت در مواردی مانند تصمیمسازی تنها یک ساحت و چهره از قدرت است. قدرت، بهطور گستردهای، چهرهای پنهان نیز دارد که آنها آن را «نبود تصمیمگیری» مینامند.
در سطح دوم قدرت، بحث از تأثیرگذاری هنجارها و ارزشهای ژرف در ساخت قدرت است.( .see: Bachrach, Peter, and Morton Baratz؛ ۱۹۷۰) در این رویکرد، قدرت با بهره از ارزشهای جامعه، شرایطی را به وجود میآورد که حوزۀ تصمیم و اختیارات افراد را محدود میسازد. یا اصولاً مانع از تصمیمگیری دیگران میشود.
اما در سطح سوم، قدرت نهتنها دربردارندۀ فرایند تصمیمگیری و فقدان تصمیمگیری و جلوگیری از آن هستند، بلکه در منافع تصمیمگیرندگان نیز درگیر است و آنها را نیز شامل میشود. وی معتقد است که برای فهم درست کاربرد قدرت، باید نقش تأثیرگذار منافع را نیز در نظر گرفت.
وی در این ساحت از قدرت، بر مفهوم محوری ستیز پنهان و تضاد منافع کنشگران اجتماعی در عرصه پنهان واقعیتها تأکید میکند و ساخت اجتماعی را در جهتدهی و گرا دهی به جامعه موردتوجه قرار میدهد. در این نگرش اعمال کنندۀ قدرت خود را چندان پنهان میکند که فرد تاثیرپذیرنده، متوجه کاربرد قدرت بر روی خود نمیشود. لوکس در تعریف قدرت میگوید:«الف» زمانی بر «ب» اعمال قدرت میکند که «الف»، «ب» را بهگونهای مخالف منافع وی تحت تأثیر قرار دهد.(لوکس، ۱۳۷۵؛ص۴۹)
سطح چهارم قدرت بهوسیلۀ فیلسوف فرانسوی، میشل فوکو طرحشده است، در این نگره، قدرت از طریق تعریف شرایط احتمال و امکان به دست میآید، به معنای آنکه شرایط امکان، به ما نشان میدهد که چه ادعا و خواستهای در شرایط خاص زمانی میتواند ظهور یابد یا نیابد. هدف مطالعۀ این شرایط و وضعیتهای احتمالی آن است که چگونه احکام و دستورهایی خاص، ظهور مییابد، درحالیکه دستورهای دیگر نمیتوانند بروز یابند.
نوآوری فوکو در نظریههای قدرت آن است آن شرایط احتمالی، تنها مهارکنندۀ منافع کنشگران و نیروی تصمیم سازان نیست، بلکه آن شرایط درواقع تولیدگر منافع و تصمیمهایند. این روابط تولیدگر قدرت، در مجموعهای کلی از شگردهای ریز سیاسی قرار میگیرد که در سراسر جامعه منتشرشده است. شاید مهمترین شگردها، نظام قدرت دانش باشد.
این نظامها برساختۀ مجموعهای از دانش پنهان کارشناسی، اشکال نهادی همبسته و بدنهای کامل از شگردهای عملی است. نتیجه آن میشود که قدرت، جسم و روح ما را از خود میکند و روش رفتار، گرایشها، زبان گفتگو و حتی روشی که میآموزیم را شکل میدهد.(Foucault ؛ ۱۹۸۰؛ ۱۷۳٫p ) در نگرش لایۀ پنهان قدرت موردتوجه قرار میگیرد و قدرت خود را در دانش اجتماعی نشان میدهد.
