حجت الاسلام والمسلمین حمید رفیعی هنر، پژوهشگر گروه روانشناسی اسلامی پژوهشگاه قرآن و حدیث گفتوگو با خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به بررسی ورود علم روانشناسی به ایران و ترجمه های نخستین آن پرداخت که حاصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
*نظرتان در خصوص رشته روانشناسی و ورود آن به ایران و کیفیت ترجمههای نخستین روانشناسی چیست؟
بر اساس بررسیهای من از دهه ۱۳۱۰ شمسی به بعد روانشناسی وارد ایران شده و در واقع اولین ترجمهها اتفاق افتاده است. شاید یکی از اولین کتابهای روانشناسی که ایران منتشرشده است، کتابی بانام «پسیکولوژی» یا «علم روح» تألیف دکتر محمدتقی ارانی است که تحصیلکرده فرانسه بوده و علاقهمندیاش نسبت به روانشناسی باعث شده تا این کتاب را به رشته تحریر درآورد. بنای این کتاب بر این بود تا تفکر فلسفی ماتریالیستی و مادیگرایی را رواج دهد و این امر به لحاظ کیفی تفکری در تضاد و تعارض فلسفه و حکمت اسلامی را بناکرده است.
علاوه بر این دکتر علیاکبر سیاسی را میتوان بهعنوان یکی نخستین کسانی نامید که وارد حوزه ترجمه کتب روانشناسی در ایران شده و آثاری در قالب ترجمه و تألیف را بهجا گذاشت. سیاسی مدعی است اصطلاحاتی که در این حوزه بهکاربرده میشود برای اولین بار از سوی ایشان بوده است و حتی استفاده از واژه «روانشناسی» در ترجمه سایکولوژی را ابداع خود میداند.
جالب است که دکتر علیاکبر سیاسی در مقدمه یکی از کتابهایش میگوید: تا مدتها مجبوریم از اصطلاحات حکمت ایرانی ـ اسلامی برای برگردان اصطلاحات روانشناسی استفاده کنیم، او به این امر اذعان دارد که تعابیری مانند نفس، روان از علم النفس فلسفه اسلامی انتخاب کرده است اما با همه این احوال اشاره دارد که این اصطلاحات میتوانند ناکافی و نارسا باشند به این دلیل که مفاهیم مربوط به روانشناسی جدید بیشتر نگاه مادی انگارانه به روح و روان داشته درحالیکه اصطلاحات فلسفی اسلامی یک نگاه غیرمادی به نفس و روان دارد.
آسیب جدی که وارد حوزه ترجمهها شد اینجا بود که مترجمین که درواقع از اساتید دانشگاه بودند و دغدغه بنا گذاشتن علم جدیدی را در ایران داشتند، بدون اینکه تعریف جدید خود را اصطلاحات فلسفه اسلامی ارائه دهند از آن کلمات استفاده کردند. بنابراین مردم وقتی با کلماتی مانند روان و نفس مواجه میشدند برداشتشان، برداشت عموم مردم بود و بعد متعالی و مجرد آدمی را مدنظر داشتند در حالی که برداشت مترجمین این نبود.
به اصطلاح علمی میگویند که اینها اقدام به انتخاب اصطلاحات با اشتراک لفظی میکردند که ظاهر آنها شبیه هم بودند اما معنای متفاوتی داشته است. در یکی از کتابهای اولیه ترجمه، نویسنده تصریح میکند که اگر ما میتوانستیم اصطلاحات روح و ضمیر درونی را از کتابهای روانشناسی خارج میکردیم خیالمان راحت میشد؛ یعنی علم جدید سایکولوژی را با نگاه سکولار و مادی انگارانه معرفی میکند، این اصطلاحات نباید با مباحث علم النفس اسلامی التقاط یابد و به نظر من این یک شکاف بزرگ بود.
پس اگر بخواهم ترجمهها در حوزه روانشناسی ازلحاظ کیفی ارزیابی کنیم، نخستین مسئله آن تعارض شدید در انتخاب اصطلاحات انتخابشده علوم اسلامی با مفاهیم روانشناسی جدید است که وارد کتابهای جدید روانشناسی در ایران شد. ازلحاظ کمی نیز درواقع نمیتوانیم بگوییم رشته روانشناسی رشته توسعهیافتهای است و همین حالا هم که حدود نود سال از زمان ورود این علم به ایران میگذرد بازهم نمیتوانیم بگوییم روانشناسی در ایران گسترش پیدا کرد.
