| امروز جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

خسروپناه در نشست جغرافیا و آفاق فلسفه جدید و قدیم؛


کاربردی‌سازی فلسفه اسلامی در کنار پرداختن به انتزاعیات ضروری است

با توجه به غنایی که در امور انتزاعی در فلسفه اسلامی وجود دارد، کاربردی‌سازی این فلسفه در کنار پرداختن به انتزاعیات امری ضروری است، خصوصاً در ایجاد تمدن نوین اسلامی و نیازهای حکومت اسلامی.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، پنجمین کارگاه آموزشی گروه فلسفه مجمع عالی حکمت اسلامی مشهد، ویژه اساتید فلسفه حوزه علمیه خراسان در سالن اجلاس مدرسه علمیه عالی نواب صفوی مشهد برگزار شد و حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه با موضوع جغرافیا و آفاق فلسفه جدید و قدیم و حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی شیروانی با موضوع آشنایی با نظام‌های فلسفی اسلامی (فهم سیستماتیک فلسفه اسلامی) ارائه نظر کردند.

دکتر خسروپناه پس از طرح مسئله، با بیان تعاریف متعددی از فلسفه که توسط فلاسفه ارائه شده است؛ تعریف مشهور حکما از فلسفه مبنی بر اینکه فلسفه عبارت است از «علمی که از عوارض موجود بما هو موجود بحث می‌کند بدون قید ریاضی و طبیعی و منطقی و غیر آن(یعنی خلقیات) وبه قدر طاقت بشری» را تعریفی مبتنی‌ بر طبقه‌بندی کلاسیک از علوم دانست که متعلق آن تنها دو حوزه‌ی هستی‌شناسی به‌ معنای عام شامل امور عامه و هستی‌شناسی به‌ معنای خاص شامل هستی‌شناسی علم، نفس، عوالم و خداشناسی است.

دکتر خسروپناه این تعریف مشهور را از جهاتی مخدوش دانست:

آن‌ که طبقه‌بندی علوم در دنیای معاصر تغییر یافته است ولی تعریف ما از فلسفه تغییری ننموده است.

اگر بخواهیم به این تعریف پای‌بند باشیم، با توجه به علوم گسترده و متعددی که به‌ وجود آمده است، باید قیود متعددی را در تعریف وارد سازیم درحالی‌ که شایسته نیست حقیقی‌ترین علم بشری را صرفاً با استثناء از سایر علوم تمییز دهیم.

تعریف مذکور دربردارنده‌ فلسفه‌های مضاف نیست.

دکتر خسروپناه در بخش دیگر تلقی جهان غیراسلام از فلسفه را در چهار دوره به ترتیب زیر بیان نمود:

یونان باستان تا قرون وسطی: استدلال فلسفه بازگشت کثرات به وحدت است و تعریف فلسفه کشف وحدتِ درون کثرت و جستن مادۀالمواد است یعنی علت مادی، سقراط و افلاطون نیز علت فاعلی را اضافه می‌نماید و در نهایت مباحث علیت در ارسطو به انسجام معقولی رسیده و او باتقسیم علت به داخلی  و بیرونی، مسئله علت العلل را مطرح می‌کند. ارسطو هفت تعریف از فلسفه ارائه می‌دهد که همه آن‌ها و تعاریف پیشینیان او بازگشت به تعریف فلسفه به بحث از عوارض موجود بما هو موجود است.

 قرون وسطی؛ در این دوران که فلسفه اسکولاستیک تحت تأثیر کلیسا شکل می‌گیرد، تلقی مذکور از فلسفه ادامه می‌یابد.

رنسانس: در این دوران فلسفه‌ای شکل نمی‌گیرد ولی انتقادات گسترده‌ای به فلسفه وارد می‌گردد. در رنساس سه اصل: امانیسم، سوبجکتیویسم و سکولاریسم به‌عنوان پیش فرض به‌ وجود می‌آید که موجب دگرگونی دین، سیاست و هنر می‌شود.