سطح یک: قدرت آشکار، قابلمشاهده تکثرگرایانه
سطح دو: قدرت نیمه پنهان، منع تصمیمگیری، تحریف ارزشها
سطح سه:ستیز پنهان، تضاد منافع کنشگران، تأثیرگذاری ساخت اجتماعی و تأثیرپذیری ناخودآگاه قدرت
سطح چهار: شگردهای خُرد سیاسی، تأثیرگذاری نظام قدرت-دانش بر روش و ارزش
تلاش کردیم در ادامه با توجه به سطوح و لایههای قدرت، برخی از ساحتهای آنها، ماهیت، پشتوانه و پیامدهای هر یک را نشان دهیم:
لایههای قدرت ماهیت پشتوانه پیامدها
لایۀ اول اجبارآمیز زور ترس، اختناق
لایۀ دوم پاداش ثروت امتیاز، نبود شایستهسالاری
لایۀ سوم اقناعی استدلال عقلانی قانون، سامان جامعه
لایه چهارم پنهان نظام دانش شکلدهی روش و ارزش
بدون تحمیل و تطبیق کامل این سطوح، میتوان برخی از سطوح قدرت و ساحتهای آن را در قرآن کریم مشاهده کرد، برای نمونه، هنگامیکه فرعون به ساحران میگوید، ازآنجاکه بدون اجازۀ من به موسی ایمان آوردهاید، پس بىشک دستهای شما و پاهایتان را یکى از راست و یکى از چپ قطع مىکنم و شمارا بر تنههاى درخت خرما به دار مىآویزم(طه، ۷۱) یا آنکه فرعون، حضرت موسی(ع) را تهدید به زندان میکند، او گفت: «اگر خدایى غیر از من اختیار کنى، قطعاً تو را از زندانیان قرار میدهم» (شعراء، ۲۹) همچنانکه یکی از دیگر کارهایی که انجام میدهند، قتل یا تهدید به آن است، خداوند میفرماید:«وقتى (موسی) حقیقت را از جانب ما براى آنان آورد، گفتند: پسران کسانى را که با او ایمان آوردهاند بکشید و زنانشان را [براى بیگارى] زنده بگذارید و فرعون گفت: مرا بگذارید موسى را بکشم.(غافر: ۲۵-۲۶) در این مورد، قدرت، سطح اول مطرح میشود که آشکار است و به ترس و اختناق و نظام استبدادی میانجامد.
در سطح دوم، فرعون که مظهر قدرت نامطلوب است، به روایت قرآن کریم، در پی تحریف ارزشها نیز هست، او به مردمش می گفت « من مىترسم آیین شمارا تغییر دهد یا در زمین، فساد کند»(غافر: ۲۶) او آیین خدا را که بهوسیلۀ حضرت موسی(ع) آورده شده را فساد میپندارد و راه خویش را صلاح. همچنین درجایی دیگر نیز آمده است که فرعون با تحریف حقیقت به مردمش اینچنین القاء میکند که حضرت موسی(ع) در پی آن است که شمارا از سرزمینتان بیرون کند، خداوند در مورد این تهمت، به نقل از فرعون، میفرماید: «میخواهد با سحر خود شمارا از سرزمینتان بیرون کند، اکنون چه رأى میدهید؟»(شعراء: ۳۵) همانگونه که میتوان برخی از ویژگیهای سطوح دیگر قدرت مانند سلطۀ مزورانه و فریبکارانه خودکامگان نیز یادآور شد؛ بهگونهای که افراد جامعه، چندان به دستهای پوشیده و کاربرد پنهان آن، پی نمیبرند. مستبدان، دسیسه مىکنند: «فرعون آن مجلس را ترک گفت و تمام مکر و فریب خود را جمع کرد.(طه:۶۰) نوع سلطهای که مستکبران بر جامعه پیدا میکنند و با توجه به آنکه مستبدین همۀ امور جامعه را در قبضۀ خود میگیرند و مردم را اسیر و متاع خود میپندارند، لذا آنان حتی ارزشها، ذهنیتها و اندیشۀ شهروندان خود را نیز در اختیار خود میگیرند و مردم، نمیتوانند با توجه به آن تبلیغات سنگین و فضای آلوده به چیزی دیگر فکر کنند و به اندیشهای دیگر برسند و حق را تشخیص دهند.
