به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از ایکنا، تازهترین شماره دوفصلنامه «پژوهشهای معرفت شناختی» ویژه بهار و تابستان ۹۷ به صاحبامتیازی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی با هدف ارائه یافتههای پژوهشی اساتید، دانشجویان در حوزه مسائل معرفت وشناخت، ایجاد زمینه جهت تبادل افکار میان اساتید و دانشجویان و نقد و بررسی اندیشههای معرفت شناختی جهت ارتقاء تفکر فلسفی معاصر منتشر شد.
عناوین مقالات منتشره عبارت است از: «تاثیر عقل نظری بر عقل عملی در صدور رفتارهای اخلاقی از منظر ملاصدرا»، «ایمان گروی اعتدالی ابن حزم، طریق تحصیل باورهای دینی»، «مبانی معرفت شناسی اصلاح شده و میزان تاثیرات توماس رید بر آن»، «منطق به مثابه روش شناسی پژوهشهای فلسفی، معرفت حصولی به واجب تعالی از منظر ملاصدرا»، «چیستی تعبیر «فلسفه استعلایی» کانت و شمول آن»، «بررسی امکان وجود رابطهای قابل فهم میان «طرح مفهومی» و «محتوای تجربی»».
از نظر ملاصدرا میان عقل و اخلاق داد وستد موثری وجود دارد و هردو کارکردهای گوناگونی دارند. منشاء رفتارهای آدمی، عقل عملی است که نفس را برمیانگیزد تا قوای عملی خود را برای صدور افعال جزئی به کار گیرد و این کار به واسطه آراء و عقایدی است که در حوزه عقل نظری پدید میآید و با درک خیر و شر جزئی در حوزه عقل عملی، افعال انتخاب شده و به عنوان فضائل صادر میشوند. متناسب با هر مرتبهای از ادراک، افعال خاصی از نفس صادر میشود و صدور آن افعال با ارزشها و فضائل خاصی ارتباط دارد. همانگونه که نفس دارای ادراکات حسی، خیالی و عقلی است، بر اساس آنها افعالی نیز پدید میآید و ارزشها و فضائل خاصی هم متناسب با آن افعال در نفس حاصل میشود.
ملاصدرا اعتقاد دارد با رشد و احاطه عقل دو وصف عدالت و حریت در نفس پدید میآید و موجب تعالی قوای نفس میشود و با مدیریت خواهشها و تمایلات جسمانی، نفس به مقام آزادی از تمام اسارتها میرسد و این حکمت و حریت، سرچشمه صدور فضائل انسانی است. در پژوهش «تاثیر عقل نظری بر عقل عملی در صدور رفتارهای اخلاقی از منظر ملاصدرا» رابطه عقل نظری و عملی با فضائل اخلاقی بررسی و تحلیل شده ونشان داده میشود که میان درجات تجرد ادراکات و تعالی ارزشهای اخلاقی رابطه متقابلی وجود دارد.
در چکیده مقاله «ایمان گروی اعتدالی ابن حزم، طریق تحصیل باورهای دینی» میخوانیم: ابن حزم اندلسی دو رویکرد به مساله معرفت شناسی دارد. رویکرد اول مبتنی بر منطق ارسطویی است و رویکرد دوم بر مبانی فکری ظاهریه استوار است. تاکید او در رویکرد اخیر، بر طریق چهارم از راههای تحصیل معرفت است. بر اساس آن آدمی با تصدیق پیامبر (ص) و ایمانی که خداوند در دل او میآفریند، به کسب معارفی خاص نائل میگردد. او، بر طبق روش معناشناسیاش، راه چهارم را از عبارات وحیانی و باورهای مبتنی بر آن گرفته است.
با مراجعه به اندیشههای ظاهریه حزمیه مشخص میشود که آنچه از طریق ایمان به پیامبر بدست میآید، مجموعهای کامل، متناهی، مشخص و تضمین کننده سعادت آدمی است و قابل حصول از طرق دیگر نیست. با وجود این، او وحی را نخستین منبع همه معارف به حساب نمیآورد. از نظر او باور مرتبهای بالاتر از معرفت میباشد و تفاوت تعداد راههای کسب معرفت در دو رویکرد را باید در این نکته جستجو کرد. این دیدگاه او را «ایمان گروی اعتدالی» نام نهادهایم.