سؤال من از مترجمان این است که وقتی دست به انتخاب واژهای میزنید که مردم برداشت دیگری از آن دارند و بدون هیچ قید و توضیحی در جای جدیدی گذاشته میشود آیا این خطای راهبردی نیست؟ به عقیده من در بسیاری ترجمهها لازم است که مترجم در زمان استفاده از واژه و اصطلاح خاصی منظور خود را نیز بیان کند.
از سوی دیگر معتقدم از همان اعوان ورود روانشناسی در ایران میتوانستیم برابرنهادهای این اصطلاحات را در فرهنگ خودمان پیدا میکردیم و در کنار ترجمهها به تألیف کتابهایی میپرداختیم که اصطلاحات را تبیین میکرد اما این اتفاق نیفتاد.
کاش در همان زمانی که اقدام برای ترجمه کتب علم روانشناسی در ایران اقدام میشد، یک تعامل و مشورت با حکمای آن زمان صورت میگرفت. گفته میشود زمانی که اصطلاح سایکولوژی در انگلستان نیز مطرح شد این اصطلاح گنگ و مبهم بود که آیا این سایکولوژی به معنای روحشناسی است یا چیز دیگری است؟ و کمکم این موضوع تبیین شد که سایکولوژی با مفهوم روح در فلسفه متفاوت است؛ اما در کشور ما در دهه نود شمسی هنوز هم دانشجویان روانشناسی پس از ورود به دانشگاه برداشتش این است که روانشناسی قرار است به معرفی روان (نفس و روح) آدمی بپردازد.
*انتخاب کتاب برای ترجمه و تألیف در حیطه روانشناسی آیا با سوگیری خاصی همراه بوده است؟
روند علم روانشناسی در دنیا سوگیری خاصی دارد نه صرف مترجمین. در زمینهٔ روانشناسی خواسته و یا ناخواسته بیتوجهی شده است. اگر علم روانشناسی را بخواهیم تقسیمبندی کنیم با دو رویکرد مواجه میشویم، رویکرد آمریکایی و اروپایی، این دو رویکرد سابقه طولانی دارند و باوجوداینکه روانشناسی در کشورهای اروپایی و به خصوص کشوری مثل آلمان پدید آمد و آمریکاییهایی این علم را نزد آلمانیها فراگرفتند، پس از بازگشت به کشور خودشان، شروع به توسعه روانشناسی کردند. آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که نظریات خودشان را ارائه دهند و به نوعی از اروپاییها و مکتب اروپایی مستقل شدند، اما در این صدسال گذشته به دلایلی رویکرد آمریکایی در روانشناسی نفوذ بیشتری پیدا کرد.
رویکرد آمریکایی به روانشناس با ارائه کتب بیشتر و سادهتر موجب ترغیب خوانندگان به این کتابها شد که هم در دسترس تر و هم قابلفهمتر بود. از طرفی هم بخشی از تحصیلکردگان ایرانی در این حوزه هم در امریکا تحصیلکرده بودند و گرایش به ترجمه کتابهای آمریکایی داشتند و از همین جهت اگر بخواهیم مقایسه کنیم تعداد کتابهایی با رویکرد آمریکایی در ایران نسبت به کتابهای اروپایی بیشتر است.
هر کشوری رویکرد خودش را در روانشناسی دارد، برای بیان ملموستر مسئله میتوان به یکی از نخستین کتبی که دانشجویان روانشناسی ملزم به خواندن آن هستند یعنی مکاتب روانشناسی و تاریخچه روانشناسی اشاره کرد که روانشناسی را به دانشجویان معرفی میکنند؛ که عموماً این کتابها در امریکا تألیف و منتشر شدهاند و اساساً تاریخچه نویسی از علایق آمریکاییهاست نه اروپاییها، برای مثال: کتابی با عنوان «internationalising of history of psychology» که در سال ۲۰۰۶ منتشر شده و به معنای بینالمللی سازی تاریخچه روانشناسی است که تألیف شخصی بنام آدرین براک است، این نویسنده ۳ اصل را از کتابهای موجود امریکا انتخاب کرده است.