دنیای فلسفه غرب نیز با ظهور دکارت و فرانسیس بیکن به فکر تاسیس فلسفه‌ای برای این مدل و ایدئولوژی افتاد؛ لذا تحت تاثیر این سه اصل شاهد تأسیس فلسفه آمپریسم در انگلستان، فلسفه راسیونالیزم در فرانسه و فلسفه استعلایی در آلمان هستیم. در این‌جا شاهد فلسفه‌های مضاف متعددی بر اساس اصول سه‌گانه فوق هستیم.

لذا فلسفه‌های معاصر به ویژه فلسفه کانت، فلسفه‌هایی است برای تبیین عقلانی(به‌ معنای عام) و نشان دادن عقلانیت نظام‌مند کاربست زندگی.

دنیای معاصر: این دوران شاهد دگرگونی تعریف فلسفه هستیم؛ فلسفه از معنای سابق مبدل می‌شود به دانش کلانی که برطرف کننده‌ی نیازهای انسان و زمینه‌ساز رشد و کاربست زندگی انسان است به‌عنوان نمونه دکارت می‌گوید فلسفه علم کل است، معرفت و آن‌چه انسان برای حفظ زندگی و تندرستی و یا برای اختراع فنون باید بداند. کانت نیز تعریف یونانی را می‌پذیرد اما بخش نخست که بحث از عوارض موجود بما هو موجود باشد را کنار می‌زند و با نگارش سنجش خرد ناب در پی تبیین قدر طاقت بشری است، او می‌گوید آن‌چه در دسترس ماست فنومن است که گستره‌ شناختش مقولات دوازده‌گانه است از مسیر زمان و مکان تبیین می‌شود.

با این حال در غرب امور انتزاعی و ذهنی که جنبه سابجکتیو دارد هم‌چنان ادامه دارد؛ جان لاک، هیوم و دکارت در تأملات از این امور مفصل بحث کرده‌اند.

با توجه به آن‌چه بیان شد، فلسفه اسلامی هم باید کاربردی شود؛ اما پیش از مسائل هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی نمی‌توان وارد کاربست زندگی شد، بنابراین با توجه به غنایی که در امور انتزاعی در فلسفه اسلامی وجود دارد، کاربردی‌سازی این فلسفه در کنار پرداختن به انتزاعیات امری ضروری است، خصوصاً در ایجاد تمدن نوین اسلامی و نیازهای حکومت اسلامی.

 فلسفه اسلامی در سه مکتب بزرگ آن، تنها امتدادی الهیاتی داشته است و ما فلسفه‌های سیاسی، اقتصادی، صنعتی و سایر فلسفه‌های مضاف نداشته‌ایم که باید بدان پرداخته شود؛ نظیر کاری که در غرب صورت گرفته است و فلسفه‌هایی چون پوزیتیویست، اگزیستانسیالیسم، فلسفه‌های تحلیلی و… که می‌خواهد در علم، سیاست، اجتماع، فرهنگ، ایدئولوژی و جز آن امتداد یابد.

فلسفه اسلامی در سه مکتب بزرگ آن، تنها امتدادی الهیاتی داشته است و ما فلسفه‌های سیاسی، اقتصادی، صنعتی و سایر فلسفه‌های مضاف نداشته‌ایم که باید بدان پرداخته شود

میراث گران‌سنگ و قدرتمند فلسفی اسلامی با امتداد الهیاتی و دیگری دستاوردهای فلسفه غرب، زمینه‌ساز تحول در فلسفه اسلامی است. راه‌کارهای ارتقاء فلسفه اسلامی از سه طریق میسور است:

 امری کردن یا فعالیت در حوزه‌ امور(هنر، تاریخ، اجتماع، سیاست، و…)

احیاء تراث فلسفی

توسعه و تبدیل فلسفه اسلامی به زبان‌های مختلف مانند فلسفه به زبان کودکان و

بخش دوم

گزارشی اجمالی از بحث دکتر شیروانی  با موضوع آشنایی با نظام‌های فلسفی اسلامی و فهم سیستمی فلسفه:

جریان فلسفه (مابعدالطبیعه) در جهان اسلام با وجود اختلاف آراء و دیدگاه‌ها و شکل‌گیری نظام‌ها و مشرب‌های گوناگونی چون مشاء و اشراق و حکمت متعالیه، یک جریان فکری پیوسته و پویا و متکامل بوده است که به لحاظ تاثیرگذاری آموزه‌های هستی‌شناختی و معرفتی قرآن و سنت بر آن، در جهات مختلف مانند تعیین سمت و سوی پژوهش، گشودن افق‌های جدید، طرح مسائل تازه، کمک در ظهور فرضیه‌ی فلسفی و نیز اقامه برهان برآن، هویتی دینی و تعینی اسلامی به خود گرفته است.

موضوع فلسفه اسلامی موجود بما هو موجود است و لذا می‌توان آن‌را دانش «واقعیت‌شناسی» نامید که هستی‌شناسی آن تنها براساس مکتب صدرایی صحیح است. این واقعیت براساس مکتب مشاء معلوم نیست، ماهیت است یا وجود و یا هر دو؛ آن‌گونه که ظاهراً سهروردی از ابن‌ سینا برداشت کرده است و به همین جهت بر نفی اصالت وجود اهتمام ورزیده و از آن اصالت ماهیت را نتیجه گرفته است و نظام نوری خود را با ابتناء بر اصالت ماهیت سامان داده است.

با تکیه و تاکید ملاصدرا بر اصالت وجود و تلاش برای ابداع نظام فلسفی بر پایه‌ آن، جریان فلسفه اسلامی تحولی چشم‌گیر یافت و توانست افق‌های تازه‌ای را در برابر اندیشمندان بگشاید، راه‌حل‌های جدید برای حل مسائل فلسفی باز کند و فهم تازه‌ای از متون معارفی دین به دست دهد و به‌ خوبی از ظرفیت عرفان و کلام برای استحکام اندیشه‌ فلسفی استفاده کند و در عین حال همچنان بر عقل‌مداری و برهان‌محوری در مباحث وفادار بماند.

فلسفه دانشی عقلی است یعنی مدرک و مستند پذیرفتن در نفی و اثبات گزاره‌ها و داوری درباره درستی و نادرستی دعاوی در آن، تنها و تنها برهان عقلی است. همه مکاتب فلسفی جهان اسلام بر این اصل اتفاق نظر دارند، هر چند در میزان بهره‌مندی از دیگر منابع معرفت مانند کشف و شهود یکسان نیستند، اما این بهره‌مندی در سهروردی و صدرالمتألهین به‌ نحو چشم‌گیری خود را نشان می‌دهد.

موضوع فلسفه اسلامی موجود بما هو موجود است و لذا می‌توان آن‌را دانش «واقعیت‌شناسی» نامید که هستی‌شناسی آن تنها براساس مکتب صدرایی صحیح است

سهروردی تا آنجا پیش می‌رود که استفاده از شهودات در مبادی برهان را همچون استناد به بدیهیات، مجاز می‌شمارد اما ملاصدرا این اصرار را نمی‌پذیرد، و باید گفت که در این باره حق با اوست، زیرا زبان فلسفه، زبان عقل است و از این رو، بین‌الاذهانی است و می‌تواند مبانی گفتگو میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف با گرایش‌ها و فرهنگ‌های گوناگون واقع شود.

معرفی شناخت دستگاهی و سیستمی از یک مکتب فلسفی و بیان ویژگی‌ها و ضرورت و آثار آن از دیگر محورهای سخنان دکتر شیروانی بود.

در پایان ارائه نظر دکتر شیروانی و دکتر خسروپناه، این کارگاه آموزشی با پرسش و پاسخ اساتید فلسفه حوزه‌های علمیه خراسان ادامه یافت.

انتهای پیام/

کد خبر : 37937
تاريخ ثبت خبر : 11 دی 1395
ساعت بارگزاری خبر : 15:01
برچسب‌ها:, , , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)