معرفتشناسی اصلاحشده به عنوان مکتبی نوپا در فلسفه دین با انتقاد از مبناگروی کلاسیک و مدرن در باب معیار معقولیت باورهای دینی مدعی است باور به وجود خداوند، با صرف نظر از موفقیت یا عدم موفقیت براهینی که برای اثبات وجود خداوند ارائه شدهاند؛ همچنان میتواند معقول باشد. ادعا شده است که معرفتشناسان اصلاح شده به میزان قابل توجهی از توماس رید (۱۷۹۶-۱۷۱۰) فیلسوف اسکاتلندی قرن هجدهم متاثر بودهاند. هدف این نوشتار این است که میزان صحت این ادعا را با پرداختن به مبانی معرفت شناسی اصلاح شده در آثار پلنتینگا، ولترستورف و آلستون، و نیز مطالعه مکتوبات رید و مقالات و کتبی که درباره او نوشته شده است از یک سو، و تحلیل و تطبیق میان آنها از سوی دیگر بررسی کند. نتیجه این بررسی این است که هر چند معرفتشناسی اصلاحشده در مبانی معرفت شناسی عام از رید متاثر بوده است، اما به عنوان یک معرفتشناسی دینی نمیتوان ادعای اصلی این مدرسه یعنی پایه بودن باور به خداوند را به راحتی به رید منسوب کرد.»
در چکیده مقاله «مبانی معرفت شناسی اصلاح شده و میزان تاثیرات توماس رید بر آن» میخوانیم: روش شناسی پژوهش فلسفی سبب تقویت انگیزه، افزایش توانایی درک مفاهیم، تفکر خلاق و مهارتهای تحلیل دادهها با هدف تقویت فرآیند تفکراستدلالی برای انجام پژوهش فلسفی میشود. نتیجه بخشی و هدفمندی تحقیق فلسفی، مرهون تحقیق درست (اثربخشی) و درست تحقیق کردن (کارایی) است که باعث بهرهوری آن میشود. اثربخشی زمانی تامین میشود که ارزیابی منجر به طرح تحقیق به درستی رعایت شود که دربرگیرنده هدف، ضرورت، مسائل، فرضیه، پیشینه و روش تحقیق است.
رعایت ارزیابی مستلزم کارایی نیز منجر به برخورداری از استحکام و روشمندی، ابزار مناسب اصول و فنون تحقیق، سرعت توام با دقت میشود. در این طرح، پژوهش همان فکر، و روش پژوهش هم صورت فکر است؛ از این رو علم منطق به عنوان ضامن صحت صوری فکر را میتوان متدولوژی پژوهش فلسفی معرفی کرد؛ لذا کوشش ما براین است که بتوانیم به روش تحقیق جامعی دست یابیم که اصول و فنون امروزی پژوهش را در تناظر با مبانی منطقی مورد توجه قرار داده و آن را به عنوان چارچوب روش تحقیق علوم عقلی عرضه نماید. درواقع «روش شناسی پژوهشهای فلسفی» تجلی چهره جدیدی از هویت ابزاری بودن منطق و جنبه مهارتی آن است؛ یعنی مباحث منطقی مانند تعریف فکر و مراحل آن، اصول مطالب و … در حکم معیاری است که پژوهشگر فلسفی در سامان دادن به پژوهش خود از آن باید استفاده کند.«
معرفت به واجب تعالی از برترین معرفتهای انسانی است. نحوه این معرفت، همواره مورد توجه و بحث بوده است. معرفت حصولی، یکی از دو نوع معرفت است که از طریق مفاهیم ذهنی، آگاهی به اشیاء حاصل میشود. در حکمت متعالیه معرفت به اشیاء بر اساس معیارهایی، چون رابطه وجودی میان دوشی، معلول بودن مدرَک و مرتبه وجودی آن پدید میآید. پرسش اساسی این است که انطباق این معیارها بر معرفت حصولی به واجب تعالی چگونه است؟ ملاصدرا با طرح سطوح مختلف معرفت به واجب، مانند معرفت به ذات، صفات و افعال، معرفت حصولی به واجب را در برخی از این سطوح به کلی نفی میکند در مقاله «منطق به مثابه روش شناسی پژوهشهای فلسفی، معرفت حصولی به واجب تعالی از منظر ملاصدرا» در بخش نخست ابتدا معیارهای سه گانه حصول معرفت میان دو شیء تبیین و آگاهی به واجب بر اساس هریک از آنها بررسی میشود و در بخش دوم، دلایل نفی علم حصولی به ذات واجب مانند: وجود خاص، صرافت ذاتی و نامتناهی بودن حق، و امکان معرفت حصولی به صفات و افعال الهی مطرح شده است.