در سطح سوم قدرت، از نظرگاه دینی و قرآنی، به نظر میرسد که بیش از هر امر دیگر، قدرت با استدلال عقلی، به سامان جامعه میاندیشد و یکی از پایهایترین ابزار آن، قانون الهی است، اما ازآنجاکه شهروندان با دلیل عقل، وجود خداوند را پذیرفتهاند، لذا قانون و سامانۀ نظمی را که او آورده نیز برتر میدانند، زیرا که نظم در تشریع از آن خدای بزرگ است، ( بقره: ۲۲۹) لذا قانع می شوند؛ هرچند که در همین جامعه و در لایههای زیرین آن، قدرت با پشتوانۀ نظام دانش، نقشی عمده و کلیدی بازی میکند و به روشها، بینشها و ارزشهای جامعه، سامان میبخشد و راهبرد سازی می کند.
خداوند نخستین امر بعد از آفرینش را دانش ذکر میکند که فرمود: «بخوان و پروردگار تو کریمترین کریمان است. همان کس که بهوسیله قلم آموخت»(علق:۳و۴)؛ آنگونه که به قلم و آنچه می نویسد، قسم یاد می کند(قلم: ۱)؛ لذا دانش، قدرت است و قدرتآور. در این موارد، میتوان صحبت از سطح چهارم قدرت را طرح کرد.
مراتب اعمال قدرت
قدرت به هنگامی که در جامعه جریان می یابد، دارای مراتبی است و هرکدام از آن مراتب، پیامدهای خاصی را به دنبال میآورد و به تعبیری ماهیت آن را دگرگون میسازد، در ادامه برخی از این مراتب را یادآور میشویم:
قانع سازی عقلی که بهترین شکل برای نفوذ است، به معنای آنکه واقعیت و حقیقت بیان میشود، اینکه چرا افراد باید کارهایی را انجام دهند، مانند آن که پزشک شمارا به نحوی قانعکننده از کشیدن سیگار بازمیدارد.
قانع سازی ساختگی، به معنای آنکه با دروغ یا انحراف و گمراهی، فردی به اطاعت واداشته شود.ایجاد انگیزش: در این مرتبه، فرد با جایزه یا کیفر روبروست تا کاری را انجام دهد، مانند رشوه دادن تهدید به مجازات: مانند زندان و بیکار شدن اجبار، به ناچار فرد باید کاری را انجام دهد.نیروی فیزیکی- جسمی، که پشتوانۀ اجبار است، با بهرهگیری از زور یا تهدید جسمی مؤلفههای قدرت سیاسی از دیدگاه قرآن کریم ، منظور از مؤلفههای، عناصر شکلدهندۀ قدرت سیاسی هست،
الف.مؤلفههای مادی قدرت
خداوند در سخن از واگذاری حاکمیت و قدرت به طالوت به هر دو جنبه اشاره میکند. در سورۀ بقره، در روایت گماشتن طالوت به عنوان پادشاه و اعتراض بنیاسرائیل مبنی بر آن که ما برتریم زیرا که گشایش بیشتری در مال داریم، آمده است که پیامبرشان فرمود خدا او را بر شما برترى داده و او را در دانش و (نیروى) بدنى بر شما برترى بخشیده است، پروردگار پادشاهى خود را به هر کس که بخواهد مىدهد و خدا گشایشگر داناست».(بقره،۱۴۷)
طالوت، نه از خاندان نبوت بود و نه از خاندان پادشاهی؛ درحالیکه بنیاسرائیل از هر دو خاندان بودند لذا اعتراض کردند و پیامبرشان به آنان چنین جواب داد که خداوند او را بر شما برگزیده و به او گشایش در «علم» و «توان جسمانی» داده است. برتری قوم بنیاسرائیل از سوی خداوند بوده، اما اکنون خداوند طالوت را بر آنان برتری داده است، زیرا که فضل از سوی خداوند تعالی است.