اصل اول: در حوزههای کتابهای تاریخچه روانشناسی امریکا میگوید: اگر کار تو تأثیر شگرفی بر روانشناسی آمریکایی نداشته باشی هرچند اثر تو ممکن است، در جای دیگری نفوذ داشته باشد، این کار تو بهحساب نمیآید. اصل دوم: اگر کار تو تأثیر مهمی در روانشناسی آمریکایی داشته حتی اگر نفوذ کمی و یا نفوذی در جای دیگر نداشته است این بخش مهمی است تاریخچه روانشناسی بهحساب میآید؛ و اصل سوم میگوید که آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اقیانوسیه وجود ندارد (حرفی برای گفتن ندارند)
با وجود این رویکرد عموم کتابهایی که در حوزه روانشناسی در ایران ترجمه میشود درزمینهٔ تاریخچه روانشناسی آمریکایی هستند یعنی دانشجو عملاً شناختش از روانشناسی بر پایه شناختش از روانشناسی آمریکایی است نه کل روانشناسی؛ یعنی با نظریاتی آشنا میشوند که یا آمریکایی بودهاند یا در خدمت روانشناسی آمریکایی هستند.
این نویسنده به روانشناسان معروفی در دنیا اشاره میکند که یا اسمی از آنها در کتابهای تاریخچه روانشناسی نیامده و یا اینکه سالیان درازی محو بودهاند. برای مثال ژان پیاژه که نظریاتش از ۱۹۲۰ شروع به ارائه نظریاتش کرده است اما در حدود ۱۹۶۰ در کتب تاریخچه روانشناسی آمریکایی از او نامبرده است؛ بنابراین در تألیفهای روانشناسی سوگیریهای خاصی دنبال میشود و بدون توجه وارد ایران میشود و اتفاقی که میافتد این است که برداشت ما از علم روانشناسی بر پایه نظر یک آمریکایی است و آنچنانکه او میپسندد نه یک علم جاری در دنیا. علاوه بر این رویکرد آمریکایی کمی گراست و به آمار و ارقام توجه خاصی دارد اما رویکرد اروپایی کیفی است و در نتیجه خروجی نتایج تحقیقات متفاوت است.
*در شرایط حاضر میتوان امیدی به تولید علم روانشناسی بومی و اسلامی داشت؟
برای سخن گفتن در این باره غمنامهای را بیان میکنم که در سال ۲۰۰۰، انجمن روانشناسی امریکا (APA) دایره المعارفی را منتشر کرده که در جلد هشتم آن در مطلبی با عنوان اسلام و روانشناسی اشاره میکند که روانشناسی اسلامی نخستین بار ۱۹۶۰ میلادی از سوی فیلسوف مسلمانی با نام احمد فؤاد الاهوانی اصطلاح «روانشناسی اسلامی» را مطرح کرد. او ادعا کرد که باید روانشناسی اسلامی به سمت متون دینی خودمان سوق دهیم. پساز آن هم بهصورت محدودی دانشمندان اسلامی به روانشناسی اسلامی پرداختند.
نویسنده این مقاله میگوید: مسلمانان مدعی هستند که قرآن و حدیث پر از اصول و مباحث روانشناسی است و اما تابهحال ادعای خود را مسجل نکرده و ارائه ندادهاند و جالبتر آن این است که ادامه میدهد: در ایران هم خبرهایی به گوش میرسد که تلاش میکنند روانشناسی را اسلامی کنند، اما هنوز چیزی ندیدهایم. انگار جامعه غرب هم به انتظار نشسته است که ببیند چند و چون روانشناسی اسلامی چیست و گویا قبول کرده که میتوانیم روانشناسی اسلامی داشته باشیم.
به نظر من برای ورود به نظریهپردازی در این زمینه باید راهکارهایی را مدنظر داشت که نخستین آن این است که بیایم بر روی مطالعات روانشناسی فرهنگی تمرکز کنیم، اگر بر روی فرهنگ خودمان شناخت داشته باشیم و تفاوت فرهنگی خود را درک کنیم که در حال حاضر یک حوزه جاافتادهای در مطالعات ماست و باید بنای بخشی از متخصصین ما بررسی پژوهشهای روانشناسی فرهنگی اسلامی باشد تا به این ترتیب حالات و ویژگیهای روانی افراد جامعه را بررسی کنیم.
همچنین نیازمند توجه خاص به تاریخچه روانشناسی در ایران هستیم، لااقل سراغ ندارم که درباره تاریخچه روانشناسی کتابی منتشرشده است. این غصه است که در تاریخچه روانشناسی آمریکایی از ابنسینا و ابن حیثم نامبرده میشود اما ما در کشور خودمان ریشههای روانشناسی خود را نشناختهایم، بنابراین به عقیده من با طی کردن این مسیر متوجه نیازهای ترجمه خواهیم شد.
انتهای پیام/