در چکیده مقاله «چیستی تعبیر «فلسفه استعلایی» کانت و شمول آن» میخوانیم: «تعبیر «فلسفه استعلایی» یکی از مهمترین و پرمحتواترین تعابیری است که کانت در توصیف فلسفه خود به کار برده است. مقاله حاضر، با اتخاذ روشی توصیفی – تحلیلی کوشیده است این تعبیر را، فارغ از شهرت و فراگیری آن، مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و بدین طریق مضمون و محتوا و نیز دامنه شمول آن را مشخص نماید. از بررسی و تحلیل تعاریف و توصیفات کانت از «فلسفه استعلایی» و تدقیق در عناصر و مقومات اصلی آن تعاریف و نیز توجه به پیوستگی میان آن عناصر به دست میآید که اولاً فلسفه استعلایی متضمن نقد اساسی بر عقل محض در دو وجه نظری و عملی آن است. یعنی فلسفه استعلایی، بر خلاف آنچه در بادی امر به نظر میرسد، هم معطوف به مباحث نظری یا فلسفه نظری کانت مانند معرفت شناسی، مابعدالطبیعه و … است و هم ناظر بر مباحث عملی یا فلسفه عملی کانت از قبیل: دین، اخلاق، حقوق و نظایر آن. ثانیاً مبنای شمول این فلسفه بر دو حوزه نظری و عملی، وجود زمینه مشترک میان آن دو یعنی وجود عناصر پیشین به ویژه احکام تالیفی پیشین در آنهاست. ثالثاً مشتمل بر تشکیل نظامی معمارانه مبتنی بر ایدهای خاص و بر حسب مفاهیم و اصول پیشین است.«
در چکیده مقاله «بررسی امکان وجود رابطهای قابل فهم میان «طرح مفهومی» و «محتوای تجربی»» میخوانیم: استدلال دیویدسن علیه اعتبار تمایزِ «طرح مفهومی» و «محتوای تجربی»، یا به اصطلاح «جزم سوم تجربه گرایی» بحثهای فراوانی را برانگیخته است. دو ایراد کلی به دیدگاه دیویدسن از این قرار است: ۱. بر خلاف ادعای دیویدسن، استدلالهای او «اصل ایده یک طرح مفهومی» را مردود نمیشمارد، بلکه انتقادهای او صرفاً به برداشت خاص کواین از «طرح مفهومی» وارد است. ۲. کل استدلالهای دیویدسن مبتنی بر آموزههای معناشناختی او است و پذیرش و رد آنها اساساً وابسته به موضعی است که در برابر نظریه معنای او اتخاذ میکنیم.
در این مقاله پس از بیانِ مختصر استدلال دیویدسن و دو ایراد یادشده، انتقاد تازهای به استدلال دیویدسن مطرح میکنیم به این مضمون که استدلال دیویدسن علیه تجربهگرایی حتی در صورت موفقیت نتیجهای ضعیفتر از آن چه خود او ادعا میکند به دست میدهد. حتی اگر فرض کنیم استدلال دیویدسن صحیح است، او فقط نشان داده نظریههایی که تجربهگرایان تا به حال عرضه کردهاند نمیتواند نقش توجیهیِ تجربه حسی را تبیین کند. از این جا، بر خلاف ادعای دیویدسن، نمیتوان نتیجه گرفت که ارائه چنین تبیینی علی الاصول ممکن نیست. به طور خاص به یکی از پاسخهایی که تجربه گرایان در سالهای اخیر ارائه کردهاند اشاره میکنیم، که دست کم از گزند انتقادات ضد مبناگرایانه دیویدسن در امان است.
انتهای پیام/