سپس علامه اشاره دارد که مُلک و پادشاهی، استقرار سلطه و غلبه بر اجتماع است، زیرا که هدف آن است تا اراده های متفرق و پراکندۀ مردم، هماهنگی یابد، زیر یک اراده جمع شود تا هر فردی از جامعه بتواند راه کمالی که شایستگی آن را دارد، بپیماید، بدون آنکه کسی مزاحمش شود. هدف از پادشاهی آن است که صاحب قدرت، تدبیر امور جامعه کند به نحوی که هر فرد به کمالش، دست یابد و برای نیل به آن مطلوب دو امر لازم است، یکی علم به مصالح و مفاسد زندگی مردم و دیگری قدرت جسمانی برای اجرای دیدگاههای خود در راستای مصالح جامعه. لذا قول خداوند به این دو امر اشاره دارد.( ر.ک.طباطبایی؛ ۱۴۱۷؛ ج2، ص۲۸۷)
در نگرش قرآنی به توانمندی مالی و اقتصادی نیز اشارهشده که در شکلگیری قدرت سیاسی تأثیرگذار است. « قطعاً شمارا در زمین قدرت عمل دادیم، و براى شما در آن، وسایل معیشت نهادیم (اعراف:۱۰)
در سورۀ انفال آمده است که «هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید، تا با این (تدارکات)، دشمن خدا و دشمن خودتان و دیگر دشمنان را بترسانید. ( انفال:۶۰) اصل و ریشۀ «رباط»، ملازمت و مواظبت بر امر و نگهبانی از مرزهاست. «مرابط» آن است که هر یک از دو طرفین جنگ، گروهی را بر سر مرزها بفرستد و آمادگی خود را حفظ کند.
لذا «رباط» به پایگاه در کنار مرزها گفته میشود ( طریحى؛ ۱۳۷۵؛ ج4، ص۲۴۸) آمادگی نیروی نظامی، در همۀ قوات عقیدتی، علمی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن و اسبهای آماده که امروز سلاحهای خودکار را شامل میشود، برای ترساندن دشمنان شما و دین خداست تا آنکه طمع به رویارویی با شما پیدا نکنند. ( صادقى تهرانى؛ ۱۴۱۹؛ ص۱۸۴) به بیان طبرسی در این آیه « خداوند امر میکند که مسلمانان قبل از رویارویی با دشمن، سلاح خویش و هر آنچه توان دارند را آماده کنند.
عقبۀ بن عامر از پیامبر اسلام(ص)، روایت میکند که منظور از «قوه»، قدرت رمی و تیراندازی است، برخی گفتهاند که منظور از «قوه» وحدت کلمه و اعتماد به خداوند تعالی است و برخی گفتهاند که منظور دژ و قلعه است. «وَ مِنْ رِباطِ الْخَیلِ»، یعنی اسبهای ورزیده را برای جنگ آماده کنید.
از نبی مکرم اسلام(ص) روایت شده است که فرمود: «اسبهای ورزیده را مهیا کنید که پشت آنها در میدان کارزار برای شما مایه عزت و سربلندی است و شکمهایشان گنج».( طبرسى؛ ۱۴۰۶؛ ج4، ص۸۵۳ )
ب.مؤلفههای معنوی قدرت
برای نمونه در مواردی خداوند بر «قدرت غیبی و ماورائی» در جهاد با دشمن اشاره دارد، در سورۀ آلعمران، می خوانیم:«آنگاه که به مؤمنان میگفتی: «آیا شمارا بس نیست که پروردگارتان، شمارا با سه هزار فرشته فرود آمده، یارى کند؟»( آلعمران:۱۲۴) و سپس اشاره میکند که اگر مؤمنان صبر کنند و پرهیزگارى نمایند پروردگار آنان را با پنج هزار فرشته نشاندار یارى خواهد کرد.(آلعمران: ۱۲۵)
همچنین در سورۀ انفال آمده است که به یادآورید زمانى را که پروردگار خود را به فریاد میطلبیدید، پس دعاى شمارا اجابت کرد که: «من شمارا با هزار فرشته پیاپى، یاریخواهم کرد.(انفال: ۹) هرچند که قدرت برآمده از فرشتگان، شاید ذیل قدرت سیاسی قرار نگیرد؛ اما بههرحال، عاملی معنوی هست که پیامدها و نتایجی سیاسی- اجتماعی داشته است. این آیات نشان میدهد که همۀ قدرتها، نظامی و مادی نیست و میتوان از مؤلفههای معنوی یادکرد که ما در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
۱٫ عزت
لذا در کلام خداوند آمده است «کسی که عزت میخواهد، پس (بداند) که همۀ عزتها از آن خداوند است.(فاطر:۱۰) و در کلامی دیگر فرمود که عزت از آن خداوند، رسول او و مؤمنین است (منافقون: ۸) زیرا که پیامبر، مظهر صفات الهی است و بعد، مؤمنان، مظهر صفات پیامبرند. اما کافران و منافقون که از جهت اخلاقی، عملی و فکری، مخالف خدا و رسولاند، بهرهای از نور خدا و صفات او را ندارند و غوطهور در جهل و تاریکیاند. (ر.ک. مصطفوی؛۱۳۶۰؛ ج8، صص۱۱۷-۱۱۴)
۲٫ علم و دانایی
در قرآن کریم، دانش جایگاهی ارجمند دارد، «آیا کسانی که میدانند و آنان که نمیدانند برابرند. (زمر، ۹) و در آیهای دیگر، در بلندمرتبگی عالمان مؤمن آمده است که خدا کسانی از شمارا که ایمان آوردهاند و کسانی را که به آنان دانش داده، به رتبههایی بالا میبرد.» (مجادله،۱۱)
۳. اتحاد
قرآن کریم از اتّحاد و هماهنگى فرعونیان در برابر موسى(علیه السلام) و پیروانش روایت میکند و اینکه فرعون «مأموران» خود را به شهرها فرستاد( شعراء، ۵۳) که ما همگی به حال آمادهباش درآمدهایم.(شعراء، ۵۶) و در سورۀ طه آمده است که فرعونیان گفتند که نیرنگ خود را گرد آورید و بهصف پیشآیید.( طه، ۶۴)
خداوند در قرآن کریم، از مسلمانان می خواهد که دشمنی و چندگانگی پیشین خود را به یادآورند و نعمت اتحاد و الفت میان خود را متذکر شوند: «و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید و برکنار پرتگاه آتش بودید که شمارا از آن رهانید.(آلعمران،۱۰۳)
۴٫ امامت و رهبری
از دیگر مفاهیمی که در قرآن کریم، به رهبری اشاره میکند، مفهوم «امام» و «امامت» است. در لغت، «امام» یعنی کسی که به او اقتداء میشود، لذا پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم، پیشوای ائمه و خلیفه، راهبر مردم و قرآن، راهنمای مسلمین است.( ابن فارس؛ ۱۴۰۴؛ ج۱،ص۲۸) ابن منظور مینویسد:«امام کسی است که به او اقتداء میشود، در قرآن کریم میفرماید:«فَقاتِلُوا أَئِمّه الکُفْر»، منظور رهبران کفر هست که مستضعفین و ناتوانان پیرو آنان هستند.(ابن منظور، ۱۹۸۸، ج۱۲، ص۲۴)
۵٫باور به معنویت
خداوند میفرماید « هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ »(فتح، ۴) خداوند آرامش را به دلهای مؤمن فرو میفرستد تا بر ایمانشان بیفزایند؛ آیۀ مذکور آرامش و ایمان را در کنار هم ذکر میکند، این معنا در روایتی از امام صادق(ع) نیز آمده است، از ایشان درباره «سکینه» پرسیدند، فرمود: «سکینه»، ایمان است.(علی ابن بابویه؛ ۱۴۱۶؛ ص۲۸۴)
از آنجا که این نوشته در حوزۀ «قدرت سیاسی» به انجام می رسد، هر جا که بحث از قدرت است، معنای سیاسی آن در نظر است، مگر جایی که بر بعدی دیگر تصریح شود. در مواردی نیز سیاق جملات، نوع بحث را روشن میسازد.
انتهای پیام/